۱۳۹۴ اسفند ۲۹, شنبه

طامات بافان!


در جدیدترین گزارش منتشر شده از رتبه و میزان اعتبار پاسپورت کشورهای جهان‌، ایران در کنار اتیوپی، اریتره و سودان در مکان 98 قرار گرفته است (اینجا) و به اعتبار داعیه رئیس جمهور ایران که یکی از شعارهایش در دوران مبارزات انتخاباتی «اعتبار بخشی به پاسپورت ایران» بود خبر فوق را باید و می توان به حساب ناکامی آقای روحانی در تحقق وعده مزبور گذاشت.
پیش از آقای روحانی، شخصیت های دیگری نیز چنین دواعی را مطرح کرده بودند از جمله «آقایان محمد خاتمی و اکبر هاشمی رفسنجانی» که به قاعده نوع نگاه و رویکردشان به مسئله مشابه نگاه و رویکرد آقای روحانی قابل نقد و حائز شماتت بود. (*)
این «بوتیماری پاسپورتانه» نزد آن آقایان « پاستور نشینانه» بدان جهت قابل شماتت است که فاقد ملاحظات خویش باورانه است. به عبارتی دیگر مشکل ایشان درست ندیدن صورت قصیه یا تعریف غلط داشتن از صورت قصیه است.
بقول سقراط حکیم حیات نسنجیده ارزش گذراندن ندارد. بدین اعتبار شرط تحصیل زیست بسامان برخورداری از تعریفی درست از چیستی «بودن» و چرائی «زیستن» و چگونگی «درست زیستن» است.
لذا موظفیم قبل از آنکه دیگران تعریف مان کنند خود دست به تعریف خود بزنیم و قد رعنای خود را با چوب خط خود گز کنیم. به بیانی دیگر حیات نسنجیده تالی فاسد برسمیت شناختن داوری دیگران از خود و مولودی محتوم و معیوب از زهدان «فقد خویش باوری» و «قحط خویش اتکائی» است.
بقول رندانه اسلاوی ژیژک: ما «واقعاً» به چیزی ایمان نداریم، بلکه فقط از آداب و سنن خود متابعت می‌کنیم و رابطه مان با خدا متکی بر یک شوخی است!
حکایت آن مجنونی که خود را «ارزنی» بیش نمی دانست و روان پزشکان درمانش کرده و مرخص‌اش کردند اما دقیقه‌ای نگذشته بود که هراسان بازگشت و گفت: «مرغی در این اطراف دیدم. می‌ترسم مرا بخورد»!
و در پاسخ به پرسش پزشک دائر بر آنکه «اما تو که می‌دانی ارزن نیستی» پاسخ داد:
«بله ـ می‌دانم. اما آیا مرغ هم این را می‌داند؟»
تمثیلی نازک اندیشانه و شوخ طبعانه از آنان که از فهم ناصواب دیگران از خود در وحشت اند و با «عزلت گزینی» یا «ظاهر فریبی» می کوشند بر وحشت خود فائق آیند.
یا خود را انکار می کنند و یا دست به استتار خود می زنند.
عقده پاسپورت و رشک اعتبار محصول تبعی حقارت شخصیت و اصالت دادن به «داوری بیرونی» قضاتی است که از اساس فاقد شان و حق داوری اند.
حیات سنجیده یعنی آنکه بدانیم «فهم ما از خودمان یک چیز است» و «فهم ما از فهم دیگران از خودمان چیزی دیگر است» و علی حده «فهم دیگران از ما نیز سوای این دو است»
به بیانی حافظانه:
یکی از عقل می لافد یکی طامات می بافد
بیا کین داوری ها را به پیش داور اندازیم
کاش چنان مرعوبان خود ارزن بینی تاسی به لسان الغیب کرده و با بی وقعی به «داوری ناداوران» همه عقل لافی ها و طامات بافی های شان را به پیش داور حقیقی و صاحب اختیار اصلی اندازند!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

*ـ نگاه کنید به مقالات:

۳ نظر:

ناشناس گفت...

مطلبی که در اینجا قابل ذکر است . ما در دنیائی زندگی میکنیم که جز دروغ و دو رنگی و دو روئی چیز دیگری نیست . همه به دنبال بهره کشی و بهره برداری از فرصتها به اسم دوستی هستند . در اجتماع بودن اکنون خود نوعی ظاهر فریبی است ، وقتی که وجود انسان پر از نفرت و بیزاری ، سوءظن و بی اعتمادی باشد . عزلت گزینی به از اجتماعی بودن که در واقع ابزاری بودن است . نزدیک بودن فیزیکی و دور بودن روحی و روانی با واحد سال نوری .

ناشناس گفت...

فقط من باب تشکر از قلمتان که حق مطلب را ادا کرده می توان گفت دست مریزاد از دقت نظرتان و حسن همجواری کلماتتان در کلامتان که سپاهی از نیش و نوش را سرداری کرده و به جان دشمن و دوست گسیل داشته و یکی را تشفی صدر و دیگری را غیض و غضب و درد مینوشاند و مینشاند...

كامبيز خان گفت...

ناشناس نازنين،
چه گل گفتى و نكته زيبايى سفتى. بيت زير با توضيح تان ، در زمان ما چه خوب معنى مى شود.
دلا خو كن به تنهايى كه از تنها بلا خيزد!
تنها= تن ها، جمع تن

سر بلند باشيد