۱۴۰۰ دی ۸, چهارشنبه

سردار و گلشیفته!


 

مهر ماه ۹۵ که سردار سلیمانی هنوز در قید حیات بود در مقام پاسخ به واریته آزادی‌های یواشکی «مصی علینژاد» خطاب به آن مشارالیه نوشتم:

خانم علینژاد ـ دختران و زنان ایران زمین، برخلاف شما شرافت‌مندانی‌اند که از باحجاب تا شُل‌حجاب و بدحجاب‌اش هجای حُجب و نجابت را بکفایت عامل‌اند ... برای قاسم سلیمانی و مردان قاسم سلیمانی که در خط مقدم مبارزه با وحوش داعش سلحشوری کرده و امنیت مردان و زنان سرزمین‌شان را پاسداری و عهده‌داری می‌کنند همان زنان و دختران «ولو شُل حجاب» نیز حکم ناموس شیعه را برای آن سلحشوران دارند و اگر احدی از داعشیان بخواهند به همین دخترکان ایرانی طماعانه دست تعدی دراز کنند همان قاسم سلیمانی‌ها و سربازانش گردن آن داعشیان را می‌شکنند و مطمئن باشید زنان و دختران سرزمین من، ولو شل حجابانش برخلاف عاقبت اسف‌بار شما قدردان مردان و سلحشوران شانند که قهرمانانه در دفاع از سرحدات و نوامیس کشور، جان عزیز خود را فدیه تحصیل امنیت ایشان کرده‌اند.
مقاله باکره سن‌تروپه

اکنون و پنج سال از آن تاریخ و در نبود «سردار» روایت «محمدرضا زائری» خواندنی است که خبر از گفت‌وگوی تلفنی گلشیفته فراهانی با سردار قاسم سلیمانی داده و ابراز داشته:

خانمی از ایرانیان ساکن خارج کشور که برای بازسازی حرم‌های مطهر در عراق کمک مالی قابل توجهی کرده بود اصرار داشت که سردار سلیمانی را فقط برای چند دقیقه ملاقات کند و بعد از تحقق این ملاقات و مشاهده تواضع و محبت‌ «سردار» می‌گوید: حالا که این قدر بزرگواری کردید می‌شود اجازه بدید شماره یک نفر را بگیرم تا با شما صحبت کند، فقط قول بدهید ناراحت نشوید و من هم قبل از مکالمه او را معرفی نکنم!

سردار موافقت کرده و آن خانم شماره را می‌گیرد و گوشی را به سردار می‌دهد. ناگهان شخصی از آن سوی خط می‌گوید:

سلام آقای سلیمانی، من گلشیفته فراهانی‌ام!

سردار با تعجب به سخن او گوش می‌دهد و او بسیار اظهار ارادت و احترام به ایشان می‌کند و شجاعت و صلابت ایشان را می‌ستاید و به سردار می‌گوید شما کسی هستید که من به عنوان یک ایرانی به او افتخار می‌کنم و با تمام وجود دوستش دارم.

سردار هم ضمن تشکر با زبانی محترمانه و مهربانانه او را به توجه به مصالح کشور و جایگاه جمهوری اسلامی در جهان و صف آرایی دشمن در مقابل ایران و اسلام توصیه می‌کنند و به او می‌گویند شما دختر ما هستی و فرزند این آب و خاک هستی، مراقب باش که هرجا هستی مصلحت این کشور و نام ایران را در نظر بگیری.

#داریوش_سجادی




۱۴۰۰ آذر ۲۲, دوشنبه

جمهوری اسلامی محکوم به ماندگاری است!


 


جمهوری اسلامی علی‌رغم همه کاستی‌ها و ناراستی‌ها و نابسامانی‌های مبتلابه لاکن در کلانِ قضیه برای ایرانیان قرینه پند حکیمانه سعدی و حکایت «غلام بی‌تاب» در کشتی طوفان‌زده‌ای است که بی‌تابی غلام خائف از مهابت دریا را بعد از غوطه‌وری در امواج فتنه به صرافت و قناعت «امنیت و التجاء» در کشتی می‌رساند.

بر این منوال یکی از شاخص‌های اصلی‌ اعتبار و اصلحیت جمهوری اسلامی برخوردار‌ی‌اش از اپوزیسیون مُعوَّج و کوژمنظر و کوته‌قد و کژ‌قواره‌ای است که ایرانیان را در میانه دریای بی‌عمقی و پُرحُمقی‌شان و در کانون تَمَوُّج آن همه تجاهر به جهل، دلبسته و وابسته به مانائی و صاحب اعتباری نظام حاکم در ایران نگاه می‌دارد!

فی‌الواقع رمز روئین‌تنی جمهوری اسلامی مستظهری‌اش به اپوزیسیونی است که فاقد حداقل‌های اصلحیت‌اند و سیاست برای آنها تنها نوعی شکلک درآوردن به نظام حاکم است و رنجوری‌شان قبل از آنکه ناشی از موجودیت جمهوری اسلامی باشد ریشه در بحران هویت و نبود اعتماد بنفسی دارد که جمهوری اسلامی موجبات برون ریخت بی‌شکلی و بی‌شمایلی و بی‌هویتی ایشان شده.

پیش‌تر در مقاله «صمد و عین‌الله» اپوزیسیون مزبور را هویت باختگانی اطلاق کردم که همچون «عین‌الله» مفتون الوانیت «شهر» مبتلا به اختلال شخصیت شده و می‌کوشند با توسل به اطوار و رفتار غربی با «انسان تراز غرب» به حظ «این‌همانی» رسیده و بدینوسیله احساس تشفی خاطر کرده و با نفی خاستگاه بومی و حظ «غلام خانه‌زادی با ارباب غربی» متوهمانه فریاد بزنند:

من «خر» نیستم، جیگرم!
من «مش حسن» نیستم «گاو» مش حسنم!
من «عین‌الله» نیستم، باقرزاده‌ام!

اپوزیسیون فوق از جوار فقد «شعور و سواد اجتماعی» و نداشتن پلان مُلکداری و بی‌بهرگی از مبانی معرفت شناختی بالمآل به زائده‌هائی در بیرون و درون ایران مُبدل شده‌اند که برخلاف توقع‌شان موجبات استحکام همان حکومتی می‌باشند که حسب ظاهر دغدغه براندازی‌اش را دارند.

تنها نقطه تباین «صمد‌ها و عین‌الله ها» در نقشه مختصات سیاسی ایران آنجاست که

عین‌الله ها می‌دانند چه نمی‌خواهند و نمی دانند چه می‌خواهند! و آن چه نمی‌خواهند «جمهوری اسلامی» است در حالی که «صمد‌ها» می دانند چه می‌خواهند و آن هم «جمهوری اسلامی» است!

........

مقاله «کدام سنت؟ کدام مدرنیسم؟» را ببینید

#داریوش_سجادی






۱۴۰۰ آذر ۲۱, یکشنبه

تاریخ نژندان!



در نگاه پدیدارشناختی «ادموند هوسرل» ریشه عموم مشکلات بشر ناشی از نوع پرسشگری انسان نسبت به وقایع و مشکلات مبتلابه ایشان است.

از سوی دیگر ریاضیدان‌‌ها بر این باورند که تعریف درست «صورت قضیه» بهترین راه برای یابش «راه‌حل قضیه» است.

بر این منوال پرسشی که با «چرا» آغاز می‌شود پاسخی در گذشته دارد و چنین پرسش‌گرانی، گذشته گرایان و فریز شدگان در تاریخ‌اند.

پرسش‌هائی از این دست که:

چرا پهلوی سقوط کرد؟ یا چرا من فقیرم؟ که جملگی دلالتی‌اند بر گذشته.

اما انسان تاثیرگذار انسانی است که بجای «چرا» با «چگونه» پرسش‌گری می‌کند.

چگونه دیکتاتوری پهلوی را شکست دهیم؟ یا چگونه بر فقر خود فائق شویم؟

پرسش‌های «چرا محور» تقدیرگرا، سترون و انگیزه‌یابند در حالی که پرسش‌های «چگونه محور» برنامه سالار، راهکاریاب و آینده نگرند.

پاسخ به پرسش‌های «چگونه محور» بمراتب سخت‌تر از پرسش‌های «چرا محور» است بر همین اساس «چرا محوران» کاهلانه ترجیح می‌دهند در گذشته مانده و بوتیمارانه «گذشته نالی» کرده و از این طریق نازائی اندیشه و ناتوانی خود در یابش راهکارهای بهبودخواهانه و «چگونه محور» را از طریق «ناله درمانی» و «لابه سرائی» مستوره فرمائی کنند.

.............................

#داریوش_سجادی
#ادموند_هوسرل
#پهلوی
#فقر