درخشان در انساندوستانه ترین شکل ممکن «مستحق» اعدام است
حسین درخشان وبلاگ نویس سرشناس ایرانی بعد از بازگشتی خودخواسته به ایران در سال 87 و متعاقب بازداشت دو ساله و محاکمه اعجاب آورش اکنون و بر حسب اعلان دادگاه انقلاب اسلامی به اتهام:
ـ همکاری با دولت های متخاصم.
ـ تبلیغ علیه نظام اسلامی.
ـ تبلیغ به نفع گروهک های ضد انقلاب.
ـ توهین به مقدسات و راه اندازی و مدیریت سایت های مبتذل و مستهجن.
به زندانی 20 ساله محکوم شده.
صدور حکم زندانی 20 ساله برای درخشان بلاتردید مؤید دُز بالائی از بلاهت در فهم و تدبیر و قضاوت پایوران در عدلیه جمهوری اسلامی است.
بلاهت موجود در نوع برخورد و محاکمه درخشانی که در دامن جمهوری اسلامی بالید و در ممتازترین مدرسه مذهبی (نیکان) پرورید و علی رغم این در سال 78 کشورش را با عداوت نسبت به حکومتش ترک کرد، از آنجا قابل اثبات است که مبانی داوری اعمال شده در حق درخشان قبل از محاکمه وی ناظر بر سلب صلاحیت های مورد نظر بنیان گذار جمهوری اسلامی از نظامی خواهد شد که خود بانی آن بوده اند.
اتلاقی که مستظهر به سفاهت سفیهانی است که ثابت کردند در امر قضاوت و تمشیت، فاقد حداقل های سماحت و ذکاوت قابل انتظار بوده اند.
پایوران قوه قضائیه کمتر به این نکته توجه کرده و می کنند که «درخشان» هر چند در خارج از کشور رفتاری تند و نامتعارف از خود در قبال عرفیات و بدیهیات حاکم بر جمهوری اسلامی نشان داد. اما منطقاً و با تاسی به تصریحات بنیان گذار جمهوری اسلامی، از دولتمردان ایرانی توقع می رفت در مواجهه با بازگشت درخشان و امثال درخشان بُردبارانه آغوش گشائی نمایند.
درخشان جوانی بود که به «اقتضای سن» دل پر شور و سر پر دردی داشت. شور و دردی قابل فهم و جوانانه که بستر خلجان شخصیت وی را فراهم می کرد.
همین خلجان شخصیت، فرصت را برای فرصت طلبان مخالف و فراری در خارج از کشور فراهم می کرد تا از غفلت «درخشان» سوء بهره برده و همچون مسعود بهنود، وی را در «نیم رُخ رادیو بی بی سی» به شرط نشان دادن جایگاه دوست و دشمن میزبانی کنند تا از آن طریق بتوانند ضمن نشان دادن انگشت شست خود به حکومت در ایران! از طریق به رقص واداشتن درخشان و اثبات اینکه: ببینید محصول نظام اسلامی تان چه «قـُرمساقی» شده! لهیب نفرت خود و متحدین خود از نظامی که برنمی تابند را کاهش دهند.
درخشانی که تا زمان برخورداری از تاریخ مصرف برای اردوی فراریان در خارج از کشور، با حداکثر ظرفیت رقصانده و چرخانده شد، با تغییر رویکرد و ابراز ندامت و اقبال به حکومت و دولت کشورش به طرفة العینی از جانب همان اسپانسرهای قدیمی که تا پیش از آن در تجلیل اش فریاد می زدند:
اسمش «نسیمه» ولی طوفان می کنه.
نسیم طوفان می کنه. *
ناگهان همین درخشان برای همان اسپانسرها مُبدل به «لکه حیض» شد.
درخشش درخشان در چنان جوی زمانی جلوه ای مضاعف کرد که به رغم همه ناسزا و دشنام و ملامت از سوی دوستان سابق، راسخ و خوش باورانه با پایمردی بر عزم و انتخاب نوین اش به ایران بازگشت.
بازگشتی آغشته به امیدی از رافت و اغماض و حزم اندیشی حزم اندیشان.
حکم امروز عدلیه نظام علیه درخشان، استهزای اسلام و پیامبر اسلامی است که در صلح نامه حُدیبیّه آغوش مدینه را برای بازگشت «مُتنبهین» بازگذاشته بود.
در «حُدبییّه» منطق پیامبر اسلام در تن دادن به بند عدم التزام «قریش» به عودت فراریان از مدینه همان قدر قابل فهم بود که مسکوت نگاه داشتن تکلیف نادمین و راجعین فراری از مدینه.
به همان اندازه که پیامبر اسلام ارزشی برای فراری از مدینه النبی قائل نبود تا خود را در فراق ایشان ملالت کند به همان مقدار نیز فراست داشت تا نزد مومنانش فرصت اشتباه را برسمیت بشناسد و باب بازگشت بر روی ایشان را مفتوح نگاه دارد.
حکم امروز عدلیه ایران علیه درخشان، استهزای نظام و بنیان گذار نظامی است که با وضوح و صراحت فریاد می زد:
«آغوش كشور و انقلاب هميشه براي پذيرفتن همه كساني كه قصد خدمت و آهنگ مراجعت داشته و دارند گشوده است، ولي نه به قيمت طلبكاري آنان از همه اصول، كه چرا مرگ بر آمريكا گفتيد! چرا جنگ كرديد! چرا نسبت به منافقين و ضدانقلابيون حكم خدا را جاري مي كنيد؟ چرا شعار نه شرقي و نه غربي داده ايد؟ چرا لانه جاسوسي را اشغال كرده ايم و صدها چراي ديگر»
چراهائی که درخشان یا نگفت و اگر هم گفت همه را پس گرفت و شجاعانه و با خوش باوری به عدالت و ذکاوت مدعیان پیروی از امام به آغوش کشورش بازگشت.
حکم امروز عدلیه نظام علیه درخشان، ابلاغ پروضوح همه درخشش های تیره به همه درخشان های بعد از این است که:
نه امام و اظهارات ایشان را جدی بگیرید و باور کنید و نه ما و امثال ما را در حفظ و بسط و تعمیق استحکامات و منافع و مناصب و قدرت حکومتی مان دست کم بگیرید.
تا ما هستیم نخواهیم گذاشت اسلام به دست اهلان و محرمان بیفتد!
تا ما هستیم نخواهیم گذاشت شهد رأفت و معدلت اسلام کام تشنگان را شیرین کند!
حکم امروز عدلیه ایران علیه درخشان انتشار گسترده بوی تعفن از جسدی است که نام عدالت بر آن نهاده اند.
حکم امروز عدلیه ایران علیه درخشان پنجه کشیدن بر چهره نظامی است که وقتی حسین خمینی نوه دُردانه امام (حاج آقا مصطفی) در مشهد خیره سری مسلحانه کرد، پدربزرگ بدون تعلل حکم تیرش را صادر کرد!
حکم امروز عدلیه ایران علیه درخشان دهان کجی و تخفیف امامی است که وقتی همان حسین خمینی در ایالات متحده و در مقابل دوربین تلویزیون دولتی کاخ سفید رسماً و علناً درخواست لشکرکشی نظامی آمریکا به ایران را گدائی می کرد و طی اقامت در آمریکا هر مزخرفی را که خواست علیه ایران و نظام حاکم بر ایران گفت و کار را به جائی کشاند که با اظهار آن نظریه بدیع و مشعشع در تلویزیون «صدای آمریکا» که «من بصورت علمی ثابت می کنم بنیادگرائی اسلامی امری ژنتیک است که از طریق نطفه از مادر به فرزند منتقل می شود» اسباب تحیّر و تعجب کسانی را در همان صدای آمریکائی فراهم کرد که در بلاهت دست کمی از ایشان نداشتند.
حکم امروز عدلیه ایران علیه درخشان تحقیر و اهانت به امامی است که عدلیه اش «حسین خمینی» را با همه ترهات و هذیان ها و خُل بازی هایش در خارج از کشور، در بازگشت تحمل کرد و با سرسلامتی تا منزلش در قم بدرقه کرد و درخشانی که یک دهم وی موقعیت و مجرمیت نداشت، به صُلابه کشید.
حکم امروز عدلیه ایران علیه درخشان، کمدی عدالتی است که در آن با صدر نشاندن «حمید مولانا» اسباب ابتهاج و خنده و شادمانی تماشاچیان را فراهم می کنند!مولانائی که همچون درخشان به اسرائیل سفر کرد و بی شرمانه و بدون ارزنی آزرم و ذره ای خجالت تمام قد در مقابل قاضی آمریکا ایستاد و ضمن قرائت سوگند وفاداری به منافع ملی ایالات متحده و پس گرفتن همه وفاداری خود به زادگاه و وطن اولیه اش ** شهروند رسمی آمریکا شد و اکنون مفتخر به اخذ سمت مشاورت بین المللی رئیس جمهور مهرورز ایران نیز می شود و کمی آن سوتر جوانی بداقبال و بی پناه با رفتاری مشابه حکم زندان 20 ساله می گیرد!
حکم زندان بیست ساله حسین درخشان ناعادلانه ترین حکمی است که حسین هرگز مستحق اش نبود.
حسین دیگر درخشان نیست.
حسین دیگر نه روئی در وطن دارد و نه دلشاد در غربت.
حسین را با همه خوش باوری ها و تصوراتش از غمض عین پایوران حکومت از سوئی نزد فراریان خارج از کشور که وی را «به ریا» انذار از عدم بازگشت به ایران می دادند، مفتضح و له کردند. همچنانکه با دو سال بازداشت پرمشقت و صدور حکم سنگین زندان، حسین و کلیه باورهایش از نظامی که تصور و توقع اش را داشت مُبدل به مجنونی پاکباخته کردید.
اکنون حسین دیوانه ای است که از قفس پرید!
عدلیه و بازجویان عدلیه با بلاهت شان خواسته یا ناخواسته،عمداً یا سهواً از حسین دیوانه ای مانند «مک مورفی» ساختند تا به جرم همه حُریت و جسارت و غرور و اشتباهات و ندامت های طبیعی و مقتضای سن اش، اینک از قفس پرانده شود!
حسین خوش باورانه پرواز بر فراز آشیانه فاخته ای کرد که داروغه اش با صبر و تامل و ظرافت و بلاهت موفق شد از همه نشاط و امید و روحیه حسین اینک «مک مورفی» مجنونی بسازد که دیگر شایسته پریدن از قفس است.حسین دیگر مستحق زندان نیست.
حسین را اعدام کنید! نه به شایستگی ـ به بایستگی!
حسین شایسته اعدام نیست، بایسته اعدام است!
دیگر چیزی از حسین باقی نمانده.
دیگر چیزی از حسین باقی نگذاشتید.
دیگر چیزی از حسین نخواستید باقی بگذارید!
حسین را اعدام کنید شاید جسد حسین معجزه کند و جسد عدالت در عدلیه را زنده کند.حسین را به سالاری بسپُرید تا روح رنجور و درمانده و زخم خورده اش را از قفس بپراند.
کاش سالاری برای پراندن عدالت پیدا شود.
* ـ اشاره به بخشی از دیالوگ فیلم سینمائی بایسیکل ران که در آن عنوان قهرمان فیلم «نسیم» بود.
** ـ متن تحلیف شهروند آمریکائی شدن در مراسم رسمی دادگاه های ایالات متحده
۳۹ نظر:
ما كه نفهميديم حضرتعاي منتقدي، معترضي، اصولگرايي، اصلاحاتي هستي يا ... خلاصه چه مرام و شخصيتي داري؟ در هر مطلب اين وبلاگ يك ساز شنيده مي شود. حداقل 16 ماه است كه بيگناهان را به بند كشيدند و مقابل دوربين با لباس زندان به جهان نمايش دادند و احكام ناحق صادر كردند، جنابعالي تازه از خواب بيدار شدي؟ بوي تعفن عدليه در اين مملكت خيلي وقت است بلند شده، اينكه شامه شما تازه احساس كرده جاي تامل دارد!
این تنها مشکل شما نیست و بخش بزرگی از جامعه دچار این مسئله هستندو قادر نیستند بین فعال سیاسی و روزنامه نگار و نق زدن های عوامانه و نظرات کارشناسانه و منتقد و معترض و اصولگرا و اصلاحاتی تفکیک قائل شوند
در مورد 16 ماه گذشته نیز بحثی مستقل دارم که حتماً در پستی مستقل به آن خواهم پرداخت
جناب آقاي سجادي، ايراني جماعت هر مشكلي داشته باشد تفاوت كسي كه صاف و پوست كنده مي انديشد و كسي كه تلاش در زيست دوگانه دارد را خوب درك مي كند. در ضمن راجع به اتفاقات 16 ماه گذشته زياد عجله نكنيد. بالاخره براي صله ارحام نيازمند ويزاي ايران هستيد و ساكنان ينگه دنيا را با آب و هواي زندان اوين سازش نيست.
دليل اصلي من براي پيام گذاشتن مجدد، اذيت شدن ذهنم در ساعات گذشته بابت اين بود كه در مطلب شما به طرز خنده داري دغدغه براي اجراي رهنمودهاي بنيانگذار جمهوري اسلامي ديده مي شود. اگر مايل باشيد ليست بلند بالايي از تناقض هاي دو دهه گذشته حاكميت ايران با سيره، گفتار و وصيت نامه امام خميني را برايتان ارسال خواهم كرد.
جناب سبز اندیش
کاملاً با شما موافقم که ایرانی ها بخوبی مخلصین را از دو زیست ها تشحیص می دهند و بموقع نیز ایشان را طرد می کنند همانطور که کرده و می کنند
خیلی هم برای ارائه لیست بلند بالای تناقض های دو دهه گذشته از رفتار حاکمیت با سیره امام عجله نکنید و و اتفاقاً دعا کنید من هم همانطور که خود فرموده اید برای 16 ماه گذشته عجله نکنم تا دیرتر لیست بلند بالائی از تناقض رفتار و زیست دوگانه هر دو طرف را ارائه کنم
یعنی هم سبزاندیشانی که ادعای امام و اسلام و انقلابشان گوش فلک را کر کرده بود و در کنارش شعار نه غزه نه لبنان و جمهوری ایرانی و هزار قر و اطوار ضد امامی داشتند و دارند و هم حاکمیتی که در طرف مقابل و به سیاق سبزاندیشان شعار امام داده و خلافش رفتار کرده اند
در ضمن شما اصلاً نگران صله رحم بنده و ویزای رفتن به ایران نباشید
بنده ایرانی ام و برای رفتن به ایران نیازی به ویزا!!! ندارم گذشته از آنکه برخلاف سبز اندیشان ترسو نیستم تا شعار نترسیم نترسیم ما همه با هم هستیم بدهم
شعار ما همیشه آن بوده که نمی ترسیم چون همه با خدا هستیم و به همین دلیل برای نوشتن و بیان کلمه حق نه از جوسازی سبزاندیشان ترسیده و می ترسیم و نه خوفی از طرف مقابل شان موجود است
بجای سبزاندیشی حق اندیش باشید
اتفاقا ميزان جرات و جسارت شما از همينجا مشخص است كه چگونه براي كنايه هايتان به سبزها انواع و اقسام مصاديق را ذكر كرديد ولي براي طرف مقابل باز هم مثالتان "سياق سبزانديشان" بود. از اينكه حقير تابحال دورترين سفرم به مشهد بوده و با كاربرد لغت ويزا اسباب تعجب شديد و تشويش خاطر شما را فراهم آوردم عذرخواهم. به بزرگواري همسايگانتان در ايالت آريزونا ببخشاييد. به هر حال قصد پاسخگويي و جدل ندارم. تنها بگويم كه ببينيم و تعريف كنيم. تعريف كنيم از حق انديشي شما و اينكه "برخلاف سبزانديشان ترسو" كه در گوشه اوين زجه مي زنند، شما دلاوري هستيد كه "سوار" و "فتاده" برايتان يكسان است
هروله می فرمائید والی مقاله درخشان را اعدام کنید که مصدر کامنت های شما شده خود مصداقی از رفتارهای ضد خط امامی حکومتی هاست همانطور که مصادیقی که قبلاً عرض شد از نمونه های ضدیت سبزها با همان سلوک خمینی است
برادر سجادی، مصداق هایی از سلوک خمینی را بفرمایید تا گمراهان بدانند و هروله نکنند.
برادر ناشناس
سوال گنگ و نامفهوم است و اساساً ماهیت سوال ناظر بر طعنه است تا سوال
اینجا لازم نیست دوستان خود را پشت سوال ها پنهان کنند
می توانند شفاف باشند و با صراحت و وضوح حرف بزنند و پرسش کنند
ولو اینکه پاسخ خود را دریافت نکنند اما طرح شفاف و درست سوال خود می تواند تا حدود زیادی به فهم مسئله امداد برساند
ممنون
داریوش جان از پنهانکاری نگو که گر پرده ور افتد نه تو مانی و نه من! بزرگترین اشتباهات حضرت امام در دوران حیات سیاسی شان چه بود؟ این را در راستای روشن شدن همان خط امام عرض کردم
این دوست ناشناس ظاهراً با ادبیات شفاف نامانوسند
به هر حال اگر قرار است پرده ای باشد و روزی بیفتد پسندیده آن است برای چنان روزی ایشان از جانب خویش و برای خویش ابراز نگرانی کنند
اینجانب در موقعتی بوده و هستم تا بتوانیم مسئولیت زندگی و اعمال خود را عهده داری کنم چه در فرض بودن پرده و چه افتادن آن پرده مفروض
در مورد سوال مطروحه از جانب ایشان نیز متاسفانه و ظاهراً ایشان با مقدمات و الفبای سوال کردن نیز ناآشنایند به همین دلیل سوال خود را آغشته به داوری کرده اند
خوب است ابتدا اصل موضوع مورد مناقشه را مطرح کنند شاید بنده معتقد به اشتباه بودن چنان عملی نباشم تا بعد از آن بتوان در مورد آن داوری کرد
برادر سجادی، سوال مشخص است ولی گویا پاسخ دادن بهایی دارد که بحث پرده فوق الذکر! را پیش می آورد. سجادی عزیز اگر پرسیده بودم که بزرگترین اشتباه محمد رضا شاه یا موسوی سبز اندیش! چه بود؟ تردیدی ندارم که قلم شما به کار می افتاد. شجاعت! شمارا در مورد اعتصاب اکبر گنجی هنوز به یاد دارم. اندکی از این شجاعت را در مورد یک رجل سیاسی تاثیرگذار دیگر (حضرت امام)خرج کنید. جای دوری نمی رود.
برادر ناشناس
شما چه اصراری بر کشاندن بنده به کجراهه دارید
عرض بنده آن بود شما در سوال خود پیشاپیش داوری اعمال کرده اید ابتدا بفرمائید منظور شما ناظر بر کدام عمل امام است تا بنده پاسخ بگویم
شاید من اساساً اعتقادی به عمل اشتباه ایشان در عرصه سیاست نداشته باشم! در چنین فرضی چگونه باید تن به پرسش آغشته به داوری شما مبنی بر
بزرگترین اشتباهات حضرت امام در دوران حیات سیاسی شان چه بود؟ بدهم
انشاالله به اندازه کافی شفاف منظورم را مطرح کرده باشم تا جنابعالی را مبتلا به سوتفاهم نکرده باشم
این اصل ناظر بر محمدرضا شاه پهلوی و میرحسین هم صادق است
من شخصاً برای انتقاد از اعمال موسوی یا پهلوی متکی بر ادله موردی هستم و پکیجی ایشان یا هیچکس دیگر را داوری نمی کنم
سجادی عزیز فرموده اید که شاید من اساساً اعتقادی به عمل اشتباه ایشان در عرصه سیاست نداشته باشم!
از قضا سوال من هم همینجاست، به نظر شماایشان از سال 42 تا 68 در زندگی سیاسی اشتباهی داشته اند یا خیر؟
سوال روشن است جواب هم آری یا نه است. پیش داوری زمانی است که بنده بخواهم اشتباه کردن یا نکردن را به ایشان نسبت بدهم که با بدبینی هم نمی توان چنین ادعایی کرد.
البته که اشتباه داشته
اینکه امر نامکشوف و پنهانی نیست
ایشان اولین کسی بودند که به صراحت به برخی از اشتباهات شان در امور سیاسی اعتراف کردند از جمله اینکه به صراحت اعلام کردن اعطای مسئولیت به لیبرال ها و ملیون در ابتدای انقلاب از اشتباهات شان بود
مهم آن است که چه کسی و از چه موضعی اعمال ایشان را داوری کند
زمانی خودشان داوری می کنند مانند نمونه بالا
زمانی است که داوری را به بخشی از بچه های جنگ می سپارید ایشان می گویند تصمیم ایشان در پذیرش قطعنامه اشتباه بود و باید تا آخر می جنگیدیدم
زمانی است که داوری توسط کسانی اعمال می شود که اساساًً مخالف ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر بودند و ادامه جنگ را تصمیم اشتباه ایشان می دانند
لذا چنانچه ملاحظه می فرمائید پاسخ چنین سوالی ناظر بر سوال کننده و پاسخ دهنده می باشد
سپاس از توضیح شما، اما داریوش سجادی چگونه ایشان را داوری می کند و در کدام دسته جا می گیرد؟
سال گذشته در تلویزیون بی بی سی همین سوال از من شد و پاسخ را در اینجا تکرار می کنم
خمینی همچون برلیانی بود که از هر طرف می درخشید و از هر طرف می بُریدد
ایشان برخوردار از دافعه و جاذبه ای مبرهن و شاخص بودند که بسته به مورد جای نقد و ارزیابی دارند
به هر حال وی را باید یکی از تاثیرگذارترین چهره های سیاسی و مذهبی تاریخ معاصر در جهان محسوب کرد که کاوش پیرامون شخصیت و اعمال و رفتار ایشان حائز اهمیت است
البته من موردی را مطرح نکردم بلکه می خواستم داریوش سجادی اگر اشتباهی سراغ دارد به مورد خاص آن اشاره کند.
جاذبه و دافعه که گفتید یاد کتاب مطهری افتادم که جاذبه و دافعه علی نام داشت. می دانم که شما امام بزرگوار را علی رغم درجات بالای معنوی با امیرالمومنین یکی نمی دانید ولی چه کنیم که این اشتراک لفظ دائم رهزن است.
پس بگذارید برای رفع ابهام سوالات بیشتری بپرسم
اگر به جای جاذبه و دافعه، قوت و ضعف بگذاریم نتیجه درستی گرفته ایم؟
گفته اید که
"ایشان" برخوردار از دافعه و جاذبه ای مبرهن و شاخص بودند که بسته به مورد جای نقد و ارزیابی دارند.
اگر "ایشان" به رجل سیاسی دیگری (محمد رضا پهلوی) ارجاع داشت باز همین جمله را می گفتید یا خیر؟
و پرسشی صریح که انتظار دارم داربوش سجادی پاسخی صریح به آن بدهد.
به نظر داریوش سجادی و نه هیچ داور دیگر، اگر بخواهد یک اشتباه از این رجل سیاسی ذکر کند آن چه خواهد بود؟
در مورد مرحوم امام من قائل به اشتباهاتی از سوی ایشان هستم اما در شهر آنقدر نامحرم هست که هر روز در حال دهان کجی و ایراد اتهام و انتقاد و ناسزا و ادعای اشتباه در رفتار ایشان است که بیان بنده و امثال بنده همدلی با ایشانی تلقی شده که ارزنی در صاحب صلاحیتی و مغرض بودن ایشان تردید ندارم
لذا بر این باورم در حال حاضر امثال بنده نباید با نقد امام اسباب تخریب ایشان را توسط اغیار فراهم کنند
اگر منظور بیان انتقاد از ایشان است در حال حاضر این بازار بغایت از سوی اغیار داغ است و همدلی و همراهی با ایشان بنظر بنده معصیت است
در مورد محمد رضا پهلوی هم همین نظر را صائب می دانم
آقای سجادی سلام
بسیار ممنونم بابت مقاله "حسین درخشان را اعدام کنید!".حداقل من با این مقاله فهمیدم که در این برهوت معرفت ، شما با اون گونه انتقاداتتون جز خیر منظور دیگری نداشته اید ، انشاالله که اشتباه نکرده باشم. پس حداقل چون در نظر خودم شرمنده شما نمانم ، از این فاصله شما را می بوسم.
راستی این نوع مقاله تان من را با مقداری اختلاف ، یه جورایی به یاد مقاله " امام آسوده نخواب! " انداخت آیا مقاله دیگری از این دست از خودتان سراغ دارید یا فقط همین دو مورد است؟
اگه بخوام به این مقاله احساسی نگاه کنم اوج آن زمانیست که می گویید "حسین دیگر درخشان نیست. " که واقعا اشک را از چشمان هر کسی که ، شما و او را با هم تقریبا می شناسد سرازیر می کند. کاش این خط را هم برجسته می کردید.
اما اگر مانند شما در این زمینه نخواهم احساسی برخورد کنم ، باید یک دور دیگر این مقاله را از نو بخوانم ، آن موقع دیگر سوالهایم را خواهم پرسید.
با تشکر از سعید عزیز
وقتی همچون علی چاهی در نخلستان های کوفه نداشته باشی چاره ای جز فریاد زدن در حضور دیگران نیست
موفق باشید
اما دو سوال:
یکی اینکه کاش از فرصت طلبان نام کسی را نمی آوردید حتما از رابطه حسین با آقای بهنود در گذشته مطلع بودید که علاوه بر همکاری نوعی رابطه دوستی نیز بوده ، اگر ما عوام در عالم رفاقت کسی از غفلتمان سواستفاده کند نسبت هایه تند و زشتی نثارش خواهیم کرد و ... . آیا مگر در عالم شماها و ژورنالیسم اینگونه نمی باشد؟ و اگر پاسختان منفی است ، تا به امروز درباره آقای بهنود بسیار گفتید و ظاهرا دارید اینگونه تکمیلش می کنید !، آیا از نیتشان مطمئن بودید؟ آیا دلایل قانع کننده ای برای این ادعایتان دارید؟ اصلا نمی خواهم از ایشان دفاع کنم بلکه از اظهاراتشان در بی بی سی در این مورد دلخور نیز هستم چون به نظرم از آن موارد نادری بوده که ایشان یا بی بی سی موضع کاملا بی طرف داشته و طوری بیان کرده اند که کسی با کارهایش تقریبا به سزای اعمالش رسیده است و بس !
اما موضع کاملا تندتان به ایشان مرا به شک انداخته و دلیل این اتهامتان ! مرا به یاد مقاله " اوباما گیج است! " انداخته که" آقای سجادی بر اساس چه ضرورت یا مصلحت و نیت پنهان یا آشکاری در مقاله فوق نام آقای بهنود را بیان و چنان مواضع شاذی نسبت به ایشان را اتخاذ کرد؟" آیا باید مانند آن مقاله دنبال نیت پنهان بود؟ نمی دانم!
اما دوست دارم این را از جانب شما باور کنم که : " وقتی همچون علی چاهی در نخلستان های کوفه نداشته باشی چاره ای جز فریاد زدن در حضور دیگران نیست. "
ممنون تا سوال بعدیم.
سعید خان
ضمن تشکر از دقت و توجه جنابعالی داوری من برخاسته از نیت خوانی فرد مزبور نبوده بلکه ناظر بر محتوا و ماهیت سوالات مدیریت شده وی از درخشان در برنامه نیم رخ بود
چیزی که شما نیز چنانچه از سر دقت آن برنامه را گوش دهید بوضوح متوجه خواهید شد
هر چند قبلاً از فردی بنام موجی آقا که در این وبلاگ و با ادبیاتی غیر بهداشتی پیغام می گذاشت خواسته بودم لطف کنند و بنده را تا زمان آموختن ادبیات محاوره کارشناسانه از خواندن مطالبشان محروم کنند اما ظاهراً ننوشتن برای ایشان خیلی سخت است و از آن سخت تر سانسور کردن برای من. لذا از آنجا که ایشان مجدداً اقدام به پیغام گذاری در این وبلاگ کرده اند هر چند احترامی به درخواست بنده نگذاشتند اما بنده حرمت نگاه داشته و پیغام اخیر ایشان را به انضمام دو پیغام قدیمی که با نام مستعار ارسال کرده بودند را منتشر می کنم و ایشان را نیز در نوشتن و یا ننوشتن در این مکان به اختیار خود می گذارم با این امید که تدریجاً نوشتن با ادبیات بهداشتی و رعایت لوازم بحث کارشناسانه را یافته و لحاظ کنند.
پیغام اخیر ایشان:
موجی آقا:
مصداقی از "هروله برادر سجادی" : "برادر ناشناس...اینجا لازم نیست دوستان خود را پشت سوال ها پنهان کنند می توانند شفاف باشند و با صراحت و وضوح حرف بزنند و پرسش کنند ولو اینکه پاسخ خود را دریافت نکنند اما طرح شفاف و درست سوال خود می تواند تا حدود زیادی به فهم مسئله امداد برساند ممنون"
سوال من [آیا در ایران کودتا شده است یا نه؟] بسیار صریح و شفاف -- و کاملا دلسوزانه بود؛ جهت تنبه "وجدان" خوابزده حضرت عالی. اما شما در "تنبیه" مرا از وبلاگ "عدالت جویتان" طرد کردید، و الان هم به احتمال قوی این پست را حذف خواهید کرد. موش آن "عدالت" و "ژورنالیسم مستقل" شما را نخورد! آیا وقت آن رسیده که به جای "نرخ نان در تهران چند است؟" بپرسم نرخ یک شب خواب بدون عذاب وجدان (و ترس از جهنم) در آریزونا چند است؟ یادتان نرود: "دوست آن است که تو را بگریاند." پس لطفآ در دفاع از حسین درخشان (و امام خمینی بسیار مظلوم) سینه چاک نکنید. حالا که پس از ۱۷ ماه از کودتا "بوی تعفن از جسدی...که نام عدالت بر آن نهاده...[و] پنجه کشیدن بر چهره نظام است" را بالاخره متوجه شده اید، لطفآ بیدار شوید، دست از خود-گول زنی و دیگر-فریبی بردارید، و به دامن سبز ملت بازگردید. ما ،سبزهای واقعی، در "خط امام" هستیم (و نه در خط شرک، نفاق، و کودتا) پس با ما "بازگشتی آغشته به امیدی از رافت و اغماض و حزم اندیشی حزم اندیشان" خواهید داشت، ای "برادر سجادی." بیدار می شوید؟
پیغام سابق موجی آقا با نام ناشناس!
آقا داریوش ایول. ببین واسه bbc چی گفتی اون بالا؟ که جواب انتقاد حتی تند و تیز باس تشکرو قدرشناسی باشه؟
"خوشبختانه و همانطور که انتظار می رفت ایشان همواره از انتقادات اینجانب استقبال کرده و جالب آنکه تندترین انتقادات اینجانب طی یک سال گذشته متوجه برنامه های تولیدی شخص ایشان بود که نه تنها اسباب تکدرشان را فراهم نکرد بلکه همانطور که توقع می رفت با ارسال ایمیل بابت چنان انتقادتی که اتفاقاً از لحنی تند نیز برخوردار بود، بزرگوارانه تشکر و قدردانی نیز کردند که همین جا از ایشان کمال امتنان را دارم."
خوب آیا از انتقاد این موجی آقا پیر مرد که زمانی دوست و همکارت بود تشکر کردی یا دستش رو گاز گرفتی؟ مرگ خوبه فقط برا همسایه حاجی؟ دمت گرم بیشتر فک کن معرفت و عشق است
پیغام سابق تر موجی آقا با عنوان ناشناس:
آقا داریوش والا ما بیسوادا حرفامون سادس. آقا موجی که باید سنی ازش گذشته باشه همه حرفش این بود که رای ملا خور شده بیدار شو داشم. مگه با اون ملا لغتی بودنش نگف "امر به معروف نهی از منکر" و "دوست آن است که تو را بگریاند." مگه نگفت اینارو؟ شنیدی داشم؟ خوب پس اگه مردونه حرف سختی بت زده برا خوبی خودت بوده حاجی. چی گفته مگه؟ تهمت ناموس و فش خار مادر که بت نداده. خواسه از دید خودش ارشاد مرشادت کنه که دلت بیدار شه. حالا زیادی مذهبیه به درک. نیتشه که مهمه مرد باش حاجی جون چاکرتم. ناسلامتی مث ما عیالواری (!) و با معرفت. یه سوال مردونه ازت کرده صاف و پاک جواب ندادی بجاش کلی بش گیر دادی. بابا حالا منم ملا لغتی کردی. شاعر بزرگ گفته خیلیم با حال:
من اگر نیک و اگر بد تو برو خود را باش
ته دل مهمه آقا داریوش. من که این آقا موجی رو نمیشناسم (!)، ولی خدائیش اگه دوست و همکار من بود، اینجوری دل پیر مرد و نمیشکوندم و قدر محبتش رو بیشتر می دونسم. میدونی چرا؟ چون مردونش این جوریه آقا داریوش. حالا هر چی شده خود دانی با خدای خودت. سوال مارو بی دنگ و فنگ جواب بده داشم دمتم گرم برقرار باشی. رای هارو تو کودتا هپله هپو کردن یا نه؟ اینم لینکاش دوباره http://www.kaleme.com/1389/06/25/klm-32044 http://www.rahesabz.net/story/21023/
"ادبیات غیر بهداشتی" ناشناس و من، یا "هروله برادر سجادی" :
1- ناشناس:
"اگه مردونه حرف سختی بت زده برا خوبی خودت بوده حاجی. چی گفته مگه؟ تهمت ناموس و فش خار مادر که بت نداده. خواسه از دید خودش ارشاد مرشادت کنه که دلت بیدار شه.
[که دلت بیدار شه/
که دلت بیدار شه/
که دلت بیدار شه]
حالا زیادی مذهبیه به درک. نیتشه که مهمه مرد باش حاجی جون چاکرتم...یه سوال مردونه ازت کرده صاف و پاک جواب ندادی بجاش کلی بش گیر دادی...من اگر نیک و اگر بد تو برو خود را باش / ته دل مهمه آقا داریوش.
[ته دل مهمه آقا داریوش./
ته دل مهمه آقا داریوش./
ته دل مهمه آقا داریوش."
2- سوال من [آیا در ایران کودتا شده است یا نه؟] بسیار صریح و شفاف -- و کاملا دلسوزانه بود؛ جهت تنبه "وجدان" خوابزده حضرت عالی.
3- نرخ یک شب خواب بدون عذاب وجدان (و ترس از جهنم) در آریزونا چند است؟ یادتان نرود: "دوست آن است که تو را بگریاند."
4- لطفآ در دفاع از حسین درخشان (و امام خمینی بسیار مظلوم) سینه چاک نکنید. حالا که پس از ۱۷ ماه از کودتا "بوی تعفن از جسدی...که نام عدالت بر آن نهاده...[و] پنجه کشیدن بر چهره نظام است" را بالاخره متوجه شده اید، لطفآ بیدار شوید، دست از خود-گول زنی و دیگر-فریبی بردارید، و به دامن سبز ملت بازگردید. ما ،سبزهای واقعی، در "خط امام" هستیم (و نه در خط شرک، نفاق، و کودتا) پس با ما "بازگشتی آغشته به امیدی از رافت و اغماض و حزم اندیشی حزم اندیشان" خواهید داشت، ای "برادر سجادی." بیدار می شوید؟
5- ناشناس: "ته دل مهمه آقا داریوش."
جناب موجی آقا
من نمی دونم مشکل شما با آقای سجادی چیست علاقه ای هم به فهمیدن آن ندارم اما یک چیز را می دانم که اینجا مانند خانه شخصی آقای سجادیه و ایشان بزرگوارانه از من و شما و دیگران در حال میزبانی است آیا تصور نمی کنید که حداقل شرط ادب رعایت احترام میزبان و درخواست ایشان است؟
شما چه اصراری دارید به زور خودتان را به ما و ایشان در این وبلاگ تحمیل کنید
آقاس سجادی از تحمل و شکیبائی شما هم ممنونم اما فکر می کنم سانسور نظراتی که خارج از قواعد منزل تان است غیر اخلاقی نیست
دوست ناشناس
از حسن ظن و توجه شما کمال امتنان را دارم اما بقول آن خواننده جدیدالفوت!!!
عاشقان را بگذارید بنالند همی
مصلحت نیست که این زمزمه خاموش کنیم
من به سهم خودم توصیه لازم را به فرد مزبور کردم اما ظاهراً امیدی نیست لذا برای رعایت حال شما و دیگران از این به بعد این مکان را بصورت انحصاری اختصاص به پیغام های ایشان می دهم تا ضمن آنکه مانعی برای انتشار نظرات ایشان نباشد دیگران از جمله جنابعالی نیز که تمایلی به خواندن مطالب ایشان ندارید از فرصت عدم رویت این پیغام ها در ذیل دیگر پست ها برخوردار شوید!!!
باز هم از توجه تان ممنونم
آقا یا خانم ناشناس، شما (احتمالا) یا هوادار کودتا هستید (و به این دلیل با سانسور عقیده مخالف و سایر جنایات ضد اسلامی مشکلی ندارید) و یا مصلحت اندیش هستید و در نتیجه ساکت در مقابل ظلم و باطل. من اما سبز، یعنی مسلمان هستم و به این دلیل، در مورد این دوست و همکار سابقم تلاش در "امر به معروف، و نهی از منکر" دارم. و البته بخشی از در "خط امام" بودن، درک این مساله بدیهی است که یک وبلاگ عمومی (یعنی گونه ای از "حق الناس") خانه "خصوصی" نیست. یا حق!
با تشکر از مقالات خوب شما...
جناب آقای سجادی با فرض صحت ادعای شماو خود آقای درخشان مبنی بر ندامت و پشیمانی و بازگشت به مسیر تدبر و تدبیر و اصلاح اندیشه های افراطی و غیر منطقی ؛تکلیف نوجوانان و جوانانی که به واسطه ارتباط رسانه ای با امثال آقای درخشان راه افراط رو برگزیدند و دن کیشوت وار خودشون رو در مقابل جنایتکارترین حکومت تاریخ قرار دادند ودر این مسیر گاها به دامن دشمنان تاریخی مردم ایران افتادند و بعضا در دام گروهک های سفاکی همچون مجاهدین (منافقین)افتادند و حتی بعضا جونشون رو از دست دادند و خانوادشون رو داغدار کردند چی میشه؟
با فرض آزادی روح حسین از قفس ،روح و ذهن حسین های دیگه که با هدایت امثال آقای درخشان به قفس افتاده رو کی باید از قفس آزاد کنه؟
و سوال دومم:
به نظر می رسد ظاهرا در این مقاله به اندازه ای که برای حسین درخشان اهمیت داده اید به همان مقدار برای میراث امام و دستگاه قضا حکومت اسلامی نگرانید. و باز هم حسین وسیله ای است برای نقد میراث داران
امام اما نه با انگشت شصت بلکه با دلسوزی.
اما سوالم در مورد جمله زیبایتان است که فرموده اید: " حسین دیگر درخشان نیست." این جمله تان تا چه حد جدی بوده؟ با توجه به سیر زندگی حسین ( البته تا آن جایی که خود در وبلاگش به آن اشاره کرده بود) و سابقه چندین مورد اشاره تان در مقاله های گذشته ، کدام مقطع آن را درخشان می بینید؟
همانطور که قبلا نیز از شما تقاضا کردم (در مقاله از مجید سوزوکی تا اکبر گنجی و جمله روژه گارودی : اگر فرزند من در 18 سالگی کمونیست نباشد تعجب می کنم و چنانچه در 30 سالگی کماکان کمونیست باشد
باز هم تعجب می کنم.) به نظر شما چه سیر تکاملی البته از این بعد ایده ئولوژیک برای یک جوان درخشان است؟ آیا با این نظر آقای گارودی موافقید؟
البته به نظرم این سواله نه من بلکه بسیاری از جوانان عالم یا سیر زندگیشان می باشد.
در انتها باز هم بر خود لازم می بینم که از این مقاله ای که حرف دل خودم نیز بوده از شما قدردانی کنم.
در ضمن ظاهرا برخی فرصت طلبان تا به امروز با شلوغ نکردن مساله حسین با شما هم عقیده بوه اند که "حسین درخشان را اعدام کنید" (البته بدون علامت تعجب) تا سوژه داغه داغی برایشان محیا شود وگرنه ایراد از خصوصا شما به خاطر مدت زمان سپری شده بجای اصل قضیه کمی خنده دار است !
بسیار ممنونم.
سعید گرامی
البته که با آن جمله گارودی موافقم اگر نبودم که در مقاله مزبور به آن استناد نمی کردم
درخشندگی حسین هم در سیر طبیعی زندگی اش بود
جوان به اقتضای سن اش باید جوانی کند و به اقتضای جوانی اش باید جسور باشد و به اقتضای جسارتش باید فرصت اشتباه کردن هم به او داد در غیر این صورت باید تعجب کرد و از ناجوانی کردن جوانان باید دلنگران بود
حسین درخشان بود چون همان کاری را کرد که شهید بزرگوار مرتضی آوینی کرد
مگر جوانی آوینی چگونه گذشت؟
جز آنکه در منجلاب فساد و اعتیاد و شرب و سکر خمر!!!
نگاهی به لینک زیر بیاندازید
http://mashreghnews.ir/NSite/FullStory/News/?Id=6540
ببینید شهید محمد توسلی لقاح مطهر بود و از نطفه شهید توسلی بود
آوینی اگر آوینی شد مخمدتوسلی اگر محمد توسلی شد بدلیل آن بود که از عمق مرداب صیاد مروارید شدند
تصور می کنید این شعر را از چه رو بر سر در وبلاگ خود گذاشته ام
من لجن بودم و مرداب دنی جایم بود عشق مجنون رخ چون مه دلدارم کرد
کاش آقایان در عدلیه کمی در حق جوانان پدری می کردند
در پاسخ به دوست ناشناسی که پرسیده اند:
با فرض آزادی روح حسین از قفس ،روح و ذهن حسین های دیگه که با هدایت امثال آقای درخشان به قفس افتاده رو کی باید از قفس آزاد کنه؟
من عمیقاً قائل به مسئولیت فردی ام
هر کس در قبر خودش می خوابد نمی توان و نباید از مسئولیت شخصی مان بگریزیم
فرد هر اندازه متاثر از محیط و جامعه و دیگران باشد باز هم در نهایت خودش مسئول اعمال خودش هست
حسین هم خود بنوعی تحت هدایت ها و القا ها و جوسازی های دیگران اسیر در قفس بود اما نهایتاً با همت خودش از قفس انشاالله رهید
دیگران هم نمی توانند بی عملی خود را فرافکنی کرده و دنبال مقصر بیرونی باشند
از لطف و توجه شما نیز ممنونم
در ضمن
جناب سعید گرامی می توانند مقاله غم شیرین را نیز در همین راستا مورد توجه قرار دهند
http://www.sokhan.info/Farsi/Gham.htm
آقای سجادی،
در رابطه با تلاشهای خیرخواهانه ام در پست های بالا، در جهت "امر به معروف و نهی از منکر," اینکه به سوال [آیا در ایران کودتا شده است یا نه؟]
پاسخ نمیدهید -- و یا احتمالا دارید یک پاسخ "یکی به نعل یکی به میخ" دیگر (مثل "تغار شکسته تهران") برایش دستچین و پخت و پز میکنید، خود البته در نظر اهل نازک بین وجدان و راه امام, هیچ فرقی با آن ندارد که از "زبان بیزبانی" شما یک "بعله" با صدای بلند در پاسخ به آن بشنوند؛ ولی البته "میان ماه من تا ماه گردون، تفاوت از زمین تا آسمان است."
به هر حال، انشاالله بزودی بیدار شوید، زیرا دو کودک بیگناهتان (که خاطره شیرینی از بازی کردن با آنها دارم) نیاز مبرم دارند که زیر دست پدری با "وجدان" زنده بزرگ و تربیت شوند، نه یک جسد متحرک؛ که چه خوش گفت حضرت مولانا:
"ای برادر تو همه اندیشه ای،
ما باقی خود استخوان و ریشه ای."
کماکان برای رهایی تان از "بردگی" نفس اماره دعا خواهم کرد.
Mojiagha گفت:
"موسوی اگر بيست ميليون و کروبی هفت ميليون رأی آورده اند، اين ۲۷ ميليون تن کجا هستند؟"
جواب این سوال خیلی ساده است:
در یک رفراندوم آزاد (و بدون تقلب) راحت روشن میشود که کی چند رای دارد.
آقای "برادر سجادی،"
اگر ۱- کودتا نشده، ۲- احمدی نژاد ۲۴ میلیون رای آورده و ۳- بعد در ۲۲ بهمن ۵۰ میلیون برایش بیرون آمدند (به "گزارش" فارس و کیهان، و....) و مهمتر از همه، ۴- دست آقا امام زمان هم پشت سر این دولت "سرباز ظهور" است؛ پس چرا چرا چرا این حکومت "عدل علی" از یک رفراندوم ساده میترسد، تا "چشم فتنه" (یعنی "موسوی و کروبی خائن صهیونیست" و من سبز"فریب خورده" طرفدارشان، و البته رژیم جنایتکار صهیونیستی، امریکای جهانخوار، و سایر دشمنان اسلام) یک بار و برای همیشه کور، و راه ظهور حضرت امام عصر هموار شود؟
چرا با مقاومت جلوی رفراندوم پیشنهادی موسوی و خاتمی "رسوا" (این "فتنه گران موسادی و شیطانی") این دولت میخواهد "چشم فتنه" بینا باقی بماند، و من کور در "فریب" مانده و "جهنمی" شوم؟ مگر این حکومت "الهی" نیست؟
ممکن است این معما را برای من سبز کند ذهن حل کنید؟
pas in aghayeh mozahem bodan ke inghadr man ra maskhareh (bully) mekardand!!! kheli badeh ke azintor adamha darem inja beghadri azeyat shodam ke degeh esm nagozashtam va ehsaseh badi daram chon man motaghed bodam hatman bayad esm gozashd vali ?ostadeh azezam az haman roz fahmedam che mikeshed az dasteh in adamhayeh (nadan} ke inghar azeyat kardaneh degaran jozegh sargarmeshan ast.ostad azezam barayetan arezoyegh salamati va sabr az khoda mehrban khahanam
dosetan daram kheli zeyad
mojdeh
dr zemn, keli az zahmateh shoma be khatereh in maghalateh benazer mamnonam man ke kheli estefadeh kardam
in bechareh marezeh( moje ) ast degeh beshtar az in nabayad azash entezar dasht
ostadeh azezam dr haleh hazer az hosen derakhhshan) khabari dared? m)
خوشبختانه درخشان ظاهراً آزاد شده
ارسال یک نظر