۱۳۹۴ اسفند ۲۱, جمعه

رشیدی مطلق ها!


در بررسی تاریخچه انقلاب اسلامی سوای از «دلیل» های برون ریخت انقلاب بلاتردید مقاله «ارتجاع سرخ و سیاه» به قلم «علی شعبانی» که با امضای مستعار «رشیدی مطلق» در 17 دی ماه 56 در روزنامه اطلاعات منتشر شد را باید و می توان در عداد «علت» و یا یکی از علت های شاخص در بروز انقلاب اسلامی ایران محسوب کرد که برخلاف انتظار دربار و وفق حقد عمیق ایشان از مرحوم امام، مقاله مزبور نه تنها اسباب تخفیف رهبر فقید انقلاب اسلامی نشد بلکه عملا با دامن زدن به جو اعتراض عمومی در دفاع از «خمینی انقلاب» غافلگیرانه اسباب تحریق هیمه های انقلابی را فراهم آورد که در کمتر از 13 ماه دودمان سلطنت پهلوی در ایران را به باد فنا داد.
38 سال بعد از انتشار مقاله مزبور «رشیدی مطلقی دیگر» این بار در بی بی سی ظهور کرد که مانند سلف خود با تحفظ حقد سنتی و قابل فهم دولت انگلستان از خمینی و انقلاب خمینی در آستانه انتخابات خبرگان و پارلمان ایران در هفتم اسفند با انتشار امریه برای چگونگی رای دادن تهرانیان کوشید زمزم انقلاب را بشیوه «برادر حاتم طایی» ملوث کند. (1)
قبل از هر چیز شخصاً موظفم در برابر ملت ایران به ازای موجودیت این «رشیدی مطلق ثانی» عذر تقصیر خواسته و بابت آن انانیت مطعون پیشانی بر زمین انابت بسایم!
شخصاً دو بار توانسته ام موجبات تصنیع و تحویل دو خائن به فضای سیاسی ـ رسانه ای معاند با ایران را بصورتی ناخواسته فراهم آوردم که «رشیدی مطلق مزبور» یکی از این دو است. (معرفی نفر دوم بماند برای بعد) و بالتبع و از این بابت دو بار در پیشگاه ملت ایران ملتزم الاعتذارم!
توضیح آنکه یک سال بعد از استقرار «سید محمد خاتمی» در ساختمان ریاست جمهوری یکی از دوستان قدیمی که از دوره هاشمی رفسنجانی در نهاد ریاست جمهوری اشتغال داشت در فردای حضور رئیس جمهور جدید و در کنار «سعید پورعزیزی» مدیر کل رسانه ها در «نهاد ریاست جمهوری» به قصد چیدن تیمی جدید در واحد مزبور طی ملاقاتی حضوری با اینجانب پیشنهاد استقرار در «اداره بررسی رسانه ها» در نهاد ریاست جمهوری را به اینجانب داد تا روزانه بولتنی خلاصه شده از تمامی مطبوعات یومیه و ایضا هفتگی و ماهیانه را تهیه و تا قبل از ساعت 8 روی میز رئیس جمهور قرار دهم.
لازم به ذکر است پیشنهاد مزبور خلق الساعه نبود و دوست مزبور اطلاع داشت که بولتن درخواستی در واقع کار یومیه اینجانب بود و در آن مقطع همین کار را در روزنامه متبوعه خود بر عهده داشتم (روزنامه ایران نیوز) با این تفاوت که بعد از مطالعه دقیق نشریات روزانه و هفتگی و ماهانه اقدام به درج خلاصه ای مفید از مطالب سیاسی آن نشریات در ستونی تحت عنوان «Press Review» در روزنامه متبوعه کرده که دست بر قضا ستون مزبور بشدت مورد استقبال مخاطبان بویژه سفارتخانه های خارجی مقیم تهران قرار گرفته بود که با مطالعه این ستون عملاً از مطالعه مستقل نشریات دیگر بی نیاز می شدند. این استقبال تا آن حد بود که در فردای ترک ایران و اقامت در ایالات متحده طی ملاقات صبحانه ای که با «گری سیک» مشاور امنیت ملی کابینه کارتر در منزل ایشان واقع در نیویورک داشتم ایشان گفت یکی از اولین کارهای روزانه من آن است که بعد از صرف صبحانه از طریق اینترنت ستون «Press Review» را بمنظور کسب یک بریفینگ رسانه ای از ایران مطالعه می کنم. هر چند گری سیک معترض بود که اخیراً ستون مزبور افت کرده که طبیعی هم بود (!)
القصه پیشنهاد تهیه بولتن برای نهاد ریاست جمهوری را بدلائل شخصی نپذیرفتم و ماجرا مختومه شد تا چند ماه بعد که همان دوست یاد شده را دیدم وقتی پرسیدم بالاخره فردی را برای تهیه بولتن مزبور پیدا کردید؟ در پاسخ مثبت اش وقتی نام فرد مزبور را که همین «رشیدی مطلق ثانی» و امروزین در بی بی سی است را مطرح کرد ناغافل پشتم لرزید! هر چند نگرانی خود را بروز ندادم اما ریشه نگرانی ام بازگشت به نخستین آشنائیم با فرد مزبور داشت.
مشارالیه تا قبل از دوم خرداد 76 یک مقاله نویس در نشریات هفتگی و کم فروغ از جمله هفته نامه پیام هاجر با مدیر مسئولی اعظم طالقانی بود و دست بر قضا وقتی سال 76 مشکلی برای سردبیر وقت روزنامه متبوعه اینجانب (ایران نیوز) پیش آمد که منجر به بازداشت ایشان شد نویسنده فوق الذکر طی مقاله ای در هفته نامه پیام هاجر مطالب کاملا کذبی را علیه سردبیر مزبور منتشر کرد که شخصاً بابت چنان اکاذیبی با سرکار خانم طالقانی تماس گرفتم و مراتب اعتراض خود را به ایشان متذکر شدم. علی ایحال به اعتبار نخستین آشنائی با فرد مذکور و با تفطن به تبحر ایشان در نشر اکاذیب و دروغ نویسی، سابقه مشارالیه در حافظه رسانه ای اینجانب برخوردار از خاطره ای ناخوشآیند شد که بعد از اطلاع از استقرارش در نهاد ریاست جمهوری چنان انتخابی لااقل برای بنده و در ذهنیت بنده چنان گزینشی برخوردار از آلارمی هشدار دهنده بود!
آلارمی که دست تقدیر نشان داد کاملاً قابل توقع بود.
علی ایحال مشارالیه با استقرار در نهاد ریاست جمهوری ظاهرا بلیط لاتاری اش برنده شد و از عمق نشریات فرتوت و کم فروغ ناگهان خود را به قلب جریان رسانه ای کشور پمپ کرد و در نهاد و بعد از آن در تعدادی از نشریات جنجالی دوم خردادی نام خود را مطرح کرد و بعد از بازداشتی کوتاه مدت از ناحیه بلاهت قضائی «قاضی مرتضوی» دوسیه قهرمان سازی وی هم تراز با اسلاف اش تکمیل شد (2) و بصورت طبیعی و قابل انتظار سر از اروپا در آورد و مدتی در فرانسه «زرد نامه رونت نت» را با سرمایه پارلمان هلند تشریک مساعی کرد و در فصل خرما پزان تلویزیون تازه تاسیس بی بی سی با «فرانشیز ویژه» توانست در بلندگوی وزارتخارجه انگلستان به استخدام درآید.
لازم به ذکر است تلویزیون بی بی سی فارسی بصورت ظاهر شرایط استخدامی سختی شامل مصاحبه و آزمون دارد اما «فرد مزبور» در کنار «افرادی دیگر» بدون طی این مراحل و بصورت «فرانشیزی» موفق به استخدام در بی بی سی شدند. (3)
نکته جالب توجه در ماجرای صدور امریه بی بی سی در انتخابات اسفند ماه ایران آن بود که انتشار و ابلاغ آن امریه به خامه آن ژاژگویه در موقعیتی اتفاق افتاد که «صادق صبا» مدیریت این رسانه را واگذار کرده بود.
صادق صبا هر چند در حوزه رسانه های دیداری در کنار جمیع پرسنل شاغل به خدمت در تلویزیون فارسی بی بی سی فاقد پیشینه و شناخت از الزامات کار در رسانه های تصویری است اما به پشتوانه سالها کار در رادیو بی بی سی و به اعتبار کارنامه موفق و قابل استنادش در آن رسانه شنیداری تا آن درجه در امر جوازات و محرمات کار خبر تبحر داشت تا بتواند خبر را از شبه خبر تشخیص داده و در مقام مسئول یک رسانه فرآیند تولید تا انتشار خبر را مدیریت کند.
مصاحبه جنجالی صادق صبا با حجت الاسلام ناطق نوری در سال 76 استنادی قابل وثوق از تبحر ژورنالیستی صبا در مقایسه با بی استعدادی امریه نویس بی بی سی است تا حدی که صبا از آن طریق و در آن تاریخ خواسته یا ناخواسته توانست اردوی انتخاباتی ناطق نوری در مصاف با محمد خاتمی را به چالشی جدی بکشاند. (4)
شاید اگر در انتخابات اسفند ماه صادق صبا کماکان مدیریت بی بی سی را در اختیار داشت مانع از چنان گافی می شد که ظاهراً یکی از تبعات اش امریه دولت انگستان به رسانه تحت امرش شد تا بی بی سی مجبور شود فیتیله پوشش اخبار انتخابات اسفند ماه در ایران را بعد از آن گاف پائین بکشد. این در حالی است که قبل از آن بی بی سی بصورت تمام قد خود را آماده ورود گسترده بمنظور پوشش خبری ـ تحلیلی انتخابات 7 اسفند کرده و با صرف مبالغ و لواحق کارشناسان متنوعی را از اروپا و آمریکا به لندن دعوت و میزبانی کرده بود اما در ادامه و بعد از گاف مزبور و بالا گرفتن اعتراض به این دخالت آشکار یک رسانه دولتی انگلستان در انتخابات داخلی ایران، نهایتاً بی بی سی مجبور شد تا به یک پوشش محدود از انتخابات پارلمان و خبرگان ایران قناعت کند.
نکته حائز اهمیت در ماجرای امریه بی بی سی آن بود که توصیه منتشره و مطرح شده در بی بی سی مبنی بر آنکه «به لیست ایکس رای دهید تا 4 ایگرگ رای نیآورند» قبل از بی بی سی توسط بقایای سبزهای منهزم شده در 88 و از داخل ایران کمپین شده بود و محتملاً اگر بی بی سی خود را نخود این آش نمی کرد سبزها در فردای انتخابات می توانستند بدون بدنامی و اتهام عمله انگلیس بودن موفقیت خود را جشن بگیرند اما ورود صورت نشسته بی بی سی به ماجرا قرینه ماجرای پخش موسیقی در رادیو ـ تلویزیون و فتوای بنیان گذار جمهوری اسلامی شد که وقتی مدیریت وقت صدا و سیمای ایران در آن باب از ایشان استفسار کرد مرحوم امام ضمن بلااشکال دانستن فرمود: «همین آهنگ هایی که الان پخش می شود اگر از رادیو حجاز پخش شود، آن را حرام می دانم!» و بدینوسیله بر مشروعیت و عدم مشروعیت منبع و مرجع خبر و هنر در دنیای رسانه انگشت تائید گذاشتند.
در ماجرای انتخابات خبرگان و پارلمان ایران و کمپین داخلی سبزها برای «به لیست ایکس رای دهید تا 4 ایگرگ رای نیآورند» مشکل از زمانی آغاز شد که به لحاظ فقد مشروعیت بی بی سی و پیشینه سیاه این رسانه در قامت ابزار کودتا در ایران، بعد از ورود بدون دعوت بی بی سی به کمپین مزبور آن کمپین خودجوش و داخلی بسرعت و لامحاله ملوث به نجاست و نحوست رسانه وزارت خارجه انگلستان شد و بدین ترتیب و بصورتی اجتناب ناپذیر آرای متخذه شهروندان تهرانی در انتخابات اسفند 94 را در بی اخلاقانه ترین شکل ممکن آغشته به شائبه اجنبی پسندی و کوفی گری کرد.
ترفندی که در تداول عامه ایرانیان کنایه از شناعت «موش در آش انداختن» است تا بدآنوسیله حرامیان بتوانند ضمن ملوث کردن «طعام» از فرصت کوبش بر طبل «انا شریک» نیز برخوردار شوند!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ امریه بی بی سی ـ اینجا
2ـ شهریور 85 ذیل مراوده ای با یکی از نمایندگان مجلس و با اشاره به بازداشت نسنجیده چند جوان وبلاگ نویس در ایران (سینا مطلبی، حنیف مزروعی، امید معماریان، روزبه میرابراهیمی، فرشته قاضی) نوشتم:
برخورد قوه قضائيه ايران در بازداشت چند تن از جوانان وبلاگ نویس فاقد حداقل حزم اندیشی بود. قوه قضائيه خوش بدارد يا خوش ندارد در تمامی دنيا هر فعال سياسی به مُجرد آنکه به دليل فعاليت سياسی اش، تحت عنوان زندانی سياسی بازداشت و زندانی می شود به اعتبار فقد انگيزه مجرمانه و وجود انگيزه شرافتمندانه برخوردار از اعتبار و امتياز و منزلت نزد جامعه می شود. معمولاً نيز زندانيان سياسی فرهيختگانی ميانسال از فعالان سياسی اند که با پشت سرگذراندن سالهای جوانی، احساساتی شدن و هيجان زدگی خود را اسير درايت و تدبير و عقل خويش کرده اند. اما نابخردی قوه قضائيه باعث شد با بازداشت چند روزه يا چند هفته ای چند جوان طبيعتاً احساساتی و بدلائلی بعضاً ناموجه، از ايشان که قرار بود مراحل رشد شخصيت خود را بصورتی طبيعی و منطقی طی کنند، متوهّمينی «خود کيسينجربين» تمهيد کنند که حال ضمن برخورداری از کرديت چند روزه زندان سياسی، اکنون تک تک ايشان در وبلاگ هايشان کمتر از تدوين استراتژی و ارائه راهبردهای کلان ملی و بين المللی! نمی نويسند و در خلسه تئوريسين سياسی بودن، نسخه های فوق کارشناسانه برای حل جميع مشکلات سياسی کشور می پيچند.
نگاه کنید به مقاله «کلاه قرمزی ها»
3ـ نمونه دیگر را در مقاله «ترازوی کج» ببینید
4ـ نگاه کنید به مقاله «فراز و فرود یک مرد»

هیچ نظری موجود نیست: