۱۳۹۰ مهر ۲۰, چهارشنبه

بازگشت به خمینی!

بهار عربی، بیداری اسلامی، بیداری انسانی ، جنبش های دمکراسی طلب، انقلاب های ضد دیکتاتوری جملگی نام هائی است متفاوت برای پدیده ای واحد در جهان عرب که با قیام موفقیت آمیز مردم تونس علیه «زین العابدین بن علی» رئیس جمهور این کشور در زمستان سال 89 آغاز شد و به مرور با اپیدمیک شدنش در منطقه، امواج آن دیکتاتوری افراد قدرتمندی چون «حُسنی مبارک» در مصر و «مُعمر قذافی» در لیبی و «علی عبدالله صالح» در یمن را یا ساقط کرد و  یا در آستانه سقوط قرار داده و پس لرزه های آن کماکان دیگر دیکتاتوری های منطقه را از بحرین و عربستان تا مراکش و اردن را مورد آماج حملات خود قرار داده است.
این در حالی است که کشورهای بیرون از خاورمیانه نیز بی نصیب از ناآرامی نیستند که نمونه های آن را می توان در شهرآشوبی های یونان و انگلستان و آلمان و ایضاً در جنبش اعتراضی وال استریت در ایالات متحده ردیابی کرد.
علی رغم وسعت جنبش های اعتراضی از پاسفیک تا سوئز اما ظاهراً پایوران جمهوری اسلامی هنوز نتوانسته بر سر نامگذاری این جنبش ها به توافقی مشترک برسد.
بقول «نامینالیست» ها:
موجودات دارای ماهیت یا ذات نیستند و تعریف‌ها در کل به گوهر موجودات باز نمی‌گردند. تعاریف بیان عینی یا بازتاب واقعی نیستند بلکه برداشت‌هایی هستند که خودمان آن‌ها را در مورد چیزها و امور مطرح کرده‌ایم. تمامی عنوان‌ها و اصطلاح‌های کلی از جمله آن‌ها که گویا قرار است در «منطق» نوع و جنس را متمایز و مشخص کنند اسامی قراردادی اند و وجود عینی و واقعی ندارند.
بنا بر مکتب اصالت تسمیه، فقط امور خاص و مشخص وجود دارند. امور کلی یا جهان شمول یعنی امور تجریدی، ایده‌ها، ذات ها وجود عینی ندارند، و جز زاده‌های تخیل یا زبان ما به حساب نمی‌آیند.
علی رغم وسواس های ذهنی نامینالیست ها، نگاه جامعه شناسانه به انسان چنین حُکم می کند که:
قبل از آنکه دیگران تعریف تان کنند! خودتان اقدام به تعریف خودتان کنید! 
حال با عنایت به این اصل جای این پرسش باقی است که جنبش های اعتراضی موجود در خاورمیانه و اروپا و آمریکا را چگونه باید خواند و تحت چه عنوانی از آن یاد کرد؟ 
پیشتر در ریشه یابی تحولات خاورمیانه (مقاله انقلاب صامت) با اشاره به بحران جهانی اقتصاد بر این نکته تاکید شده بود که:
با توجه به نقش عمیق و گسترده دلار آمریکا در اقتصاد جهانی و تعاملات نامتعارف تجارت بین المللی و بانکداری ناسالم ایالات متحده با جهان خارج و ایضاً داخل، طبیعی خواهد بود دامنه های بحران اقتصادی با سرریز کردن در حوزه های سیاسی و اجتماعی، جمیع کشورهائی که بنوعی اقتصادشان با دلار آمریکا تعریف شده است را بی نصیب نخواهد گذاشت.
قهراً در کشورهائی نظیر تونس و مصر و یمن و اردن ایضاً عربستان و کویت و امارات و ... که می توان آنها را ضعیف ترین حلقه ها از مجموعه اقتصادهای وابسته به «دلار بیمار شده آمریکا» تلقی کرد، سرریز بحران اقتصادی در حوزه های سیاسی و اجتماعی این کشورها با دُز بالائی از ناآرامی و شورش و ساختارشکنی های بعضاً ویرانگر و خشن همراه خواهد بود.
خصوصاً آنکه ساختار دیکتاتوری این حکومت ها بخوبی این فرصت را فراهم می کند تا چالش اقتصادی و بحران گرانی و اشتغال و بیکاری فزاینده در این کشورها بسرعت رادیکالیزه شده و سخت سری نظام حاکم در مقابل اقشار عصبانی و کلافه از ناامنی اقتصادی منجر به رویدادهائی خشن مانند مورد مصر و محتملاً کشورهای بعدی در منطقه بشود. ... پایگاه اجتماعی بحران اقتصادی پیش رو را بطور قطع و یقین باید نزد اقشار متوسط ردیابی کرد. نمونه مصر موید چنین ادعائی است. اینکه در خلال تظاهرات میدان التحریر کمترین حضور در صفوف معترضین مصری تعلق به اقشار تهی دست و فقیر داشت، طبیعی ترین و در عین حال قابل انتظارترین اتفاق در یک بحران اقتصادی است.
اقشار فقیر به اعتبار فقرشان! کم آسیب پذیرترین اقشار در بحران های اقتصادی اند. بحران اقتصادی برای اقشاری که تا دیروز چیزی نداشتند و امروز هم چیزی ندارند چندان شوک آور و فلج کننده نیست. ایشان تا دیروز نان و پنیرشان را می خوردند و در بحران نیز کماکان نان و پنیرشان را خواهند خورد.
این اقشار متوسطند که در بحران اقتصادی «با ابتلا به فقری شتابزده» دچار نابردباری و مصیبت و بعضاً عصبانیت می شوند. عصبانیتی که تا آن درجه استعداد دارد تا با عملیاتی شدنش، تمامیت نظم و ساختار سیاسی کشورهای خود را به مبارزه بطلبند.
علی ایحال نمی توان منکر آن شد که پایوران در جمهوری اسلامی هنوز نتوانسته اند بر سر نامگذاری تحولات و ناآرامی های مزبور به یک اجماع نهائی برسند. کمااینکه آیت الله خامنه ای در مقام «راهبرد جمهوری اسلامی» تحولات در خاورمیانه را مسمی به «بیداری اسلامی» کرده اما ظاهراً این امر نافی آن نبوده و نیست تا محمود احمدی نژاد و برخی دیگر از منسوبان به وی لفظ «بیداری انسانی» را ترجیح دهند.
هر چند نمی توان منکر آن شد که امواج نارضایتی در «خاورمیانه عربی» آغشته به گرایشات اسلام خواهانه و بعضاً ضد آمریکائی است اما این امر بازگشت به آن دارد که هر ملتی در بحران به داشته ها و بستر فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و حب و بغض ها و کینه و نفرت های خود پناه می برد. لذا سالها سیاست حمایت یکجانبه آمریکا در خاورمیانه بنفع اسرائیل و سرکوب گرایشات اسلام خواهانه در این منطقه توسط حکام وابسته به آمریکا، زمین این منطقه را به غایت انباشته از بغض ضد آمریکائی در کنار گرایشات اسلام خواهانه کرده تا بصورت قهری فرو ریختن حکومت های دست نشانده عربی را بشکلی اجتناب ناپذیر به دامان اسلام خواهی ضدآمریکائی بغلتاند.
اما همه مشکل از آنجا ناشی می شود که چنانچه پایوران در تهران کماکان مُصر باشند تا جمیع تحرکات اعتراضی موجود را با تابلوی «بیداری اسلامی» فهم و شناسائی کنند آنگاه دست خود را در ورود و ایضاً تحلیل تحولات و شهرآشوبی های یونان و انگلستان و آلمان و آمریکا بسته و قطعاً نخواهند توانست مردم نامسلمان و معترض این مناطق را نیز با شابلون «بیداری اسلامی» وجب و گز کنند.
این که اسلام در «مقام الگوی مبارزه» سرمشق معترضان در خاورمیانه قرار می گیرد امر عجیب و غیر قابل فهم و انتظاری نیست.
«فیدل کاسترو» رئیس جمهور سابق کوبا بالغ بر 30 سال پیش طی ملاقاتی که با هیئت ایرانی به ریاست میرحسین موسوی در هاوانا داشت در خصوص چرائی انتخاب کمونیست خطاب به هیئت ایرانی اظهار کرد:
ما اگر کمونیست شدیم به این علت بود که راه دیگری در پیش روی خود نمی دیدیم. کاپیتالیست ها کشور ما را به غارت برده بودند و قطعاً برای رهائی از چنگال آنها باید راهی را انتخاب می کردیم و طبعاً نمی توانستیم راه رهائی خود را در میان ایده های غربی و کاپیتالیستی جستجو کنیم و نجات خود را از اندیشه های افرادی که ما را به بند کشیده اند، بیآبیم. از طرفی ما دشمن مذهب بودیم چرا که می دیدیم نژاد سفید در لباس رهبانیون کلیسا با کاپیتالیست ها همکاری می کنند. ما چگونه می توانستیم فراموش کنیم که غارتگران سفید پوست با همکاری کشیش های کلیسا ما را اسیر کرده بودند. *
بر اساس منطق قابل قبول «کاسترو» امروز نیز اسلام همان نقشی را در میانه ناآرامی ها در خاورمیانه عهده داری می کند که پیشتر کمونیست در انقلاب کوبا عهده دار آن بود.
طبیعتاً از مسلمانانی که سالها طعم تلخ تحقیر و ظلم و استبداد را از ناحیه حکامی چشیده اند که تا بُن دندان در پناه لیبرال دمکراسی غرب بویژه خاصه خرجی واشنگتن قرار داشته اند نباید توقع داشت برای رهائی از چنان ظلم هائی به همان لیبرال دمکراسی پناه ببرند که تاکنون توجیه گر ستم حکام ظالم شان بوده است. همان طور که می توان این توقع منطقی و قابل فهم را داشت که ملت های معترض در خاورمیانه در مسیر مبارزه خود با ساختارهای استبدادی موجود در کشورشان به یگانه دارائی و مایملک و هویت دهنده و معنا کننده هستی و موجودیت و هویت و فردیت شان که «اسلام» است پناه ببرند.
اما بلافاصله این سوال پیش خواهد آمد که با فرض قبول ماهیت اسلامی جنبش های خاورمیانه و انتساب آن به «جنبش بیداری اسلامی» تکلیف دیگر تحولات و حرکت های اعتراضی در اروپا و آمریکا که اساساً تعلق به نامسلمانان دارد، چیست؟
برای پاسخ به این پرسش ابتدا باید به چیستی روح و ماهیت اعتراض ها در خاورمیانه و اروپا و آمریکا تفطن یافت.
اولین واقعیت در جمیع ناآرامی های موجود، حضور اکثریتی بدنه عوام جامعه در کانون جنبش های اعتراضی است. این اکثریت عمدتاً کسر وسیعی از کارمندان اداری تا کارگران و اقشار بورکراتیک و دیوان سالار و طبقات متوسط را شامل می شود.
واقعیت دوم آن است که این اکثریت علی رغم آنکه بعضاً برخوردار از سواد و تحصیلات و موقعیت اجتماعی بوده و هستند اما این ویژگی لزوماً بمعنای آن نیست که توده های معترض عموماً فرهیختگان و فرزانگانی هستند که جملگی بمثابه کارل ریموند پوپری اند که با دُز بالائی از سطح تحلیل کارشناسانه سیاسی حضوری آگاهانه و روشن اندیشانه در حرکتهای اعتراضی دارند.
واقعیت سوم آن است که چه در جنبش های اعتراضی در خاورمیانه و ایضاً اروپا و آمریکا، و چه در جمیع خیزش های اجتماعی، حضور اکثریتی عوام برخلاف تعارفات معمول فاقد آگاهی اجتماعی است و وجه مشترک ایشان رسیدن به مرز استیصال و کلافگی از ناحیه رفتارها و سیاست تبعیض آلود حکامی است که اسباب تحقیر ایشان را فراهم می کنند.
ساده اندیشی ست چنانچه این گونه تصور شود که آن کارمند بانک در میدان التحریر مصر یا آن آموزگار در میدان لولوی بحرین ایضاً آن کارگر مترو در لندن و آن جوان بیکار در وال استریت آمریکا جملگی فرهیختگانی هستند که در جستجوی «سنجش خرد ناب کانت» و تحت مکاشفه های ذهنی پیرامون تضادهای مدرنیته و پست مدرنیسم به صرافت هرمنوتیک شلایرماخر رسیده اند!
فصل مشترک جمیع چنان معترضانی قبل از مبانی فلسفی یا سیاسی تنها یک چیز است:
رسیدن به مرز استیصال و کلافگی از ناحیه احساس تحقیری که بدون آنکه مستحق اش باشند به اعتبار سیاست های ناصواب و ظالمانه حُکام شان به ایشان تحمیل می شود.
چه آن راننده تاکسی که در خیابان های قاهره از بام تا شام مسافرکشی می کند اما علی رغم این هیچوقت نتوانسته زندگی آبرومند و شایسته ای را برای خانواده ش تامین کند در حالی که حکامش را غرق در نعمت و آسایش می بیند و چه آن جوانی که علی رغم همه استعدادها و زحمات بی شائبه اش در کارخانه ومحل کارش در لندن خود را فاقد آینده ای روشن می بیند و چه آن کارمند یک شبه اخراج شده و خانه از دست داده در ایالات متحده جملگی از رنجی مشترک در عذابند و آن احساس تحقیر و نداشتن فرصت برای کسب آسایش توام با منزلت در زندگی روزمره شان است آن هم  ذیل حکومتی که حکام و بدنه ای نازک از صاحبان سرمایه اش در دریائی از تمّول و برکت خوش می خرامند.
«تحقیر» فصل مشترک و بنزین با ضریب احتراق بالائی است که می تواند جمیع توده های معترض در خاورمیانه و اروپا و آمریکا را به همگرائی برساند.
برای یک کارگر ساده همان قدر ناتوانی در تامین رفاه نسبی خانواده اش تحقیرآمیز است که یک استاد دانشگاه بابت ناتوانی اش در بیان آزاد نقطه نظراتش در ذیل یک نظام خودکامه مبتلا به حس حقارت می شود.
این که توده ها فاقد درک صحیح از تحولات و ابتلائات سیاسی و فلسفی حاکم بر جریان زندگی شان هستند لزوماً امر مذمومی نیست و اساساً ایشان رسالتی برای حصول به چنین جایگاهی ندارند و این رهبران یک جامعه اند که ملزم و موظفند پتانسیل های اعتراضی توده ها را با حسن تدبیر در مسیر تحقق و به فعلیت رساندن خواسته های مقرون به صواب ایشان مدیریت کنند.
لذا با عطف توجه به چنین واقعیت هائی کماکان این پرسش مطرح خواهد بود که پایوران جمهوری اسلامی تحت چه عنوانی می بایست جنبش های اعتراضی موجود در جهان را نام گذاری مقرون به صحت کنند.
اینکه اخیراً محمود احمدی نژاد برخلاف گذشته از صرافت تلقی «بیداری انسانی» افتاده و خیزش‌های اسلامی منطقه را متاثر از انقلاب اسلامی معرفی کرده امری است که می توان از آن استقبال کرد مشروط بر آنکه ایشان به لوازم چنین اعترافی نیز تاکید کند.
 پیروی و الگوپذیری جنبش های اعتراضی در منطقه و ایضاً در اروپا و آمریکا از انقلاب اسلامی ایران چنانچه با منطق و گفتمان بنیان گذار جمهوری اسلامی آغشته شود بالقوه از آن درجه از استعداد برخوردار خواهد بود تا پایوران در جمهوری اسلامی بفراست بتوانند «در صورت لحاظ ذکاوت» ظرفیت های انباشته در خیزش های مردمی موجود در جهان را بنحو احسن مدیریت کرده و به فعلیت برسانند.
رهبران جمهوری اسلامی در حالی در فهم و تحلیل و تعریف جنبش های اعتراضی دچار تشتت و تنوع تعریف شده اند که پیش تر بنیان گذار جمهوری اسلامی با هوشمندی و ظرافت توانسته بود ضمن تحمیل ادبیات منحصر بفرد خود به جهان سیاست، ضمن گذشتن از مرزهای جهان شیعه و سنی یا جهان اسلام و کفر ادبیات نوینی تحت عنوان «جنگ فقر و غنا» را وارد ترمینولوژی سیاسی جهان معاصر کند.
زیرکی ایشان آنجا بود که با اتخاذ این گویش دست خود را جهت آغوش گشائی از جمیع توده های محروم و در رنج از سیاست های بقول ایشان «جهان استکبار» باز گذاشت و به فراست اظهار داشت:
«جنگ ما جنگ عقیده است. جغرافیا و مرز نمی شناسد. ما بر سر آب و خاک با کسی دعوا نداریم ... امروز جنگ حق و باطل، جنگ فقر و غنا، جنگ استضعاف و استکبار، و جنگ پابرهنه‌ها و مرفهین بی‌درد شروع شده است ... جنگ ما جنگ حق و باطل بود و تمام شدنى نیست، جنگ ما جنگ فقر و غنا بود، جنگ ما جنگ ایمان و رذالت بود و این جنگ از آدم تا ختم زندگى وجود دارد.»
جنگ فقر و غنا، جبهه جهانی مستضعفین در برابر مرفهین بی درد ابتکار ارزشمندی از جانب بنیان گذار جمهوری اسلامی است که این فرصت و امکان را به ایران می دهد تا امروز پایوران ایران به راحتی و هم زمان بتواند از قاهره تا بحرین و از لندن تا واشنگتن جمیع معترضین را از هر رنگ و نژاد و طبقه و دین و آئین محاطب خود قرار دهند.
ذکر خاطره اخیر «آیت الله خوشوقت» از ایام انقلاب اسلامی مؤید همان فراست آیت الله خمینی است که موفقیت خود را عملاً در انقلاب اسلامی بهمن 57 به بهترین شکل اثبات کرد:
وقتی مردم پادگان ولیعصر را ترک کردند، یک نفر طرف من آمد ... هرکسی از پادگان یک چیزی برداشته و همه را غارت کرده بودند. به ایشان گفتم چه آوردی؟ گفت كه یک هفت‌تیر آورده‌ام من خدا را قبول ندارم، اما شاهرگم برای خمینی می‌دهم.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* ـ روزنامه جمهوری اسلامی 23/خرداد/69
محمود احمدی نژاد: خیزش‌های اسلامی منطقه را متاثر از انقلاب اسلامی
بخشی از گفت‌وگویی حجت الاسلام رشاد با آیت‌الله خوشوقت http://www.rajanews.com/detail.asp?id=101505

۹ نظر:

ناشناس گفت...

سلام
مطلب قبلی شما را به طور کامل خواندم آن مطلبتان دارای تناقضاتی بود که وقت آن نیست که برگردم و دوباره مطلب را بخوان که به یکی یکی آن تناقضات اشاره کنم شما اول مطلب احمدی نژاد را اصل جنس معرفی کرده اید و آخرای مطلب اسفندیار را منظورمن از آخر آنجایی که ادلیل اسم آوردم احمدی نزاد از هاشمی رو تو مناظره القائات اسفندیار دونستی . این یک دو هم اینکه دداشش من تو تو مطلبت به طور غیر مستقیم اومدی این تفکر را القا کنی که مشکل کار وجود رهبریه البته در بخشی از مطلبت آیه قرآنی درباره ولایت آوردی اما در نهایت در مطلبت به طرز غیر مستقیم تقصیرا رو انداختی گردن رهبر به هر حال تحلیلت در عین حال که سعی کردی بی طرفانه بنویسی ولی بی طرف نبود کاش فرصت بود به تک تک تناقضات مطلبت اشاره میکردم

شادی غفوری گفت...

متن فرمايشات رهبر معظم انقلاب اسلامي در جمع هزاران نفر از معلمان سراسر كشور در تاريخ 14 ارديبهشت 1390 است كه در آن پيشروي موج بيداري به قلب اروپا پيش‌بيني شده بود:

"فقط اين نيست كه در كشورهاي شمال آفريقا و منطقه‌ي غرب آسيا كه امروز ما در آنجا قرار داريم، حركات بيداري‌اي به وجود آمده باشد؛ اين حركت بيداري تا قلب اروپا خواهد رفت. آن روزي پيش خواهد آمد كه همين ملتهاي اروپائي عليه سياستمداران و زمامداران و قدرتمنداني كه آنها را يكسره تسليم سياستهاي فرهنگي و اقتصادي آمريكا و صهيونيسم كردند، قيام خواهند كرد. اين بيداري، حتمي است. حركت ملت ايران، امتداد و عمقش اينهاست؛ حركت عظيمي است. " ما به عنوان پیروان ایت الله خامنه ای هیچ مشکلی با به وجود آمدن آن در اروپا و آمریکا نداریم اتفاقا در متن سخنرانی اخیر ایشان چهار مورد را بر می شمرند که اول آن اسلام نیست اولین مورد آن تحقیر شدن غرور ملی است یعنی اول ملی را مطرح می کنند بعد فاکتورهای دیگر
به نظر شما اینطور نیست آقای سجادی عزیز !

بی طرف گفت...

شما راست میگید! کاملآ حقیقت رو عیان کردید! چرا نه?
وقتی تونستیم انقلاب مردمی سال ۵۷ رو به اون سادگی بنام خمینی کنیم! و طعم شیرینش بر دهان اعوان و انصارش هنوز که هنوزه باقی مونده! چه کاری بهتر از این. نه خون میدیم, نه براش زحمتی میکشیم!
فقط بایستی کمی براش تبلیغات کنیم ! اونم که سادست, یه چند میلیون دلار که این حرفها رو نداره! روزانه بیشتر از این تو ایران جابجا میکنیم کسی هم که ککش نمیتونه بگزه!
اما اگر بشه ,چیمیشه...
یه بازار جدید و کلی درآمد بیشتر برای فرزندانمون و یاران و انصارمون...

ناشناس گفت...

هم چنین می شود گفت تحقیر شوندگان در برابر تحقیر کنندگان.
علی

سپهر گفت...

با سلام
به نظر من ما فقط خودمان را گول میزنیم اونم چه جورش
میگن این حرکت های اجتماعی از انقلاب 57 سرچشمه میگیره در صورتی که اگه می خواستن الگو بگیرن همان سال که اوج حرکت های مردمی بود الگو میگرفتن نه بعد از سی سال جالب اینه که بیشتر حکامی که در زمان انقلاب 57 زمامدار بودند الان سرنگون شدن نمیخوام همه رو به یه چوب برانم ولی شما یه نظری به حکومت های منطقه بیاندازید به طور مثال مصر تونس لیبی تمام اینها یه جورایی به آمریکا وابسته بودند البته به جز لیبی که بعدا یادش افتاد رابطه حسنه با غرب داشته باشه!
آقای سجادی عزیز مردم ایران هم 50 سال حکومت پهلوی روی کار بود و ه جز حرکات گروه های مخالف که دستگیر و زندانی میشدند بیشتر جمعیت ایران نظاره گر بودند و به قول یکی ا شخصیت های مدار صفر درجه مردمی که از نظر شعور اجتماعی خودشون به دک بالایی نرسند یکی دیگه افسار رو به دت میگیره و حالا نوبت اونه که بتازه!
چرا دلیل عمده ای که باعث حرکت های انقلابی میشه رو از یاد بردیم اونم دلیله اقتصادیه متاسفانه پول در زمان ما نقش کثیفی رو بازی میکنه فرقی هم نمیکنه شما چی بنامیدشان تا وقتی که ه فرد به این شعور نرسه که باید به نظر فرد دیگراحترام بذاره انقلاب های گوناگونی هم رخ بده وضع همینه

ناشناس گفت...

bazgasht be (emam) khomeni

ناشناس گفت...

جناب آقای سجادی
بعد از مقاله محوریت جنش سبز در بهار عربی و خواندن مقالات دیگر دوستان، برای پاسخ بیشتر به سوالات خود در مورد ناآرامی های اخیر نیاز به همچین مقاله ای داشتم. مفید بود بنابراین متشکرم.
و جالب خواهد بود بدانیم که آیا روزنامه کیهان اشاره ای به این مقاله نیز خواهد کرد یا خیر! و چرا؟!!

ممنونم.
سعید1800

داریوش سجّادی گفت...

سعید جان
مطمئن باش کیهان اشاره ای به این مقاله نخواهد کرد دلیلش هم تابو نشکنی است!!!

هزاردستان گفت...

«جملگی از رنجی مشترک در عذابند و آن احساس تحقیر و نداشتن فرصت برای کسب آسایش توام با منزلت در زندگی روزمره شان است آن هم ذیل حکومتی که حکام و بدنه ای نازک از صاحبان سرمایه اش در دریائی از تمّول و برکت خوش می خرامند.»
همين جمله شما را با کمی تغيير می توان برای ايران گفت :«جملگی از رنجی مشترک در عذابند و آن احساس تحقیر و نداشتن فرصت برای کسب آسایش توام با منزلت در زندگی روزمره شان است آن هم ذیل حکومتی که حکامش عربده‌کشی عليه جنايات اسراييل و موش‌دوانی در مسائل بين‌المللی را به برکتِ پول بادآورده نفت (و نه به خاطر هوش و کوشش زياد) مهم‌تر از حفظ کرامت شهروندان می دانند.»
مهم‌ترين مشکل حکومت قرار دادن مبارزه با اسراييل به عنوان «اصل» و «کرامت انسان و شايسته‌سالاری» به عنوان فرع هست. چنين حکومتی با کوچکترين اختلال در درآمد نفت در کسری از ثانيه فرو خواهد پاشيد جناب سجادی.