۱۳۹۰ اسفند ۱۸, پنجشنبه

مزد «هی» کردن «جرینگ» است!



عدم شرکت گسترده مردم ایران در نهمین دوره انتخابات مجلس ایران، ادعای بزرگ اپوزیسیونی است که از چند ماه پیش تر با کوبیدن بر طبل «تحریم» می کوشیدند تا از این طریق اثبات کنند بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال 88 و از ناحیه شهرآشوبی های متکی بر داعیه تقلب در آن انتخابات اینک حکومت  در ایران فاقد مشروعیت و پایگاه مردمی شده.
این در حالی است که مطابق آمار رسمی ارائه شده توسط وزارت کشور میزان مشارکت شهروندان ایرانی در این انتخابات رقمی معادل 65 درصد بوده.
علی رغم این، منادیان تحریم انتخابات برخلاف وزارت کشور، مدعی استقبال شهروندان ایرانی از تحریم انتخابات مزبور شده از جمله آنکه «طراح خانه نشینی مردم» محکم و استوار اصرار دارد قاطبه شهروندان ایرانی در لبیک به فراخوان وی در روز رای گیری از خانه های خود خارج نشده و در کنار آن «محسن سازگارا» با اعتماد بنفس اظهار می دارد: تحریم انتخابات یک «آکسیون»! موفق بود که همه در خانه های خود نشستن و چقدر هم موفق بود و تنها 15 درصد در ایران و 9 درصد در تهران در این انتخابات شرکت کردند! (مصاحبه با بی بی سی فارسی) و متقابلاً شورای هماهنگی راه سبز امید نیز ضمن صدور بیانیه ای بابت عدم حضور گسترده واجدین شرایط رای دادن در انتخابات مزبور از شهروندان ایرانی تشکر کرد.
اصرار اپوزیسیون ایرانی بر عدم حضور مردم در نُهمین دوره انتخابات مجلس یادآور سخنرانی معروف ارتشبد ازهاری نخست وزیر وقت در اوج انقلاب اسلامی سال 57 است که منکر حضور مردم در خیابان های شهر بود و از موضعی اعجاب آور ضمن حضور در پارلمان مدعی شد همه شعارهای موجود در سطح شهر محصول نوار کاست است!
طرفه آنکه 15 سال بعد از آن تاریخ وقتی خبرنگار لوس آنجلس تایمز در مصاحبه با وی اظهارات مزبور را به ایشان یادآورشد مشارالیه در اوج اعتماد بنفس پاسخ داد:
هنوز هم می گویم آن تظاهرات «نوار» بود!!!
به تاسی از اظهارات آن روز ارتشبد ازهاری امروز نیز اپوزیسیون مزبور متوجه این نکته بدیهی نیست که ادعای اعتبار و منشا اثر بودن اش از ناحیه  اقبال مردم از فراخوان تحریم زمانی قابل اعتناست که ایشان بتوانند چنان اقبال و سرمایه ای را در معادلات سیاسی و رقابت قدرت «نقد» کنند. فی الواقع «شرط اعتبار ادعای تحریم انتخابات» زمانی است که حکومت بتواند چنان فقد حضوری را به اعتبار وزن سنگین و موثر اپوزیسیون «حس» کند.
نمونه برجسته آن بعد از ظهر 21 بهمن ماه سال 57 بود که دولت شاهپور بختیار ضمن اعلام حکومت نظامی به شهروندان امر کرد از ساعت 4 بعد از ظهر به بعد کسی حق تردد در شهر را ندارد و امام خمینی برخلاف چنان امریه ای مردم را دعوت به حضور در خیابان کرد. نتیجه قهری فراخوان امام به اعتبار حضور کاملاً محسوس مردم در خیابان ها، پائین کشیدن حکومت در کمتر از 24 ساعت شد.
نمونه نزدیک تر آن حضور گسترده کسر بزرگی از معترضان به نتیجه انتخابات در 25 خرداد سال 88 در خیابان های تهران بود که حضوری کاملاً محسوس معنا شد و به اعتبار همان «حضور محسوس» حکومت خویشتن دارانه تا 29 خرداد با معترضین مدارا کرد.
مدارائی که چنانچه با درصدی از درایت و تدبیر توسط رهبران جنبش سبز همراه می شد می توانست طرفین را به راه حلی بهداشتی و مرضی الطرفین برساند *

اپوزیسیون مخنث جمهوری اسلامی در حالی خود را پیروز در پروژه تحریم انتخابات مجلس نهم معرفی می کند که هم زمان مدعی است انتخابات مزبور توسط حکومت و بصورت مهندسی شده و با نتیجه ای از قبل معلوم «طراحی و اجرا» گردید.
این ادعا نیز از موارد قابل مناقشه ای است که مسئولیت رفع ابهام آن مستقیماً بر عهده مدعی خواهد بود. مدعیان موظفند به این پرسش بدیهی پاسخگو باشند:
با توجه به آنکه مطابق قانون، این دولت جمهوری اسلامی است که عملاً مسئولیت اجرای انتخابات را عهده داری می کند لذا در صورت تقلب یا مهندسی انتخابات چرا دولت و حامیان دولت بزرگ ترین بازنده در انتخاباتی اعلام شدند که خودشان برگزار کننده آن بودند و علی رغم آن لیست نامزدهای منسوب به حامیان دولت پر هزیمت ترین لیست در انتخابات مزبور بود!؟
چنانچه مدعیان برای توجیه این تناقض مدعی باشند مهندسی انتخابات بیرون از اراده و اداره دولت و توسط نیروهای فائقه بر دولت بر ایشان تحمیل شده مجدد خود را مواجه با پرسشی بزرگتر می کنند و آن این که:
اگر نتیجه انتخابات با لحاظ حذف نامزدهای حامی رئیس جمهور به دولت تحمیل شده لذا با توجه به جسارت و سرکشی به اثبات رسیده احمدی نژاد در جریان اعتکاف 11 روزه و مخالفت عریان اش با پذیرش وزیر اطلاعات  در مقابل عالی ترین مقام نظام، بر این اساس حکومت با چه تضمینی دست به چنین ریسکی زده که هر آئینه می تواند منجر به سرکشی مجدد و پرهزینه شخص رئیس جمهور شود!؟
علی ایحال اصرار فعلی سبزها بر «حضور گسترده مردم در خانه» بر «فرض صحت» بمعنای حضور فاقد حس و بلااثری است که نقش سرمایه ای غیر قابل نقد شدن را بازی می کند.
چنین حضور نامحسوس و طبعاً چنان اپوزیسیون نامحسوسی یادآور حکایت منسوب به بنیان گذار جمهوری اسلامی است که با اشاره به دوران اشغال عراق توسط ارتش بریتانیا نقل می کردند: در آن دوران شخصی بر بالای مناره مشغول اذان گفتن بود و فرمانده انگلیسی ها می پرسد: آیا این کار ضرری برای سیاست انگلستان دارد؟ و وقتی پاسخ منفی می شنود می گوید: پس بگذارید هر چه می خواهد اذان بگوید!
بر این اساس سبزها نیز مُخیرند تا ضمن ابرام بر ندیدن شهروندان ایرانی در پای صندوق رای، مُصرانه خود را مستظهر به سرمایه غیر قابل دیدن و غیر قابل حس کردن و ایضاً غیر قابل نقد کردن «ارتش نامرئی شهروندان» معرفی کنند اما متقابلاً باید تن به این واقعیت نیز بدهند جامعه ایرانی «صرف نظر از فهم ایشان از واقعیت» وجود دارد و در حال حرکت است.
طبیعتاً اصرار سبزها بر ماندن در چنین «تجارتی نامفهوم در دنیای سیاست» نمی تواند مزدی بیشتر از «جرینگ» را در ازای «هی» کردن «حطاب» نصیب ایشان کند! **

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* ـ شاه کلید فهم اقبال یا بی اقبالی «جنبش موسوم به سبز» به فراخوان 25 بهمن را می توان به جلسه مهم سران جمعیت موتلفه با میرحسین موسوی در فردای تظاهرات خیابانی سبزها در تابستان 88 مستند کرد.
اظهارات حبیب الله عسگراولادی عضو ارشد جمعیت موتلفه طی اجلاس سراسری دبیران استان‌های این حزب دراسفند ماه سال گذشته چنانچه برخوردار ازصحت باشد تا حدود زیادی موید سیر نزولی جنبش سبز از 25 خرداد 88 تا 25 بهمن 89 است.
مطابق اظهارات عسگراولادی ایشان به همراه آقایان باهنر، كوهكن، آل اسحاق و میرسلیم در اوایل روزهای پس از انتخابات، جلسه ای خصوصی با میرحسین موسوی داشته و طی آن عسگراولادی به موسوی گفته:
«با توجه به این‌كه مهلت شورای نگهبان برای رسیدگی به شكایات بنا به تاكید مقام معظم رهبری یك هفته تمدید شده است، اگر شكایت نكردید بروید شكایت كنید و اگر كرده‌اید 7- 8 نفر را بفرستید كه از شكایت شما پیروی كنند. آقای موسوی نیز گفتند، من حرفی ندارم و فردا می‌روم شكایت می‌كنم و چند نفر را نیز برای پیگیری معرفی می‌كنم و جلسه به خوبی به پایان رسید. در آن جلسه غیر از ما پنج نفر و آقای موسوی كسی دیگری نبود و ایشان كسی را در اتاق نپذیرفته بودند و وقتی ما از اتاق بیرون آمدیم، از اتاق‌های اطراف 40-50 نفر بیرون آمدند و ما از جلسه بیرون آمدیم و خوشحال بودیم كه كاری انجام دادیم، ولی متاسفانه فردای آن روز ساعت 10 آقای موسوی اعلامیه‌ شماره 10 خود را بیرون دادند»
چنانچه اظهارات عسگراولادی را بتوان برخوردار از صحت دانست در آن صورت یکی از گمانه ها در یابش چرائی رفتار متناقض موسوی در عدم پی گیری مطالباتش از مجرای شورای نگهبان را می توان به حساب مشاوره قابل فهم و توقع مشاوران موسوی گذاشت که «علی رغم وعده وی به عسگراولادی» ایشان را بعد از آن دیدار متقاعد به خلف وعده کرده اند.
اما پرسش مهم آنست که چنان مشاوره مفروضی متکی بر چه شاخصه های مُجابگرانه ای بوده یا می توانسته باشد تا موسوی را از صرافت و رغبت رجوع به شورای نگهبان بیاندازد؟
یکی از وجوه قابل تصور از مشاوره مزبور می تواند زنهار به موسوی بر این مبنا باشد که:
اکنون چه جای کوتاه آمدن و عقب نشینی و تن دادن به داوری شورای نگهبان است؟ اینک که توانسته ایم 3 میلیون نفر را در حمایت از خود به خیابان بکشانیم و خیابان در سلطه ماست بجای تمکین از الزامات قانونی ، زمان مناسبی جهت اخذ امتیاز از حکومت است!
فرضی که اثبات صحت آن صرفاً بر عهده موسوی است اما با توجه به سخت سری که جنبش سبز بعد از نفی راهکارهای قانونی در اثبات ادعای تقلب در انتخابات از خود نشان داد پذیرش چنان فرضی چندان دور از تصور نمی تواند باشد.
بخشی از مقاله چشم افعی در تحلیل وقایع ناآرامی های انتخابات سال 88  

**ـ مردی در جنگل هیزم می شکست، مرد دیگری در کنار او نشسته و هر بار که هیزم شکن تبر را بر هیزم می زد او به جای هیزم شکن «هی» می کرد. بعد از اتمام کار، مرد هیزم شکن هیزم را به بازار برد و فروخت و آن مرد بیکار که همراه او بود، گفت: دوست عزیز سهم مرا بده! هیزم شکن گفت: کدام سهم من که با تو شریک نبودم، گفت: پس آن همه «هی» که در جنگل پیچیده بود از کجا بود. مرد هیزم شکن که دید قضیه از این قرار است، سکه ها را در یک دست گرفت و به او گفت: حالا دقت کن و آن وقت سکه ها را یکی یکی به آن دست دیگر می انداخت تا صدای جرینگ آ ن ها بلند شود. چون تمام شد گفت: هیزم را من شکستم «هی» را تو گفتی حالا پول مال من و صدای جرینگ در عوض صدای «هی» مال تو. مزد «هی» «جرینگ» است. امثال و حکم

۲ نظر:

عسگری گفت...

همینطور است. اقدامات سبزها و اپوزیسیون تحریمی دیگر حالت شوخی و سرگرمی کودکانه پیدا کرده است. مشخص نیست که اینها آیا اصلا واقعیت را نمی فهمند یا اساسا خود را به کوچه علی چپ می زنند. راستی گفتم واقعیت یاد دکتر حسین قاضیان افتادم که از همکاران سابق آقای عبدی در ماجرای نظرسنجی بودند و اینک در دانشگاه سیراکیوز به تدریس و نیز تحلیل اجتماعی سیاسی در رسانه ها می پردازند. گفته می شود که ایشان در محافل دانشگاهی به عنوان تحلیلگری واقعگرا شهرت دارند. خواستم نظر شما را درباره قاضیان بدانم و اینکه ارزیابی شما از نظرات ایشان چیست؟
ممنون

داریوش سجّادی گفت...

قاضیان از همکارن سابق بنده در هفته نامه راه نو طی دوران اصلاحات بود و همواره از نقطه نظرات واقعگرایانه ایشان بهره برده ام