۱۳۹۴ اسفند ۲۵, سه‌شنبه

ما اهل کوفه نیستیم ـ تهرونم وانمیستیم!


برخلاف رئیس جمهور که با مبالغه و در جمله ای امری (!) فرموده اند «باید تا پایان تاریخ به سال 94 افتخار کنیم» (!) سال 94 لااقل پایانش از یک تلخی و بی افتخاری بزرگ در کارنامه انقلاب اسلامی برخوردار شد.
تلخی مطعون ناظر بر نتیجه انتخابات خبرگان و پارلمان تهران در اسفند ماه سال 94 است که بدون مجامله در این انتخابات برای نخستین بار یک شکست عبرت آموز در کارنامه انقلاب اسلامی ثبت شد هم چنان که هم زمان همین انتخابات دوسیه سیاسی «هاشمی رفسنجانی» را نیز از یک پیروزی غیر قابل افتخار برخوردار کرد.
شکست اسفند 94 در پرونده انقلاب اسلامی شکستی به اعتبار اتحاد و یارگیری نامیمون هاشمی رفسنجانی از میانه توده های حامل خرده فرهنگ غربی و مخالف با نظام در حد واسط شمال تا شمال غرب تهران بود که در انفعال و افت مشارکت بدیع و معنادار جنوب شهری های تهران میسر شد. افت مشارکتی که می توان آن را به حساب توفیق آمریکا در خسته کردن اقشار فرو دست و حامی انقلاب از طریق تحریم اقتصادی و پمپ بحران معیشت گذاشت.
به لحاظ قیاس «شکست انقلاب در تهران» را می توان مینیاتوری از شکست «نیکلاس مادورو» جانشین هوگو چاوز در انقلاب بولیواری ونزوئلا طی انتخابات پارلمانی آذر ماه گذشته تلقی کرد با این تفاوت که مادورو پارلمان را در سطح کشور به عناصر آمریکوفیل حزب «ائتلاف اتحاد دمکراتیک» باخت و در ایران حاملان انقلاب بدلیل فراوانی و انباشت و تراکم انحصاری عناصر غربنده در تهران نتیجه انتخابات پارلمان را تنها در پایتخت به هاشمی و حواریون هاشمی واگذار کردند.
اقشاری که در سال های جنگ و موشک باران تهران به لودگی حین فرار از تهران زیر لب شعار می دادند « ما اهل کوفه نیستیم ـ تهرونم وانمیستیم»! و اکنون نیز از منتهی الیه خوش باشی فرصت شناسانه با بازی در زمین اجنبی، جبهه مخالفت با رهبری نظام را بنفع هاشمی دوپینگ کردند.
علی ایحال پیروزی هاشمی در تهران در موقعیتی محقق شد که شخصاً و پیش از انتخابات دو هشدار را به حاملان انقلاب اسلامی گوشزد کرده بودم که واقع بینانه هر دوی آن هشدارها محقق شد.
ـ نخست آنکه با اتکای بر عملکرد نارفیقانه هاشمی رفسنجانی از فتنه 88 به بعد (*) ضمن توجه دادن به ثقل سیاسی ایشان و توصیه به خنثی کردن ترفندهای هاشمی از طریق مدیریت وی هشدار دادم «مشارالیه» هر چند توان گذشتن از نظام را ندارد اما تا آن اندازه توان دارد که نظام را به چالش بکشد. (**)
ـ دوم آنکه بر این بداهت نیز صراحت ورزیدم که هاشمی رفسنجانی مُحیلانه توانسته با قرار دادن خود در شعاع ضدیت با رهبری از میانه مخالفان با رهبری یارگیری کرده تا از آن طریق بتواند با اتکای بر آرای ناپاک نتیجه انتخابات تهران را بنفع خود برُباید.
اکنون و با محقق شدن این دو واقعیت، بیرون از تعارفات سیاسی باید نتیجه انتخابات تهران را درست خوانی کرد. خوانشی که موید آنست برای نخستین بار جمهوری اسلامی سنگین ترین ضربه به منافع ملی ایران و سرحدات انقلاب اسلامی را از درون و از قلب پایتخت متحمل شد.
علی رغم این نباید این واقعیت را نیز نادیده انگاشت که پیروزی هاشمی پیروزی قابل افتخاری برای ایشان محسوب نمی شود چرا که جنس پیروزی هاشمی «پیروزی در نظام» نبود بلکه «پیروزی بر نظام» شد!
صورت قضیه نیز به اندازه کافی شفاف هست تا این واقعیت تلخ را بنام هاشمی و در دوسیه هاشمی با وضوح و بی افتخار ثبت کند بدین منوال که:
نخست در 29 بهمن و بعد از فراخوان رسانه وزارتخارجه انگلستان (تلویزیون فارسی بی بی سی) مبنی بر رای دادن تهرانیان به هاشمی و لیست مورد نظر هاشمی در انتخابات 7 اسفند، آیت الله خامنه ای در مقام بالاترین مرجع حکومتی در ایران طی یک سخنرانی عمومی صریحا از تهرانیان خواست بر خلاف امریه «بی بی سی» عمل نمایند.
درخواستی که برخوردار از شفافیتی با این مضمون بود که تهرانیان برخلاف توصیه بی بی سی به هاشمی و لیست هاشمی رای ندهند.
طبعاً اولین و منطقی ترین واکنش از سوی کسی مانند هاشمی که بارها و در تریبون های عمومی متابعت خود از رهبری را به رخ مخاطبان کشیده بود می توانست یا می بایست آن باشد که یا به فرمان رهبر لبیک گفته و اعلام می کرد به دلیل عدم اعتماد رهبری به خود (حال بنا به هر دلیلی) از ادامه حضور در انتخابات انصراف می دهد و یا آنکه حداقل جهت خنثی کردن ترفند دولت انگلستان ضمن بیعت مجدد با رهبری صریحاً و علناً به دهان رسانه دولت بریتانیا می کوبید.
علی رغم این هاشمی نه تنها از چنین اقدامی استنکاف ورزید بلکه تمام قد دست به بسیج لشکر مخالفان نظام بنفع خود و در اردوی انتخاباتی خود زد و متعاقب آن «همآوردی اپوزیسیونی» ظفرمندانه پیروز تهران ولو با آرای ناپاک شد!
اما در این میان یک واقعیت از نگاه تیزبین هاشمی در این پیروزی مغفول نماند و آن اینکه به اعتبار جنس آرای اپوزیسیونی ریخته شده در سبد هاشمی در انتخابات مزبور، از تاریخ 7 اسفند 94 ایشان عملا و رسماً از نظر سیستم به یک چهره غیر خودی و مسئله دار با رهبری مبدل شدند!
چیزی که صرف نظر از هیجانات و ابتهاجات اولیه بعد از 7 اسفند و در اردوی حواریون هاشمی، اولین کسی که بدان التفات و اضطراب یافت خود هاشمی بود به همین دلیل بلافاصله در اولین جلسه مجمع تشخیص مصلحت صحبت از فراموشی رقابت های انتخاباتی و دادن دست همکاری با یکدیگر کرد.
اضطرابی که بیرون از تکلف های تصنعی بوضوح در گویش سیاسی ایشان مسموع است و نگران از وضعیتی است که خود برای خود و در سیستم و در طمع «پیروزی به هر بهائی» فراهم ساخت.
چنین فرآیندی اکنون هاشمی را می تواند به این صرافت بیاندازد که حال که نمی تواند پل های خود شکسته اش بین خود و نظام را ترمیم کند چاره ای ندارد تا موقعیت اپوزیسیونی خود را برسمیت بشناسد.
هاشمی تا آن اندازه فراست دارد تا بداند اگر اینها و اینجا را نیز از دست بدهد قهراً به عنصری «از آنجا رانده و از اینجا مانده» مبدل خواهد شد. لذا استبعادی نخواهد داشت چنانچه هاشمی در آینده با رویکرد «عبدالحلیم خدامی» بخواهد خلاء مشروعیت درون سیستمی اش را از طریق دلربائی از عنصر خارجی ترمیم کند. هم چنان که اکنون نظام نیز تا آن اندازه برخوردار از کفایت ادله شده تا بتواند از تکرار هاشمی در «کاخ مرمر» که به تانی تغییر کاربری به «مسجد ضرار» داده، اجتناب ورزد!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تبیین جنس آرا و نوع پیروزی نامشروع هاشمی در اسفند 94 لازم التکرار است تا ایشان و تیم ایشان لااقل نتوانند پشت پرده این پیروزی ماهیت اپوزیسیونی شده خود را استتار کنند.

* ـ نگاه کنید به مقالات دور شید ـ کور شید و آقای هاشمی میشه بسه؟
** ـ نگاه کنید به دو مقاله پایان بد هاشمی و پایان هاشمی
مقالات مرتبط:
ـ گوریل 


۱ نظر:

كامبيز خان گفت...

تحليل درست وبجايى است. سخنان شاذ فرزندان هاشمي هم بخشى از نقشه از پيش طراحى شده است. خدا عاقبت همه را ختم بخير كند.