۱۳۹۴ فروردین ۱۲, چهارشنبه

گداصفتان!



پناهندگی امیر حسین متقی (خبرنگار گمنام اعزامی ایسکا نیوز با هیات مذاکره کننده هسته ای ایران به لوزان) از دولت سوئیس (1) در کنار تقاضای پناهندگی پیام یونسی پور (خبرنگار گمنام تر اعزامی روزنامه ایران به مسابقات فوتبال در وین) از دولت اطریش (2) هر چند امری بدیع و ناآشنا نیست و چنین اتفاقاتی را باید در کنار موارد مشابه ای گذاشت مانند پناهندگی یکی از اعضاء اعزامی فدراسیون کاراته ایران در معیت تیم ملی کاراته به مسابقات جهانی کاراته در آذر 93 (3) و یا پناهندگی «حسن گلخن بان» فیلمبردار اعزامی شبکه خبر به نیویورک در جوار هیات ریاست جمهوری در سپتامبر 2012 با ادعای داشتن «اطلاعات محرمانه از فعالیت هسته ای متخلفانه ایران» (!) و در خطر بودن جانش در صورت بازگشت به مرکز. (4)

هر چند چنین رفتار خائنانه ای، امری جدید نیست و پیش از این نیز بتناوب شاهد چنین اتفاقاتی در خلال سفر هیات های مختلف سیاسی و اقتصادی و هنری و ورزشی بوده ایم اما در این میان نمی توان و نباید یک واقعیت را نادیده انگاشت و آن ماهیت مرد رندانه و گدا صفتانه چنین شارلاتانانی در دست زدن به چنین شارلاتانیسمی است.
سابقه تقاضای پناهندگی در خلال سفرهای خارجی دولتی عمدتاً بازگشت به دوران جنگ سرد و قرار داشتن شهروندان اردوگاه شرق در پشت دیوارهای آهنینی دارد که بمنظور تقویت مناسبات و تمهیدات امنیتی توسط حکومت تاسیس شده بود تا بدانوسیله مانع از عزیمت آزاد شهروندان به خارج از کشور شوند.
مرد رندی و گدا صفتی پناهجویان امروزین و ایرانی از این دست بازگشت به این واقعیت دارد که پناهجویان دوران جنگ سرد اگر از سفرهای خارجی حکومتی به عنوان یک فرصت برای فرار از کشورشان استفاده می کردند این امر ناشی از استیصال و ناتوانی ایشان از عزیمت قانونی به خارج از کشور بدلائل حاکمیت دیوار آهنین حکومتی بود.
این نهایت گدا صفتی و بی شرفی و خائنی است. وقتی در ایران افراد به راحتی دسترسی به سفارت خانه های خارجی در تهران دارند و به همان راحتی نیز می توانند در صورت برخورداری از شایستگی های قانونی مورد نظر کشورهائی که به عزیمت به آنجا شائقند با اخذ روادید قانونی و تهیه بلیط مانند هر شهروند متشخص و معتبر و آبرومندی سوار هواپیما شوند و بدون این سیاه بازی ها و سیاه کاری ها که ما «اسرار مگو داریم و ما جانمان در خطر است»! به هر کشوری که مایلند و راغب اند تشریف ببرند و اقامت گزینند.
این نهایت بی وجدانی و بی پرنسیبی و بی اخلاقی است که خانم ها و آقایان مشتاق رفتن و اقامت در ممالک راقیه باشند اما مرد رندانه و گدا صفتانه نخواهند یا در توان شان نباشد تا هزینه های سفرشان را شخصاً عهده داری کنند!
دوستان گرامی!
اگر پول لازم و شرایط لازم برای چنین سفرها و چنان مهاجرت هائی را ندارید از اساس «غلط می کنید» با دست زدن به چنین گدابازی ها و شامورتی گری ها، با آبروی و اعتبار یک ملت بازی می کنید و چوب ناتوانی و نداری و بی صلاحیتی تان در عزیمت به «بهشت های مفروض» خود را بر تن همکاران و هم قطاران خود می زنید.
دُردانه خاکی است خاک ایران که از سوئی در آن می توان شاهد رشد و نمو علف هائی هرز این دست بود و هم زمان و در همین خاک افرادی را به تحسین نشست مانند «حسن شمشادی» خبرنگار اعزامی صدا وسیما در مناطق جنگی سوریه و عراق که 8 سال است در خطرناک ترین مناظق خطرخیز منطقه جان نثاری می کند و وقتی از مرکز امر بر بازگشت می گیرد تمرد ورزیده و ماندن در کانون خطر وانجام مسئولیت را مُرجَح بر آسایش در جوار خانواده و اقامت در وطن می داند و در بیان چرائی ماندنش در منطقه، نجیبانه می گوید:
«در نسبت کاری که مدافعان حرم انجام می‎دهند، بنده کمترین کار‎ی انجام نداده است. کمترین کاری که می‎توانستم انجام دهم گزارش گرفتن از شهدا، خانواده شهدا و کسانی بوده است که هنوز هم در خط مقدم در عراق، سوریه و لبنان حضور دارند.این میان دینی به کسی ندارم. اگر کار خوبی انجام نداده باشم دین به گردنم هست اما دین به کسی ندارم. خودم را همواره بدهکار دیده‎ام اما از کسی طلبی ندارم. نه از سازمان و نه از نظام و نه از مردم اما تا دلتان بخواهد به شهدا و مدافعان حرم و کسانی که در خط مقدم هستند و گمنامند، بدهکارم و دین آن‎ها به گردن من است. سنگینی این دین را حس می‎کنم ... در این راه به کسانی که خونشان ریخته شد بیش از همه مدیونم؛ به کسانی که کسی یا اصلا کارشان را نفهمید یا کارشان را فهمید ولی ارزش کارشان را درک نکرد. درک نکرد که اگر خون این افراد در سوریه و عراق ریخته شده به ‎دلیل امنیت این افراد است. من هر کاری در این سال‎‎ها انجام داده از روی وظیفه بوده است. من یک وظیفه سازمانی دارم و یک تکلیف. وظیفه سازمانی من به‎جایی رسید که یکی از مقامات سازمانی تماس گرفت و گفت با توجه به وضعیت دمشق آنجا را تخلیه کنید اما تکلیفم به من گفت که بمانم و ماندم.
وقتی دمشق در حال سقوط بود من می‎توانستم فرار کنم اما تکلیفم چیز دیگری می‎گفت که باعث شد بمانم. برای سر من جایزه تعیین کردند اما ماندم، در کمین گرفتار شدم اما ماندم، خمپاره منفجر شد اما ماندم، با این حال به کسی دینی ندارم و فقط به هر کسی که شما اسم ببرید، مدیونم» (5)

۶ نظر:

ناشناس گفت...

بازم سفسطه کردی استاد؟

ناشناس گفت...

جناب آقای سجادی آن ها نیز چون شما معنی جای خوب برای زندگی کردن را می دانند .شما پول دارید ، نوش جانتان اما فتوا ندهید که چون پول ندارید بمیرید . این اوج بی انصافی شماست . جای یک عذر خواهی این جا خالی ست .

ناشناس گفت...

هرکی پول نداره باید بره وطن فروشی کنه و بد و بیراه بگه به کشورش و بعد فاکتور کنه همه این کاراشو ؟ !!!

ناشناس گفت...

خائن که شاخ و دم نداره !!!فقط برا 2روز کسافت کارئ بیشتر

Unknown گفت...

زیبا بود.

Unknown گفت...

زیبا بود.