۱۳۹۳ فروردین ۱۲, سه‌شنبه

شکست محتوم مذاکرات!


بر خلاف بدبینی رهبری ایران به مذاکرات هسته ای و برخلاف خوشبینی تیم مذاکره کننده دکتر ظریف به این مذاکرات، از منظری واقع بینانه می توان مذاکرات هسته ای 1+5 را با ضریب بالائی محکوم به شکست اما شکستی بنفع ایران پیش بینی کرد.
این واقع بینی ریشه در منطق حاکم بر این مذاکرات دارد که برخلاف ادعای طرفین مبنی بر رویکرد «بُرد ـ بُرد» بیرون از ظواهر و تعارفات و منطبق بر واقعیات بر دو گانه «بُرد ـ باخت» بنا شده.
تفوق دو گانه «بُرد ـ باخت» بر فضای سیاسی مذاکرات 1+5 بازگشت به این واقعیت دارد که برخلاف صورت جلسه اصلی مذاکرات (فعالیت هسته ای ایران) ثقل مذاکرات در جائی دیگر و متکی بر یک اینرسی است که ذات مذاکرات را متاثر کرده است.
به عبارت دیگر دستور جلسه واقعی مذاکرات «پذیرش یا عدم پذیرش اتوریته آمریکا» توسط طرف ایرانی است. 
حاکمیت رویکرد «بُرد ـ باخت» را می توان محصول آن دانست که:
ـ اولاً مذاکرات مزبور تنها متکی بر گفتگوی های ایران و آمریکاست و 4 کشور دیگر عملاً نقش حاشیه ای دارند.
ـ ثانیاً اهمیت محوری قبل از نتیجه مذاکرات، نفس و شکل برگزاری این مذاکرات است.
صورت قضیه آنست که بعد از 35 سال خصومت و رقابت نامتوازن بین یک ابرقدرت با ساختار تحمیلی اش به جهان با یک ایران انقلابی و ساختار شکن نهایتاً همین که طرفین پذیرفتند در موقعیت «پات» بدون تجدید نظر طلبی در سلوک شان با یکدیگر بر سر میز مذاکره بنشینند. نفس همین توافق تا این مرحله یک پیروزی برای طرف ایرانی محسوب می شود که از سوئی توانست موجودیت خود را با حفظ مواضع به طرف آمریکائی برای برگزاری ونشست در مذاکرات مزبور تحمیل کند. در عین حالی که طرف آمریکائی را نیز لااقل به صفت ظاهر به نشستن در حدود قانونی و برابر در قامت دیگر بازیگران نظام بین الملل و پرهیز از زیاده خواهی و سرکشی و زورگوئی مُجاب کند.
از اینجا به بعد طرف آمریکائی که «بیرون از تصنع» با لحاظ اعتبار و اقتدار و هژمونی و سلطه ابرقدرتی مسلم فرض شده اش در مذاکرات حاضر شده قهراً و ذاتاً فاقد انگیزه و استحاله جهت برسمیت شناختن خود در قد و اندازه برابر و معادل با ایران است:
اولاً و طبعاً نمی تواند به راه حلی مرضی الطرفین با ایران برسد.
ثانیاً و با فرض بعید هر امتیازی ولو اندک هم که به ایران بدهد در ازای آن نمی تواند امتیاز مطمح نظر خود را از طرف ایرانی متوقع باشد.
این که آمریکا نمی توانند از ایران امتیاز بگیرند امری است که دولتمردان کاخ سفید به تدریج و بعد از گذشت 7 ماه از بقدرت رسیدن «روحانی» بدان تفطن یافته اند.
همین آگاهی مانع از آن شده تا آمریکائی ها تا این تاریخ عملاً لقمه دندان گیری را از خلال مذاکرات به طرف ایرانی تعارف کنند.
بر همین بستر، فرجام مذاکرات چه منتج به کسب امتیازی بعید از آمریکا برای ایران بدون اقدامی متقابل بشود و چه مذاکرات به شکست کشیده شود در نهایت این طرف ایرانی است که در هر دو صورت می تواند خود را برنده مذاکرات معرفی کرده و توفیق خود در استقامت 35 ساله و تحمیل خود به طرف آمریکائی با حفظ هویت اش در مذاکرات را «صرف نظر از نتیجه» به رخ نظام بین الملل بکشد و متقابلاً ایالات متحده را بر کرسی زیاده خواهی و فقد انگیزه و حس نیت در رسیدن به توافق و تفاهم عادلانه بنشاند.
این که آمریکائی ها در دادن امتیاز به ایران دچار تعلل و فقد انگیزه اند ریشه در دو عامل دارد:
نخست نتیجه انتخابات ریاست جمهوری اخیر ایران.
دوم وقوف ایشان به نقش بالادستی و محوری رهبری ایران در وتوی هر گونه توافقی که بر هم زننده ساختار قدرت در ایران باشد.
مطابق طراحی و محاسبه واشنگتن (از فردای شکست فتنه 88) از طریق تحریم های فلج کننده اقتصادی می بایست بصورت نامحسوس انتخابات ریاست جمهوری ایران را مهندسی آرا کرد تا از طریق بحران معیشت و فلاکت ناشی از تحریم های فلج کننده، اقبال شهروندان در انتخابات را متوجه آلترناتیوی کنند که اشتهار به پراگماتیسم داشته و می تواند در قامت منجی در افکار عمومی شهروندان ظاهر شده و «دست به کاری زند که غصه سر آید»!
هر چند در طراحی و محاسبه آمریکائی ها همه چیز بر وفق مراد بود اما تنها چیزی که در این طراحی نادیده انگاشته شده بود «خواندن دست ایشان توسط رقیب» و بالتبع اقدام بموقع در خنثی و خارج کردن سپهسالار این انتخابات مهندسی شده از ادامه بازی از طریق اهرم «رد صلاحیت» بود.
قدر مسلم در صورت حضور بلامانع سپهسالار در انتخابات ایران به اعتبار بحران معیشتی که نقش امداد غیبی را برای بازگشت منجی عهده داری می کرد و توفیق ایشان در بازی دادن افکار عمومی که «منم طاووس علیین» نتیجه انتخابات می توانست منجر به اقبال و پیروزی متفوقانه و ماکزیممی سپهسالاری شود که بر خلاف دیگر شخصیت های سیاسی در ایران به اعتبار صحابگی و پیشینگی و سنگین وزنی سیاسی تنها کسی بود که آمریکائیان می توانستند مطمئن شوند با حضورش در کرسی ریاست جمهوری می توانند با دادن امتیاز در مذاکرات به ایشان توازن سیاسی در ایران را بنفع وی تا آن اندازه سنگین کنند تا بتواند رهبری ایران را با رویکرد «ناله درمانی» در انزوای «موج سازی خود» منفعل کند.
ناله درمانی هائی از این دست که:
«مردم بُریده اند! خسته اند! دیگر نمی کـِشـَـند و خزانه خالی است و اقبال بالای ایشان به من یعنی شما و سیاست های ریاضتی شما را دیگر بر نمی تابند و لذا با نوشیدن «جام زهر سازش با آمریکا» اجازه دهید کار مُلک و مملکت را مطابق «مصلحت اندیشی پراگماتیسمی» عهده داری کنیم!» (1)
از سوی دیگر وقوف آمریکائیان بر نقش بالا دستی رهبری در ساختار قدرت در ایران خصوصاً بعد از حذف بالانسر قدرتمندی مانند هاشمی رفسنجانی از دایره انتخابات ریاست جمهوری تا آن اندازه به دولتمردان کاخ سفید واقع بینی پمپ کرده تا در اعطای امتیاز به جانشین سپهسالار در ساختمان پاستور امساک نمایند.
هر چند هاشمی وقت و بی وقت می کوشد «حسن روحانی» را در قامت نماینده و پیرو خود به افکار عمومی القا و معرفی کند اما شواهد نشان داده روحانی به اقتباس سلوک متخذه و گویش منکسره اش تاکنون نتوانسته از آمریکائیان آن گونه که لازم است دلربائی کند و ایشان در مقایسه با هاشمی برای آمریکائی ها «اصل جنس» نیست تا اینک ریسک کرده و در مذاکرات اتمی به ثمن بخش ایشان را بدون اطمینان از «بازگشت سود» یا «توان بازگشت سود» برخوردار از امتیاز کنند.
طبیعتاً اگر فردای انتخابات ریاست جمهوری 24 خرداد 92 این هاشمی بود که بر کرسی ریاست جمهوری ایران جلوس می کرد استبعادی نداشت تا آنک در پروسه مذاکرات هسته ای تمامی تخم مرغ های آمریکا را در سبد وی می دیدیم. اما واقعیت نشان می دهد اینک آمریکائی ها در مورد روحانی مردد اند خصوصا بعد از آنکه فهمیدند روحانی نمی خواهد یا شانه هایش توان آن را ندارد تا در زمین هاشمی و در مقام سخنگوی هاشمی در مقابل رهبری بازی کند.
این کم اقبالی با ابرام روحانی بر آنکه «در جمهوری اسلامی تنها یک پرچم و یک پرچمدار وجود دارد و آن مقام معظم رهبری است و همه باید تحت لوای همان پرچم حرکت کنند و این که پرچم دیگری در کشور باشد نه عقلی است و نه شرعی» تردید آمریکائی ها نسبت به ایشان را به یاس نزدیک تر کرد.
این در حالی است که در ابتدا نئوکان های آمریکائی در وحشت نزدیکی ایران و آمریکا کوشیدند با توسل به «بازی کثیف» رادیکالیزم را به روند تعاملات در مذاکرات 1+5 تزریق کنند.
بافتن افسانه بمباران شیمیائی در سوریه بمنظور کشاندن اوباما به جنگ با دمشق و منفعل کردن ایران «در دیروز» و ماجرای اوکراین و زدن رکب به پوتین «در امروز» هر دو پرده هائی از این بازی کثیف بود که در هر دو تجربه نیز تیر طراحان کمانه کرد.
اظهارات اخیر «شیمون پرز» را می توان در همین چارچوب و بمنظور دامن زدن بر اختلاف آرمانی مطمح نظر صهیونیست ها در ساختار قدرت ایران ارزیابی کرد که ساده لوحانه و با بی استعدادی در واکنش به سخنان اخیر آیت الله خامنه ای در مشهد، ابراز لحیه کرد که:
«هر چند رئیس جمهور روحانی به ما امید داده است اما رهبر عالی رتبه و روحانی ایران دوباره همه چیز را خراب کرد»!
بازی نوین پارلمان اروپا در تدوین پیشنویس قطعنامه کمپین حقوق بشری در ایران را همچنین می توان در چارچوب ناامیدی ایشان از بافتن کلاهی از بوریای مذاکرات 1+5 فهم و ارزیابی کرد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بخشی از مقاله شوکران دوم ـ لازم به ذکر است در مقالات هفتگانه زیر پیرامون انتخابات ریاست جمهوری سال 92 و نقش هاشمی رفسنجانی بتفصیل پرداخته ام:
ـ خیز بلند هاشمی

ـ گلوله های کاغذی
ـ صانعان تقدیر
ـ شوکران دوم
ـ دام چاله های سیاسی
ـ ماجرای هاشمی
ـ گربه چکمه پوش

۴ نظر:

ناشناس گفت...

ای کاش گوش شنوایی وجود داشت
ای کاش شیدائیان آمریکا واقعیت ها را بدور از کینه جناحی آمریکا را ببینند
نه مثل این جمله رفتار کنند :
دشمن دشمن من دوست من است!!!!!!!!!!!

ناشناس گفت...

AKHESHHHHHHHHHHHH KHODA ra shokr ke salamat hasted khoda ra.10000000000000 bar shokr mekonam ke shoma azez SALAMAT hasted . ghol beded ke degeh tekrar nasheh . AREZOYEH salamate shoma ra az khodayeh mehrban khastaram ostadeh azezam pedareh khob o mehrbanam
khob HALA BERAM MATALEB RA BA kheyaleh RAHAT BEKHANAM
MERSI KE HASTED.

morteza گفت...

سلام. اساس مقاله بر این فرض بنا شده که اساسا انگیزه امریکا از تحریم,به زیر کشیدن نظام حاکم بر ایران و تغییر آن به نظامی باب میل سلطه گران است.
در حالیکه نظریه دیگری هست که انگیزه تحریم فقط احتمال نظامی بودن برنا
پمه هسته ای ایران و به تبع آن نابودی اسراییل بواسطه این قدرت است.کما اینکه اصحاب قدرت در ایران بوفور در مورد نابودی اسراییل خطابه ها گفته اند و حتی در باب ضرورت فقهی نابودی اسراییل در رسانه های ایران سخن گفته شده است (مشخصا مقاله ای با همین عنوان در سایت خبری الف). درنتیجه اسراییل بواسطه نقش انکارناپذیری که در سیاست گذاری های دولت امریکا دارد, شرایط را به سمتی پیش برده تا ایران را وادار به انصراف کامل از پیگیری پروژه هسته ای کند.
پرسش از نگارنده این مقاله: از کلیت و منطق نوشته شما برمی آید که نظریه دوم را قبول ندارید. دلایل و شواهد شما برای نادرستی این نظر چیست.
متشکرم

داریوش سجّادی گفت...

علیک سلام
در مورد نوع نگاه و رویکرد آمریکا به ایران پیش تر در مقاله زیر نوشته ام
http://dariushsajjadi.blogspot.com/2013/05/blog-post_8549.html