فانتزی ترین و در عین حال کمیک ترین پدیده های بامدادی روزانه در خیابان های آمریکا و بعضاً اروپا ایضا دیگر نقاط متاثر از خرده فرهنگ غرب، رویت آخرین تلاش ها در آخرین لحظات بانوانی است که پشت چراغ قرمز و پشت فرمان ماشین با جدیت و حمیت اهتمام عالیه خود را به ظرافت و حساسیت صرف چک کردن آرایش گیسوان و پردازش میکآپ و اطمینان از صحت قوس و انحنای فر مُژه و تجدید کرم پودر و غلظت رُژ لب در آئینه ماشین بمنظور رسیدن بموقع و «مناسب» به محل کار و اشتغال شان مبذول می فرمایند!
زن در خوانش و پردازش خرده فرهنگ غرب و استوار بر لیبرال دمکراسی لذت جوی (Hedonism) برخوردار از موجودیت و فردیتی ذاتی نیست!
موجودیت زن در چنین خوانشی بسته به میزان اقبال مرد و استوار بر استانداردهای مرد کامانه و مرد پسندانه و میزان نشستن موفقیت آمیز بانوان در چشم اشتیاق و نگاه خریدار مردان و ضریب حظ بَصَر و حظ بَستـَر رسانیدن آن عُلیا مخدرات به مردان تعریف و معنا شده است! خوانشی که در آن زن را در قامت «مال» دیدن و مال را به چشم خریدار نگریستن دیکشنری شده!
خوانشی که ذیل آن «نرم تنان» یگانه دغدغه شان در رواق منظر حبیب مقبول افتادن است.
به اعتبار همین خوانش مُعَوَج از زن است که ایشان بمثابه یک رُبات و با پایبندی به لوازم یک زیستی رُباتیک عمده اهتمام شبانه ـ روزشان صرف «خودبینی» بمنظور «خودآرائی» به نیت نشستن در چشم شوق و نگاه خریدار و هوسبازانه و جنسیتی نرینه گان معطوف و مترادف شده!
این یعنی آوردن الزامات و ملزومات و ملذوذات «اتاق خواب» میان «اتاق کار» و برسمیت شناختن نگاه جنسیتی به زن در عرصه شهر و شایق و راغب و مایل بودن به چنین نگرشی به خود به عنوان زن در قامت یک کالا و طعمه جنسیتی!
دعوا بر سر مذمت سکس و زن ستیزی و انکار لذت شهوت نیست. موضوع نزاع محل نزاع است:
مناقشه آمیز کردن و بر هم زدن مرزهای حریم خصوصی و عمومی.
این اعتراض به حضور اجتماعی زن و زن ستیزی نیست. این فریاد اعتراضی است به شکستن حریم و حرمت زن و اعراض از کشاندن خصوصی ترین و صمیمانه ترین و عاشقانه ترین عواطف مشروع زناشوئی به مرأی خیابان و «مُشاع» کردن آن حریم «مفروز» به نجاست و نحوست حرامیان و ناخوانده میهمانان!
آئینه ها را در چنین فورماسیون معیوبی می توان سمبل خودانگیختگی خویش کامانه و ابلیس صفتانه نزد زنان تلقی کرد!
دنیای غرب دنیای آئینه ها و ترویج آئینه هاست!
با برسمیت شناختن قرائت قرآنی از تمرد ناشی از «خود بینی» شیطان در مقابل انسان و شیطان صفتی قلمداد شدن رذیلت «خودبینی» اینک و در قاموس لیبرال دمکراسی «آئینه ها» و نسبت ایشان با زنان را باید و می توان در فورمت و قامت نمادهائی شیطانی برسمیت شناخت که شیطان صفتانه مبدل به حاملان و عاملان خودبینی زنان و ایضاً مردان شده اند!
زمانی «کارل مارکس» در انتهای مانیفست خود و در سودای معدلت و ابراز مذمت جهان امپریالیستی نهیب آن را می زد که: «کارگران و زحمتکشان جهان متحد شوید. شما چیزی ندارید تا از دست دهید جز زنجیرهای تان!»
و اکنون و به فورمت مارکس و برخلاف مارکس می توان و باید جامعه نسوان به اسارت درآمده در زرورق لیبرال دمکراسی را مخاطب قرار داد و آنچنان نهیب شان زد که:
بانوان و دوشیزگان جهان لازم نیست باحجاب شوید! فقط باشعور شوید!
برُمبانید این خریت بزک کرده را و بشورید علیه این حماقتی که بی اخلاقانه با نام فرزانگی و مدنیت و مدرنیت و آلامدی و روشنفکری و تجدد و تمدن، حُقنه تان کرده اند و همه موجودیت تان را در رسانیدن حظ «بستر و بصر» و تامین حوائج تنانه و اقبال و شوق سکس کامانه و بولهوسانه به «نرینه گان» مُنحل و مُشتمل تان فرموده اند!
جشنواره ای از بلاهت که در آن حجم و بُعد و عمق و قطر و ضخامت «زن بودنت» را با انحنای زنخندان و پروتز پستان و کشاله ران و بوتاکس لبان و قوس باسن و تراشه دماغ و صافکاری و بتونه و وسمه و سرمه و سرخاب و سفیدآب و تـُنکه و ویکتوریا سیکرت و ورساچه و گوچی و شانل هزار کوفت و زهر مار دیگر سونداژ می کنند!
ماراتنی از حماقت که در آن برون ریخت بدنت معیار و میزان زن بودنت است و هر اندازه برون ریخت آن جوارح و جوانب و جوآلب(!) بیشتر باشد، بکفایت «زن تری»!
سفاهتی که در آن هر اندازه بر تحریک و ترغیب و تحریص و تشجیع و تطمیع «دلالات مردانه» بیشتر اهتمام بورزی به قاعده بیشتر زنی!
بلاهتی که در آن با تن دادنت به این ابزاروارگی جنسی، از سوئی موهنانه موجودیت خود را صرفاً تا حضیض یک «حُفره» جنسی فرو می کاهی و هم زمان مُرادت از مرد را تا حضیض یک «آلت تناسلی هایپر اکتیو» (!) معنا و اهانت و دلالت می کنی!
هم خودت را تنها سکس می فهمی و هم زمان «مرد» را تنها آلتی تناسلی فهم و معنا و خطاب و شعور و وجدان می کنی!
همه مجد و عظمت «خورنق لیبرال دمکراسی» محول به «تستوسترون» مردانه ای شده که با محروم شدن از آن «تستوسترون» آن خورنق عظمی نیز بمثابه محروم شدن از «خشت کلیدی اش» تمامیت اش فروپاشی می شود. (*)
تستوسترون مردانه را از لیبرال دمکراسی غرب بگیرید همه مجد و هنر و صنعت و تولید و خدمات تمدنی اش فرو می پاشد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* ـ در افسانه های شرقی قدیم آمده است که یکی از پادشاهان بزرگ برای جاودانه کردن نام و پادشاهی خود تصمیم گرفت که قصری باشکوه بسازد که در دنیا بی نظیر باشد و تالار اصلی ان در عین شکوه و بزرگی و عظمت ستونی نداشته باشد. اما پس از سالها و کار وتلاش و محاسبه ، کسی از عهده ساخت سقف تالار اصلی بر نیامد و معماران مدعی زیادی بر سر این کار جان خود را از دست دادند تا اینکه ناکامی پادشاه او را به شدت افسرده و خشمگین ساخت و دست آخر معلوم شد که معمار زبر دست و افسانه ای به نام سنمار وجود دارد که این کار از عهده او بر می آید …و بالاخره او را یافتند و کار را به او سپردند و او طرحی نو در انداخت و کاخ افسانه ای خورنق را تا زیر سقف بالا برد و اعجاب و تحسین همگان را برانگیخت اما درست وقتی که دیواره ها به زیر سقف رسید سنمار ناپدید شد و کار اتمام قصر خورنق نیمه کار ماند …
مدتها پی او گشتند ولی اثری از او نجستند و پادشاه خشمگین و ناکام دستور دستگیری و محاکمه و مرگ او را صادر کرد تا پس از هفت سال دوباره سر و کله سنمار پیدا شد .او که با پای خود امده بود دست بسته و در غل و زنجیر به حضور پادشاه آورده شد و شاه دستور داد او را به قتل برسانند اما سنمار درخواست کرد قبل از مرگ به حرف های او گوش کنند و توضیح داد که علت ناکامی معماران قبلی در برافراشتن سقف تالار بی ستون این بوده است که زمین به دلیل فشار دیواره ها و عوارض طبیعی نشست می کند و اگر پس از بالا رفتن دیواره بلافاصله سقف ساخته شود به دلیل نشست زمین بعدا سقف نیز ترک خورد و فرو می ریزد و قصر جاودانه نخواهد شد. پس لازم بود مدت هفت سال سپری شود تا زمین و دیواره ها نهایت افت و نشست خود را داشته باشند تا هنگام ساخت سقف که موعدش همین حالا است مشکلی پیش نیاید و اگر من در همان موقع این موضوع را به شما می گفتم حمل بر ناتوانی من می کردید و من نیز به سرنوشت دیگر معماران ناکام به کام مرگ می رفتم. پادشاه و وزیران به هوش و ذکاوت او آفرین گفتند و ادامه کار را با پاداش بزرگتری به او سپردند و سنمار ظرف یک سال قصر خورنق را اتمام و آماده افتتاح نمود .مراسم باشکوهی برای افتتاح قصر در نظر گرفته شد و شخصیتهای بزرگ سیاسی آن عصر و سرزمینهای همسایه نیز به جشن دعوت شدند و سنمار با شور و اشتیاق فراون تالارها و سرسراها واطاقها و راهروها و طبقات و پلکانها و ایوانها و چشم اندازهای زیبا و اسرار امیز قصر را به پادشاه و هیات همراه نشان میداد و دست آخر پادشاه را به یک اطاق کوچک مخفی برد و رازی را با در میان گذاشت و به دیواری اشاره کرد و تکه اجری را نشان داد و گفت : کل بنای این قصر به این یک آجر متکی است که اگر آنرا از جای خود در آوری کل قصر به تدریج و آرامی ظرف مدت یک ساعت فرو میریزد و این کار برای این کردم که اگر یک روز کشورت به دست بیگانگان افتاد نتوانند این قصر افسانه ای را تملک کنند شاه خیلی خیلی خوشحال شد و از سر شگفتی سنمار به خاطر هنر و هوش و درایتش تحسین کرد و به او وعده پاداشی بزرگ داد و گفت این راز را باکسی در میان نگذار تا اینکه در روز موعود قرار شد پاداش سنمار معمار را بدهد . او را با تشریفات تمام به بالاترین ایوان قصر بردند و در برابر چشم تماشا گران دستور داد به پایین پرتابش کنند تا بمیرد!
* ـ در افسانه های شرقی قدیم آمده است که یکی از پادشاهان بزرگ برای جاودانه کردن نام و پادشاهی خود تصمیم گرفت که قصری باشکوه بسازد که در دنیا بی نظیر باشد و تالار اصلی ان در عین شکوه و بزرگی و عظمت ستونی نداشته باشد. اما پس از سالها و کار وتلاش و محاسبه ، کسی از عهده ساخت سقف تالار اصلی بر نیامد و معماران مدعی زیادی بر سر این کار جان خود را از دست دادند تا اینکه ناکامی پادشاه او را به شدت افسرده و خشمگین ساخت و دست آخر معلوم شد که معمار زبر دست و افسانه ای به نام سنمار وجود دارد که این کار از عهده او بر می آید …و بالاخره او را یافتند و کار را به او سپردند و او طرحی نو در انداخت و کاخ افسانه ای خورنق را تا زیر سقف بالا برد و اعجاب و تحسین همگان را برانگیخت اما درست وقتی که دیواره ها به زیر سقف رسید سنمار ناپدید شد و کار اتمام قصر خورنق نیمه کار ماند …
مدتها پی او گشتند ولی اثری از او نجستند و پادشاه خشمگین و ناکام دستور دستگیری و محاکمه و مرگ او را صادر کرد تا پس از هفت سال دوباره سر و کله سنمار پیدا شد .او که با پای خود امده بود دست بسته و در غل و زنجیر به حضور پادشاه آورده شد و شاه دستور داد او را به قتل برسانند اما سنمار درخواست کرد قبل از مرگ به حرف های او گوش کنند و توضیح داد که علت ناکامی معماران قبلی در برافراشتن سقف تالار بی ستون این بوده است که زمین به دلیل فشار دیواره ها و عوارض طبیعی نشست می کند و اگر پس از بالا رفتن دیواره بلافاصله سقف ساخته شود به دلیل نشست زمین بعدا سقف نیز ترک خورد و فرو می ریزد و قصر جاودانه نخواهد شد. پس لازم بود مدت هفت سال سپری شود تا زمین و دیواره ها نهایت افت و نشست خود را داشته باشند تا هنگام ساخت سقف که موعدش همین حالا است مشکلی پیش نیاید و اگر من در همان موقع این موضوع را به شما می گفتم حمل بر ناتوانی من می کردید و من نیز به سرنوشت دیگر معماران ناکام به کام مرگ می رفتم. پادشاه و وزیران به هوش و ذکاوت او آفرین گفتند و ادامه کار را با پاداش بزرگتری به او سپردند و سنمار ظرف یک سال قصر خورنق را اتمام و آماده افتتاح نمود .مراسم باشکوهی برای افتتاح قصر در نظر گرفته شد و شخصیتهای بزرگ سیاسی آن عصر و سرزمینهای همسایه نیز به جشن دعوت شدند و سنمار با شور و اشتیاق فراون تالارها و سرسراها واطاقها و راهروها و طبقات و پلکانها و ایوانها و چشم اندازهای زیبا و اسرار امیز قصر را به پادشاه و هیات همراه نشان میداد و دست آخر پادشاه را به یک اطاق کوچک مخفی برد و رازی را با در میان گذاشت و به دیواری اشاره کرد و تکه اجری را نشان داد و گفت : کل بنای این قصر به این یک آجر متکی است که اگر آنرا از جای خود در آوری کل قصر به تدریج و آرامی ظرف مدت یک ساعت فرو میریزد و این کار برای این کردم که اگر یک روز کشورت به دست بیگانگان افتاد نتوانند این قصر افسانه ای را تملک کنند شاه خیلی خیلی خوشحال شد و از سر شگفتی سنمار به خاطر هنر و هوش و درایتش تحسین کرد و به او وعده پاداشی بزرگ داد و گفت این راز را باکسی در میان نگذار تا اینکه در روز موعود قرار شد پاداش سنمار معمار را بدهد . او را با تشریفات تمام به بالاترین ایوان قصر بردند و در برابر چشم تماشا گران دستور داد به پایین پرتابش کنند تا بمیرد!
سنمار در آخرین لحظات حیات خود به چشمان پادشاه نگاه کرد و با زبان بی زبانی پرسید چرا!؟ و پادشاه گفت برای اینکه جز من کسی راز جاودانگی و فنای قصر نداند و با این جمله او را به پایین پرتاب کرده و راز را برای همیشه از همه مخفی نگاه داشت.
۲ نظر:
بر اساس دیدگاههای ضد آمریکائی همیشگی تان میفرمائید : دیده های بامدادی روزانه در خیابان های آمریکا و بعضاً اروپا ! بنده باید بگویم : بلکه به شدت در اروپا . شاید بد نباشد تعطیلاتی در آلمان مخصوصا" در شمال این کشور بگذرانید تا مشاهده بفرمائید که به آمریکائیها گفته اند : زکی ! نیم تنه به بالا لخت بودن زن در فرهنگشان در حد مرد تلقی شده ! و بسیار آسان در شبکه های مختلف تلویزیون هم به نمایش در میآید . وقتی هم بحث بفرمائید که این دیگر ناهنجاری است . میگویند :
mann wird nackt geboren آدم بالاخره لخت به دنیا میآد !
جناب آقای سجادی ،
می خواستم نظر شما رو راجع به انتخابات آمریکا و بالاخص " دونالد ترامپ " بدونم.
و البته صرفا در کانتکست " تحلیل سیاسی " و " وضع موجود" و نه دیدگاه "فلسفی" و کلیت نظام سیاسی آمریکا.
واضح تر بگم تحلیل شما در مورد " بازی در جریان " و نه " طراحان بازی " خواستارم. از دیدگاه توده مردم و نه از دیدگاه یک الیت سیاسی.( شاید هم واضح تر نشد!)
بسیار ممنون.
ارسال یک نظر