۱۳۹۹ فروردین ۱۱, دوشنبه

خطای استدلال ضدانقلاب!



خطای استدلال آیت‌الله خامنه‌ای عنوان مقاله‌ای است بقلم «شهیر شهیدثالث» در سایت تلویزیون فارسی BBC که نویسنده طی آن کوشیده در مقام نقد پیام نوروزی «آیت‌الله خامنه‌ای» ستیزندگی جمهوری اسلامی با زیاده خواهی آمریکا را در نقطه تباین رشد و توسعه اقتصادی ایران قرار دهد.

نویسنده در این مقاله هر چند شرح کشاف کرده اما در مجموع کیفرخواست‌اش علیه جمهوری اسلامی برخوردار از عجز ادله است.

پیش از ایشان نیز اتکالی ناکام به شاخص‌های اقتصادی و الگوهای رشد و توسعه در نقد و نفی و رد کارنامه و عملکرد جمهوری اسلامی ایران بیت‌الغزل عموم نئولیبرال‌ها در داخل و خارج از کشور بوده است.

ناکامی چنین احتجاجاتی ناشی از نادانی و بی‌درکی حلاجان از گوهر و مومنتومی است که سوخت‌رسان موتور محرکه انقلاب اسلامی در بهمن ۵۷ بود و جمهوری اسلامی طی ۴۱ سال گذشته با اتکال به چنان گشتآوری، روئین‌تنانه مانائی و پایداری کرده.

آنانکه از موضعی ناصحانه و گویشی دلسوزانه ایران را شماتت می‌کنند که ستیز با آمریکا نافی دستآورد تکنولوژیک و مانع تحصیل رشد و توسعه اقتصادی است التفاتی به آن ندارند که ایرانیان در ستیز با آمریکا دنبال آن نیستند تا چیزی به دست آورند، اهتمام ایشان دفاع از خود در مقابل زیاده‌خواهی آمریکا است تا چیزی را از دست ندهند.

انقلاب اسلامی ۵۷ بنام روح‌الله خمینی سند خورده و همه دغدغه خمینی و انقلاب خمینی و انقلابیون خمینی حراست از خودباشی و حفاظت از هویت دینی و کیان و استقلال سیاسی ایران‌شان بود.

انقلاب خمینی برخلاف باورداشت مارکسیست‌ها با زیربنای اقتصادی برون‌ریخت نشد و هم‌چنانکه برخلاف فاهمه لیبرال‌ها دغدغه رشد اقتصادی نداشت تا اکنون آنها و اینها بتوانند چرائی و چگالی‌اش را آندوسکوپی کنند!

هر گونه دانش و خوانشی از انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی‌اش بدون فهمی گشتالتی از محوریت «معدلت اندیشانه و معناگرایانه» فاقد وجاهت است.

انقلاب خمینی دغدغه آب و نان مردم را نداشت تا اکنون بتوان با شاخص GDP و GNP آن را برازندگی کرد. به صراحت بنیان‌گذار جمهوری اسلامی: دلخوش به آب و برق مجانی نباشید ما به دنبال معنویات شما هستیم.

این بمعنای بی‌اهمیتی آب و نان مردم و نالازمی طی مدارج توسعه و رشد اقتصادی در ایران نیست.

موضوع بحث آنست که شاخص‌های رشد و توسعه برای انقلاب اسلامی شاید طریقیت داشته باشد اما موضوعیت ندارد!

هر دولتی در ایران و یا در هر کجای جهان و بدون توجه به ساختار سیاسی دمکراتیک یا غیردمکراتیک موجود در آن کشور و بدون توسل به انقلاب، رسالت ذاتی‌اش تامین مایحتاج و معیشت و رفاه شهروندانش می‌باشد و تحصیل آن «وظیفه حکومت‌ها» است نه «موهبت حکومت‌ها» تا از قبال دهش یا نبودش آن بتوان حکومتی را منقبت یا مذمت کرد.

تلخند ماجرا آنجاست که واشنگتن راسا و در مقام تنبیه و به اتهام عدم متابعت ایران از تطاول و هژمونی آمریکائی با سلاح اقتصاد و تحمیل شدائد معیشتی می‌کوشد و کوشیده ایرانیان را در زمین فلاکت به استیصال و پشیمانی بکشاند و آنگاه پیاده نظام رسانه‌ای و قلمداران تحت الامرش نیز بی‌معرفتانه به میدان آمده و جمهوری اسلامی را با شاخص‌های اقتصادی «هزینه ـ فایده» می‌کنند و نسخه «نصرفیدن» را برای ایرانیان می‌پیچند.

#داریوش_سجادی
#انقلاب_اسلامی
#روح‌الله_خمینی
#تلویزیون_بی‌بی‌سی
#شهیر_شهید‌ثالث

هرزه‌گردهای دنیای سیاست!



مسیح علینژاد طی مقاله‌ای در نشریه نشنال اینترست بمنظور ترغیب دولت ترامپ جهت حفظ تحریم‌های اقتصادی علیه ایرانیان نوشت:

ویروس کرونا دلیلی برای پایان دادن به تحریم ایران نیست(!)

این دخترباوه سیاسی از عمق نوکیسه‌گی و ژاژخائی تداعی کننده استر یهودی است که مُحیلانه با همآغوشی در بستر خشایارشاه خود را سوگلی‌اش کرد و آنگاه شریرانه حکم قتل عام ۱۵ هزار ایرانی را از همسر گرفت و بر جنازه ایرانیان رقاصی کرد و عید پوریم گرفت!

شرف که نباشه با علف هم می‌توان هرزه‌گردهای سیاسی را تعلیف کرد!

#داریوش_سجادی

۱۳۹۹ فروردین ۶, چهارشنبه

از باشنده‌ها تا پاشنده‌ها!


حسن روحانی در کسوت ریاست جمهوری پیش از آنکه گزینش مردم باشد گماشته مرحوم هاشمی بود که بصراحت در فردای انتخابات ریاست جمهوری ۹۲ اظهار داشت:

تا قبل از حمایت من، روحانی تنها ۵٪ رای داشت و با حمایت من رای روحانی ۵۰٪ افزایش یافت!

هاشمی با چنین اظهاراتی ضمن القای خود در قامت یک «کینگ می‌کر» و تخفیف روحانی، عملا وی را در قامت گماشته خود در ساختمان پاستور برسمیت شناساند و از طریق سیاست «مردی در سایه» معرکه‌گردان دولت تدبیر و امید شد.

اسفند ۷۶ و شش ماه بعد از پایان امپراطوری هاشمی در نهاد ریاست جمهوری، در مقاله «فراموش‌شدگان» با اشاره به فرازی از کتاب «قهرمان در تاریخ» نوشتم:

سیدنی هوگ در کتاب «قهرمان در تاريخ» در توصيف شخصيت لنين می‌گويد:
لنين در استفاده کردن برای هدف‌هايش از کسانی که در صفوف حزب بودند ولی با نظراتش موافق نبودند استعداد بزرگی داشت. او می‌توانست با کسانی کار کند که بدون او نمی‌توانستند با يکديگر کار کنند! قابلیتی که هاشمی نيز طی دوران رياست جمهوری‌اش اين توانائی را بنحو احسن از خود نشان داد.
پنج ماه بعد از فقدان هاشمی رفسنجانی نیز در خرداد ۹۶ و در مقاله «محلل ناکام» گفتم:

در نبود هاشمی دیگر روحانی را نیز باید تمام شده تلقی کرد و «همه مردان هاشمی» از جمله روحانی در نبود «مقتدا» فاقد گرانیگاه شده و در «غیبت‌اش» آن گماشته‌گی دچار گمگشتگی شده که چون کشتی بی‌لنگر «کج می‌شد و مژ می‌شد» که شد! و از درون پاشید و مملکتی را پاشاند و از باشندگی برای اکبر به پاشندگی در نبود اکبر رسید!

#داریوش_سجادی
#حسن_روحانی
#هاشمی_رفسنجانی

۱۳۹۹ فروردین ۴, دوشنبه

پادتن‌های سیاسی!


پادتن نوعی پروتئین است که در دستگاه ایمنی بدن بصورت طبیعی تولید و به مصاف باکتری یا ویروس موجود در بدن می‌رود.

پادتن‌های سیاسی را نیز می‌توان اندیشه‌ها و تئوری‌هائی از مُلکداری تلقی کرد که به مصاف ملوک و مُلکدارانی می‌رود که فاقد شایستگی و استاندارهای مُلکداری‌اند و نقش آلترناتیو برای رژیم حاکم را عهده‌داری می‌کنند.

بر این اساس و با خوانش مخالفان جمهوری اسلامی اگر فرض را بر فقدان صلاحیت حکومت در ایران قرار داده و جمهوری اسلامی از پلشت‌ترین و فاسدترین و مستبدترین و ناصالح‌ترین و جنایتکارترین حکومت‌های جهان محسوب انگاشته شود! آنگاه جای این پرسش باقی است که علی‌رغم همه سیئات و ظلمات و ضایعات و بی‌صلاحیتی‌های مفروض انگاشته شده برای جمهوری اسلامی چرا در عمل و طی این ۴۱ سال هیچ اندیشه آلترناتیو و مدل جایگزین نتوانسته در ایران ریشه داده و جوانه بزند!؟

چرا اپوزیسیون با فرض‌انگاشت بی‌کفایتی و بی‌صلاحیتی حکومت طی این مدت نتوانسته رسالت پادتنی‌اش را انجام داده و حتی یک شخصیت یا ظرفیتی را از خود برون‌داد نکرده که اشک شوق در چشم مخاطب بنشاند و بتواند راهی فریباتر و دلرُباتر و جذاب‌تر را به مخاطب عرضه کند و موجبات همگرائی و اقبال ایرانیان شود.

با گذشت ۴۱ سال از حکومت عصاره فضل و دانش و بینش اپوزیسیون در ایران شده «من و تو» و «رقص یادت نره» و «بشکن و بالا بنداز» و ژنرال‌هایشان نیز مجانینی‌اند از قبیل ساسی مانکن و سالی تاک و مشتی فسیل‌های فریز شده در ۵۷ و تاکسیدرمی شده در اباحیت!

#داریوش_سجادی

۱۳۹۹ فروردین ۳, یکشنبه

واضعان خشونت!


مصاحبه اخیر خبر‌آنلاین با «عباس عبدی» در رابطه با نتیجه انتخابات مجلس، صرف‌نظر از محتوا از منظری پاتالوژیک شاخصی از کژراهه «خویش‌بیش‌بینی» و «متفرعنانه‌ای»است که تالی فاسد اصلاحات و اصلاح‌طلبان در ایران شد و این جنبش بالنده را به غمزه مسئله‌آموز صد متکبر کرد!
عبدی در این مصاحبه و در پاسخ به توفیق جذب آرای خاکستری توسط اصولگرایان در انتخابات اسفند گذشته می‌گوید:
رای اصولگرایان رأی خاکستری نبود، رأی خاک بر سری بود(!) اخر در تهران با حدود ۲۲ درصد مشارکت چه چیزی را باید پیروزی نامید؟ و اگر کسی این موضوع ساده را متوجه نشود باید معلولیت فکری برای او در نظر گرفت(!)
هر چند اظهارات عبدی طعنه به رقابتی نبودن انتخابات است اما فلتات زبانش قرینه شعاری است که از عمق تنفر و تفرعن در فردای پیروزی حسن روحانی توسط پایگاه اجتماعی اصلاح‌طلبان در سطح شهر و با این مضمون ابراز شد:
بدون هیچ دلیلی ـ خاک تو سر جلیلی(!)
اصلاح‌طلبی با چنین خوانشی مبنای زایش و پردازش و گدازش عنصر خشونتی است که تصادفا اصلاحات خود را نافی آن معرفی می‌کرد و اکنون همان اصلاحیون با چنین انانیتی خواسته یا ناخواسته دامن زننده حلقه بسته خشونت جدلی‌الطرفینی در زمین رقابت‌های سیاسی ایران شده‌اند. در ۸۸ نیز همین آزموده مبنای جنگی مغلوبه بین طرفین شد و آنموقع نوشتم و اکنون نیز بازنوشت می‌کنم:
خشونت در موسع ترین تعریف ناظر بر قول یا فعلی است که توسط آن عنصر خشونت‌ورز «عواطف یا جوارح» فرد یا افراد را مورد جراحت قرار می‌دهد. بر مبنای این تعریف با «مشت و لگد و چماق» بینی کسی را شکستن همان قدر خشونت است که با «فحش و متلک و ناسزا» روح و روان و عواطف و احساسات و شخصیت کسی را خوار و تحقیر و تخفیف کردن!
خشونت‌ورزی از طریق جریحه‌دار کردن روحیات رقیب و هل دادن ایشان به تنگنای واکنش ،هم‌تراز با تعریف خشونت و بالتبع بازتولید خشونت در سیکل بسته و هم افزای تحقیر و زنجیراست. خشونت امری خلق‌الساعه نیست تا در خلاء بجوشد و برای اعمال خشونت ابتدا باید تولید نفرت کرد تا به اقتفای آن بتوان غول خشونت را از بطری خارج کرد!
ـــــــــــــــــ
#داریوش_سجادی
#عباس_عبدی
#اصلاحات
#انتخابات_مجلس
#اصولگرایان
#خشونت

۱۳۹۹ فروردین ۲, شنبه

سالی‌تاک و پلی‌بوی!


ساکن سیاره چهارم در کتاب شازده کوچولو، تاجرپیشه‌ای متوهم بود که در «شهوت مکنت» با شمارش و ثبت عدد ستارگان و نگاهداشت‌اش در صندوقچه دفینه‌هایش، با خود و برای خود از طریق وجد «این همانی‌اش» با اعیان و اغنیا، خلسه درمانی می‌کرد!

بر همین منوال «سالومه سیدنیا» یکی از ژانگولرهای تبلیغاتچی شبکه سلطنت طلب «من و تو» را می‌توان روان‌نژندی از جنس اخترک چهارم اگزوپری انگاشت که در جدیدترین توئیت‌اش متوهمانه و بشکلی قابل ترحم خود را در قامت ژاندارکی افسانه‌ای فهم کرده و نوشته:

هشت نه سال پیش که صفحه فیسبوک سالی تاک شد صدهزارنفر بابام بهم گفت هر وقت دو برابر ظرفیت استادیوم آزادی شدی تازه میتونی بگی حرفی برای گفتن داری ... بابا نیستی ببینی دخترت بالای میلیون فالوئر داشت و این حکومت از ترسش زد هکش کرد ... دخترت شده کابوس اینا ... بابا نیستی ترس اینا رو ببینی(!)

سالومه خانم متوجه نیست کثرت فالوئر لزوما نه شانیت می‌آورد و نه متضمن اعتبار و منزلت و صاحب صلاحیتی است. حکایت ایشان قرینه نشریه پلی‌بوی است که از جمیع نشریات معتبر و جدی دنیا پرتیراژتر و بیش مخاطب‌تر است با این تفاوت که برخلاف سالومه «هیو هفنر» مالک پلی‌بوی دچار اختلال مشاعر نیست و از تیراژ بالای مشتریان نشریه‌اش دچار توهم «خویش رستم بینی» و «همه از من می‌ترسن» نشده!

#داریوش_سجادی
#سالومه_سیدنیا
#سالی‌تاک

۱۳۹۸ اسفند ۱۱, یکشنبه

آمریکا در چه فکریه؟ ایران پُر از آمریکائیه!



خصومت و ارادت اگر مستظهر به شناخت نباشد، خروجی پر هزینه و کم بهره خواهد داشت.

آمریکاستیزان و آمریکادوستان از این زمره‌اند که موظفند نفرت یا شیدائی خود نسبت به آمریکا را آنترُپولوژی کنند.

بدین منوال درک و شناخت بخش کثیری از شیفتگان آمریکا در داخل کشور درک و شناختی مُعَوج و انگاشتی جنت‌مآبانه از آمریکا است و با همین نحافت اندیشه اهتمام به نظریه‌پردازی می‌کنند.

دو نفر از این جمعیت ذیل پست قبلی اینجانب بدون اطلاع از تفاوت «گرین‌کارت» و «سیتی زن‌شیپی» در آمریکا، در مقام طعنه و مطابق معمول ابراز داشته بودند:

دلیل ماندن‌تان در آمریکا بهره‌مندی و استفاده از امکانات رفاهی و مواهب بالای آن کشور است.

مشکل اصلی این افراد آنست که فهم‌شان از آمریکا تلخیصی است از یک «شهرشادی» با جمیع امکانات رفاهی که ساکنانش تنها به تَفَرُج و تَنَعُم و تَعَیُش و تَرَقُص و تَمَتِع مبادرت داشته و مباضعت(!) می‌ورزند.

هر چند چنین شناختی محصول سواد تصویری و شناخت انحصاری ایشان از آمریکا آن هم تنها از دریچه هالیوود است اما همین فهم قاصر نیز تا حدود زیادی درست است و تنها آنچه ایشان نمی‌دانند آنست که:

آمریکا مهد امکانات و رفاه و مواهب هست اما این محروسه سرمایه‌داری تعریف شده و همه امکانات و تفریحات و مُرفهآت (!) در این کشور را به بها دهند نه بهانه. اتفاقا این مواهب و رفاهیات در آمریکا بسیار گران هم هست و آنگونه نیست که تصور کنید دولت ایالات متحده به ثمن بخس دروازه‌های کشورش را بمنظور «عشق و حال» رایگان بر روی مهاجران گشوده.

بقول ریچارد نیکسون: در آمریکا پول همه چیز نیست. تنها چیز است.

و اگر دست تان به دهان‌تان نرسد این جنت مکانی و خُلد آشیانی فریبی جز ذلت‌بارگی و خفت خوارگی نخواهد بود و طُرفه آنکه اکثر ایرانیان مقیم آمریکا نیز مشغول فعلگی در آمریکا بوده و لاکن گندم نمایانه و جو فروشانه تصویری از خود برای هم‌وطنان‌شان در داخل جعل می‌کنند کآنه جملگی هر شب با راکفلر در حال مبادرت به گلف و شامپاین‌اند! و شیدائیان داخلی نیز با چنین فریبی در مقام «تبادر فضیلت» تولید اندیشه می‌فرمایند!

بقول دکتر علی شریعتی :

درد امروز جامعه ما بی‌سوادی مردم‌مان نیست. نیم سوادی روشنفکرها و تحصیل کرده‌های‌مان است!

#داریوش_سجادی