نقدی بر چیستی و چرائی پروژه منصور ارباب سیار
فیلم سینمائی Deep Blue Sea یا «دریای عمیق آبی» از مجموعه فیلم های تولیدی هالیوود است که به جرات می توان چنین فیلم هائی را سمبل حماقت دست اندرکاران هالیوود و یا نماد احمق فرض کردن بینندگان تولیدات هالیوود تلقی کرد.
داستان فیلم در ارتباط با کوسه ای تنومند است که در یک مرکز تحقیقاتی در میانه اقیانوس به دام محققین این پایگاه می افتد و در فرصتی مغتنم موفق به فرار از دست کارشناسان شده و ماجرای فیلم تا پایان پیرامون جُستن یک به یک حاضرین در آن پایگاه دریائی و کشتار فرد به فرد آنها توسط کوسه مزبور می گذرد که خوشبختانه به مدد کارگردان و در آخرین لحظات پایانی فیلم، سه نفر از آخرین بازماندگان موفق می شوند با لطائف الحیل و به حول قوه الهی! آن کوسه جنایتکار را کشته و به سزای اعمالش برسانند!
بلاهت مشهود در سناریوی این فیلم و بی شمار فیلم هائی از این دست که از خروجی هالیوود بر روی پرده سینماهای دنیا قرار می گیرد جانی بالفطره معرفی کردن موجوداتی از این دست است که با نیت و ذاتی خبیث و بدون آنکه طعمه هایش قصوری کرده باشند دست به کشتار ایشان می زنند.
این در حالی است که در حالت طبیعی جمیع حیوانات اعم از وحوش و درندگان صحرائی و دریائی و جنگلی و کوهستانی قصدشان در حمله به دیگر حیوانات یا صرفاً شکار در حد رفع گرسنگی است و یا در موقعیت احساس خطر در مقام دفاع و حفظ جان، اقدام به حمله به دشمن می کنند.
بر همین اساس است که نیش خزنده خطرناکی چون افعی که زهرش قدرت کشتن انسان را نیز دارد صرفاً صرف کشتن طعمه هائی در حد و اندازه دهانش بمنظور بلع و سد جوء می شود مشروط بر آنکه در موضع خطر و حمله قرار نگیرد.
داستان بلاهت گونه «منصور ارباب سیار» و توطئه ایران بمنظور ترور سفیر عربستان سعودی در خاک ایالات متحده آمریکا ایضاً منفجر کردن سفارتخانه های ریاض و تل آویو در واشنگتن توسط فرد مورد اشاره از فرط ساده لوحانه بودن پُرشباهت به سناریوهای احمقانه تولیدات هالیوود است که صرف نظر از جنجال های اولیه رسانه ای، هرگز نتوانست و نمی تواند به این پرسش اساسی پاسخ بگوید که:
در موقعیتی که جمهوری اسلامی ایران بعد از سالها چالش و افت و خیز اکنون و از خلال تحولات و انقلاب های مردمی در خاورمیانه در آرمانی ترین موقعیت متفوقانه نسبت به دو دولت اسرائیل و عربستان سعودی قرار گرفته تحت چه احتجاج و استدلالی باید دست به چنین خـُـل بازی مُحیـّرالعقولی بزند و در کسری از زمان حجم سنگینی از ترشروئی افکار عمومی جهان را متوجه خود کند؟
حتی اگر فرض را بر لو نرفتن توطئه مفروض گذاشته و جناب «منصور ارباب سیار» موفق به انجام عملیات مزبور می شد. اساساً چنین امری تامین کننده کدام منفعت یا مصلحتی برای ایران می شد؟ جز آنکه بپذیریم دولتمردان تهران نیز مبتلا به همان سندرومی شده اند که پیش تر «کوسه» مشهور جناب «رنی ـ هارلین» کارگردان Deep Blue Sea به آن مبتلا شده بود!!! علی رغم داستان ساده لوحانه «منصور ارباب سیار» که عموم تحلیل گران سیاسی به بلاهت آمیز بودن آن اعتراف کرده اند اما یک واقعیت را نمی توان نادیده گرفت و آن حضور تمام قد و در عالی ترین سطح دولتمردان ایالات متحده به این ماجرای مبتذل و غیر قابل استناد است.
همین حضور معنادار از «باراک اوباما» تا «هیلاری کلینتون» و از ریاست FBI تا دادستان کل آمریکا به پرونده فوق نشان از آن دارد که صرف نظر از محتوای کودکانه و ساده لوحانه سناریوی مزبور طرف آمریکائی از قبل تصمیم خود را گرفته و عزم خود را از قبل جزم کرده تا ماهی مُرادش را از این آب گل آلود بگیرد.
طبیعتاً وقتی از رئیس جمهور آمریکا به پائین، جمیع عالی رُتبگان واشنگتن بدون آنکه تا پایان ماجرا و محاکمه متهم مزبور خویشتن داری کرده و بدون تعلل وارد ماجرا شده و انگشت تهدید واتهام بسوی ایران گرفته اند. این امر موید آن است که در هر حالتی ولو اثبات دروغ بودن کل ماجرا، ایشان دیگر برای حفظ شان و آبروی خود نیز نمی توانند و نباید از موضع امروزشان عقب نشینی کنند. همان طور که در فردای حمله نظامی ارتش تحت امر جورج بوش به عراق به بهانه دروغین سلاح کشتار جمعی و عدم یابش چنین سلاحی در عراق ایشان نیز هرگز خود را موظف به عذرخواهی از افکار بین الملل ندید.
علی ایحال در متن همین داستان ساده لوحانه یک «شاه کلید» برجسته وجود دارد که می تواند امیال و نیات زیرپوستی طراحان این سناریو را هویدا کند.
شاه کلید فوق قرار دادن نام «سپاه قدس» به عنوان طراح سناریوی «ارباب سیار» و متهم کردن این نهاد نظامی ایران به فعالیت تروریستی در خاک ایالات متحده آمریکا است!
پرسش اساسی در این سناریو که خود حامل پاسخ نیز می باشد آن است که بر فرض صحت ادعای آمریکائی ها چرا سپاه قدس باید متولی چنین اقدامی تروریستی در خاک ایالات متحده شود؟
بر فرض آنکه بنا بر هر دلیل محیرالعقولی پذیرفته شود جمهوری اسلامی تصمیم داشته سفیر عربستان را در خاک ایالات متحده ترور کند اما درست یا غلط و بنا بر شهادت جمیع گزارش های امنیتی سازمان های اطلاعاتی غربی و منطقه ای و به استناد گزارشات گروه های اپوزیسیون ایرانی در خارج و داخل کشور، این شاخه عملیاتی و برون مرزی وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران است که همواره متهم به طراحی و عملیاتی کردن چنین پروژه هائی در خارج از کشور شده است.
لذا چه دلیلی می تواند داشته باشد که طراحان سناریوی مزبور این بار بجای وزارت اطلاعات، تصمیم گرفته اند سپاه قدس ایران را طراح و عامل اجرائی چنین سوء قصدی قرار دهند که اساساً اهداف و محتوایش بیرون از شرح وظایف مقرر و تعریف شده سپاه قدس است؟
پاسخ چنین پرسشی را می توان در دل نگرانی عمیق و قابل فهم جناحی از سیاسیون جنگ طلب در ایالات متحده ردیابی کرد که بشدت از قرابت و همکاری نظامی بین اُمرای ارتشی و واقع گرای ارتش ایالات متحده با سرداران سپاه پاسداران ایران در منطقه احساس خطر کرده اند!
نگرانی قابل فهمی که نقطه آغازش از شهریور ماه سال گذشته کلید خورد که با عزیمت […] فردی ثالث و قابل اعتماد برای دو طرف به هتل محل اقامت محمود احمدی نژاد و هیئت همراه در حاشیه اجلاس سازمان ملل متحد در نیویورک شروع شد و مشارالیه در این عزیمت وظیفه انتقال پیشنهاد طرف آمریکائی جهت برقراری «خط امن ارتباطی بمنظور اجتناب از برخوردهای تصادفی» در خلیج فارس بین ارتش ایالات متحده با سپاه پاسداران در خلیج فارس را به طرف ایرانی عهده داری کرد!
پیشنهادی که ظاهراً بنا بر دلائلی قابل فهم! از جانب مقامات دولتی ایران در نیویورک نه با استقبال مواجه شد و نه ایشان را به صرافت انتقال این پیشنهاد به داخل کشور رساند تا آنکه در خرداد 90 و پیرو نامه ای مستقیم […] پیشنهاد آمریکائی ها (خط امن ارتباطی بمنظور اجتناب از برخوردهای تصادفی) به اطلاع عالی رُتبگان در داخل کشور رسید.
«از آغاز تشكيل نظام جمهوری اسلامی، ما هرگز هيچ كشوری را، هيچ قدرتی را به روياروئی و جنگ تشويق نكرديم و نخواهيم كرد و تا آنجائی كه بتوانيم، از هر گونه روياروئی حساب شده يا رویاروئی تصادفی جلوگيری مي كنيم»
امری که بنا بر پی گیری همان «عنصر ثالث» منجر به واکنش علنی طرف آمریکائی شد و در همین راستا آدمیرال مایک مولن (هفدهمین رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا) در مورخه بیستم سپتامبر 2011 رسماً و علناً طی یک سخنرانی از تمایل ارتش ایالات متحده جهت ایجاد یک خط امن ارتباطی بین تهران و واشنگتن خبر داد و افزود: «آمریکا از سال 1979 تا کنون هیچ مذاکره ای با ایران نداشته در حالی که آمریکا حتی در اوج جنگ سرد نیز ارتباط خود را با شوروی حفظ کرد. فقدان گفتمان بین تهران و واشنگتن باعث بروز سوء تفاهم و رفتار غیر قابل محاسبه در منطقه خواهد شد و از آنجا که ایران دارای برنامه هسته ای است، فقدان گفتمان مشکل برانگیزتر نیز خواهد بود. لذا منافع ملی آمریکا ایجاب می کند تا آمریکا ارتباط خود را با تهران چه در زمینه سیاسی یا دیپلماتیک و نظامی از سر گیرد»
هم چنانکه «مولن» چند روز بعد از این سخنرانی ضمن مصاحبه ای اختصاصی با خبرنگار «بولتن نیوز» در واشنگتن! مجدداً بر این نکته تاکید کرد که: «کشورش آرزو دارد بتواند یک کانال مستقیم ارتباطی با ایران ایجاد نماید ... من از هر راهی که گشوده باشد صحبت می کنم. منظورم این است که ما از سال 1979 ارتباط مستقیم با ایران نداشته ایم و من تصور می کنم این باعث کاشته شدن تخم بدبینی می شود. وقتی هم بدبین می شوی وضع هم بدتر می شود و هم سوءتفاهم پیش می آید .... منظور من از این رابطه که باید بین کشور ایران و ایالات متحده برقرار شود این است که حالا این رابطه می تواند رابطه نظامی (ارتش با ارتش) باشد و در حقیقت به تجربه من به این نتیجه رسیده ام که بستگی به کشور ها دارد که کدام کانال برایشان موثرتر باشد. اما از طرف دیگر این رابطه می تواند برای برخی راه دیپلماتیک و رابطه سیاسی باشد . حتی در این میان نباید از راه اقتصادی هم غافل شد چرا که این راه موثر نیز می تواند آغاز کننده خوبی برای روابط تهران و واشنگتن باشد.»
آدمیرال مولن در حالی بر اشتیاق خود بر ایجاد رابطه ولو «ارتش با ارتش» با ایران اصرار می کرد که پیش از وی دریا سالار «ویلیام فاکس فالن» ریاست سابق فرماندهی مرکزی آمریکا در خاورمیانه در مورخه هفتم ژوئن 2011 ضمن سخنرانی در «انجمن ایران و آمریکا» (AIC) در واشنگتن همانند همتای خود (مایک مولن) ضمن تصریح بر لزوم برقراری یک «هات لاین» بین ارتش ایالات متحده و سپاه پاسداران در خلیج فارس تحت عنوان حقوقی «پیمان رویدادها در دریا» incidents at sea agreement بر این نکته ابرام می داشت که: «بهترین راهحل برای برطرف کردن مشکل کنونی آمریکا با ایران انجام مذاکرات با ایران است که این امر نیازمند تمایل و اقدام دو طرف میباشد.»
نکته حائز اهمیت در این میان آن است که «دریا سالار فالن» و «آدمیرال مولن» هر دو از حلقه ارتشیان مخالف جنگ با ایران و ایضاً از زمره مخالفان با سیاست های جنگ طلبانه اسرائیل در منطقه هستند که اولی در سال 2008 بخاطر ابراز علنی مخالفت با حمله نظامی به ایران مجبور به استعفا از سمت ریاست فرماندهی مرکزی نیروی دریائی آمریکا در خاورمیانه شد و نهایتاً مبتلا به بازنشستگی پیش از موعد گردید و «آدمیرال مولن» نیز در تابستان گذشته و تنها 10 روز قبل از رسیدن دوران بازنشستگی اش ریسک ابراز نظر خود درباره ضرورت ایجاد «هات لاین» جهت اجتناب از حوادث تصادفی بین قوای نظامی ایران و آمریکا در خلیج فارس را متقبل شد.
نکته حائز اهمیت آن است که متقاضیان اصلی «هات لاین» بین ایران و آمریکا تعلق به آن بخش از اُمرای ارتش آمریکا دارند که اشتهارشان اجتناب از سیاستهای جنگ طلبانه ست.
این طیف بدلیل حضور مستقیم در جنگ به وضوح با واقعیت جنگ و تبعات سنگین آن برای ایالات متحده خصوصاً در موقعیت حساس کنونی آشنا بوده و طبعاً از مخالفان جدی هر گونه منازعه نظامی جدید برای آمریکایند.
این در حالی است که جناح جنگ طلب و قدرتمند آمریکا که در کریدور های سیاسی فعالند تا آن اندازه برخوردار از اهرم های قدرت و فشار هستند تا بموقع بتوانند مانع از برداشتن هر گامی بمنظور تنش زدائی از مناسبات تهران و واشنگتن شوند. لذا این جناح از سال گذشته و با حصول به یک وحدت آرمانی بین خود و اسرائیل و ایضاً دولت ریاض و متعاقب ناامیدی از به فرجام رسیدن ناآرامی های بعد از انتخابات ریاست جمهوری دور دهم در ایران، تمهید حمله نظامی به ایران را در دستور کار خود قرار دادند.
نخستین قدم ایشان بسیج افکار عمومی در داخل و خارج آمریکا علیه ایران با القای کشوری ناقض حقوق بشر و ماجراجو و برخوردار از خطر هسته ای بود تا از آن طریق بتوانند قدم دوم خود جهت لزوم برخورد نظامی با این خطر جهانی را با قوت و اطمینان بیشتری بردارند.
مستند مغرضانه و سفارشی «ایرانیوم» نقطه استارت این سناریو بود که در خلال اکران آن قرار بود جو «ایران هراسی» با بالاترین دُز ممکن در افکار عمومی داخل و خارج آمریکا پمپ شود. اما از بد حادثه اکران این فیلم مواجه با اتفاق ناخواسته و غیر قابل پیش بینی «بهار عربی» در خاورمیانه شد و تمام ظرفیت های آن فیلم را بدون نتیجه، مستهلک و تحت الشعاع اخبار و تحولات خاورمیانه بویژه سقوط حکومت حُسنی مبارک در مصر کرد.
هر چند با بالا گرفتن جنبش های اعتراضی در خاورمیانه «پروژه ایرانیوم» از حیـّز انتفاع افتاد اما همان جنبش ها در کنار همراهی و همدلی موثر ایران به اندازه کافی استعداد آن را داشت تا جناح جنگ طلب آمریکا را در کنار دولت اسرائیل و ریاض (دو بازنده اصلی جنبش های خاورمیانه) به این صرافت و وحدت آرمانی علیه ایران نزدیک کند تا با توسل به هر دسیسه ای ولو دسیسه ساده لوحانه «منصور ارباب سیار» و بدون توجه به خریدار داشتن یا نداشتن داستان مزبور ضمن پروپاگاندای رسانه ای جو را «تحت عنوان پای تروریست های جمهوری اسلامی به داخل آمریکا رسیده» تا آن اندازه علیه ایران نزد افکار عمومی آمریکائیان و جهان ملتهب کنند تا اولاً مانع از هر گونه تنش زدائی بین قوای نظامی دو کشور تحت هر عنوانی ولو ضرورت ایجاد هات لاین بین ارتش آمریکا و سپاه پاسداران شوند و از سوی دیگر با تمهید فضای روانی مناسب جهت حمله نظامی به ایران خود را مُهیای جنگ با ایران کنند.
جنگی که به زعم سیاستمداران جنگ طلب در کاخ سفید و وزارت خارجه آمریکا جهت مدیریت انقلاب های خاورمیانه و سرکوب جنبش های اعتراضی در داخل ایالات متحده به بهانه امنیتی بودن وضعیت در نبرد با ایران و ایضاً باج خواهی از تهران برخوردار از استعدادی بالا خواهد بود.
اما و ظاهراً طراحان این سناریو به سه نکته کمتر تفطن داشته اند:
ـ نخست آنکه حساب ویژه ای بر روی هراس محتمل و تمکین ایران در صورت دامن زدن بر آتش جنگ باز کرده اند.
خصوصاً آنکه اگر ایشان بر اساس مشاوره های اپوزیسیون ایرانی در آمریکا به این باور رسیده باشند. مشاوره هائی از این دست که امثال کسانی مانند «مجتبی واحدی» اخیراً در تریبون های غربی مطرح کردند مبنی بر آنکه:
آیت الله خامنه ای نشان داده از نظر شخصیتی فردی است که در صورت برخورد تند و قدرتمند حاضر به باج دادن به طرف قوی خواهد بود. (مصاحبه با تلویزیون فارسی بی بی سی)
مشاوره فاقد ارزشی که در عمل خلاف خود را نشان داده و ناظران سیاسی بوضوح دیدند چه در آن مقطعی که جنبش سبز با قدرت و اقتدار کف خیابان های تهران را در سلطه و انحصار میلیونی خود داشت مواجه با موضع گیری صریح آیت الله خامنه ای در نماز جمعه 29 خرداد سال 88 شد مبنی بر آنکه:
«امام باج نداد من هم نمی دهم ... و راه حل را نمی توانید از طریق لشکرکشی خیابانی به دست آورید و بروید متوسل به مجاری قانونی شوید والی مسئولیت رفتارتان با خودتان است.» نقل به مضمون
ـ دومین و برجسته ترین مورد نیز زمانی بود که بعد از عملیات تروریستی یازده سپتامبر در حالی که دنیا از چشمان خون چکان «جورج بوش پسر» و فریاد «یا با مائید یا با تروریست های» وی مبتلا به «پیشآب» شده بود باز این رهبری ایران بود که بدون لکنت و با صراحت اظهار داشت:
«نه با شمائیم و نه با تروریست ها»
نکته آخر آنکه وقتی پایوران جمهوری اسلامی که در فردای عملیات تروریستی یازده سپتامبر و با توجه به عزم جدی آمریکا در کنار توان بالای نظامی و اقتصادی اش و به همراه همدلی افکار بین المللی منطقاً می بایست از «اُلدرم بُلدرم» آمریکائی ها می ترسید اما نشان دادند در چنین ترسیدنی بغایت بی استعدادند! اکنون و در موقعیتی که اولاً یال و کوپال امپراطوری آمریکا ریخته و کشتی اقتصادش به گل نشسته و در داخل درگیر جنبش اعتراضی «وال استریت» است و افکار عمومی جهانی نیز از ناحیه سیاست های پولی وبانکی و اقتصادی بحران زایش بشدت از ایشان عصبانی است و متحدین منطقه ی اش یک به یک در صف سقوط و تضعیف قرار گرفته اند. در چنین موقعیتی پایوران در ایران بر اساس کدام حجت یا ادله و بُرهان یا واقعیتی باید از غرش های آن شیر پیر و خسته بهراسند یا باج دهند؟
گذشته از آنکه واقعیت های سیاسی و اقتصادی نیز بوضوح نشان می دهد حمله نظامی به ایران در موقعیت کنونی و توسط ایالات متحده ولو آنکه بر فرضی نامحتمل منجر به حتی نابودی کامل جمهوری اسلامی شود اما در صورت بازی هوشمندانه و بدون اشتباه تهران باز این فرصت در اختیار ایران خواهد بود تا در لغزنده ترین دوران حیات سیاسی ـ اقتصادی ایالات متحده، جمهوری اسلامی بمثابه آخرین کاه بر هیمه بار زده بر کوهان شتر خسته و فرسوده امپراطوری نظام سرمایه داری، شکستن کمر این شتر محکوم به پایان را بنام خود در تاریخ ثبت و سند زند.
علی ایحال مردم و حکومت در ایران ضمن رعایت حذق و تدبیر در مواجهه با این غریق تنومند و لـُغـُزخوان، در یک نکته نباید تردید داشته باشند و آن اینکه مشارالیه علی رغم باج طلبی از موضع قدرت اش:
اولاً تفنگش خرابه!
ثانیاً فشنگم نداره!!
ثالثاً خودشم خوابه!!!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
لینک های مرتبط