محمدرضا تاجیک در نقد اصلاح طلبی طی مصاحبه با روزنامه شرق در پاسخ به این پرسش خبرنگار که مانیفست نو اصلاح طلبی ایشان آیا میتواند اتفاقات و فاصلههایی که بین جامعه و نخبگان افتاد و باعث شکست اصلاحات شد را از بین ببرد؟ اظهار داشته:
مرحوم شریعتی میگوید که جلال آل احمد را دیدم که خیلی تروتمیز و آرایشکرده، ریشزده، موها را بالازده و کت و شلوار و کراوات پوشیده و پالتو هم روی دستش است! گفتم کجا داری میروی؟ گفت کارخانهها دارند تعطیل میشوند و کارگرها به قهوهخانهها میآیند و من میخواهم بروم بنشینم آنها را هدایت کنم. مرحوم شریعتی گفت تو با این قیافه و با این دکوپز وقتی وارد قهوه خانه شوی، کسی با تو رابطه برقرار نمیکند. مردم خودشان را شبیه تو نمیدانند و با تو رابطه برقرار نمیکنند؛ نه با گفتمان، نه با شکل و نه حتی با حالت تو. این تجربه جریانات سیاسی کشور است. حزب توده کتابی به نام نقد سیاهکل دارد. کتاب خوبی است. میگوید چه شد نیروهایی که به نام خلق در سیاهکل میجنگیدند، یعنی چریکهای فدایی؛ ساواک به آنها حمله کرد و آنها به خانههای مردم پناهنده شدند، مردم برخی از آنها را تحویل ساواک دادند؟ چریکهای فدایی تئوری مبارزه کاسترو، مبارزه جنگل چهگوارا، مبارزه مائو، مبارزه حزب حرفهای لنین را گرفتند، بدون اینکه به مذاق انسان و جامعه ایرانی کار داشته باشند، خواستند آن را «حقنه» کنند. جامعه برنتابید و دلدرد گرفت، کهیر زد، تب و لرز کرد و بالا آورد. تقصیری نداشت. یک تئوری و متنی که نمیتواند با «کانتکست» خود رابطه برقرار کند؛ دفع میشود.
(متن کامل مصاحبه را «اینجا» ببینید)
این بخش از اظهارات تاجیک قابل وثوق است اما قابل حصول نیست.
وثاقت آن ناشی از مطابقت اش با واقع است.
سال 58 و در خلال مناقشات تجزیه طلبانه حزب کمونیستی کومله در کردستان یکی از افسران ژاندارمری وقت بمدت 6 ماه به اسارت این گروه درآمد و بعدها و پس از رهائی به نگارنده می گفت:
در خلال آن 6 ماه بتناوب با زندانبانان اختلاط کلامی داشتم و در یکی از این دفعات زندانبان از من پرسید:
فکر می کنی ما بالاخره موفق خواهیم شد تا کمونیسم را در کردستان حاکم کنیم!؟
ایشان نیز در پاسخ و به لفافه پاسخی هوشمندانه داده مبنی بر آنکه:
من از سیاست سر رشته ای ندارم اما می دانم که سال گذشته در یکی از دهات ایران گاوی دو قلو زائید و صاحبش دلیلش را از برکت انقلاب اسلامی اعلام کرد!
در واقع افسر مربوطه با زیرکی به فرد مزبور این چنین پاسخ داده بود که:
وقتی در یک کشور دین تا آن اندازه نفوذ دارد که دو قلو زائیدن گاو را هم بدآن ارتباط می دهند دیگر چه جائی برای نحله و فرقه های کمونیستی باقی می ماند؟
علی رغم این، اظهارات تاجیک از آن جهت قابل حصول نیست که برخلاف علمای دین در ایران که به فراست می دانند مردم و مخاطب شان چه می خواهند، روشنفکران مان در نقطه مقابل تنها می دانند خودشان چه می خواهند و خواسته خود را در مقام خواست مردم فهم و نقل و باور می کنند!
بقول دکتر شریعتی:
«همه آثار لامارتین عاشق پیشه فرانسوی را می تواند به فارسی بخوانند ... همه ی ترانه های بلیتیس، فاحشه ای از یونان را در زیباترین کلمات می توانند بخوانند اما سخنان علی را ، یک خطبه علی را نمی توانند»
قبلا و به سهم خود این واقعیت را به این بخش از اصلاح طلبان گوشزد کردم که:
محروم نوازی ادا درآوردن یا خلعت نیست تا به اقتضاء آن را پوشید و عند الاقتضاء آن را آویخت!
گوئی طبقات محروم توده هائی بی شکل و بی هویت و فاقد درک و فهم و شعور و شخصیت و رعایائی مستمند و یتیمانی مستحق بنده نوازی اند که در گوشه ای نشسته و چشم انتظار آنند تا «از ما بهترانی» بمنظور کسب اقبال، منت گذاشته و از سر لطف و احسان دست تفقد خود را بر سر ایشان بکشند!
محروم نوازی «پـُز روشنفکری» نیست تا به اقتفای قدرت «مهتران» را بر «کهتران» مانوس سازد!
(مقاله بنده نوازی)
مشکل ایشان برج عاج نشینی است. مشابه همان چیزی که ماری آنتوانت آخرین ملکه فرانسه بدان مبتلا بود و وقتی به ایشان گفتند مردم نان ندارند بخورند فرمود:
خوب بروند بیسکوئیت بخورند!!!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر