۱۳۸۹ آذر ۵, جمعه

از صادق هدایت تا علی شریعتی!

بقول خشایار اعتمادی در آلبوم داش آکل:
این روزا برزخی ام ـ خیلی خرابم!
قدیمی ها می گفتن پرحرفی از پردردی است. اما لااقل سهم اینجانب از پر دردی اینک «کم حرفی» شده. هر چند حرف های زیادی برای گفتن هست اما بقول دکتر سروش «رازداری» شرط «رازدانی» است و وقتی در حلقه رازدانان حضور منحوس نامحرمان محسوس است سکوت شرط عقل است.
شاید حق با صادق هدایت بود که می گفت:
در زندگی زخم هائی است که مثل خوره در انزوا روح را آهسته در انزوا می خورد و می تراشد.این دردها را نمی شود به کسی اظهار کرد.
هر چند بقول زنده یاد سلمان هراتی: چطور می توان میان این همه تفاوت، بی تفاوت ماند؟ اما سلمان خوشبختانه یا متاسفانه زنده نماند تا امروز ببیند:
چطور می توان میان این همه توهّم، توقع تفـّـوُه داشت؟
زمانی زنده یاد دکتر شریعتی به فراست به عقول بشری طعنه می زد که:
خوشبختی فرزند نامشروع حماقت است. همه کسانیکه در جستجوی خوشبخت بودنند، بی جهت تلاشی در بیرون از خود نکنند. اگر بتوانند «نفهمند» می توانند «خوشبخت» باشند.
اگر می خواهید در این دنیا خوشبخت باشید سعی کنید «خر» باشید! هر اندازه بیشتر خر باشید خوشبخت ترید!
در میانه مردمانی که خود را در اوج و کانون «توهم شعور» و «تصور دانش» و «تخیل فضیلت» و «خلسه تمدن» و «نشئه تجدد» و «اسوه مدنیت» و «آخر آلامدی» و «تمامیت روشنفکری و همه چیزدانی» می دانند و بدون کمترین تواضع دیگران را به حضیض عقب افتادگی و نادانی و جهل و حماقت و بلاهت و سفاهت محکوم می کنند. در چنین میانه ای چگونه می توان حسرت خریت را نخورد؟
زمانی مجذوب علیشاه به زیبائی می سرود:
درد بی دردی علاج اش آتش است
اما او نیز این پرسش را بی پاسخ گذاشت که:
درد پردردی علاجش چیست؟
حکایت امروز بمثابه مواجهه با بیمارانی است که نه تنها خود را بیمار نمی دانند بلکه در توهم سلامت، طبیبان شان را بیمار دانسته و در کمال خود شیفتگی و خودفریبی درصدد درمان یا اصرار بر اثبات بیمار بودن دیگرانند!
ظاهراً تا تداوم چنین فهم و شعور کاذب و متوهمانه ای جز تاسی به حضرت مولانا راهکار دیگری مسموع نیست که:
ما سمیعیم و بصیریم و هُشیم
با شما نامحرمان ما خامُشیم

۵ نظر:

ناشناس گفت...

بادرود فراوان
مانند همیشه زیبا و موثر بود جناب سجادی
پاینده باشید

mojiagha گفت...

درد پردردی علاجش چیست؟

صادق بودن, جناب سجادی, صادق بودن!
البته میگویند نرخ نان در ایران در حال تغییر است، که شاید دلیل "کم حرفی" شما آن باشد، نه "نامحرمان." میدانید صداقت چیست, جناب سجادی؟

داریوش سجّادی گفت...

خیر
سکوت ناشی از همان وجود منحوس نامحرمان است شما سرتان به همان نان و ماست!!! خودتان باشد

mojiagha گفت...

آقای سجادی،

والا سگ "نان و ماست درویشی" من هزار بار شرف دارد به چلوکباب هایی که، همان "نامحرمان منحوس" ، در آن نمایش "همایش ایرانیان خارج از کشور" (به قیمت بریدن نان فقرا و یتیمان از بیت المال مسلمین) به معده تان "صدقه" کردند، البته در مقابل فروش وجدان و صداقت تان.

آقای سجادی،

من فکر میکنم "نامحرمان منحوس" همان گونه "چلوکباب ها" است که نفس اماره تان را یک سال و نیم است امر به سکوت کرده، در حالی که در ایران "خط امام" (یادتان هست؟؟؟) "میزان" به جای "رای ملت" زر، زور (و صد البته) تزویر معاویه صفتان است -- و شما هنوز ادای "ژورنالیست مستقل" بودن در میاورید!

آقای سجادی،

باز هم به سبیل "امر به معروف و نهی از منکر" (که "دوست آن است که تو را بگریاند") میپرسم:

اینروزها صداقت کیلویی چند است؟

داریوش سجّادی گفت...

البته منظور من نان و ماست درویشان نبود چرا که تا آنجا که من مطلعم درویشان نان و علی الخصوص ماست شان را می خورند
جز درویش تنهای توسان نشین داستان ما