تفکیک جنسیتی یا همان جداسازی دانشجویان دختر و پسر در مراکز آموزش عالی که اخیراً و بصورتی جدی توسط مسئولین در مراکز دانشگاهی در حال تحقق است یکی از نسنجیده ترین طرح هائی است که در بطن خود محکوم به موفقیتی توام با شکست خواهد بود!
موفقیت توام باشکست بدین معناست که قطعاً مسئولین با یک بسیج گسترده و مقتدرانه موفق خواهند شد فضای دانشگاهی کشور را دیوار کشی جنسیتی نمایند اما دقیقاً در بطن همین موفقیت نطفه ناکامی و شکست کیفی و ذهنی و روانی روحیه دانشجوئی کشور منعقد خواهد شد.
قطعاً در یک جامعه آرمانی می توان چنان تفکیکی را قرین با موفقیت دانست مشروط بر آنکه فرض بر آن باشد تا جوانان در آن «جامعه مفروض و آرمانی» از ابتدای خلقت در یک بستر آموزش اخلاقی کمال گرایانه و سالم و بهداشتی و اقناعی و استدلالی رشد یافته و از سوی دیگر بستر اشتغال و ازدواج بموقع ایشان نیز مهیا است همچنانکه کلیه امکانات فراغت و ابتهاج و اشتهار مشروع ایشان نیز در جامعه موجود است.
اما بیرون از چنان مدینه فاضله مفروضی، مدیران آموزش عالی در ایران قبل از هر چیز باید یک واقعیت بظاهر شیرین و بواقع تلخ را بپذیرند و آن این که طی سه دهه گذشته فخر و بالیدن ایشان به آمار بالای زنان (ایضاً مردان) موفق به ورود و اشتغال به تحصیل در مراکز دانشگاهی کشور در کنار آمار بالای زنان فارغ التحصیل از مراکز آموزش عالی از جمله مواردی است که برخلاف ظاهر و از حیث محتوا فاقد اعتبار و اعتنا و ارزش و افتخار است.
آیا در موقعیتی که در بستر جامعه برای جوانان بویژه دختران کمترین امکانی از حیث ورزش و تفریح و فراغت و رقابت و درخشش و شادی سالم و مشروع، موجود نیست در چنین موقعیتی آیا باز هم می توان به آمار بالای ورودی و خروجی دختران در دانشگاه های کشور بالید وقتی ما به ازای چنین اقبالی به مراکز آموزش عالی از سر عجز است و نه اصالت دانش و تحصیل!؟
دختری که در بستر جامعه از کمترین امکان «درخشش مشروع» برخوردار بوده و هم زمان در زندان مرد سالار خانه نیز به اسارت کشیده شده قهراً برای فراز از آن محدودیت ها و یابش توجه مشروعی که از وی مضایقه شده یا باید به خیابان پناه ببرد و عرصه خیابان را از طریق جلوه گری تنانه مبدل به محل تشفی خاطر و ارضاء نیاز توجهات مقتضای سنش کند (مقاله خیابان تراپی) و یا با همتی افزون تر از طریق قبولی در دانشگاه همان نیاز توجه طلبانه را در سطحی با کلاس تر در مراکز آموزش عالی احصا نماید.
« بدحجابان بعضاً فریاد اعتراضی اند به همه بی توجهی و برسمیت نشناخته شدن شان در کانون خانواده بویژه کم توجهی از ناحیه پدر خانواده طی همه آن سال هائی که از ایشان محبت و توجه می طلبیدند و تنها محدویت نصیب شان شده. چنان دخترکانی نیز انتقام خود از همه آن بی توجهی ها و برسمیت شناخته نشدن ها در خانواده را از طریق جلوه گری خیابانی جبران می کنند. خصوصاً آنکه محدودیت های سنتی و حکومتی نیز مزید بر علت شده تا ایشان در نیاز توجه طلبانه خود راه گزاف پیموده و از بدحجابی اهرمی برای دهان کجی به قوانین آمرانه حکومت نیز بسازند. زنی که در خیابان توجه می خرد، یعنی در منزل مورد توجه نیست و زنی که در منزل در کانون توجه است عاری از کمپلکس عاطفی مبدل به عینیت روئین تنی می شود که بمثابه برلیانی خوش قیراط در هیچ گندابی خارج از منزل متعفن نخواهد شد.»
(مقاله پیکار چادر و دکلته)
به همین دلیل بانوان فارغ التحصیلی را که عموماً (فارغ از استثناها) با چنان نیت و ظرفیتی وارد دانشگاه می شوند لزوماً نمی توان برخوردار از دانش تخصصی مورد وثوقی یافت.
دختری که دانشگاه برای وی قبل از محل کسب و ارتقا دانش، کانون تامین نیاز توجه طلبانه و گریزگاهی برای فرار از محرومیت های اجتماعی معنا شده طبیعتاً چنین بظاهر دانش پژوهی اهتمام اصلی خود در سال های حضور در دانشکده را قبل از تحصیل علم ، صرف تحصیل عشق و تامین نیازهای ستایشگرانه و تحسین برانگیزانه می نماید.
این بدآن معنا نیست که در طرف مقابل، خروجی دانشکده ها را علما و برجستگانی چون بوعلی سینا یا آلبرت انیشتن و ایزاک نیوتن در انحصار خود گرفته اند و اتفاقاً سطح و عمق تحصیلات تخصصی نزد دانشجویان پسر نیز با توجه به مشکلات مشابه و نیازهای مشترک کمابیش تفاوت معناداری با دختران ندارد.
« دختران و بانوان در جامعه ایرانی بدلیل مضیقه ها و مضايقه ها و محروميت شان از مزایا و امکانات تفريحی و فراغتی و ورزشی و شغلی ، از دانشگاه بعنوان يگانه پناهگاه موجود بهره می برند ... لذا رشد فزاینده تحصیلات آکادمیک بانوان در ایران زمانی می تواند اسباب تفاخر و فضیلت و بالندگی برای زنان باشد که همزمان زن از ديگر حقوق فردی و اجتماعی و شهروندی اش نیز برخوردار باشد.»
(اسلام و مدرنیته ـ گفتگو با محسن کدیور)
با چنین مختصاتی و علی رغم وقوف به چنان محرک های ناصوابی از اقبال به دانشگاه اما باز هم نمی توان از طرح تفکیک جنسیتی در دانشگاه ها برآوردی معطوف به برکت و موفقیت داشت ولو آنکه فردی مانند آیت الله جوادی آملی از سر صدق و دلسوزی معتقد باشند:
«معنای اسلامی بودن دانشگاه این نیست که دانشگاه تنها مسجد داشته باشد، حرف اول در دانشگاه دانش است و باید دانش را اسلامی کرد ... کف و حداقل دینداری دانشگاهها این است که دختران و پسران کنار هم نباشند.»
و ولو آنکه وزیر علوم تصریح دارد:
«مشکل ما در دانشگاهها ریشهای است ... در شهر تهران اگر یک دبستان اعلام کند که کلاسهای اول و دوم را که بچهها هنوز به سن بلوغ هم نرسیدهاند را مختلط برگزار میکند، جنجال در کشور به پا میشود اما زمانی که من میگویم ردیف صندلی دختران از پسران در کلاسهای دانشگاه جدا باشد، جنجال میکنند و میگویند میخواهید در دانشگاه دیوار بکشید.»
و ولو آنکه حجت الاسلام محسن قرائتی گلایه کنند:
«چرا این طور است که فرزندان ما در مقطع دبستان، راهنمایی و دبیرستان، به صورت مجزا تحصیل میکنند اما در مقطع دانشگاه که شهوت جوانان اوج میگیرد باید مختلط باشند. آیا نمیتوانید کاری کنید که به طور مثال دخترها صبح درس بخوانند و پسرها بعد از ظهر و آیا لزومی دارد که دانشجویان ما در دانشگاهها به صورت مختلط تحصیل کنند ... اگر یک قاضی ادرار داشته باشد ، او نمی تواند حکم صحیحی بدهد و اسلام مخالف قضاوت او در آن لحظه است ، چرا که مغز او به درستی کار نمی کند. با این اوصاف، چگونه می توان یک پسر دانشجو را میان دو دختر در کلاس گذاشت؟ آیا او می تواند حواسش به درس باشد و درس بخواند؟»
برخلاف باور و نظر و اعتقادات آقایان آیت الله آملی و حجت الاسلام قرائتی و کامران دانشجو و بر وفق مضیقه ها و مضایقه ها و بضاعت ها و محدودیت های موجود در جامعه باید تن به این واقعیت قابل فهم داد که دانشگاه صرفاً محل کسب دانش نیست و می توان از دانشگاه در کنار کسب و ارتقا دانش، بهترین و بهداشتی ترین کانون را نیز بمنظور «جامعه پذیری» جوانان تمهید کرد تا دختران و پسران قبل از ورود به جامعه و تصدی مسئولیت های فردی و اجتماعی از فرصت اختلاط سالم با یکدیگر در دانشگاه بمنظور شکستن تابوی جنس مخالف بهره ببرند.
اختلاطی که مسئولین بدآن وسیله می توانند با یک مدیریت اخلاقی از طریق ایجاد فضای بهداشتی در دانشگاه ها از بطن چنان آمیزش های علمی و دوستانه بهترین فضا جهت هم افزائی و جامعه پذیری بین دختران و پسران را نیز تمهید کنند.
جناب آقای قرائتی به درست فرموده اند که اگر یک قاضی ادرار داشته باشد نمی تواند حکم صحیح بدهد، چرا که مغز او به درستی کار نمی کند اما به این نکته توجه نمی کنند که یک پسر دانشجوی بالغ نیز در میانه دو دختر در کلاس قهراً نمی تواند حواسش به درس باشد چرا که مغز او نیز به درستی کار نمی کند.
جناب قرائتی باید بپذیرند همانطور که آن قاضی برای قضاوت درست محتاج به قضای حاجت است این جوان هم برای فهم درست درس محتاج سبک کردن و تخلیه ذهنیت و ظرفیت خود از فشارهای ذاتی و بیولوژیک خود است. فشارهائی که لزوماً از طریق منع و ندیدن و محروم ماندن مرتفع نمی شود.
ایشان و امثال ایشان قطعاً می پذیرند فشار سکس بصورتی غیر ارادی برای جوانان خرد کننده است. هم چنانکه از چنان جوانانی با توجه به آنکه رشد عقلی و ایمانی خود را در خانواده هائی بعضاً با بافت هائی بی تقید یا کم تقید به ارزش های اخلاقی و دینی طی کرده اند، نمی توان امساک و خویشتن داری و تقوای زاهدانه را توقع کرد.
محصول سیاست های انقباضی و عایق بندی های ضخیم بین دختران و پسران طی 3 دهه گذشته منجر به خلق فضائی کاریکاتوری بین جوانان شده که بعضاً آقا پسرها در چنین فضائی با اولین لبخند جنس مخالف در دانشگاه یا بیرون دانشگاه تا بن دندان عاشق دلخسته علیا مخدره می شوند و دخترکان نیز برآمده از فضائی انسدادی با ورود به دانشگاه و ایضاً خیابان در مالیخولیائی فوق رمانتیک جملگی با توهم «خود سیندرلا بینی» جنس مخالف را بیرون از واقعیت در قواره شاهزاده ای سوار بر اسبی سفید فهم و توقع می کنند که قرار است «بیآید» و ایشان را از «خانه نامرادی ها» به «قصر کامروائی ها» برساند!
مالیخولیائی که بعد از یک ازدواج پر شوق و احساس و زودرس به همان سرعت منجر به طلاقی محتوم و تلخ و البته قهری می شود.
شکستن چنان عایق بندی هائی غیر ضرور بین جوانان موثرترین راهکار جهت واقع بین کردن ایشان در ورود به جامعه و تقبل نقش و مسئولیت های فردی واجتماعی ایشان است.
جامعه پذیری جوانان از طریق همجواری و اختلاط در دانشگاه در کنار کسب دانش لزوماً بمعنای هم خوابگی و آمیزش سکشوال نیست. یک برخورداری ساده و سالم از تکلمی دوستانه و هم کلاسانه بین دو دانشجوی ناهمجنس بنحو بسیار شدید و موثر اسباب آرامش و تشفی خاطر و ابتهاج روحی ایشان را فراهم می کند. آرامشی که اعم از جوانان دانشجو و غیر دانشجو و مذهبی و غیر مذهبی مطالبه ای لازم الاحصاء برای ایشان است. نیاز سکشوال مذهبی و غیر مذهبی نمی شناسد و هر دو قشر به یک میزان زیر فشار خرد کننده سکس بصورتی مسلوب الاراده محکوم به چنان لذتی اند.
مسئولین باید بپذیرند چنانچه تن به واقعیات ندهند، واقعیات بصورتی بدخیم خود را به ایشان تحمیل می کند.
سکس لذتی اجباری است که در ذات انسان پروگرام شده. جنگ با چنان ذاتی محکوم به شکستی اجتناب ناپذیر است. هم چنان که تسلیم و رهائی در آن نیز نابود کننده ذات کمال گرایانه انسان است.
برای يک دختر و پسر جوان فرآيند يارگزينی از «ناز دلبر» تا مجاهدت «دلداده» و به کار بستن هزار و يک ترفند برای کسب نظر لطف و توجه و پسند «دلبر» از اصل تصاحب يکديگر لذت بخش تر است.
در اين بازی «خود» بازی شيرين تر از «فرجام» بازی است.
کمال و نقطه اوج اين بازی برای جوان در لحظه ای است که بتواند فرجام تمام خودآرائی ها و جلوه گری ها و شيطنت ها و بازيگوشی ها و ملامت کشی ها و نازکشی ها و رنجوری هايش را ختم به اقبال و نظر لطف دلدار نماید.
ذات چنان بازيگوشی هائی جوانانه از آنجا بر فرجام آن ارجحيت دارد که از بطن آن حس اعتماد بنفسی برای جوان می جوشد که ارزشی بيش از تصاحب يار را دارد.
دلداده در اين بازی قبل از تصاحب معشوق بدنبال اثبات و احراز صلاحيت و توان و شايستگی و قابليت خود در تصاحب محبوب است.
برای دلبر نيز تمام دوران ملامت کشی و تحسين گوئی و عشوه گری و کرشمه گری، شيرينی و لذت اين بازی را فراهم می کند.
با چنین مختصاتی وقتی جوانان در کلاس های مختلط می توانند با نازل ترین هزینه تنها از طریق تبادل چند جزوه درسی و چند ابراز نظر کارشناسانه در کلاس و ایضاً ابراز وجود از طریق رقابت های تحصیلی و لفظ قلم حرف زدن های بظاهر تخصصی به یک ابتهاج روحی و تشفی خاطر از طریق جلوه گری در برابر جنس مخالف برسند چرا باید با ایجاد محرومیت نامدبرانه ایشان را به رویکردهای افراطی و پرهزینه در بسترهائی غیر قابل نظارت و مدیریت و کنترل کشاند؟
نياز جوان در چنين ايامی «رومئو و ژوليت» بازی است تا «دون خوآن» گری.
حکومت و اولياء جوانان می توانند با «مديريت ريموت کنترلی» فرصت تجربه و خلق خاطرات خوش ايام جوانی را به فرزندان خود بدهند. در غير اين صورت جوان با هر اندازه منع و دور شدن از اقتضائات احساسی و رُمانتيک چنين ايامی، از عشق و عاشقی و جنس مخالفش «تابوئی» خارج از اندازه و قواره های واقعی می سازد که به تبع آن رفتارش نسبت به آن «تابو» نيز خارج از اندازه و قواره طبيعی خواهد بود ... چنانچه خانواده و جامعه فرصت عبور بدون بحران از ايام سبکسری و سبکبالی و تفرج طلبی و عاشق پيشگی اقتضای سن جوانان را فراهم کند در آن صورت می تواند به سلامت روحی ايشان برای حضور موثر و با اعتماد بنفس در آينده جامعه خوش بين باشد. فرآيندی طبيعی و غريزی که برای همه جوان ها و در همه طول تاريخ اتفاق افتاده و می افتد و خواهد افتاد و از آن به تعبير «عماد» تنها غبارغمی شيرين در حافظه ها می ماند آنجا که در فرجام لولی وشی عشاق می سرايد:
ای شعله عشق خانمان سوز
ای جان ده و جان ستان و جان سوز
هر چند که حاصل تو غم بود
قربان غمت روم که کم بود
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مقالات مرتبط:
خیابان تراپی
پیکار چادر و دکلته
مصاحبه با محسن کدیور ـ اسلام و
مدرنیته
غم شیرین
سیندرلا تا خاله سوسکه
آسمان سیاه