جمهوری اسلامی علیرغم همه کاستیها و ناراستیها و نابسامانیهای مبتلابه لاکن در کلانِ قضیه برای ایرانیان قرینه پند حکیمانه سعدی و حکایت «غلام بیتاب» در کشتی طوفانزدهای است که بیتابی غلام خائف از مهابت دریا را بعد از غوطهوری در امواج فتنه به صرافت و قناعت «امنیت و التجاء» در کشتی میرساند.
بر این منوال یکی از شاخصهای اصلی اعتبار و اصلحیت جمهوری اسلامی برخورداریاش از اپوزیسیون مُعوَّج و کوژمنظر و کوتهقد و کژقوارهای است که ایرانیان را در میانه دریای بیعمقی و پُرحُمقیشان و در کانون تَمَوُّج آن همه تجاهر به جهل، دلبسته و وابسته به مانائی و صاحب اعتباری نظام حاکم در ایران نگاه میدارد!
فیالواقع رمز روئینتنی جمهوری اسلامی مستظهریاش به اپوزیسیونی است که فاقد حداقلهای اصلحیتاند و سیاست برای آنها تنها نوعی شکلک درآوردن به نظام حاکم است و رنجوریشان قبل از آنکه ناشی از موجودیت جمهوری اسلامی باشد ریشه در بحران هویت و نبود اعتماد بنفسی دارد که جمهوری اسلامی موجبات برون ریخت بیشکلی و بیشمایلی و بیهویتی ایشان شده.
پیشتر در مقاله «صمد و عینالله» اپوزیسیون مزبور را هویت باختگانی اطلاق کردم که همچون «عینالله» مفتون الوانیت «شهر» مبتلا به اختلال شخصیت شده و میکوشند با توسل به اطوار و رفتار غربی با «انسان تراز غرب» به حظ «اینهمانی» رسیده و بدینوسیله احساس تشفی خاطر کرده و با نفی خاستگاه بومی و حظ «غلام خانهزادی با ارباب غربی» متوهمانه فریاد بزنند:
من «خر» نیستم، جیگرم!
من «مش حسن» نیستم «گاو» مش حسنم!
من «عینالله» نیستم، باقرزادهام!
اپوزیسیون فوق از جوار فقد «شعور و سواد اجتماعی» و نداشتن پلان مُلکداری و بیبهرگی از مبانی معرفت شناختی بالمآل به زائدههائی در بیرون و درون ایران مُبدل شدهاند که برخلاف توقعشان موجبات استحکام همان حکومتی میباشند که حسب ظاهر دغدغه براندازیاش را دارند.
تنها نقطه تباین «صمدها و عینالله ها» در نقشه مختصات سیاسی ایران آنجاست که
عینالله ها میدانند چه نمیخواهند و نمی دانند چه میخواهند! و آن چه نمیخواهند «جمهوری اسلامی» است در حالی که «صمدها» می دانند چه میخواهند و آن هم «جمهوری اسلامی» است!
........
مقاله «کدام سنت؟ کدام مدرنیسم؟» را ببینید
#داریوش_سجادی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر