تابستان سال 85 مانا نیستانی کاریکاتوریست جوان ایرانی با کشیدن طرح زیر در روزنامه ایران و قرار دادن کلمه ترکی «نمنه» در زبان سوسک موجود در طرح، ناخواسته اسباب شهرت توام با نفرت کسر بزرگی از آذری های ایران را برای خود فراهم کرد.
در آن مقطع با انتشار این کاریکاتور بخش وسیعی از جامعه آذری ها مدعی اهانت به قومیت خود توسط کاریکاتوریست مزبور شدند.
سپتامیر سال 2007 نیز نشریه آمریکائی Columbus Dispatch کاریکاتور زیر را منتشر کرد که در آن کشور ایران در منطقه خاورمیانه به چاه فاضلابی تشبیه شده بود که ایرانیان مانند سوسک از این چاه بیرون آمده و در حال آلوده کردن تمام منطقه اند.
کاریکاتوری که مانند نمونه قبل مسبب رنجش و حس اهانت نزد بخش وسیعی از ایرانیان شد.
نکته مشترک در هر دو کاریکاتور بی توجهی به عنصر «منظر و ناظر» در امر قضاوت پیرامون اهانت آمیز بودن این دو طرح است.
سوسک عنصر مشترک در هر دو کاریکاتور است که باعث شده هم آذری ها در کاریکاتور نخست و هم ایرانیان در کاریکاتور دوم با بدیهی فرض کردن کراهت و دنائت ذاتی حشره ای بنام سوسک از آن اهانت به خود را درک و استنباط کنند.
گذشته از آنکه در کاریکاتور دوم ظاهراً طراح نیز با اعتقاد به بدیهی بودن چنین فرضی تعمد داشته ایرانیان را با تشبیه به سوسک، تحقیر کند.
با توجه به وجود سه عنصر «آذری ها» و «ایرانی ها» و «سوسک ها» در این دو طرح و با توجه به زیست مشترک این سه در یک «جهان مشترک» حال اگر بر فرض محال جامعه! سوسک ها نیز از این فرصت برخوردار بودند تا همانند جامعه آدمیان نقطه نظرات خود را بیان کنند آیا نمی بایست برای ایشان نیز این فرصت را قائل بود تا حق به جانب تر از هم آذری ها و هم ایرانی ها و ايضاً هم آن طراح آمریکائی زبان به گلایه بگشاید که:
ـ بر اساس کدام معیار قابل اعتبار و استناد و اعتمادی «نفس سوسک بودن» متضمن اهانت و نجاست و دنائت و کثافت و چندش آوری است؟
ـ کدام مرجعی این صلاحیت و شانیت را به جامعه انسانی داده تا خوشآيند و بدآیند خود را ملاک و مبنای قضاوت بر هستی دیگر بندگان خداوند قرار دهد؟
ـ گذشته از آنکه به اعتبار تجربه تاریخی کدامیک از طرفین (سوسک ها یا انسان ها) در زیست فردی و اجتماعی خود توان فخرفروشی دارند؟
ـ جامعه سوسک ها در تمام طول حیات فردی یا اجتماعی خود کدام حقی را ناحق کرد!؟ یا چه ظلمی در حق دیگران روا داشت!؟ و کجا زیاده خواهی کرد!؟ کجا از دایره اقتضائات و غرائز خود تخطی و نسبت به دیگر موجودات نظام هستی تعدی کرد که امروز جامعه بشری خودخواهانه و متفرعنانه با ملاک های خویش سالارانه مدعی حقارت آمیز بودن ماهیت و موجودیت جامعه سوسک ها باشند؟
بر اساس چنین فرضی آیا نباید و نمی توان به جامعه سوسک ها نیز حق داد تا اگر فرصتی داشتند مدعی تر از آذری ها و ایرانی ها و آمریکائی ها زبان به اعتراض بگشایند که:
اساساً شما آدم ها بی جا کرده اید در رقابت و لجاجت و عداوت بین خودتان از تشبیه یکدیگر به جامعه سوسک ها و بدیهی فرض کردن اهانت آمیز بودن «نفس سوسک بودن» بهره می برید!
فرض بالا هر چند ملاحت آمیز بنظر می رسد اما نمی توان به استناد چنین فرضی منکر آن شد که در داوری و پیش داوری ها عنصر ناظر و منظر و نسبت آن با یکدیگر می تواند از بن و پایه، محتوا و ماهیت داوری را تغییر دهد.
همچنانکه در تصاویر زیر هر چند با نگاه از منظر انسانی می توان به چنین رفتاری حکم قساوت آمیز بودن داد اما همزمان آیا نباید و نمی توان در چشمان درندگان موجود و چشم انتظار آن گوسفند مفلوک، سپاس و قدردانی بابت رفتار محبت آمیز آن روزی رسان را مشاهده کرد!؟
در آن مقطع با انتشار این کاریکاتور بخش وسیعی از جامعه آذری ها مدعی اهانت به قومیت خود توسط کاریکاتوریست مزبور شدند.
سپتامیر سال 2007 نیز نشریه آمریکائی Columbus Dispatch کاریکاتور زیر را منتشر کرد که در آن کشور ایران در منطقه خاورمیانه به چاه فاضلابی تشبیه شده بود که ایرانیان مانند سوسک از این چاه بیرون آمده و در حال آلوده کردن تمام منطقه اند.
کاریکاتوری که مانند نمونه قبل مسبب رنجش و حس اهانت نزد بخش وسیعی از ایرانیان شد.
نکته مشترک در هر دو کاریکاتور بی توجهی به عنصر «منظر و ناظر» در امر قضاوت پیرامون اهانت آمیز بودن این دو طرح است.
سوسک عنصر مشترک در هر دو کاریکاتور است که باعث شده هم آذری ها در کاریکاتور نخست و هم ایرانیان در کاریکاتور دوم با بدیهی فرض کردن کراهت و دنائت ذاتی حشره ای بنام سوسک از آن اهانت به خود را درک و استنباط کنند.
گذشته از آنکه در کاریکاتور دوم ظاهراً طراح نیز با اعتقاد به بدیهی بودن چنین فرضی تعمد داشته ایرانیان را با تشبیه به سوسک، تحقیر کند.
با توجه به وجود سه عنصر «آذری ها» و «ایرانی ها» و «سوسک ها» در این دو طرح و با توجه به زیست مشترک این سه در یک «جهان مشترک» حال اگر بر فرض محال جامعه! سوسک ها نیز از این فرصت برخوردار بودند تا همانند جامعه آدمیان نقطه نظرات خود را بیان کنند آیا نمی بایست برای ایشان نیز این فرصت را قائل بود تا حق به جانب تر از هم آذری ها و هم ایرانی ها و ايضاً هم آن طراح آمریکائی زبان به گلایه بگشاید که:
ـ بر اساس کدام معیار قابل اعتبار و استناد و اعتمادی «نفس سوسک بودن» متضمن اهانت و نجاست و دنائت و کثافت و چندش آوری است؟
ـ کدام مرجعی این صلاحیت و شانیت را به جامعه انسانی داده تا خوشآيند و بدآیند خود را ملاک و مبنای قضاوت بر هستی دیگر بندگان خداوند قرار دهد؟
ـ گذشته از آنکه به اعتبار تجربه تاریخی کدامیک از طرفین (سوسک ها یا انسان ها) در زیست فردی و اجتماعی خود توان فخرفروشی دارند؟
ـ جامعه سوسک ها در تمام طول حیات فردی یا اجتماعی خود کدام حقی را ناحق کرد!؟ یا چه ظلمی در حق دیگران روا داشت!؟ و کجا زیاده خواهی کرد!؟ کجا از دایره اقتضائات و غرائز خود تخطی و نسبت به دیگر موجودات نظام هستی تعدی کرد که امروز جامعه بشری خودخواهانه و متفرعنانه با ملاک های خویش سالارانه مدعی حقارت آمیز بودن ماهیت و موجودیت جامعه سوسک ها باشند؟
بر اساس چنین فرضی آیا نباید و نمی توان به جامعه سوسک ها نیز حق داد تا اگر فرصتی داشتند مدعی تر از آذری ها و ایرانی ها و آمریکائی ها زبان به اعتراض بگشایند که:
اساساً شما آدم ها بی جا کرده اید در رقابت و لجاجت و عداوت بین خودتان از تشبیه یکدیگر به جامعه سوسک ها و بدیهی فرض کردن اهانت آمیز بودن «نفس سوسک بودن» بهره می برید!
فرض بالا هر چند ملاحت آمیز بنظر می رسد اما نمی توان به استناد چنین فرضی منکر آن شد که در داوری و پیش داوری ها عنصر ناظر و منظر و نسبت آن با یکدیگر می تواند از بن و پایه، محتوا و ماهیت داوری را تغییر دهد.
همچنانکه در تصاویر زیر هر چند با نگاه از منظر انسانی می توان به چنین رفتاری حکم قساوت آمیز بودن داد اما همزمان آیا نباید و نمی توان در چشمان درندگان موجود و چشم انتظار آن گوسفند مفلوک، سپاس و قدردانی بابت رفتار محبت آمیز آن روزی رسان را مشاهده کرد!؟
۳ نظر:
غرائز = غلط
غرائض = صحیح
ممنون
اصلاح شد
AS BAS MARDOMEH IRAN NAZNAZI SHODAND!
SHAYAD BE KHATEREH INKEH IN HAMEH TAGHER SHODAN BARAYEH HAMEN ZOD BESHAN BR MEKHORAD
ارسال یک نظر