سفر اخیرم به ایران قرار بود سفری دو هفته ای بمنظور حضور در مراسم سانحه منجر به قتل پدرم در تهران باشد که با نسنجیدگی و فقد تدبیر و عقلانیت در لایه هائی از نهاد های امنیتی کشور مجبور شدم بمنظور پاره ای از توضیحات بابت نوشته ها و مقالاتم و رفع ممنوع الخروجی ام نزدیک به دو ماه در ایران بمانم
خوشبختانه در رده های بالای پی گیر پرونده ممنوع الخروجی اینجانب رگه هائی از عقلانیت موجود بود که نهایتاً منع خروج اینجانب را مرتفع کردند هر چند بابت همین بازگشت با تاخیر هم مبتلا به ابطال بلیط هواپیما و پرداخت جریمه شدم و هم چنان زندگی همسر و فرزندان در آمریکا نیز ناخواسته مبتلا به تعب شد .
یاد حسین درخشان افتادم که دو هفته قبل از عزیمت ام به ایران طی مراوده ای با اینجانب در فرصت مرخصی بیرون از زندان گفت:
من بخاطر جهل زندانبانانم در حبس ام که نمی توانند بفهمند می توان در عین طرفدار انقلاب اسلامی بودن و منتقد آن نیز بود.
برادران در حالی مته به خشحاش بابت برخی از مطالب بنده گذاشته بودند که هم زمان در جبهه مقابل اینجانب را بارها به مزدور جمهوری اسلامی منتسب کرده و می کنند!
ظاهراً بلاهت در هر دو سوی جبهه بلامرز است!
...
بگذریم
علی رغم این «اقامت دو ماهه اجباری» مزبور برخوردار از برکاتی نیز برای اینجانب بود از جمله با کسر متنوعی از دوستان نشست و برخاست داشتم. از دوستان اصلاح طلب تا سبزهای انحلال طلب از اصولگرایان تا مرفهین بی درد! از ملی مذهبی ها تا دوستان نهضت آزادی
از لاابالی ها تا بینوایان
سفری هم به قم داشتم و بعد از 15 سال بار دیگر این شهر را با همه توسعه یافتگی اش زیارت کردم.
فرصت مغتنمی دست داد تا فیلم های متنوعی را در سینماهای تهران ببینم که اگر مجالی باشد نقطه نظرات خود را در مورد آنها خواهم نوشت. توفیق شد تا دهه محرم را در تهران بوده و بعد از سالها در تکایا و حسینیه های مختلف در خلوت عزادارن حسین ابن علی باشم. و بالاخره توفیق شد تا مراسم چهلم پدر را نیز حضور داشته باشم.
همین جا از همه دوستان دیده و نادیده ای که در این مدت از راه دور و نزدیک با اینجانب هم دردی کردند تشکر می کنم بویژه عزیزانی که در مراسم ختم ابوی قدم رنجه کردند .
از دوستان دوران دانشکده و دوستان و همکاران سابق در مطبوعات و اقوام و منسوبین نیز که هر یک بنوعی بنده نوازی فرمودند کمال امتنان را دارم.
انشاالله بتوانم در فرصتی مقتضی در حق یکایک عزیزان جبران دین کنم.به امید دیداری مجد
***
شنیدم بعد از چند روز آلودگی شدید هوای تهران روز گذشته باران خوبی در تهران باریده و هوا را مطلوب و با طراوت کرده. در چنین ایامی که تهران بارانی است بهترین فرصت برای پیاده روی در این شهر بزرگ است.
طی دو ماه گذشته که در تهران بودم مجال های مغتنمی برای پیاده روی در باران های تهران پیدا کردم.
پیاده روی از چهار راه پارک وی تا میدان تجریش و بازار سنتی تجریش و زیارت امامزاده صالح تا رفتن به سر پل و دزاشیب و دربند
از کامرانیه تا پارک نیاوران تا پاسداران
از پارکینگ ولنجک تا ایستگاه اول و صرف آش رشته بر بام تهران زیر بارش تنک باران
از چهار راه پارک وی تا میدان ونک به صرف سیگار و طعام و استراحت در رستوران ذیل برج سایه روبروی پارک ملت
قدم زدن در پارک ملت و به دیدن فیلم نشستن در سینمای تازه تاسیس و مجلل تندیس
از میدان ونک تا پارک ساعی
از میدان شهرک غرب تا قدم زدن در خیابان های خلوت شهرک و گل افشان ها
از زندان اوین تا سعادت آباد!
از چهار راه امیر اکرم تا میدان بهارستان و در مسیر تناول ساندویچ کوکو سبزی خوش طعم چهار راه مخبرالدوله
از میدان توپخانه تا پارک شهر و تناول دلچسب یک ساندویچ کالباس وطنی
و در جملگی این قدم زدن ها دیدن جریان داشتن با نشاط زندگی زیر پوست شهر.
مردم در داخل دارند زندگی می کنند. ما در بیرون بازی را واگذار کرده ایم اگر نباخته باشیم!!!
***
سفر دو ماهه اخیرم به ایران و اقامت و تفحص ام در تهران تا حدود زیادی داشته ها و دانسته های پیشین بنده نسبت به وضعیت سیاسی و اجتماعی ایران را تکمیل کرد.
تکمیلی که از سوئی اسباب رفع نگرانی ام در برخی از حوزه ها شد در حالی که در حوزه هائی دیگر جای نگرانی کماکان موجود است.
در مجموع یکی از نتایج این سفر برای من آن است که بنا به دلائلی منطقی دیگر اصرار ندارم که تولید انبوه داشته و زیاد بنویسم. یکی از آن دلائل منطقی شفاف شدن برخی از وجوه واقعی برای اینجانب بود. از جمله آنکه دوستانی که مطالب من را دنبال می کردند بخوبی می توانند شهادت دهند یکی از اصلی ترین دغدغه هایم نظارت بر عملکرد تلویزیون بی بی سی فارسی و افشای شیطنت های خبری آن بود اما در سفر اخیر متوجه شدم همه آن دلنگرانی ها ناموجه بود. در واقع در حال حاضر کمتر کسی در ایران هست که دغدغه دنبال کردن تولیدات خبری بی بی سی را داشته باشد و با توجه به جنس مخاطب و پایگاه مخالف دین این رسانه مخاطبان مزبور دیگر برای پر کردن اوقات فراغت خود ترجیح می دهند بجای بی بی سی وقت خود را صرف تلویزیون مبتذل «من و تو» و جم تی وی و تولیدات سرگرم کننده و تفننی آن و بفرمائید شام و شعر یادت نره و ابتذال هائی مشابه آن کنند.
جالب آنجا بود در ایام اقامتم در ایران که هم زمان شده بود با پخش برنامه پر شیطنت «اعترافات» ساخته مازیار بهاری در تلویزیون بی بی سی برخلاف انتظار بزرگترین دغدغه مخاطب چنین رسانه هائی آن بود که بدانند فرزند خدیجه سلطان در سریال «حریم سلطان» پسر است یا دختر؟! و سلطان سلیمان امشب را با کدام یک از لعبتگانش به سر می برد و یا آنکه بالاخره نجیب خان در سریال «عمر گل لاله» با زمرد خانم چه می کنند!!؟ از آن طرف هم در بخش موزیک همه کانال های مزبور پخش کننده یک کلیپ با استانداردی مشترک بودند :
یه دختر خانم نیمه عریان در حال قر دادن و رقصیدن و یک آقا پسر هم با خوانش ترهاتی بی معنا بنام شعر و آهنگ قربان صدقه ایشان می روند و مخاطب هم به مراتب دیدن چنین شبه آوازهای ولو مبتذلی را به بی بی سی و دنیای عبوس خبر ترجیح داده و می دهد.
به همین دلیل دیگر پرداختن به بی بی سی را در اولویت خود ندارم
در پست بعدی نگاهی به چند فیلم سینمائی که در تهران موفق به دیدنش شدم خواهم انداخت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر