۱۳۹۴ خرداد ۱۲, سه‌شنبه

دروغ درمانی!



اظهارات اخیر «اسحاق جهانگیری» در صفحه فیس بوکش را می توان نوعی ملاحت توام با افاده فروشی (Snobbism) تلقی کرد که در خوش بینانه ترین حالت می تواند نشان دهنده غرابت وی و امثال ایشان با جهان واقعیت باشد.

جهانگیری در پست مزبور با اشاره به برخی نارسائی ها و کمبودها در کشور و با متلک نسبت به مسئولان قبل از خود نهایتا و با طعنه نوشته:
«خداوند این‌كشور را از خشكسالی و دروغ و ریاكاری دور نگه دارد»
اشاره جهانگیری به کتیبه منسوب «داریوش اول» پادشاه هخامنشی است که در آن از اهورا مزدا خواسته کشور را از گزند دشمن و قحطی و دروغ مصون نگاه دارد!
هر چند جهانگیری در کتیبه داریوش دست برده و بمنظور تکمیل متلک خود «ریاکاری» را جایگزین «دشمن» کرده (!) اما در مجموع چنان دستبردی تغییر چندانی در محتوای کتیبه نداده و بعضاً می توان «ریا» را نیز نوعی «دروغ شکلی» محسوب کرد.
علی ایحال باید کتیبه داریوش را حجت بی صلاحیتی حکومت و حکومت هایی دانست که پایه های اقتدار خود را مدلول بر «اخافه شهروندان» قرار داده اند.
این مشابه روایت منسوب به «تاج الملوک» همسر «رضا شاه پهلوی» است که در توصیف تمایز روحیات همسرش با پسرش (محمدرضا شاه) اظهار داشت:
فرق پسرم (محمدرضا) با همسرم (رضاشاه) آن بود که هیچکس جرات نداشت به رضا شاه «دروغ» بگوید و هیچکس هم جرات نداشت به محمدرضا «راست» بگوید!
دروغ محصول ترس و طمع است.
خوف از مَضِّرت و نیل به مَنفعَِت در ذیل حُکام قدر قدرت و تمامت طلب بسترساز رذیلت دروغ نزد رعایا و شهروندانی بوده و هست که از دروغ در مقام محملی بمنظور مصون ماندن از آسیب حکومت یا سهیم شدن در نعمات حکومت بهره برده و می برند.
بر چنین سازه نامیمونی می توان گریبان «داریوشان دیروز»! و «جهانگیران امروز» را گرفت که شکوه ایشان از «گسترش دروغ در گستره ملوک» فرافکنی و خاک پاشی بر چهره حقیقت است.
دروغ برآیند مناسبات معیوب قدرت و محصول سیستم مُلکداری مفلوکی است که ذیل آن رعیت و شهروند بصورت تبعی و بمنظور تضمین تنازع بقای خود و فائق آمدن بر ترس خود از چنان قدر قدرتان و خلد آشیانان «اخافه سالاری» متوسل به «دروغ درمانی» می شوند!
دروغگوئی تاریخی ایرانیان که به اعتبار قدمت مبدل به «دروغ خوئی» شده ریشه در رسوبات مناسبات استبداد تاریخی 2500 ساله در ایران دارد که بالتبع فرد را متقاعد می کند تا با دروغ یا کسب سود کند و یا دفع ضرر!

(پیش تر در دو مقاله «قلاده های خیانت» و «عقده ای ها» در این مورد بتفصیل نوشته ام)

۱ نظر:

ناشناس گفت...

شاید هم بخاطر همین دروغ گوئی است که دماغ اسحاق جهانگیری به مانند دروغ گوئیهای پینوکیو بزرگ شده ! با آن همه جراح خبره دماغ در ایران معلوم نیست چرا وی فکری به حال این دماغ بادمجانی خودش نمی کند ؟!