اختلافات داخلی سبزها اگر برای خودشان نانی نداشته باشد لااقل برای ناظران خالی از عبرت توام با ملاحت نیست، از جمله مجادله اخیر نیک آهنگ کوثر با (بقول خودش) سبزاللهی ها که وی را مجبور به نوشتن اعترافاتی صادقانه در چیستی و چرائی همکاری قبلی اش با دست راستی ها از جمله روزنامه کیهان کرد (پاسخ به سوالهای «برادران گمنام» آنلاین) یکی از نکات محوری در اعترافات کوثر، ابراز ترس و فاقد شجاعت بودنش در عرصه سیاست است آنجا که برای اثبات این ضعف اخلاقی اشاره به ملاقاتش با حسین شریعتمداری مدیر مسئول روزنامه کیهان در دهه هفتاد کرده و گفته:
تنها باری هم که به محل کار مدیر مسوول کیهان رفتم، همراه حسن سربخشیان برای گفتگو با حسین شریعتمداری بود ... اگر میخواهید فضای آن روز را هم بهتر درک کنید، از حسن سربخشیان بپرسید که وقتی من و حسن بعد از یک ساعت و نیم از اتاق سرد شریعتمداری خارج شدیم (کولر گازی روشن بود)، هردو بشدت عرق کرده بودیم که میشد ناشی از ترس و وحشت ذاتی ما بوده باشد.
اعترافی که ظاهراً اسباب ابتهاج کیهان را نیز فراهم کرده تا جائی که مشارالیها با اتخاذ گارد مسرت آمیز «ما خیلی خوفناکیم» این بخش از اظهارات کوثر را مسقطالراس اخبار ويژه کیهان مورخ پانزده آبان ماه کرده اند! اما اعتراف صادقانه کوثر بر ترسو بودنش را با این عبارت که:من در جایی کار میکنم که آزاد باشم. به هیچ عنوان هم آدم شجاعی نیستم و شجاعت کسانی که پای عقیدهشان ایستادهاند را میستایم. بنوعی می توان صدور حکم برائت از جانب ایشان برای کلیه کسانی دانست که همچون ایشان ترسو بوده و مایل به قهرمان بازی نیستند. اما وی در صدور همین فتوا نیز دچار امساک شده و کم فروشی نموده اند و فضیلت ترسو بودن (!!!) را بنفع خود مصادره کرده آنجا که با ابتلا به فراموشی و به زبان طعنه، مدیر مسئول وقت روزنانه مناطق آزاد را مورد شماتت قرار داده و گفته:
حتی یک خط علیه کسی ننوشتم، حتی علیه مدیر مسوول بزدل و ترسوی روزنامه مناطق آزاد که در دادگاه با مرتضوی ساخت و پاخت کرد و من به جایش بازداشت شدم.
خوب یکی به این برادر «بفرمایش خودشان ترسو» بفرمایند:
دوست گرامی اگر ترسو بودن شما فابل فهم و احترام است دیگر چه جای گله از ابتلای مشترک جنابعالی و جناب آقای یزدان پناه به رذیلت ترس است؟ آن بنده خدا نیز لابد مانند شما و به اندازه شما ترسو بوده و هر کدام بنا به استعداد خود راه حل گزیده اند. یکی مانند یزدان پناه که دیگری را بجای خود قربانی می کند و یکی هم مانند جنابعالی که بعد از املای پوزش نامه تا کانادا فرار می کنید و بقول دوست قدیمی تان سرکار خانم «نازلی کاموری»: «با شش روز زندان رفتن، شش سال است که در حال نوشتن خاطرات زندانید و پيش روانپزشک می رويد تا خاطرات زندان را برای شما از اعماق ذهن تان بيرون بکشد»
اما نکته محوری در اظهارات صادقانه کوثر چیزی است که اینجانب پیشتر و در ذیل کامنت های مطلب «حسین درخشان را اعدام کنید» خطاب به فردی بنام سبزاندیش ابراز داشتم مبنی بر آنکه: برخلاف سبز اندیشان که شعار «نترسیم نترسیم ما همه با هم هستیم» می دهند شعار امثال بنده آن بوده که: نمی ترسیم چون همه با خدا هستیم.
پر واضح است که شعار «نترسیم، نترسیم ما همه با هم هستیم» نیز اعترافی صادقانه به ترسو بودن و ترسیدن است.همان چیزی که امروز کوثر با شجاعت و بدون لکنت زبان به آن اعتراف می کند.
شعار «نترسیم نترسیم ما همه با هم هستیم» سبزها در جریان شهرآشوبی سال گذشته با توجه به ماهیت امری و تحکمی اش بواقع ترجمان این گزاره بود که: می ترسیم، می ترسیم و برای فائق آمدن بر ترس مان باید در کنار هم و با یکدیگر فریاد بزنیم که نمی ترسیم نمی ترسیم تا از این طریق موفق به اختفای ترس خود شویم.
این همان چیزی است که بالغ بر بیست سال پیش به «مسعود بهنود» یکی از پیش کسوتان امروز جماعت معترف به ترسو بودن ذیل مقاله «آقای بهنود دیر رسیدید تمام شد» گوشزد کردم وقتی مشارالیه را انذار به این خاطره دادم که در پاسخ به دوستی که اینجانب را توصیه مشفقانه می داد:
طوری راه برو (منظور زندگی کن) که مردم ازت نترسند! و اینجانب برادرانه به ایشان گوشزد کردم:
شما وکالتاً از جانب بنده به «مردم» بفرمائید: طوری زندگی کنند که از کسی نترسند!