۱۳۹۴ اسفند ۱۱, سه‌شنبه

گوریل!


پایان انتخابات اسفند 94 را با توجه به جنس آرای متخذه «هاشمی رفسنجانی» در تهران بنوعی می توان پایان عمر سیاسی این کهنه سرباز سیاست در «هرم قدرت ایران» محسوب کرد!
پیش تر نیز بر این نکته انگشت تاکید گذاشتم که:
بعد از امریه رسانه وزارت خارجه انگلستان (BBC) مبنی بر لزوم رای دادن تهرانیان به آقای هاشمی رفسنجانی و لیست نامزدان معرفی شده توسط ایشان در انتخابات 7 اسفند و بعد از آنکه «آیت الله خامنه ای» در 29 بهمن در خصوص این دخالت آشکار رسانه وزارت خارجه انگلستان اظهار داشت:
«دشمن الان بر روی مجلس خبرگان حساس است؛ رادیوی انگلیسی دارد به مردم ایران، مردم تهران دستورالعمل می‌دهد که به فلانی رأی بدهید، به فلانی رأی ندهید؛ معنایش چیست؟ انگلیسی‌ها دلشان برای دخالت کردن در ایران تنگ شده است؟ اینکه تأکید داریم مردم، با بصیرت، باآگاهی، با دانایی وارد بشوند به خاطر این است که بدانند دشمن چه می‌خواهد. وقتی شما دانستید دشمن چه می‌خواهد عکس آن عمل خواهید کرد»

متعاقب اظهارات رهبری ایران، آقای هاشمی رفسنجانی در یک موقعیت حساس بمنظور انتخابی مهم قرار گرفت.
به عبارتی دیگر وقتیBBC صریحاً فرمان داده تا شهروندان تهرانی چگونه به لیست منتخب آقای هاشمی رفسنجانی در انتخابات هفتم اسفند رای دهند تا مخالفان ایشان از خبرگان حذف شوند! و متعاقب آن آیت الله خامنه ای نیز در بیانی صریح تر به مردم تهران و مخاطبان BBC فرمودند تا ایشان به امریه این شبه رسانه بی وقعی کرده و برخلاف پیشنهاد BBC (رای به هاشمی و لیست منتخب هاشمی) عمل کنند!
در چنین حالتی آقای هاشمی رفسنجانی خود را مخاطب صریح رهبری نظامی می دید که با صراحت در حال دادن این گوشزد به ایشان است که «جنابعالی گزینه مطلوب دشمن شده و نباید به شما رای داد».
علی رغم این و با وقوف به سنت سیاسی هاشمی و آگاهی از بی انتهائی جاه جوئی معظم اله مسلم بود ایشان بدون اعتنا به موقعیت لغزنده و شماتت آمیز خود و بدون توجه به تذکر رهبری بر ادامه مسیر متخذه خود ابرام خواهند ورزید.
امری که تلخ کامانه اتفاق افتاد و شخصاً و کتباً و در همان زمان تبعاتش را به اندازه بضاعت و وسع و توان قلمی خود به معظم اله بدین منوال گوشزد کردم که:
« آقای رفسنجانی در فردای اعلام نتایج انتخابات خبرگان تحت هر شرایطی بازنده آن آزمون خواهند بود! چرا که اگر انتخابات تهران را محتملاً ببرند این امر بدان معنا است که معظم اله موفق شده با قرار دادن خود ذیل سپهر «مخالفان و مخالفت با رهبری انقلاب» ثقل سیاسی خود را به نقطه امید و اعتماد و التجاء بی بی سی و اصحاب بی بی سی و عقبه انگلوفیل موجود دولت انگلستان در تهران مبدل نماید ... اقبالی که قطعا در تاریخ تحولات سیاسی ایران نمی تواند در دوسیه انقلابی آقای رفسنجانی به عنوان یک فراز قابل افتخار درج شود و تبعا نمی تواند موجبات ابتهاج ایشان باشد. (1)
علی ایحال با مختصات فوق و بعد از اعلام نتایج انتخابات خبرگان تهران و موفقیت هاشمی در کسب رایی بالا و ماکزیممی از اقبال بخش معناداری از تهرانیان اکنون اکبر هاشمی رفسنجانی را در سپهر سیاسی و چارچوب نظام جمهوری اسلامی که اتفاقاً شخصاً نیز نقش بالا و بسزائی در فرآیند و تشکیل آن داشت باید فردی تمام شده و عنصری سوخته محسوب کرد.
«خر که مُکرر نمیشه» عنوان مطلبی بود که پیشتر در تبیین رویکرد آقای رفسنجانی جهت پیروزی در انتخابات خبرگان پنجم منتشر شد و در بخشی از آن مطلب، نوع بازی آقای هاشمی برای تجمیع آرایی معنادار به سمت خود را بدین صورت متذکر شدم که ایشان از طریق مُنجی نمائی و القای خود در قامت شهسوار مقابله کننده با نظام و قرار دادن شاکله سیاسی خود در شعاع مخالفت با رهبری و ایضاً از طریق قطبی کردن فضای انتخابات می کوشد این اقبال را بیابد تا ثقل سیاسی خود را در کانون محبت و الفت و شیدائی جمیع مخالفان نظام قرار داده و بدینوسیله آرای این اقشار را در مقام دهان کجی به نظام هم که شده بنفع خود وارد انتخابات کرده و در سبد آرای خود انباشته نماید. (2)
بازی ناپاکی که وی را ولو با آرای کثیف اما با سبدی پُر حجم، پیروز انتخابات تهران می کرد.
فراخوان BBC دوپینگ بموقعی بود تا علی رغم توقع از هاشمی که برای اعتبار خود هم که شده می بایست محکم و با پشت دست به دهان بی بی سی چیان می کوبید اما هاشمی از آن طریق توانست ضمن بی وقعی به عتاب رهبری روی موج اجتماعی ناشی از دو قطبی «بی بی سی ـ رهبری» نشسته و با تفوق آن آرای هر چند کثیف اما متراکم را تجمیع و تصاحب کند.
پیروزی نامشروع هاشمی در خبرگان تهران تداعی دیالوگ ماندگار «علی نصیریان» قاضی القضاة باشتین در صحنه اعدام 15 تن مدعی «شیخ حسن جوری بودن» در سریال ارزشمند «سربداران» است آنجا که با اعدام آن 15 مدعی قاضی خطاب به حضار گفت:
اگر «شیخ حسن» در میان این 15 تن بود که مٌُرد! اگر نبود دیگر «شیخ» نیست که 15 تن را فدیه خود کرد!
حکایت فلاکتی که اکنون و بنوعی مشابه با «سربداران محمد علی نجفی» گریبان گیر مردی شده که علی رغم آنکه همه اعتبار سیاسی خود را مدیون مبارزه 60 ساله اش با استبداد و استعمار خارجی بود؛ اینک و در پیرانه سری و بی التفات به رعایت قواعد بازی پاک دستانه و از طریق بازی «گوریل القائی رقیب» بمنظور پناه بردن رعایای وحشت زده به آغوش «کینگ کونگ فریب»! همه آن اعتبار سیاسی را بمنظور کامیابی در بازی قدرت با نشستن در زمین اجنبی به چوب حراج بست.
من حیث المجموع هر چند هاشمی خود خواسته و در سپهر سیاسی رقابت های «مشروع» قدرت در ایران تمام شده محسوب می شود اما ایشان منطقاً و اخلاقاً موظف است در این کسوت نوین از صرافت ایستادن در میانه درب افتاده و عطای نظام را به لقایش ببخشد.
این کمال بی اخلاقی است که کرسی ها و مناصب نظام را در اشغال بگیرند و از پیاز نظام بهره ببرند اما هم زمان نرد عشق با اپوزیسیون نظام ببازند!
هر چند نباید این واقعیت را نیز کتمان کرد که هاشمی رفسنجانی منصب حکومتی اش و کسوت ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام را از رهبری نظام اخذ کرده اما چنین اخذی بویژه از فردای 88 و تفطن رهبری از شیطنت های هاشمی در «فتنه سبز» اخذی کرهی است (و نه طوعی) از جانب مدیریت عاقله نظام بمنظور معطل نگاه داشتن توانمندی های تخریبی و تحت کنترل قرار دادن ظرفیت های چالشگری هاشمی علیه نظام.
چیزی مشابه پذیرش اسلام آوردن «ابی سفیان» نزد رسول الله بعد از اطمینان ابوسفیان به سقوط مکه.
بلاتردید رسول الله نیز تفطن به این واقعیت داشت که ابوسفیان قابل اعتماد نیست اما به همان اندازه نیز توجه داشت که همین ابوسفیان تا آن اندازه نفوذ و قدرت دارد تا در فردای فتح مکه به اندازه کافی برای رسول الله و مدیریت مکه شیطنت و کارشکنی کند. لذا عقل دوراندیش حکم می کرد تا برای مهار شرارت و تحت کنترل قرار دادن «بزرگ قریش» ایشان و تظاهر به اسلام آوردن ایشان را مصلحتاً و کرهاً و نه طوعاً اقبال کنند و بیت اش را حریم امن قرار دهند!
لذا استبعادی ندارد تا در ایران نیز قوه عاقله نظام با تأسی از رویکرد رسول الله کماکان برای مدیریت هاشمی و مصون نگاه داشتن نظام از توان تخریبی وی و غیر فعال ماندن توان چالشگری «معظم اله» صبوری کرده و مشفقانه ایشان را تحمل و رواداری کنند؛ اما این امر نافی آن نیست تا هاشمی نیز اخلاقمندانه تکلیف خود را با خود روشن کرده و بین بازی در زمین اجنبی و بازی در زمین نظام «پش» انداخته و یکی را برگزیند.
نمی شود به اقتضاء از پیاز نظام خورد و نارفیقانه در زمین اجنبی غش کرد.
از سویی دیگر «رای شویی» هاشمی در انتخابات 7 اسفند از طریق یارگیری از زمین اجنبی و اصحاب اجنبی نیز بایسته تدقیق است.
محل نزاع، مستتر در هم افزائی آرمانی هاشمی با عقبه سمپات های بی بی سی و دولت فخیمه انگلستان در تهران است که هاشمی مُحیلانه توانست با استحصال آرای کثیف این اقشار خود را کامیاب خبرگان کند و متقابلاً صاحبان آن آراء نیز خام اندیشانه با تصور احساس دین هاشمی نسبت به خود و آرای خود مترصد واکنش جبرانی معظم اله در فردایی موعود شوند.
مالکان آن آرای کثیف بدون کمترین الفت به هاشمی یا «خبرگان تصرف شده هاشمی» یا «نظام مطمح نظر هاشمی» اقبال شان به هاشمی را بر این گمانه احاله کرده اند که از این طریق می توانند هاشمی را در قامت یک ترانسفر به محملی جهت رخنه خود به نظام مُبدل کنند تا در فردایی محتمل و در بزنگاهی مغتنم از هاشمی و نظام بصورت توامان بگذرند!
غافل از آنکه هاشمی نیز در مقام استاد زبردست چنین «بازی قدرتی» در طرف دیگر ماجرا می کوشد تا ضمن نشستن بر موج اقبال این اقشار، استحکامات خود در نظام را بسط و تقویت کرده تا از آن طریق بتواند حقآبه متوقع خود از خزینه نظام را شیتیل کند و بدین ترتیب بعد از انقضای آرای آن توده های متوهم، بازی نوین خود را تدبیر کند.
آنچه که هاشمی از برآیند و جنم آرای متخذه خود می داند و صاحبان آن آرا نمی دانند آن است که برای هاشمی ارزش این اقشار و آرای این اقشار تا آنجائی است که در شوق آمدن به درون نظام بمانند اما هرگز از امکان ورود به نظام و شراکت در قدرت نظام برخوردار نشوند در عین حالی که همواره و از طریق هاشمی در مخیله شان برای خود کورسوئی از امید حضور در مناسبات قدرت در ایران را به تخیل داشته باشند.
هاشمی رفسنجانی بخوبی می داند لایه هائی که مصلحتاً بدآنها پیوسته، ورودشان به سیستم بمعنای خداحافظی و گذشتن از هاشمی است. لذا هاشمی خواهد کوشید این جماعت را تا آن اندازه تحریک و تقویت کند تا بتواند از جوار مهابت آرای ایشان نظام را «اخافه» و از این طریق «تلکه» کند اما و هم زمان می کوشد این جماعت را تا آن اندازه تحریک و تقویت و تشجیع نکند که با ورود و گذشتن از سیستم جا را برای ایشان نیز تنگ کنند.
در این میان نکته چندش آوری که به تلخی حافظه تاریخی ایرانیان را تا بلند مدت خواهد گزید؛ بد نامی و سرشکستگی تاریخی و قابل شماتتی است که در این «هم افزائی با اجنبی» بنام آن بخش از تهرانیان که در این خیانت ملی مشارکت کردند تلخکامانه ثبت شد و سند خورد.
این شایسته کمال شماتت و اوج ملامت است که تاریخ ایران در 7 اسفند ماه 1394 در تاسف آورترین و شرم آورترین شکل ممکن در دو گانه مواجهه رهبری مملکت با دولت اجنبی برخوردار از دوسیه ای کثیف و مملو از خیانت و جنایت در تاریخ ایرانیان، آرای بخش بزرگی از تهرانیان بنام آن دولت اجنبی سند بخورد و به کام انگلستان به صندوق آرای انتخابات ایران واریز شود!
یک آبرو ریزی سنگین که شرمگینآنه حضور اسلاف این جماعت در جوار دیگ پلوی سفارت انگلستان در انقلاب مشروطه را تداعی به ذهن خواهد کرد.
هر چند از فردای اعلام نتایج انتخابات 7 اسفند شخصیت های متعددی مذبوحانه کوشیدند و می کوشند آبروداری کرده و این فضاحت ملی را زیر فرش پنهان کنند! اما واقعیت غیر قابل کتمان آنست که این بخش از تهرانیان در یک بی مبالاتی محرز موجبات یک سرافکندگی تاریخی را بنام خود در حافظه تاریخ ثبت کردند و بدین ترتیب یک ضربه مهلک به منافع ملی ایران وارد آوردند.
اما و بقول آمریکائی ها «اگر یک ضربه سنگین نتواند ما را بکُشد؛ می تواند ما را قوی تر از گذشته کند»! علی رغم این و تا فردای جبران این ضایعه و ضربه سنگین، در مقابل آن بخش از تهرانیان که در این خیانت ملی خود را منزه نگاه داشتند و یا اساسا رای ندادند و یا در زمین انگلستان بازی نکردند، بخش شرمنده تهران شوربختانه گریزی از این واقعیت نخواهند داشت تا شمایل خود در چشم همشهریان منزه مانده شان در تراژدی «7 اسفند» را در قامتی شرمگینانه برسمیت بشناسند و خود را تا اطلاع ثانوی بدین شکل مخاطب دیگر هم وطنان شان بدانند که:

ای کوفیان بی وفا، امروز ماییم و شما
افتاده در غرقآب خون تا خود چه داند آشنا
بی زارم از دین شما، نفرین به آیین شما
از «حیله شیطانی» و دل های سنگین شما
ای شهر بی آیین شده ای مردم نفرین شده
ای عالمی بی دین شده ، از عهد ننگین شما
(اینجا)


....................................................................
1 ـ آقای هاشمی اینجا پایان خط است
خر که مُکرر نمیشه!



۴ نظر:

ناشناس گفت...

سلام
چند نکته:
1- مقایسه رفتار با معرفت و عارفانه ی پیامبر اسلام رحمه للعالمین و قطب و شاهنشاه و دریای صفا و اسوه ی اخلاق با ابوسفیان و دیگران پس از فتح مکه با حرکت رهبری با هاشمی نشانگر شناخت سطحی شما از شخصیت پیامبر و قیاس مع الفارق است که زان قیاسش خنده آمد خلق را.
2- بنده یک تهرانی هستم و به لیست مورد نظر سید محمد خاتمی اعتماد کرده و رای دادم. هیچگاه لیست ارایه شده ی بی بی سی را ندیدم و صرفا از زبان آقایان محترم ارایه ی لیست انگلیسی و لزوم عدم رای دادن به آن را شنیدم و همچنان نمی دانم چه کسانی در این لیست بوده اند. خود را مسلمان می دانم و به قصد قربت و انجام وظیفه رای دادم و در درگاه الهی آماده ی پاسخ گویی برای این اقدام خود هستم.
3- در مصاحبه ویژه خبری شبکه دو سیما حمیدرضا ترقی گفت خوشبختانه شاهد بی اخلاقی در این انتخابات نبودیم و دهقان سخنگوی اعتدال و توسعه به درستی اشاره کرد که عنوان کردن لیست انگلیسی توسط اصولگرایان یک بی اخلاقی بود. اگر یکی از لیست ها توسط رقیب اصولگرا لیست انگلیسی نامیده شود صرفا برای این که رای نیاورد بی اخلاقی نیست؟ پس تایید صلاحیت به چه معناست؟ و چرا افرادی که شورای نگهبان می دانست مورد حمایت انگلیس هستند تایید صلاحیت شدند؟ برای گرم کردن تنور انتخابات؟ یا نشان دادن دموکراسی در ایران؟ یا چه؟ با چه منطقی این قابل توجیه است؟
4- مطمئنا یک تهرانی ایران نشین برای سرنوشت خود اهمیت بیشتری نسبت به یک خارج نشین قائل است. لطفا شما از اسکاتسدیل برای ما رنج نامه و اشعار نفرین بر شهر شما نفرستید. نفرین بر شهر خودتان!

ناشناس گفت...

سلام . من وبلاگ شما را می خوانم . این مطلب را نخواندم . عکسی که شما گذاشتید پایان عمر سیاسی شما و امثال شما بود مگر آن که قوه قهریه و کفن پوشان باز به خیابان بیایند . این حرکت شما بی ادبی محض است و عصبانیت شما را عریان تر می کند .
اگر بی بی سی این میزان نفوذ دارد پس برنامه هایی که سه دهه در دستان شمایان ساخته شده است کشکی بیشتر نبوده است پس بهتر است بروید و بگذارید باد بیاید آقای سجادی .
اگر ملتی این میزان شعور دارد که در انتخابات شرکت کند همان میزان درک و درایت دارد که به لیستی انگلیسی رای ندهد .
آیا فقط شما استقلال طلبید و تنها شما معنی استقلال و مستقل را می دانید ؟
با فکر بیشتر بنویسید .

ناشناس گفت...

گًل گفتید اقای سجّادی.

کار این بخش از هموطنان مسبوق به سابقه است. ساقط کردن دولت مصدق به فرمان اجانب نمونه‌ای شاخص است.

شرم آور است "اردشیر زاهدی"های زمان که خود را "مصدق" فرض میکنند، و جماعت دنبال رو انگلیس که خود را وارثین امیرکبیر و مصدق می‌دانند.

ناشناس گفت...

آقای ناشناس نوشت: " لطفا شما از اسکاتسدیل برای ما رنج نامه و اشعار نفرین بر شهر شما نفرستید. نفرین بر شهر خودتان!"

باید به ایشان گفت، شما هم از این پس از تهران برای کوفیان رنج نامه و شعر ننویسید. اگر شما هم در کوفه بودید سر امام را میبریدید.
اقای ناشناس، برخی‌ مسائل را از بیرون بهتر می‌توان دید.

شما به لیست انگلیسی‌ رای ندادید. به لیست حامیان اسلام آمریکایی رای دادید. از جماعتی که چش و گوششان به VOA و BBC است جز این انتظاری نیست.