۱۳۹۳ فروردین ۲۱, پنجشنبه

هم جنسگرائی پاک کردن صورت قضیه است!


عطف به قطعنامه اخیر پارلمان اروپا در مورد ایران که در بخشی از آن معترض به برخورد حکومت با هم جنسگرایان شده اند بار دیگر بحث هم جنسگرائی در محافل و جراید به روز شده است.
به اقتفای موضوعیت این بحث و به اعتبار منزلت عدل و تاسیس نظام هستی بر مبنای عدل ، هم جنسگرائی را از ناحیه «غیر طبیعی» بودنش نمی توان امری ذاتی تلقی کرد.
ذاتی اندیشی همجنسگرائی Transsexualism خدشه در خلقت عادلانه ای است که بر اساس آن باید تن به این گزاره غیر قابل وثوق داد که خداوند برخلاف نرم طبیعی و بشکلی ناعادلانه برخی انسان ها را غیر طبیعی خلق می کند! بر این اساس هم جنسگرائی را اگر نگویم یک بیماری بلکه به ضرس قاطع می توان یک اختلال و نارسائی کروموزومی نامید که قطعاً می تواند ریشه های علمی داشته باشد کمااینکه درمان علمی هم دارد!
اساساً هم جنسگرایان را در 4 گروه می توان دسته بندی کرد:
نخست درصدی قلیل که از سر تفنن و تنوع طلبی جنسی و فساد اخلاقی چنین گرایشی را پیشه کرده اند.
این جماعت قلیل عمدتاً به مشاهیر سینما و موسیقی و هنر منسوب اند که انگیزه محوری شان در معرفی خود به عنوان هم جنسگرا عموماً نوعی ادا درآوردن و متمایز نشان دادن خود و توجه طلبی است که در فرهنگ غرب از آن تحت عنوان COOL بودن یاد می کنند!
گروه دوم بعضاً و غالباً تعلق به جامعه نسوان دارند.
مطالعات محیطی و بررسی های روان شناسانه موید آنست که چنین رفتاری در« زنان مدعی هم جنسگرائی» غالباً از تالمات روحی ـ روانی و اختلالات شخصیتی ایشان از مناسبات ناصواب در جامعه ریشه می گیرد.
فرهنگ ناصواب جمال سالاری در زنان که غالباً توسط سینمای هالیوود و غرب و ایضاً رسانه های مکتوب و سمعی ـ بصری تولید و تکثیر می شود؛ نقش محوری در ترویج هم جنسگرائی نزد این بخش از زنان را عهده داری می کند.
طبیعتاً سینما و رسانه و فرهنگ متصل به چنین سینما و رسانه ای که در شیک ترین شکل ممکن همه اهتمام خود را صرف الگوسازی از «زن» با معیارهای «باربی» دارد فرجام و برآیند چنین بدآیندی منجر به آن خواهد شد تا زنان در تلقی موجودیت زنانه خود منحصراً ذات زنانه شان را صرفاً در قامت و فورمت و غالب الگوها و استانداردهای القائی هالیوود و در اندازه «آنجلینا ژولی ها» برسمیت بشناسند.
بر این روال قهری خواهد بود که بخش بزرگی از زنان که از چنان استانداردهای هالیوود پسندانه محروم مانده اند:
اولاً مایوس از اقبال از جانب جامعه مردانی واقع می شوند که نوعاً خود (این گروه از مردان) قربانی ذائقه سازی «باربیآنه» از جنس مخالف شده اند.
ثانیاً این بخش از زنان در عطش نیاز طبیعی سکشوال و محروم از التفات جنس مخالف، ضمن زدگی و کراهت یافتن از مردان بصورت رفلکسیو بمنظور تامین حوائج تنانه نیل به هم جنس پیدا می کنند.
بخش غالبی از جنبش های فمنیستی را می توان در این چارچوب بازبینی کرد که به تعبیر آرتور کوستلر « سیندرلاهائی هستند که از ایشان در هیچ مجلس رقصی دعوت به عمل نیآمده»!
ماهیت رفتار این بخش از هم جنسگرایان را می توان همگرائی سوته دلانه آنانی نامید که برای تسکین آلام خود پناه به سوته دلی هم جنسانه می کنند!
سومین گروه را می توان «سرخوردگان جنسی» نامید که رویکرد هم جنسگرایانه شان بیشتر ناشی از نوعی سرخوردگی از جنس مخالف است.
هم جنسگرائی این قشر غالباً محصول برخورداری ایشان از تجربه تلخی است که ریشه در سوء استفاده سکسی شریک جنسی ایشان در تعامل هم خوابگی با یکدیگر دارد. تعاملی که در خلال آن کمترین توجهی به نیازهای عاطفی وی از جانب جنس مخالف نشده. این قشر از هم جنسگرایان نیز غالباً اختصاص به بانوانی دارد که از تجربه تلخ جنسی خود با جنس مخالف مبتلا به روان نژندی شده و هم جنسگرائی را در مقام واکنشی در مقابل کنش و تجربه تلخ قبلی خود انتخاب می کنند.
دسته چهارم را می توان هم جنسگرایانی نامید که بظاهر هم جنسگرایند اما بواقع بصورت طبیعی دگر جنس خواهند!
این بخش از هم جنسگرایان مشتمل به مردان و زنان یا مرد نمایان و زن نمایانی می شود که گرایشات هم جنسگرایانه شان منبعث از اختلالات کروموزومی است.
در واقع ایشان به ظاهر هم جنس گرایند و در باطن تبعیت از ذات دگر جنس خواهانه خود می کنند.
زنی که متاثر از اختلالات کروموزومی «برخلاف ذات انسان نرمال» در مناسبات سکشوال اشتیاق به جنس مخالف ندارد بواقع مردی است که هر چند برخوردار از کالبدی زنانه است اما در باطن همان مردی است که بصورت طبیعی نیل به جنس مخالف (زن) دارد.
هم چنان که مردی که متاثر از اختلالات کروموزومی «بر خلاف انسان نرمال» در مناسبات سکشوال اشتیاق به جنس مخالف ندارد بواقع زنی است که هر چند فیزیکی مردانه دارد اما در باطن برخوردار از روحیات و عواطف زنانه است که بصورت طبیعی نیل به جنس مخالف (مرد) دارد.
(لازم به ذکر است بحث «هرمافرودیسم» بیرون از این بحث و مجالی دیگر می طلبد)
این قشر از هم جنسگرایان بعضاً مشکل شان با جراحی تغییر جنسیت Sex reassignment surgery مرتفع می شود.
علی ایحال با توجه به اصرار غرب در برسمیت شناساندن آشی که خود سهم غالب را در طبخ آن داشته چنین رویکردی را می توان توسل به آن منطق معوج تلقی کرد که:
بهترین راه حل برای حل کردن قضیه ای که سخت است؛ پاک کردن صورت قضیه است!


۷ نظر:

ناشناس گفت...

جای تعجّب است شماtranseualisn ra همجنسگرأی ترجمه کرده‌اید. حالا یا نوعی مغالطه یا واقعا معنی‌ را نمیدانستید خدا می‌داند...

داریوش سجّادی گفت...

هر چند بنده نیز به تفاوت ظریف بین یک هم جنسگرا با یک ترانس سکشوال واقفم اما در نهایت ترانس سکشوال را نیز زیر مجموعه هم جنسگرائی می دانم که هر دو ناشی از اختلالات کروموزومی و اختلال شخصیت و روان پریشی اند

ناشناس گفت...

پاک کردن صورت مسءله یعنی همین مقاله
موفق نباشید :)

Kambiz khan گفت...

ناشناس گفت...
پاک کردن صورت مسءله یعنی همین مقاله
موفق نباشید :)

What a tasteless comment!

ناشناس گفت...

پس شما غیر از تخصّص در سیاست و ژورنالیسم، مدرک پزشکی‌ یا روان پزشکی‌ هم دارید.

ناشناس گفت...

جناب ناشناس عجیب است که برخی برای دفاع از عمل کریه و زشت هم جنس بازی و سینه چاک کردن برای "آزادی" این قوم لوط هیچ نیازی به داشتن مدرک پزشکی و روانشناسی نمی بینند، حالا اگر یک نفر آن را نقد کند باید پیش از نقدش مدرک رو کند؟

ناشناس گفت...

جناب ناشناس، ایشان نقدشان بر اساس تشخیص بسیار دقیق و کارشناسی مبتنی‌ بر دانش ژنتیک بود. دوباره نوشته را بخوانید تا جا بیفتد که چه گفته شده است. پرسش هم این بود که آیا ایشان تخصص ژنتیک هم علاوه بر بقیه کمالاتشان دارند که بحث از اختلال کروموزومی کرده اند؟