۱۳۹۴ مهر ۸, چهارشنبه

از «میرحسین» تا «باراک اوباما حسین»!


حاشیه های ماجرای مصافحه دکتر ظریف با رئیس جمهور آمریکا از اصل این مصافحه جالب تر و عبرت آموزتر شده.
نکته شاخص در این ماجرا بهجت و وجد و سرور و شوق زائدالوصفی است که لایه هائی از سیاسیون و بالتبع رسانه های متبوعه چنین سیاسیونی را از جوار «مصافحه مزبور» تا آن درجه از خود بی خود کرده که به صراحتِ تیتر نشریات شناخته شده شان بوضوح می توان غنج زدن دل های بی تاب آن دلشدگان در دریای «محبت آمریکائی» را به دیده عبرت به نظاره نشست!
عبرت آمیز بودن چنین ماجرائی بازگشت به فلاکت مشهودی دارد که نامانوس با خُلقیات و روحیات شناخته شده ایرانیان است.
این اسباب شرمندگی است که ملتی تا همین دیروز برخوردار از دولتمردانی بود که راست قامتانه و با لسانی بی مسامحه و گویشی سرشار از ملامت خطاب به آمریکائیان ابراز می داشتند:
«باعث فخر دولت خدمتگذار محرومین است که در 8 سال گذشته همواره مورد خشم و غضب آمریکا و اذنابش قرار داشت» (1)
و رئیس جمهور وقت شان با صراحت و شجاعت در مقام واکنش به جنایتگری آمریکا در خلیج فارس و حمله نظامی به کشتی «ایران اجر» آنچنان با قاطعیت در سخنرانی خود در سازمان ملل به دهان آمریکائیان می کوبید که چاره ای جز ترک جلسه برای نمایندگان آمریکا نمی ماند و ملتی نیز در این سوی آب با گردنی افراشته به اعتبار چنان دولتمردانی و چنان پایمردی هائی به خود و نظام و پایوران نظام شان مغرورانه می بالیدند! (2)
و اکنون از بطن چنان پیشینه ای کار به جائی رسیده که برخی از چهره ها و جبهه های شناخته شده، مرعوبانه و خائفانه و ذلیلانه در بهجت یک بار دست دادن با رئیس جمهور آمریکا حال و روز شان مصداق آن و آنانی شده که بقول لسان الغیب:
اگر آن «ترک شیرازی» به دست آرد دل «شان» را!
به خال هندویش بخشند سمرقند و بخارا را!
محل مناقشه قبل از موجه یا ناموجه بودن رفتار دکتر ظریف، سفلگی و خفت خائفان و خاکساران «کدخدائی» است که برای ایشان حکم خدا را دارد!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1) ـ سخنرانی «میرحسین موسوی» در مراسم پایان دوران نخست وزیری اش ـ 2/شهریور/68(!!!)
(2) ـ سخنرانی آیت الله خامنه ای در چهل و دومین اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل متحد ـ 31/ شهریور/66




لینک «کانال» بنده در تلگرام

https://telegram.me/dariushsajjadi44

دوستان از این به بعد علاوه بر صفحات فیس بوک و وبلاگ سخن و گوگل پلاس ، می توانند پست ها و مقالات و لینک های نوشته های اینجانب را در این آدرس نیز ملاحظه فرمایند.


کانال تلگرام



لینک «کانال» بنده در تلگرام
https://telegram.me/dariushsajjadi44
دوستان از این به بعد علاوه بر صفحات فیس بوک و وبلاگ سخن و گوگل پلاس ، می توانند پست ها و مقالات و لینک های نوشته های اینجانب را در این آدرس نیز ملاحظه فرمایند.


۱۳۹۴ مهر ۷, سه‌شنبه

مغلطه!

ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام در مراسم بزرگداشت هفته دفاع مقدس فرمودند:
عده ای تازه به دوران رسیده آمده اند و می گویند پذیرش قطعنامه جام زهر بود اینها نمی فهمند و نمی دانند حرف امام چه بود؟

مزید اطلاع جناب آقای هاشمی رفسنجانی و بمنظور ثبت شفاف در تاریخ باید متذکر دو نکته شد:
اولاً ـ تعبیر «شُرب جام زهر» از پذیرش قطعنامه 598 توسط «مرحوم امام» و نه عده ای تازه به دوران رسیده و در فردای پذیرش 598 رسماً و علناً مطرح شد.

ثانیاً ـ تشبیه پذیرش 598 به شُرب جام زهر بدین معنا بود که دشمن و «نارفیقان رفیق نما» موفق شدند با ضربات سهمگین و مشت های خرد کننده خود بر قامت «انقلاب اسلامی» و «امام انقلاب اسلامی» مانع از اعاده حق و موفقیت خمینی در اثبات حقانیت و مظلومیت و تحصیل عدالت در مقابل تجاوز و جنایت گری صدام در حق ملت ایران و عراق شوند.
حال اینکه در آینده و بعد از حماقت صدام در حمله به کویت مشیت الهی بر آن قرار گرفت تا به اعتبار معدلت حاکم بر نظام هستی، خمینی و انقلاب خمینی به دلالت موضع حق خمینی و امت خمینی، در تاریخ رو سفید شوند چنین کامروائی دخلی به تحمیل جام زهر و بی آزرمی خورانندگان جام زهر به امام ندارد و کامیابی آتی ایرانیان ارزنی برای صانعان جام زهر و خورانندگان جام زهر به امام، شانیت و اعتبار نمی آفریند!
آقای رفسنجانی اگر به تعبیر هنری کیسینجر از «پذیرش 598 توسط امام» در همان سال رجوع کنند خواهند دید صرف نظر از تمثیل بی ادبانه کیسینجر در مجموع آن وزیر خارجه کیـّاس آمریکائی بمراتب بهتر از رفسنجانی، خمینی و انقلاب خمینی و دلائل پذیرش 598 توسط امام را فهم و تحلیل کرده بود.

۱۳۹۴ مهر ۶, دوشنبه

گذر لوطی صالح!



به گزارش سایت BBC صبح روز دوشنبه دکتر ظریف بصورت تصادفی در راهروی سازمان ملل متحد با باراک اوباما رو در رو شده و ضمن مصافحه مدتی با یکدیگر گفتگو کردند!
این که آقای ظریف و اوباما مایل باشند یا مُصر باشند یا دستور داشته باشند (!) با یکدیگر گفتگوی مستقیم بکنند بیرون از داوری این پست است و صرف چنین ملاقاتی بالذات نه مذموم است و نه ممدوح و مهم شکل و محتوای مذاکرات صورت گرفته است. اما محل مناقشه آنجاست که این دو بخواهند برای چنین مواجهه ای تئاتری ناشیانه برای توجیه مخاطب بیآفرینند!
بقول جانسون رئیس جمهور اسبق آمریکا:
در سیاست هیچ امر«اتفاقی» وجود ندارد!
حالا حکایت برخورد «تصادفی» دکتر ظریف با اوباما در راهروی سازمان ملل است!
شاید چنین ادعائی برای مخاطب عوام قابل پذیرش باشد اما برای امثال بنده که با بالا و پائین ساختمان UN و شیوه تردد توام با اسکورت سنگین روسای جمهور آمریکا آشنائیم چنین دواعی ناشیانه ای دال بر تخفیف مخاطب است.
مگر راهروهای سازمان ملل در نیویورک «گذر لوطی صالح» است که هر کس به تنوع بتواند در آنجا به تفرج و تنعم پیاده روی کند و دست بر قضا رئیس جمهور آمریکا با وزیر خارجه ایران نیز بشکلی خلق الساعه و در حین صرف تنقلات یکدیگر را آنجا و کاملا تصادفی بیآبند و بیآسایند!
حکایت آن رندی است که می گفت در مواجهه با کوسه بسرعت از درختی بالا می روم و در پاسخ به این که اما در دریا که درخت نیست از موضعی حق بجانب می گفت:
مثل این که متوجه نیستی؟ مجبورم! می فهمی؟ مجبورم!!!
بدین منوال ظاهرا روز دوشنبه نیز طرفین در سازمان ملل برای چنین برخورد تصادفی «مجبور» بوده اند و الباقی صحنه آرائی ناشیانه ماجراست.

۱۳۹۴ مهر ۴, شنبه

نخود سیاه!


بالغ بر ده سال از پایان فعالیت تلویزیون هما می گذرد. تلویزیونی که به اعتبار مشی حرفه ای و تقیدش به منافع ملی و قوانین موضوعه ایران بسرعت توانست مورد وثوق جمیع شخصیت های سیاسی در ایران واقع شود و با اعتماد در مقابل دوربین این رسانه بنشینند.
علی رغم این بدلیل فشار تحریم های اقتصادی مصوب آمریکا علیه ایران و بودن این تلویزیون در آمریکا عملا نمی توانستیم از بازار ایران بمنظور تامین هزینه های سرسام آور خود اقدام به تهیه آگهی کنیم. در خارج از کشور هم اگر کسی مایل به آگهی دادن بودن ترجیحا بدنبال رسانه های اپوزیسیون بود تا هما!
علی ایحال زیر فشار خرد کننده هزینه ها و کارشکنی مسئولین وقت در ایران که آخرین آن امریه وزارت ارشاد دال بر پرهیز شخصیت های دولتی از دادن مصاحبه به هما بود، نهایتا مدیریت تلویزیون هما عطای بودن این تلویزیون را به لقایش بخشید و چراغ این رسانه را خاموش کردیم.
بعدها و در اوج آشوب های 88 طی تماس تلفنی از آمریکا با یکی از چهره های سرشناس سیاسی در ایران به ایشان معروض داشتم:
سلام بنده را به مسئولین برسانید و بفرمائید اگر ارزنی شعور سیاسی موجود بود برای مانائی تلویزیون هما لااقل اگر کمک نمی کردند دست به کارشکنی نمی زدند تا امروز (88) این رسانه بتواند نقش موثر خود در تلطیف فضای بحران زده فعلی را عهده داری کند. در موقعیتی که سران مدعی در کانون سبزها مطالبه رسانه برای ادعاهای خود داشتند «هما» می توانست با بهداشتی ترین شکل ممکن به ایشان تریبون دهد تا از سوئی ایشان خود را تخلیه کنند و از سوئی دیگر «هما» نیز مدیریت بحث را در چارچوب منافع ملی برعهده بگیرد تا آنک مانع از آن شود تا شوریدگان تا آن اندازه سهل الوصولانه به دامان رسانه هائی مانند BBC یا VOA بیفتند که ارزنی تقید به منافع ملی ایران نداشته و ندارند. واقعیتی تلخ که اتفاق افتاد و دیدیم چگونه چنان رسانه هائی خبیثانه با یارگیری از زمین سبز ها و وضعیت بحرانی 88 اسب نفاق خود را سرخوشانه در 88 تازاندند!
علی ایحال با خوش بینی موجود نزد دولتمردان جهت برداشته شدن تحریم های آمریکا بعد از توافقنامه وین، طی سفر ماه گذشته خود به تهران فرصتی دست داد تا با یکی از مسئولین دولت در مورد امکان بازگشت تلویزیون هما با همان فرمت سابق مشورت کنم.
خلاصه کلام مسئول مربوطه در نهایت پیشنهاد داد تا طرح مزبور را برای رایزنی بیشتر بصورت مکتوب خدمت ایشان ارائه کنم!
دوستان آشنا با چنین درخواستی بهتر می دانند چنین پیشنهادی در شفاف ترین شکل ممکن یعنی سر کار گذاشتن و دنبال نخود سیاه فرستادن!
القصه ماجرا را مجدد معوق کرده اما بی علاقه نیستیم تا نظر دوستان را در مورد تلویزیون هما و بازگشت احیاناً مجدد آن به عرصه رسانه های تصویری را استمزاج کنیم.
نظر شما چیست! آیا بازگشت هما را مناسب می دانید و از تجربه قبلی این تلویزیون راضی هستید!؟

۱۳۹۴ مهر ۲, پنجشنبه

حجّاری حجّاریان!


«کامیابان خلاف آمد عادت» نواله نوین قلمی «سعید حجاریان» است که طی آن نویسنده کوشیده به سنت مالوف با مستوره گوئی و تکلف و توسل به صنایع ادبی از موضعی فضل فروشانه مخاطب را مرعوب ویترین الوان بسته معرفتی خود کند.
کوششی که علی رغم فربهی شکل و غنای ظاهر ناتوان از استتار نحافت محتوا و مُراد نویسنده مانده و در تحلیل نهائی چیزی نیست جز یک نگاه آنتروپی و مسبوق به سابقه به پدیده «انقلاب» استوار بر فاهمه و هاضمه معرفت غرب پژوهانه.
به بیانی موجز، عصاره کلام حجاریان در مقاله فوق، فهمی اختلالی و التهابی از پدیده انقلاب است که در نقطه مقابل با نظم طبیعی و نورمال حاکم بر مناسبات اجتماعی ـ سیاسی سخت جانی و کارشکنی می کند.
اختلالی آنتروپیک که دولتمرد بمنظور گذار به دمکراسی موظف و ملزم به مهار و درمان آن از طریق نورمالیزاسیون و عرفی سازی ابواب و اسباب و ارکان حکومت و مُلکداری است.
سنتی فکری که حجاریان و حلقه ای از مقربین وی از فردای افتادن در تله «بشیریه» در وفادارانه ترین شکل ممکن به «اصل دوم ترمودینامیک» عمده اهتمام خود را بمنظور اجتناب از آنتروپی و تلاشی سیستم صرف منعطف و باز و نورمال معنا و مبنا کردن مولود انقلاب اسلامی کردند.
تله ای که دکتر بشیریه خود پیش تر از حجاریان و دیگر شاگردانش از مرکز تحقیقات استراتژیک بدان مبتلا شده بود.
فهم آنتروپیک از «انقلاب» خوانشی غربی از این پدیده است که در تحلیل نهائی «انقلاب» را چیزی شبیه یک «سکسکه» در مجاری تنفسی جامعه فهم می کند که بصورت زائده در مسیر تنفس جامعه ایجاد اختلال کرده و کنشگران سیاسی ملزم اند بمنظور بازگرداندن سیستم به حالت نورمال و مهار و لگام «آنتروپی» و «تلاشی» محتوم ناشی از انقلاب، بدان اهتمام ورزند.
فهمی که بشیریه و بالتبع شاگردان بشیریه از منتهی الیه مرکز تحقیقات استراتژیک را با متابعت و پذیرش و باور قلبی به چنان خوانشی آنتروپیک از انقلاب، پیشاپیش به خازنان و عاملان و حاملان نورمالیزاسیون و دمکراسیزاسیون مطمح نظر دستگاه مختصات معرفت غربی مبدل می ساخت.
بدین منوال انقلاب اسلامی برای حجاریان به مثابه سکسکه ای است که متابولیسم جامعه را در وضعیتی استثنائی مختل کرده و دولت اعتدال می کوشد و باید بکوشد تا از طریق نورمالیزاسیون آن متابولیسم ملتهب شده را به وضعیت طبیعی بازگرداند.
همه فهم حجاریان و مکتب مطالعاتی که حلقه حجاریان در جوار دکتر بشیریه بدان التفات یافتند منهضم در خوانش آرنتی (هانا آرنت) از پدیده انقلاب است که با روندی محتوم به صیرورتی خشن و تنزه طلب نهایتاً به فاشیسمی ایدئولوژیک منتهی می شود!
فهمی که در بستر انعقاد نطفه خود برخوردار از حُجیّتی قابل وثوق است و آرنت به درستی فاشیسم هیتلری و دیکتاتوری مارکسیستی را با «تئوری انقلاب» خود به کمال داوری کرد. اما همه مشکل حجاریان و حلقه فکری منسوب به حجاریان از آنجائی نشات گرفت که نامدبرانه با «گز» آرنت کوشیدند پدیده انقلاب اسلامی را ببُرّند!
اشتباه حجاریان بی التفاتی به برخورداری انقلاب خمینی از دستگاه معرفتی معناساز و هویت بخشی بود که برخلاف انقلاب با مبانی و معانی غربی دارای عمق تاریخی و عقبه فرهنگی و بار اندیشگی بود.
بدین منوال کمال کم لطفی است چنانچه انقلاب خمینی را با خوانشی غرب پژوهانه با مختصات اختلالات آنتروپی نمونه برداری و سونداژ و معرفی و القاء کرد.
برخلاف فهم حاجرانه حجاریان، انقلاب خمینی قبل از باژگونی نظام مستقر، استوار بر بازگوئی فهم معناسازنده از انسان و دنیای معانی محاط بر چنین انسانی با خوانشی دین ورزانه و مومنانه بود. بـِـرَندی از انسان که قبل از آلت زندگی (دمکراسی) دغدغه غایت زندگی را دارد.


ادرار در زمزم!


آذر ماه 92 طی یک مصاحبه متذکر نحافت بضاعت کارشناسانه از «آمریکا شناسی» و «آمریکا ستیزی» نزد اساتید و کارشناسان سیاسی در داخل ایران شدم (اینجا) تذکری که اکنون برجسته ترین تبلور آن را می توان در شاذگوئی های «صادق زیباکلام» متعین دید.
شاذگوئی که خواسته یا ناخواسته تداعی گر آنست که مشارالیه تعمد دارند تا از طریق «شکلک درآوردن» به مخاطب به هر شکل ممکنی برای خود توجه بخرند! نامه اخیر زیباکلام به رئیس جمهور بمناسبت سفر ایشان به نیویورک را می توان جدیدترین تلاش وی برای جلب توجهی از این نوع محسوب کرد.
زیباکلام در این نامه با اشاره به هم زمانی سخنرانی روحانی با نطق افتتاحیه باراک اوباما در مجمع عمومی سازمان ملل خطاب به رئیس جمهور توصیه کرده که «به اوباما لبخند زده و دستش را بفشارید»! (اینجا)
چیزی که شخصاً و کتباً و به سهم خود دو ماه پیش تر در یک تفاوت صدر در صدی با زیباکلام توصیه اش را آنگونه به آقای روحانی کردم که:

... با یک امیدواری کم فروغ متوقعم در مواجهه مفروض و محتمل با اوباما لااقل این بار خرق عادت کرده و در قامت نماینده قابل وثوق و راست قامت انقلاب اسلامی و در تراز رئیس جمهور ملت سربلند و با کرامت ایران با اوباما برخورد کنید ... مستدعی است این بار در موضع یکی از فرزندان انقلاب اسلامی و حاملان و پیروان اندیشه همان خمینی که افتخار «امام» نامیدنش را به نام خود در تاریخ ایران سند زدید؛ از موضعی بالا دستی و مقتدرانه آن گونه با نماینده جمهور آمریکائیان برخورد کنید تا ایرانیان از عمق چشمان تان غرور ناشی از تسلیم نشدن و باج ندادن و حـُریت خود را که بیش از 60 سال در زیر فشار جنایات و اجحافات و مظالم و اجامرش کمر خم نکرد را به عینه ببینند ... آن چنان زبونانه و حقیرانه نگاهش کن تا از عمق نگاهت بتوانی همه بی آزرمی ها و بی اخلاقی ها و بی وجدانی های خود و اسلاف خود علیه ملت ایران را با زبان چشم به پیشانی اش بکوبی! بگذار در تاریخ بنام شما ثبت کنند که ایرانیان 37 سال در مقابل آمریکا مقاومت کردند و در نهایت توانستند از موضعی حق به جانب آن «شیطان بزرگ» را در مقابل خود خاضع کند و «روحانی شان» بمثابه یک سلطان فاتح و با گردنی افراشته بنمایندگی از جانب مردم اش و انقلاب اش، در خاک آمریکا آنگونه با رئیس جمهور آمریکا برخورد کرد گوئی شهریاری اذن شرفیابی و خاکساری را به رعیت اش داده.
(متن کامل را «اینجا» بخوانید)

علی ایحال داوری در باب حقانیت موضع زیباکلام و زیباکلامان یا اینجانبان بماند بر عهده قوه عاقله تاریخ و فحول عرصه دانش و فضیلت و کارشناسی!؟


۱۳۹۴ شهریور ۳۰, دوشنبه

حسین مرعشی و شرافت!؟



ظاهرا حسین مرعشی از حیث ادبیات و گفتمان، برخوردار ار خاستگاهی مشترک با دیگر مرعشی های این خاندان از جمله عفت مرعشی است!
مشارالیه اخیرا ابراز لحیه فرموده اند که:
اگر کسی از تکرار دولت‌های نهم و دهم، تنش نلرزد و متاثر نشود یک ایرانی «باشرف» نیست!
به بیانی دیگر ایشان بر این نکته ابرام ورزیده اند که:
آنانکه بدنبال تکرار دولت های نهم و دهم اند بی شرف اند و ایضاً آنانی که مانند ایشان (مرعشی) در تلاش برای ممانعت از بازتولید دولت نهم و دهم اند فی الواقع برای شرف شان و صیانت از شرف شان اهتمام می ورزند.
ملالی نیست!
به هر حال دفاع از دولت نهم و دهم و اعاده حیثیت از ملتی که دو بار به احمدی نژاد رای دادند و اکنون از جانب مرعشی بی شرف توصیف می شوند باشد به عهده همان ملتی که دو بار به ایشان رای دادند.
اما جنس کینه و غیظ «مرعشیان» نیز خالی از ملاحت توام با بلاهت نیست و یادآور سفاهت دریا سالار «لُرد ولینگتون» در عتابش به «ناپلئون بناپارت» است که در میانه جنگ های انگلستان با فرانسه خطاب به بناپارت اظهار داشت:
«انگلیسی ها برای شرف می جنگند و فرانسوی ها برای پول!»
لـُـغـُزی که با پاسخ حاذقانه بناپارت، دریا سالار به جفنگ افتاده را به کفایت ادب کرد مبنی بر آنکه:
طبیعی است هر کس برای آن چیزی می جنگد که ندارد!



۱۳۹۴ شهریور ۲۸, شنبه

لزوم تدبیر رئیس کابینه تدبیر و امید!



در سفر اخیرم به تهران مجالی شد تا با یکی از مشاوران ارشد دکتر روحانی ساعاتی را به گفت و گو بنشینم.
در نشست مزبور با اشاره به تعمد پررنگ و قابل فهم و معنادار و وقت و بی وقت هاشمی رفسنجانی در هر اندازه تراژیک و خوفناک ترسیم کردن دوران ریاست جمهوری قبل از روحانی، خدمت میزبان معروض داشتم:
چنین رویکردی از جانب آقای هاشمی کاملا قابل فهم است و در واقع ایشان از این طریق در حال تشفی خاطر و ارضاء ذهنی و انتقام کشی از رهبری است تا بدینوسیله و با نیم نگاه به خطبه نماز جمعه خرداد 88 که طی آن آیت الله خامنه ای برخلاف توقع «رفیق بازانه هاشمی» جانب ایشان را در مقابل منتخب ملت نگرفت بتواند با زدن احمدی نژاد بصورت غیر مستقیم رهبری را مورد کنایه و ملامت و ضربه خود قرار دهد.
رویکردی که هر چند قابل فهم است اما فاقد وجاهت است و در مقاله «سوزنبانان» بتفصیل در این مورد نوشته ام.
علی ایحال خطاب به میزبان گوشزد کردم که بر آقای روحانی واجب است تا از بازی کردن در زمین هاشمی پرهیز کند!
هاشمی هر اندازه هم که بر طبل سیاه نمائی دولت قبل بکوبد نهایتا از این بازی متضرر نخواهد شد و به اعتبار نداشتن مسئولیت دولتی چیزی را برای از دست دادن ندارد. اما آقای روحانی به اعتبار مسئولیت اجرائی خود چیزهای زیادی برای از دست دادن دارد که با تاسی به قواعد «بازی سیاه هاشمی» نامدبرانه و نالازم جبهه مقابل را بمنظور دفاع از خود و پاتک به تک کینه جویانه «هاشمی» بصورتی تبعی به رویاروئی با خود می کشاند که دست بر قضا کشانده است!
کشاکشی که طی آن «ز هر طرف که کشته شود» به سود «اغیار» و بر علیه منافع ملی مملکت بوده و هست!

پیش تر نیز در لزوم رویکرد وحدتگرایانه دکتر روحانی در مقاله زیر نوشته بودم: