۱۳۸۹ آبان ۲, یکشنبه

چقدر «میرحسین» را دوست داشتم!

اظهارات اخیر «اکبر گنجی» در خصوص بلاموضوعی بحث تقلب در انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته نمونه ای بارز از صداقتی است «دیرهنگام». گنجی ذیل مقاله ای تحت عنوان «پیروزی موسوی یا تقلب در انتخابات؟» با استناد به اظهارات آقایان مصطفی تاجزاده و بهزاد نبوی و عبدالله رمضان زاده و محمد خاتمی و میرحسین موسوی و مهدی کروبی نهایتاً از مخاطب پرسیده:
اگر موسوی بيست ميليون و کروبی هفت ميليون رأی آورده اند، اين ۲۷ ميليون تن کجا هستند؟ آنها بايد از وضعيت موجود «ناراضی» باشند که به اين دو رأی داده اند .... چرا «نارضايتی» اينان، در همان هفته اول به «اعتراض سياسی» بدل نشد و فقط در کلان شهرها، خصوصاً تهران و مناطق ميانی به بالای آن، شاهد تظاهرات اعتراض آميز سياسی بوديم؟ رژيم چگونه توانسته است «اعتراض سياسی» را سرکوب کند، با اين که ميليونها «ناراضی» در سراسر کشور وجود دارد.
http://news.gooya.com/politics/archives/2010/10/112201.php
گنجی پیش تر(يکشنبه ۱۰ اکتبر۲۰۱۰) نیز در سخنرانی خود در برلین تحت عنوان «سبز بودن چه معنائی دارد؟» اظهار داشته بود:
در مرداد ماه سالجاری و در شهر ونکور طی میزگرد «موانع دموکراسی در ایران» با حسین قاضیان - یکی از مدافعان جدی دموکراسی خواهی- شرکت داشتم. او چند سالی زندان را تجربه کرده است. وی یک جامعه شناس و متخصص نظر سنجی است. تجربه موفق نظرسنجی انتخابات ریاست جمهوری 1376 و 1380 را در کارنامه خود دارد. در آن میزگرد توضیح داد که در انتخابات ریاست جمهوری 22 خرداد 1388 کار «تحلیل نظر سنجی ها» را انجام می داده اند. نتیجه تحلیل های آنها این بود: در سراسر کشور محمود احمدی نژاد با اندکی فاصله از میر حسین موسوی پیش بوده است،اما در تهران، در 10 روز آخر،میر حسین موسوی از محمود احمدی نژاد جلو زد. بدین ترتیب، میر حسین موسوی برنده انتخابات نبود(یعنی هیچ کدام از کاندیداها نصف به علاوه یک آرا را به دست نیاورده بود). این گزارش واکنش دو تن از حاضران را برانگیخت. یکی مدعی بود که با بیان این سخنان به جوان هائی که در تظاهرات شرکت داشتند، خیانت می شود. دیگری می پرسید: اگر چنین است، پس چرا مردم به خیابان ها ریختند؟ حسین قاضیان که در دوران انتخابات و رویدادهای پس از آن در ایران حاضر بود، چنین پاسخ گفت: مردم لزوماً براساس واقعیت ها واکنش نشان نمی دهند. سیاست هم چیزی ساختنی است. مردم بر اساس باورهای خود عمل می کننند. باور آنها این بود که میر حسین موسوی با فاصله بسیار برنده انتخابات شده است. البته همین کارشناس معتقد بود که نظام کاری به آرای ریخته شده به صندوق ها نداشت و کار خود را کرد. اما تحلیل نظرسنجی های آنان با مدعیات بیان شده از سوی مخالفان تفاوت داشت.
http://news.gooya.com/politics/archives/2010/10/111816.php

اظهارات گنجی در حالی صورت می گیرد که پیش از او «عباس عبدی» مشاور ارشد حجت الاسلام کروبی در انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته نیز طی مصاحبه با روزنامه سیاست روز
مورخ دهم مرداد ماه به مسئله انتخابات از زاویه دیگری پرداخته بود.
عبدی در این مصاحبه در پاسخ به این سوال که « شما خودتان معتقدید در انتخابات گذشته تقلب شده است؟» اظهار داشته:
ببینید اینکه در انتخابات تقلب شده و یا نشده مشکل اصلی ذهن بنده نیست. ضمن اینکه تصور نمی‌کنم کسی هم بتواند بگوید که به هیچ وجه در انتخابات هیچ تقلبی نشده است. مساله مهم تقلب تاثیر گذار در نتیجه است که باید روشن شود. آنهایی که می‌گویند حتی یک رای هم جا به جا نشده، قاعدتا شناخت صحیحی از روند برگزاری انتخابات در ایران ندارند. به عنوان مثال در انتخابات سال 76 من یادداشتی درباره تقلب در انتخابات در یکی از استان‌ها نوشته و در این زمینه عدد و رقم و مدرک دقیق ارائه کردم. اما به دلیل اینکه تقلب صورت گرفته در نتیجه نهایی تاثیر گذار نبود، کسی هم این موضوع را بطور جدی پیگیری نکرد. بنابراین اینکه در انتخابات تقلب شده و یا نشده است و یا حتی اینکه در انتخابات تقلب تاثیر گذار شده است و یا خیر مشکل اصلی نیست. مشکل اصلی این است که هیچ راهکاری برای اثبات و یا رد این موضوع در ساختار انتخابات ایران طراحی نشده. همچنین هیچ نهادی برای حل اختلافات میان طرف‌های حاضر در انتخابات که مورد پذیرش افکار عمومی باشد نیز در اختیار نداریم. من پیش از انتخابات نیز به دوستانمان گفتم که مشکل اصلی شما این است که اگر در انتخابات شرکت کرده و مدعی تقلب شوید، هیچ راهی برای اثبات آن ندارید. طرف مقابل هم راهی برای اینکه اثبات کند در انتخابات تقلب نشده است جز اظهار نظر شورای نگهبان در اختیار ندارد. علت این امر هم مشکلات قانونی است که در قانون انتخابات داریم و سال‌هاست همه طرف‌های حاضر در انتخابات به این موضوع اشاره کرده‌اند و حرف تازه‌ای هم نیست. در همین انتخابات ریاست جمهوری سال 88 نیز بطور جدی کسی نمی‌گفت که تقلب به هیچ وجه صورت نگرفته و تنها می‌گفتند فاصله آرا میان کاندیداها به اندازه‌ای است که امکان تقلب موثر و جابجایی این مقدار رای‌ وجود ندارد. در نتیجه این اولین مشکل است. مشکل دوم هم این است که اگر یک طرف ادعا کرد در انتخابات تقلب شده، هیچ نهادی برای داوری که رای آن مورد پذیرش طرفین یا افکار عمومی قرار گیرد نیز نداریم .... وقتی ما قواعد مرسوم بازی را پذیرفتیم و قبول کردیم با این وضعیت وارد انتخابات شویم، دیگر جایی برای داد و فریاد بعدی باقی نگذاشته‌ایم.
http://www.ayande.ir/1389/06/_88_1.html#more

عبدی پیشتر نیز در مصاحبه با روزنت اظهار داشته بود:
شعارهائی در جنبش سبز مطرح شد که کاملاً روشن بود انحرافی است.برای مثال مرگ بر روسیه از عجیب‌ترین شعارها بود ... كه اصولاً معلوم نیست روسیه این وسط چه كاری كرده است كه باید مستحق این شعار باشد؟ اینكه ما به دلایل متعددی که حق هم هست از سیاست‌های روسیه بدمان می‌آید، یك بحث است اما مگر روسیه حامی دولت ایران است كه مرگ بر آن سر می‌دهند. به همین دلیل هم خیلی زود این شعار فراموش و حذف شد، اما چگونه ممكن است كه یك شعار تا این حد بی‌پایه در یك روز همگانی و سپس محو شود؟
قبلاً هم در
مقدمه مصاحبه ام با عباس عبدی گوشزد کرده بودم که یک سال قبل از ایشان و طی مصاحبه با «سهند شمس اسحاقی» مشابه همین اظهارات را داشتم اما ظاهراً زبان سجادی خار دارد! که آن موقع حجم بالائی از ترشروئی سبزها متوجه اینجانب شد.
بخشی از مصاحبه با سهند شمس اسحاقی:
سجادی: افتضاح بعدی شعارهای محیرالعقولی بود که عمدتاً توسط یک سینماچی خارج از کشور که یک شبه دچار توهم «خود برژنسکی بینی» شده بود و یک ناسازگارا با واقعیت ها در صدای آمریکا بود که متاسفانه در داخل نیز آن شعارها بدون کمترین تاملی فضا گرفت بدون آنکه توجه شود تاریخ این کشور در حال ثبت شدن است و تلخ یا شیرین ترهات آقایان مدعی روشنفکری و سکولار در حال ثبت در حافظه تاریخی است. از جمله شعار «کودتای روسی». این توهین به شعور مخاطب است . جنبش سبز ... این شعار را از کدام کیسه پیدا کرد؟ آیا با بیان هر ترهاتی آن هم بدون کمترین سند و مدرکی آقایان مجازند برای تحریک عواطف عمومی بدون نیاز به مدرک در جامعه هر حرفی را پخش کنند؟ کودتای روسی نیز از جمله همین ترهات بود و آقایان بدون کمترین اعتنا به شعور جامعه و اینکه چنین ادعاهائی بنام ایشان در تاریخ ثبت می شود بخشی از تاریخ ایران را به کمدی توام با تراژدی آلوده کردند.

اعتراف امروز اکبر گنجی نیز «مبنی بر عدم تقلب در انتخابات» که برخلاف «داریوش سجّادی» از سوئی ملقب به «ابوذر» میرحسین موسوی و همزمان عضو اتاق فکر پنج نفره جنبش سبز در خارج از کشور نیز می باشند حکماً نمی تواند نادرست باشد ولو آنکه سال گذشته سجادی بخاطر ابراز همین اظهارات به هزار و یک اتهام از سوی سبزها ملوث شد!
اگر گنجی امروز به صرافت این نکته افتاده که:
موسوی اگر بيست ميليون و کروبی هفت ميليون رأی آورده اند، اين ۲۷ ميليون تن کجا هستند؟
قطعاً این فرق می کند با آنکه سجادی در همان ایام شهرآشوبی سبزها، اسیر جو نشد و احمقانه بدون لحاظ و رعایت اصل زمان شناسی اظهار داشت:
مدام شعار می دهند «احمدی نژاد دروغگو 65 درصدت کو»؟ من همین سوال را از جنبش سبز می کنم «24 میلیون شما کو؟» مگر نمی گفتید « اگر تقلب بشه ایران قیامت می شه؟» پس چرا ایران قیامت نشد و اوج اعتراضات صرفاً محدود به تهران و آن هم در بدنه مرکزی و شمالی شهر تهران ماند؟
همچنانکه تنها پنج روز بعد از انتخابات ذیل مقاله «
ماهیت نبرد در تهران» منتشره در روزنامه «اعتماد ملی» و باز هم بدون لحاظ اینکه دوستان در نبرد قدرت شان محتاج زمان و چاشنی ولو تصنعی مبارزه اند، حزم نااندیشانه ادعا کردم:
واقعيت آن است که احمدی نژاد نيز به سهم خود برخوردار از پايگاه توده ای مستحکم و گسترده ای در سطح ايران است که هنوز به ميدان نيآمده. طبقه ای که روستا بخشی از آن است اما همه آن نيست و اقشار فقير و فرودست شهری و حاشيه شهری در کنار طبقات مذهبی را نيز شامل می شود. نمی توان نزاع موجود در تهران را نزاع ملت با حکومت دانست. با توجه به جغرافيای سياسی و اقتصادی تهران و با عنايت به اينکه کانون ناآرامی های فعلی در تهران عمدتاً ناظر بر مناطق مرکزی و شمالی اين شهر است بخوبی می توان ماهيت شمال شهری ـ جنوب شهری اين ناآرامی ها را رديابی کرد. اين نزاع طبقه متوسط و مدعی مدرنيته با هيئت حاکمه ای است که نمايندگی طبقات سنتی را عهده داری می کند. نبردی با دو خرده فرهنگ کاملا متفاوت و بعضاً متنافر. طبقه سنتی که روستائيان بخشی از آنند و جامعه فقرا و محرومان شهرها و حاشيه شهرها در کنار طبقات مذهبی درون شهری را نيز شامل می شود. طبقه ای که هرآئينه بميدان بيآئيد و يا بميدان فراخوانده شود هنوز به اعتبار کثرت عددی اش می تواند در مقابل طبقات متوسط و مدرن با قوت و قدرت صف آرائی کند.

http://www.sokhan.info/Farsi/Tehran.htm

اما غرض از همه اینها ابراز وجود از جنس «دیدی گفتم های» معمول نبود. نکته مهم و مغفول مانده در این میان چیستی آرای موسوی و چرائی رفتار موسوی در خلال این شهرآشوبی ها بود و هست.
آرائی که اکنون و بعد از یک سال لااقل بخشی از سبزها در صحت آن تردید کرده اند و رفتاری که باعث شد از میرحسین موسوی که در کانون دلبستگی دلبستگان انقلاب قرار داشت، میرحسین نوینی بسازد که دیگر نمی توان مانند سابق او را دوست داشت.


ادامه دارد...

۱۴ نظر:

ناشناس گفت...

عالی بود. ادامه بده

ناشناس گفت...

سلام : تراژدی ( شاید هم کمدی )اینست که سبزها ایران و ایرانیان را به دو گروه سبز و نا سبز تقسیم کرده اند و اگر سبز نباشی از نظر ایشان خائن هستی... البته این تجربه شخصی من در برخورد با سبزها می باشد. فکر میکنم این تقسیم بندی خودی--و نا خودی ریشه در سال های ده 60 دارد ....

سبزانديش گفت...

1- اين همسويي و همزماني و همزباني شما با كيهان و تابناك و رجانيوز و جهان نيوز و ... همواره برايم جالب بوده. اينكه نقش شما در اين تيم «گلر» است يا «توپ جمع كن» و همچنين مبلغ قراردادتان را نمي‌دانم. 2- اگر شمايان وزن و جايگاه گنجي را چنان بالا مي‌دانيد كه صحت ادعاي بزرگي مثل تقلب انتخاباتي را به «بادگلوي» جديد وي گره مي‌زنيد، پس چرا در ديگر مواقع ايشان را قبول نداريد؟ و اين چه تناقضي است كه به گنجي همچنان عنوان جعلي "اتاق فکر پنج نفره جنبش سبز در خارج از کشور" مي‌دهيد؟ 3- از نظر من حقير «اكبر گنجي» و «نيك‌آهنگ كوثر» و «محسن سازگارا» و «داريوش سجادي» و ... كالبدهايي با روح يگانه هستند كه جايشان گرم و نرم است و به اين دليل هر از گاهي خوشي زير دلشان مي‌زند و هوس مي‌كنند به هر طريق ممكن خودشان را مقابل ديده‌ها بازگردانند، ولو با تركاندن بمب خبري يا شناي بر خلاف جهت آب. 4- بسيار بسيار خرسندم اگر ميرحسين ديگر در دايره دلبستگيهاي امثال شما نيست كه اگر جز اين بود جاي تعجب و تاسف داشت. دليل اصلي من هم نه تعصب روي شخص ميرحسين، بلكه ادعاي خنده دار "دلبستگان انقلاب" شماست كه با هيچ سريشي نمي‌چسبد. 5- اين ادعا كه ميرحسين در "كانون دلبستگي‌هاي دلبستگان انقلاب" بوده با آنجا كه گفته‌ايد "ناآرامی های فعلی در تهران عمدتاً ناظر بر مناطق مرکزی و شمالی اين شهر است" ناهمخواني دارد. لابد مطلع هستيد كه پايگاه اصلي انقلاب در ميان طبقات فرودست مي‌باشد. 6- به شما توصيه مي‌كنم حرفهاي گنجي و عبدي را دوباره بخوانيد و بگوييد اعتراف به عدم تقلب در انتخابات را چگونه و از كجاي اين حرفها استخراج كرديد؟ گنجي تأكيد دارد كه تقلب شده، مانند تمام سبزها. اما در ميزان و درصد آن تشكيك مي‌كند، باز هم مانند تمام سبزها. 7- عبدي هم به تناسب موقعيتش نه مي‌گويد تقلب شده و نه مي‌گويد نشده. مي‌گويد "اینکه در انتخابات تقلب شده و یا نشده مشکل اصلی ذهن بنده نیست ... مساله مهم تقلب تاثیر گذار در نتیجه است که باید روشن شود" 8- اگر نمي‌دانيد، بدانيد كه اغلب سبزها به اينكه احمدي‌نژاد هم آراي بالايي داشته (با توجه به پولي كه خرج كرد و همراهي صدا و سيما) ترديدي ندارند. ولي هيچ شاهدي از فاصله 20 ميليوني با ميرحسين و اينكه رضايي و كروبي زير يك ميليون راي بياورند در جامعه وجود نداشته و ندارد و حداقل بايد به دور دوم مي‌كشيد. 9- امروز با وجود توجيهات 16 ماه گذشته اصولگرايان دولتي، مثل روز روشن است كه آنچه در انتخابات انجام شد ناشي از يك برنامه‌ريزي قبلي بوده، حالا اسمش را تقلب بگذاريد يا كودتا. لابد فرمايشات اخير رهبري و عبارات واكسن و ميكرب را شنيديد. اندكي تأمل كنيد كه چه كسي در چه شرايطي خود را نيازمند واكسيناسيون مي‌پندارد و چگونه اقدام به اين امر مي‌كند. 10- در مورد نوري‌زاده و سازگارا كاملا با شما موافقم. فقط نمي‌فهمم چرا از ميان همه سوءاستفاده آنان، شعار «مرگ بر روسيه» خاطر شما را به اين اندازه آزرده؟ 11- كلام آخرم اينكه همانطور كه گفتيد اتفاقات سال 88 نزاع دولت و ملت نبود. زيرا اكثر ملت تحت تأثير تبليغات حكومتي صرقا راي دادن را بلدند و دنبال نتيجه نيستند. همچنين از آن فضاي اوايل انقلاب و جنگ هنوز چيزهايي باقي مانده كه باور به خيانت دولت در حقوق ملت سخت است. اما من مطمئن هستم كه اين آغاز يك روند بود. برنامه‌ريزي براي تغييرات در ساختارهاي اجتماعي (از مدرسه تا دانشگاه) گواه است كه حكومت هم اين را فهميده.

ناشناس گفت...

برادر داریوش عزیز
هنوز برای من جالب است که طی این مدت به حق یا ناحق فقط نوک تیز انتقاداتتان به سبزهاست و در مقابل همه کارها و برخوردهای طرف مقابل بنحوی توجیه و بقول خودتان قابل فهم معرفی میکنید. به هرحال هر کسی آزاد است در ارائه نظرات خودش.فقط چند نکته را من باب تذکار عرض میکنم و اگر نبود اینکه در طی یک دهه گذشته که خواننده مقالاتتان بوده ام و شما را فردی متعادل و منصف و بدور از حب و بغض های کیهانی و گویایی می دانستم هیچگاه بیانشان نمی کردم:
1- به هرحال این دنیا عرصه عمل است امیدوارم فردای قیامت چه موسوی بابت اثبات ادعای تقلبش چه احمدی نژاد بابت عملکردش و چه خامنه ای بابت حمایتش از وی و رهبری اش و چه شما در قبال توجیه اقدامات نظام به هرشکل نزد خداوند حجتی بالغه داشته باشید- خواهش می کنم چندتا اشکال و انتقاد بی خطر به نظام که دست آخر هم تعریض به سبزهاست را محسوب نفرمایید که به شعورم توهین می شود. یادم میاد امام می فرمودند آن دنیا از قلمت و دست تکان دادنت هم سوال میشود -نقل به مضمون-
2- موسوی را خیلی دوست میداشتید و حالا به عقیده شما از جاده حق خارج شده. وجدانا بقیه چطور؟ جوابی نمیخواهم خودتان کلاهتان را پیش وجدانتان قاضی کنید کافی است.
3- شما یک زمانی به یکی از خوانندگانتان گفتید این نظام حکم فرزند دارد و امثال شما که می بینند این همه خون به پای آن ریخته شده و از آن دفاع می کنید. اما دقت کنید این نظام حکم لباس را دارد و اصل اساسی اقامه حق است حالا اگر این لباس ملبوس اهل غیر حق شد و دست نااهلان افتاد بازهم شما دفاع میکنید؟ اگر پدری فرزندش را که از صراط حق منحرف شده باشد و در مسیر نادرست باشد حمایت کند بازهم به او آفرین می گویند؟
4- آخرش هم کن للمظلوم عونا و للظالم خصما

سبزانديش گفت...

سخنانتان در يكي از ايزارهاي جنگ نرم دشمن يعني تليزيون بي بي سي را ديدم. نه كامل ولي درصد بالايي از آن درست است. مشكل آنجايي پيش مي‌آيد كه حكومت از وجود دشمن خارجي استفاده ابزاري مي‌كند. بجاي اينكه به مردم آگاهي دهد و سپس به آنها اعتماد كند. بنده كه بي بي سي ميبينم اينرا مي‌دانم كه در راستاي سياست خارجي دولت انگليس كار مي‌كند پس براي مثال در مورد افغانستان نوع خاصي خبر مي‌گويد. همانقدر كه سياستهاي تبليغي حكومتي و تاثير آنها را در تلويزيون ايران مي‌فهمم. همه جا آسمان همين رنگ است. تفاوت در اينجاست كه خارجيها بهتر و خوشگلتر دروغ مي‌گويند. بطور خلاصه بايد به مردم قدرت تفكيك داد نه اينكه محدودشان كرد

انصاف گفت...

به این دوست سبزاندیش بالایی:
این نظرسنجی‌ها شاید به درد شما بخورد:
http://www.terrorfreetomorrow.org/upimagestft/TFT%20Iran%20Survey%20Report%200609.pdf

http://www.worldpublicopinion.org/pipa/articles/brmiddleeastnafricara/639.php?nid=&id=&pnt=639

http://www.worldpublicopinion.org/pipa/articles/brmiddleeastnafricara/652.php?nid=&id=&pnt=652&lb=brme

ناشناس گفت...

جناب سبز اندیش

من به عنوان یک ایرانی‌ خارج نشین که دل خوشی‌ نیز از موقعیت کنونی ایران مخصوصاً جناح راست ندارد باید اطراف کنم که شما سبزها گند زدید. آبروی ایران و ایرانی‌ را بردید. آیا در انتخابات تقلب شد؟ من یکی‌ شکی ندارم. در این ینگه دنیا که استاندارد شماست و من سالهاست زندگی‌ می‌کنم یاد ندارم که انتخاباتی بدون تقلب اجرا شده باشه. کودتا میخوان؟ رجوع کنید به انتخابات بوش و ال گور و اون افتضاحی که در فلوریدا اتفاق افتاد که آقای بوش عملا با یک کودتا حقوقی، رسانه‌ای و تبلیغاتی و کلا غیر قانونی ریاست جمهوری را گرفت. ولی‌ آمریکایها این مساله را بین‌المللی نکردن، توی خیابون راه نیفتادن که آشوب کنن سینمچیاشون نرفتن در مقابل پارلمان اروپا ادعای سخنگویی ملت را بکنند و دست به دامن اجنبی بشن و آب به آسیاب دشمنان مملکتشون بریزن. همه اینها رو شما کردید. یک تقلب انتخاباتی که به نظر میاد تفاوتی‌ هم نداشت رو تبدیل به یک مساله بین‌المللی کردید و این خوراک اجنبی شد که چه صدمه‌هایی‌ به این مملکت نزنن. در زمانی‌ که ایران تحت فشار خارجی‌ بی‌ سابقه قرار داشت شما به چه مناسبت با مطرح کردن شعار‌های احمقانه که سیاست خارجی‌ ایران را زیر سوال برد و به دست گرفتن رأی من کو به زبان انگلیسی دست به دامن نا محرم شدید؟ شما دقیقا نسخه از پیش نوشته شده غرب را بهتر از آنکه اینها تصور هم بکنند دنبال کردید و هنوز هم دست بردار نیستید.


آقا و یا خانم عزیز. شما با این رفتارتان آبروی ایران و ایرانی‌ را در سطح دنیا بردید، اصلاحات و پروژه دموکراسی در ایران را هم سالها عقب انداختید. در ضمن عمق نادانی و سطحی نگری خود را هویدا کردید. مگر در چهارچوب نظام تفاوت چندانی بین آقایون احمدی‌نژاد و موسوی وجود دارد که ارزش فروش آبرو و حیثیت مملکت را داشته باشد؟ خیر. همانطوری که در چهارچوب نظام آمریکا هیچ تفاوتی‌ بین دمکرات و جمهوریخواه نیست و هرچه هست سطحی و برای شیره مالیدن بر سر عوام است. یک مقدار خویشتنداری میکردید چهار سال دیگر نوبت شما میشد و آبروی مملکت هم نمیرفت. البته دیگر کار از کار گذشته. استفاده‌های تبلیغاتی انجام شده و صدمه جبران ناپذیر وارد شده. چشمتان روشن.

در ضمن اگر انگلیسی می‌دانید لینک پایین را هم مطالعه کنید.

جواد



http://www.iran2009presidentialelection.blogspot.com/

کیخسرو گفت...

جناب ناشناس

آیا میدانید که روند نیل به سوی دموکراسی از مسیر های پیچ و خمداری میگذرد که اعتراض مدنی یکی از ارکان آنست؟

آیا میدانید که برنامه ریزی مصباحیون برای استیلای بی سر و صدا بر کشور فقط به کمک رساندن صدای ایران به خارج از کشور با شکست نسبی روبرو شد؟

آیا میدانید که کشور های دیگر بیگانه نیستند همانطور که همسایه مادر محله ای که زندگی میکنیم بیگانه نیستند؟ و آیا میدانید که دشمن پنداری بیگانه یک بیماری روانی فراگیر در جهان سوم است ؟

آیا میدانید که با افشای جنایات رژیم ولایی پروژه استیلای بر کشور و نسل سوزی آقایان با چالش جدی روبرو شد؟

آیا میدانید که وسواسی که برخی روشنفکران از خود برای یافتن حقیقت به خرج میدهند دستمایه سوء استفاده بی فرهنگانی است که به هیچ چیز مدنی اعتقادی ندارند؟

آیا اگر دزدی به خانه شما وارد شود و قسم بخورد که برای نوشیدن چای آمده بوده شما چه میکنید؟ پلیس را خبر میکنید یا پای درد دل سارق محترم مینشینید تا حقیقت را در یابید؟

آنجا که پای منافع در میان باشد آدمی سریع الانتقال و باهوش میشود. آیا شما تا چه حد احساس شراکت در منافع ایرانیان دارید؟

روانشناسی کلید حل برخی قضاوت هاست. سعی کنیم درک کنیم چرا من طرفدار سبز ها چرا مثل شما نمی اندیشم . دلیل آن لزوما حماقت من نیست مگر نه؟

ما باید دست به دست هم دهیم تا دزد را از خانه مان بیرون کنیم نه آنکه در دامی بیافتیم که خود دزد برایمان تدارک دیده است. شک خیلی خوب است اما به جا ! سفسطه به بهانه حقیقت جویی بوجود آمد. سوفسطاییان تردید را به ما هدیه دادند تا گنهکار را اعدام نکنیم ، زن خود را به خاطر یک اشتباه طلاق ندهیم و بچه خود را بی مادر نکنیم. این ها از محسنات تردید است اما وقتی به فرزند من تجاوز کردند من نمیتوانم بنشینم و خالص ترین حقیقت دنیا را پیدا کنم . متجاوز همین را میخواهد . یک خر مثل من ، مگر نه؟؟

ناشناس گفت...

سفسطه چیست؟
جویایی حقیقت تا انتهای آن !

سوفسطاییان چنین بودند. آنان بسیار دقیق بودند.

ای جویندگان حقیقت که چنین سنگ آن را بر سینه میزنید اگر شخصی به خانه تان وارد شود در نیمه شب و ادعا کند برای نوشیدن چای دزدانه وارد شده است آیا جویای حقیقت خواهید بود و صبورانه به حرف دل میهمان ناخوانده گوش خواهید سپرد؟

منافع در این میان اهمیت دارد. آیا شما تا چه حد خود را در منافع ملت خود سهیم میدانید؟ اگر به کودک شما تجاوز شود تا کجا به دنبال دقیق ترین حقایق خواهید بود؟

متجاوزان و دزدان چقدر سوفسطاییان و مشرب آنها را میپسندند!

سفسطه لزوما نشانه تعقل نیست! هوشیاری گاه در درک سریع و اقدام به موقع است!

اگر مردم سبز کوس رسوایی متجاوزان را به صدا در نمی آوردند آیا تمامیت خواهان زمزمه نابودی جمهوری را سر نمیدادند؟

میدادند!

منافع مهم است در واکنش نشان دادن به موقع! یا حقیقت جویی شهوانی و سفسطه! دقت کنید!

ناشناس گفت...

دو کشور همسایه تحت اشغال نظامی هستند و هر روز ده‌ها انسان بیگناه از طرف نیروهای اشغالگر به خاک و خون کشیده میشن.

دولت آمریکا رسما بودجه چهار صد میلیون دلاری برای بی‌ ثبات کردن ایران گذاشته و هر روز در رسانه‌ها ایران رو تهدید به حملهٔ نظامی میکنه.

اونوقت یک مشت آقایون سبز که از قرار روانشناش هم هستن در حباب خیالات نشستن و احمقانه ادعا می‌کنن که دشمن پنداری بیگانه یه بیماری روانیه. شعار میدن اوباما اوباما یا با اونا یا با ما. مثل اینکه آقای اوباما عاشق چشم و ابروی سبز اینهاست.

من روانشناس نیستم ولی‌ بذارید بگم چی‌ بیماری روانیه. کور شدن از تنفر به حدی که از دیدن واقعیت جلوگیری کنه. بیماری روانی‌ اینه که توهّم اینرو داشته باشی‌ که رئیس جمهور یک کشوری که سیاستش رسما بی‌ ثبات کردن ایرانه دوستته و می‌خواد کمکت کنه. بیماری اینه که وقتی‌ دو کشور همسایه تحت اشغال نظامیه و چپ و راست آدم میکشن و کشور خودت هر روز تهدید می‌شه بگی‌ دشمنی در کار نیست.

حامد محمدي گفت...

سلام.
مطلب بسيار جالبي را طرح كرديد. مسئله تقلب در انتخابات يك موضوع اساسي و نشان مي‌دهد كه اصلاح طللبان نتوانستند كه شكست خود را بپذيرند. البته اعتارض مردم تهران با توجه به اينكه آراء ميرحسين در تهران بالاتر بود قابل توجيه است.
در مورد موضوع تقلب نيز مطلب را مويد حرفهاي شما نوشتم.
موفق و پيروز باشيد. علاقمند به تبادل لينك هستم

ناشناس گفت...

ژورنالیست اعظم، داریوش جان، به نظرت اگر از این دوقطبی فقیر-غنی دل بکنی تحلیل بهتر و غیرایدئولوژیک تری (غیرژورنالیستی تر!) نمی شود ارائه کرد؟

ناشناس گفت...

خيلى جالبى آقاى سجادى؛يا شايدم حقه باز يا سر به هوا!
گنجى كجا گفته تقلب نشده؟!!؟مگه تو همون مقاله نگفته:آرا موسوى و كروبى ميليونها راى بيشتر از احمدى نژاده؟!ميذارم به حساب حواس پرتى يا به احتمال قوى نخوندن مقاله گنجى

ناشناس گفت...

motaghedam ,va ba cheshmeh khodam dedam! va hamintor atrafeyanm ham az nazateh mali va hamin- tor savadeh daneshgahi va porfesol va beznesman-hayeh bozorg,,,,,,,,
tarafdareh( ahmadi nejad) bodan va hastan. hala chera baziha esrar darand begoyand faghat rostahih va kam savad-h tarafdareh ahmadi nejad hastand harfeh degarist chera? hadafeshan az in harfha cheh ast? malom ast cheh mekhahand begoyand