۱۳۸۹ مهر ۱۴, چهارشنبه

نه هر که سر بتراشد، قلندری داند!


بعد از انتشار شکوائیه «وقتی دژخیم می گرید» در کنار پیغام ها و ایمیل هائی که ناظر بر استقبال و بعضاً انتقاد از مطالب مطرح شده در آن بود، سه نفر از دست اندرکاران تلویزیون فارسی بی بی سی بصورتی خصوصی در مورد مسائل مطرح شده در آن شکوائیه از اینجانب گلایه و سوالاتی را مطرح کردند که پاسخ به آن را هر چند خصوصی مطرح شده اما چون گستاخانه بوده بصورت علنی و در این مکان ارائه می نمایم.از آنجا که اجازه ندارم نام سه فرد مزبور را مطرح کنم صرفاً به اظهارات ایشان و پاسخ به آن اظهارات قناعت می کنم.
خلاصه و امهات اظهارات مشارالیها ناظر بر مواردی مشابه و مشترک بود از جمله:

چرا منکر شده اید نزد رزمندگان ایرانی در جنگ عراق با ایران، انگیزه های ملی نیز نقش داشت؟
چرا بی بی سی را رسانۀ دولت بریتانیا معرفی کرده اید؟
اگر بی بی سی را رسانه ای بی طرف نمی دانید چرا در مصاحبه های آن شرکت می کنید؟
اگر بی بی سی مغرض بود نباید به شما که این گونه بی پروا آن را متهم می کنید در برنامه هایش ازشما دعوت کند.
در پاسخ به پرسش نخست موظفم این نکته را گوشزد کنم: ولو آنکه در جنگ عراق با ایران بتوان رگه هائی از عرق ملی و وطن پرستی! را در روحیه کسری از رزمندگان ایرانی ردیابی کرد اما در تحلیل نهائی، برآیند کلی از روحیات و انگیزه های سربازان در یک نبرد را نباید و نمی توان مصادره در آرزوها و تخیلات و توهمات شخصی کرد.
خوب یا بد فضای جنگ و روحیه رزمندگان ایرانی در جبهه ها در سلطه گفتمان و حاکمیت ارزش ها و الگوهای مذهبی بود. واقعیت را که نمی توان مستوره در علائق و اشتیاق های شخصی کرد.
قطعاً می توان از رویاهای مان لذت ببریم اما نمی توان کاخ واقعیت را بر روی رویاهای مان بنا کنیم و یا واقعیت را با رویاهای مان گریم کنیم. واقعیت آن است که اندیشه ملی گرائی ابتر بودن خود را در بسیج توده ها و فرهنگ سازی تعهدآور لااقل در ایران اثبات کرده. مثال بدیهی آن تاریخ دو هزار پانصد ساله سلطنت در ایران است که توسط ملی گرایان ایرانی به شدت فربه و قابل افتخار معرفی شده و می شود. دو هزار و پانصد سالی که طوعاً یا کرهاً هزار و چهارصد سال آن بعد از سقوط امپراطوری ساسانی منسوب به اسلام شد. حال همه ملی گرایان محترم را فراخوان می دهم تا در گوشه و کنار این مملکت و در جمیع زوایای تاریخ ایران جستجو کنند که چه تعداد از مقبره پادشاهان و سلاطین که به تناوب و تعدد در این مملکت حکمروائی کردند نزد ایرانیان محفوظ ومحترم باقی مانده و متقابلاً ببینند چه تعداد مقبره و آرامگاه و بقعه و امامزاده از منسوبین به دین نزد ایرانیان تحفظ شده و آن را در کمال احترام و تقدس و از صمیم قلب مبدل به زیارتگاه ها و عبادتگاه های خود کرده اند؟
من منکر شدت تنفر جامعه سکولار ایرانی از دین و فروع و اصول و لوازم و قواعد و شرایع و احکام و سنت ها و آداب و و فرائض دین نیستم اما ایشان نیز نباید و نمی توانند منکر اقبال و دلبستگی بخش حداکثری جامعه مسلمان ایران به دین و باورهای دینی و اسطوره ها و شعائر دینی شوند.
اصول و فروع و باور ها و شعائری که تعیین کننده عمل فردی و اجتماعی ایشان در طول تاریخ بوده و تا اطلاع ثانوی هم هست.
اصول و فروع و باورها و شعائری که در مقطع جنگ تحمیلی نیز نقش اصلی را نزد ایشان داشت تا با حضور در جبهه ها و سلحشوری در جنگ باور عملی شان به دین شان را اثبات کنند.
اگر ملی گرائی نتوانست در این حماسه نقشی اثرگذار ایفا کند نباید و نمی توان برای استتار آن «ناتوانی» پنجه بر چهره حقیقت و واقعیت کشید.
در مورد پرسش دوم (چرا بی بی سی را رسانه دولت بریتانیا معرفی کرده اید) تنها به این نکته بسنده می کنم که شخصاً بیش از یک سال است که یک سوال ساده را از جمیع دست اندرکاران تلویزیون فارسی بی بی سی مطرح کرده ام. سوالی که تا این تاریخ بدون پاسخ مانده.
در مورخه هفتم تیر ماه سال 88 ذیل یخش نخست مقاله «تغار شکسته تهران» با صراحت و وضوح کامل تحریر کردم:
بی بی سی یک رسانه تصویری دولتی است و رسانه دولتی یعنی فاقد انگیزه تجاری بودن و به همین دلیل چنین رسانه ای «بدون دغدغه جذب آگهی تجاری» به پشتوانه سرمایه گذاری تضمین شده دولت با فراغ بال سیاست های رسانه ای خود را دنبال می کند. حال با علم به هزینه های سرسام آور رسانه های تصویری بر ایرانیان شاغل به کار در بی بی سی فرض بود تا قبل از پذیرش مسئولیت در این رسانه پاسخ به این پرسش را جویا می شدند که: بر اساس کدام «حجت عقلی» یا «خیراندیشی» و «نوع دوستی ایران نوازانه» دولت بریتانیا پذیرفته ضمن تخصیص مالیات شهروندان انگلیسی اقدام به راه اندازی تلویزیونی برای کشوری دیگر و ملتی با زبانی دیگر در دور دست ها نماید که هر ثانیه پخش آن بدون بازگشت کمترین سودی برخوردار از ضررهای هنگفت مالی و صرف هزینه های گزاف اقتصادی است؟
خواهشاً! در پاسخ اتکای بر این گزاره همیشگی و کلیشه ای که «این تعهد دولت انگلستان به اصل آزادی بیان است» نفرمائید که در آن صورت خواهم گفت: چقدر خوب بود دولت بریتانیا در همین راستا و جهت اثبات حُسن نیت بیشترش به اصل آزادی بیان تقبل زحمتی مشابه کرده و داوطلبانه اقدام به تاسیس تلویزیونی مشابه برای جمهوریخواهان ایرلند در کنار گوش شان می کرد تا ایشان نیز برخوردار از رسانه ای جهت رساندن بیان و پیام شان به افکار بین الملل می شدند.
انصافاً پاسخ به پرسش بالا تا این اندازه سخت است؟
آیا با کمی انصاف و تعقل نمی توان پاسخ چرائی اهتمام بریتانیا در تاسیس تلویزیون فارسی بی بی سی را فرای شعارها و خودفریبی ها و دیگرفریبی ها، پیدا کرد؟ حال بگذریم که صاحبان اصلی بی بی سی تا آن اندازه صداقت داشته اند تا رسما در منشور رسانه ای خود ضمن تعریف بی بی سی به عنوان «ابزار دیپلماسی خارجی دولت انگلستان» اعلام کرده اند که فعالیت این رسانه را وقف تامین اهداف دیپلماتیک انگلستان در خارج از مرزها می کنند.


BBC World Service
The BBC is a Crown Corporation of the British Government, but operates independently of it There is no direct control of the BBC by the British Government The World Service may, however, promote the British point of view and foreign policy


اما در پاسخ به اینکه در صورت اعتقاد بر غرض ورزی بی بی سی چرا در مصاحبه های آن شرکت می کنید و یا اینکه اگر بی بی سی بی طرف نبود نباید از شما جهت شرکت در مصاحبه ها دعوت به عمل می آورد. متاسفانه طراحان چنین سوال و ادعائی اولاً متوجه یک اصل نمی باشند و آن اینکه اعتقاد و باور به غرض ورزی و جهتگیری مغرضانه یک رسانه دخلی به میهمانان بی بی سی ندارد. حضور کارشناسان در بی بی سی در مقام میهمان است و میهمان به حیث میهمان بودنش تعهدی را بر ذمه خود در قبال تعهدات و وظایف و اهداف میزبانش ندارد و صرفاً مسئولیت اظهارات خود را عهده داری می کند. ثانیاً طراحان سوال فوق متاسفانه خواسته یا ناخواسته، عمداً یا سهواً، آگاهانه یا ناآگاهانه دعوت از کارشناسان در بی بی سی را بمثابه یک رشوه تلقی کرده و می کنند که بر اساس آن میهمانان در قبال ارائه چنین رشوه ای (فرصت حضور در مقابل دوربین بی بی سی) ملزم و موظف به خوش خرامی مبتنی بر منویات و خواست و پاسخ های مطمح نظر میزبان باشند.البته بر فرض وجود چنین نیتی در ذهنیت سوال کنندگان فوق باید از ایشان پرسید: کارشناسان مدعو در بی بی سی کجا و کی کاسه تکدی مصاحبه کردن بی بی سی با خود را در دست گرفته اند که اکنون بتوان منت آن را به رخ ایشان کشید؟ هر چند شرط مروت و انصاف نیز ایجاب می کند تا برخلاف چنین القائی از سوی طراحان سوال وادعای مزبور صادقانه شهادت داد که تا این لحظه لااقل در هیچکدام از حضورهای اینجانب در بی بی سی هیچ گونه محدودیتی یا معذوریتی برای پاسخگوئی اینجانب از سوی مسئولین بی بی سی اعمال نشده. از آن گذشته کلیه مسئولین بی بی سی چنانچه سعه صدر داشته باشند نه تنها نباید از انتقاد از این رسانه مکدر شوند بلکه بشدت نیز باید به استقبال آن بيآیند. طرفه آنکه اینجانب پیشتر با مدیریت بی بی سی فارسی (جناب آقای صادق صبا) آردهای مان را بیخته و الک مان را آویخته ایم. نه ایشان و نه اینجانب کارآموز ترم نخست دانشکده روزنامه نگاری نیستیم که از انتقاد که لازمه و طبع این حرفه است نازکدلی کنیم. خوشبختانه و همانطور که انتظار می رفت ایشان همواره از انتقادات اینجانب استقبال کرده و جالب آنکه تندترین انتقادات اینجانب طی یک سال گذشته متوجه برنامه های تولیدی شخص ایشان بود که نه تنها اسباب تکدرشان را فراهم نکرد بلکه همانطور که توقع می رفت با ارسال ایمیل بابت چنان انتقادتی که اتفاقاً از لحنی تند نیز برخوردار بود، بزرگوارانه تشکر و قدردانی نیز کردند که همین جا از ایشان کمال امتنان را دارم.

القصه حکایت ها دارد دنیای روزنامه نگاری و ایضاً لوازم و اقتضائاتی دارد این حرفه و نه آنکه هر که سر بتراشد، قلندری داند!


۵ نظر:

ناشناس گفت...

من امروز برای اولین بار وبلاگ شما رو خوندم
با خیلی از حرف هاتون موافقم و به نظرم گفتن این حرف ها شجاعت می خواد چون خیلی ها در جو سیاسی کنونی گفتن این حرف ها رو به صلاح خودشون نمیدونن
علی خلیلی

hm گفت...

اقای سجادی با منطق و استدلال حرف می زنه که انصافاکم پیدا میشن . خدا قوت

ناشناس گفت...

aman az motemallegh

سبزانديش گفت...

بر اساس همون «حجت عقلی» یا «خیراندیشی» و «نوع دوستی خارجي نوازانه» كه دولت ايران پذیرفته ضمن تخصیص ثروت شهروندان ايرني اقدام به راه اندازی تلویزیونهايی (مانند العالم و پرس تي وي و آي فيلم و اهل بيت و اما حسين و كوثر و ...) برای کشورهای دیگر و ملتهايي با زبانی دیگر در دور دست ها نماید که هر ثانیه پخش آن بدون بازگشت کمترین سودی برخوردار از ضررهای هنگفت مالی و صرف هزینه های گزاف اقتصادی است
فكر كنم در دوران كودكي محبت كافي نديده ايد و محتاج جلب توجهيد. دعا ميكنم براي شفاي شما

ناشناس گفت...

Afarin Sabzandish, vali kambood mohabbat dar koodaki tanha sababe niaz beh jalbe tavajjoh nist. khaili vaghtha khoshoonate pedar bevijeh dar khanevadeh-haye nezami, mitooneh sababesh basheh