۱۳۹۳ تیر ۳۱, سه‌شنبه

سرآب!


سروده جدید «اردلان سرافراز» با خوانش داریوش اقبالی (دوباره باز خواهم گشت) را می توان مرثیه و حدیث نفس روشنفکری سکولار ایرانی تلقی کرد که «کولی وشانه» 35 سال است در غمبرک وطنی مجعول در زوایای غربت «ضجه ـ مویه» می کنند!



فراز پایانی این سروده مبنی بر آنکه:
«اگر حتی فقط یک روز باقی باشد از عمرم ـ به خانه باز خواهم گشت!»
تداعی کننده مطلبی است مشابه، که بالغ بر دو سال پیش با تاسی به سروده «کهن دیارای» مرحوم «نادر نادرپور» نوشتم و طی آن متذکر این واقعیت شدم که:



نادرپور از شاعران سکولاری بود که تا بن دندان با جمهوری اسلامی ایران خصومتی هیستریک داشت و هر چند در همان اوایل انقلاب از ایران گریخت اما علی رغم این در سروده اش از لُس آنجلس! می گوید:
اگر گریزم، کجا گریزم؟
و اکنون 13 سال است که در گوشه ای از شهر لوس آنجلس در زیر خروارها خاک غنوده! در حالی که تا روز آخر چشم انتظار بازگشت به ایران بود! ... سرنوشت نادرپور سرنوشت محتوم و اجتناب ناپذیر روشنفکری سکولار ایران است که نتوانستند و نمی توانند بین «تخیل شان از ایران» و «واقعیت ایران» آشتی برقرار کنند و به همین دلیل در برزخی از توهم می زیند و می میرند!
(http://on.fb.me/Umz8eH)

جماعتی که پیشتر با تشبیه ایشان به «کولی های فکری» تلخ کامانه اما اجتناب ناپذیر گوشزدشان کردم:
شما «خونه» ندارید! اینجا خانه شما نیست.
دست بردارید از سر این «مملکت»! نه این که جای «ما» رو تنگ کرده باشید!
نه این که جائی برای شما نباشه!
جاتون اینجا نیست!
اهل «بیدر کجا» ئید!
مشکل تان با خودتان است.
قبل از تن تان، فکرتان بی خانمان است.
شما «کولی» هستید! کولی های فکری!!!
آواره هائی حیران!
خانه به دوشانی ورشکسته بتقصیر!
(http://on.fb.me/1nbFdqa)

وقتی در سال 1990 «رضا پهلوی» در جمع شیدائیانش در اروپا طی یک سخنرانی و با شور و هیجان گفت:
من به شما قول می دهم به زودی همگی به ایران باز خواهیم گشت!
متلک رندانه یکی از مدعوین مبنی بر آنکه « اعلی حضرت ـ در این ده سال اگر سینه خیز هم رفته بودیم رسیده بودیم»! هر چند طعنه ای تلخ بود اما از واقعیتی عریان حکایت داشت.
واقعیتی ناظر بر بی وطنی این کولی های فکری که پیش تر در مقاله «ایران های من» به قد بضاعت خود ایشان را پرتوآمائی کردم.


هیچ نظری موجود نیست: