۱۳۹۴ اسفند ۱۶, یکشنبه

به همین سادگی!


سخنی با مسعود ده نمکی.
آقای «مسعود ده‌نمکی» در وبلاگ شخصی‌اش و در پستی با عنوان «زلزله در راه است» دل مویه ای در نقد نتایج انتخابات اخیر نوشته و ضمن آنکه نه آرای تهران را منتسب به «کوفیان» دانسته و نه آرای شهرستان را ذیل «بی شعوران» معنا کرده در نهایت بابت ظهور طبقه ای نوین با مطالبات و مختصاتی جدید هشدار داده که می تواند گسل معلول تناقضات رفتاری در حکومت داری را فعال کند!
ده نمکی در ادامه با بیدار باش دادن بابت «زلزله ای در راه» در جمله ای معترضه پرسیده:
کدام نظام سیاسی در دنیا را سراغ داریم که در هر انتخابات مشروعیت خود را در دو قطبی‌سازی بین سیاه و سفید به چالش بگذارد!؟ (اینجا)
خیر مسعود خان!
نقل این حرفآ نیست. لااقل شما با خودتان صادق باشید. آنها که می گویند در تهران «لیست انگلیسی» پیروز شد طعنه به منتخبین مردم نمی زنند. محل نزاع انتخاب کنندگان آن لیست 30 نفره است نه انتخاب شوندگان!
لیستی که رسانه دولت فخیمه انگلستان صراحتاً بر وثاقت آن صحه گذاشت و پس از تائید و تنفیذ برای روشن شدن تکلیف رُعایای ملکه امر به ابلاغ شد!
با پنهان کردن چهره زشت واقعیت که نمی توان تاریخ را نیز فریب داد!
با چنین احتجاجاتی تصور می کنید می توان آبروداری کرد!؟
مگر غیر از این است رهبری نظام صراحتاً در فراخوان مردم بمنظور شرکت در انتخابات «مخالفین نظام» را نیز دعوت به مشارکت کردند!؟
مگر غیر از این است فراخوان رهبری از مخالفین نظام جهت مشارکت در «رای دادن» بمعنای صراحت معظم له در پذیرش وجود مخالف نظام در کشور و برسمیت شناختن ایشان و آرای ایشان است!؟
این یعنی خودمان و خودتان را ساده اندیشانه نفریب ایم که جمیع ایرانیان و ایضاً تهرانیان عصاره همه فضیلت ها و بصیرت ها و دانائی ها و آگاهی ها و وطن دوستی هایند!
خیر ـ این همان تهرانی است که در عین حالی که امت 9 دی دارد هم زمان و در جانب دیگر شهر جماعتی را دارد که می تواند 8 ماه شهر را اسیر آشوب و زیاده خواهی و انحلال طلبی های خیره سرانه خود کند!
چرا اصرار دارید این شکست تلخ کامانه انقلاب را در «تهران» با ادبیات شکیل و منطق خود فریبانه بزک و استتار فرمائید!؟
یگانه اشتباه محاسباتی آنجا بود که قوه عاقله نظام خوش بینانه باور داشت مخالفین نظام هر چه باشند و هر که باشند درآزمون انتخابات تا آن اندازه عرق ملی خواهند داشت تا حزم اندیشانه تصمیم شان را فارغ از امریه اجنبی از بطن مصالح مملکت خود، اتخاذ فرمایند!
آنچنان از ظهور طبقه جدید با مطالبات و مختصاتی نوین حرف می زنید کآنه انقلاب اسلامی در آستانه چهل سالگی مواجه با اقشاری است که متفوقانه و از عمق «پُست مُدرنیسم فوکوئی» و کُنْه ْ«هرمنوتیک فلسفی گادامری» مبانی فلسفی و فقهی و ایدئولوژیکی انقلاب را به چالش کشیده اند!

خیر مسعود خان! نقل این حرف ها نیست.
آذر ماه گذشته اتفاقی افتاد که اگر گوش شنوائی در قوه سامعه نظام بود می توانست «تراژدی تهران» در انتخابات اسفند را چشم انتظاری کند.
ماجرا آنجا بود که ایالات متحده آمریکا بعد از تجربه موفق اش در به زانو در آوردن شوروی و نیکارگوئه در «زمین فلاکت» و از طریق تحریم اقتصادی و مدیریت آرای شهروندان معسور در معیشت، بار دیگر و این بار در ونزوئلا توانست پس از یک دوره فشار و اعمال سنگین تحریم اقتصادی بر «انقلاب بولیواری» مرحوم چاوز و ادامه و تعمیق آن فشارها در دوران «مادورو» نهایتاً در یک انتخابات دمکراتیک آرای شهروندان مستاصل شده از بحران معیشت را با حاذقیت از سبد «حزب اتحاد سوسیالیست» متوجه متحدین خود در «ائتلاف اتحاد دمکراتیک» نماید و بدین ترتیب «پارلمان کاراکاس» را به تصاحب معتمدین خود درآورد!

به همین سادگی!

اما جناب آقای ده نمکی طنز ماجرا آنجاست که در ایران و برخلاف توقع این توده های فرو دست و اقشار فقیر و مستضعف نبودند که از جوار بحران معیشت بخواهند در زمین اجنبی خوش رقصی کنند! از حیث جغرافیائی در تراکم آرای تهرانیان تامل فرمائید تا تفطن یابید آنانکه آرای تهران را ملوث به نجاست اجنبی کردند؛ همان اقشاری بودند و هستند که دردشان «درد بی دردی» است و طی تمام این سالها مصون ترین طبقات از گزند تحریم ها بودند!
طنز تلخ ماجرا آنجاست که همین جماعت بودند که در شب «احساس توافق لوزان» توجیهی برای رقاصی و شادمانی خیابانی یافتند کآنه کمر مبارک شان پشت فرمان بوگاتی های میلیاردی و استخر ویلاهای اوناسیسی شان در حال له شدن بود که آنک و از جوار «لوزان» تا آن اندازه وجد و بهجت و قر دادن را توجیه و لازم می انگاشتند!
صادق ترین شان همان روزنامه نگاری بود که پیش از این و با صراحت گفت:

«تقصیر قشر جوان و بخش عظیمی از جامعه نیست که روشنفکران دینی، اصلاح طلبان، ملی مذهبی‌ها و ایدئولوگ‌ها محسن نامجو گوش نمی دهند، آواتار تماشا نمی‌کنند، اسپرسو نمی‌نوشند، دوستی ندارند که برایشان در پارک گیتار بنوازد، دوست دختر یا دوست پسر ندارند، به اینترنت پر سرعت نیازی ندارند، رقص را جلف می‌دانند، وقت شان را با آب‌بازی تلف نمی‌کنند، ابرو برنمی‌دارند، به رنگ‌آمیزی در و دیوار شهرها اهمیت نمی‌دهند... نسل جوان می‌خواهد بشنود، بگوید، بخندد، بنوشد، برقصد، ببیند، زندگی‌ کند. مساله ایران این نیست که کار نیست، آزادی نیست، رفاه نیست... در وهله اول این است که زندگی نیست. و زندگی را همان چیزهای کوچک و پیش پا افتاده‌ای تشکیل می‌دهند که نه در خبرها چندان ظاهر می‌شوند و نه در تحلیل‌های سیاسی.» (*)

جناب ده نمکی!
ما اگر باختیم؛ این بخش را باختیم که حریف با موفقیت توانست از میان این نسل با اهرم رسانه و اینترنت و ماهواره و از طریق ترسیم دنیای رنگارنگ «خویشکامی» و تزریق و تغییر و تعریف نامحسوس ذائقه مطابق با الگوهای خود برای این نسل و از میان این نسل یارگیری و اتینا سازی کند.
ما اگر باختیم؛ آنجا باختیم و بدان سبب باختیم که نابلدانه وارد رقابت در زمینی شدیم که رقیب در آن زمین برخوردار از تبحر و مزیت نسبی است!
اشتباه جمهوری اسلامی آنجاست که حاملان انقلاب اش کمترین استعداد یا ابتکاری در امر «پکیج اینگ» ندارند! (Business Packaging)
مشکل جمهوری اسلامی آنجاست که علی رغم برخورداری از ناب ترین ایده ها و مرغوب ترین کالاهای فرهنگی در بی نبوغانه ترین حالت مبانی فرهنگی خود را با بدترین و بی سلیقه ترین شکل و قالب ممکن بازار یابی کرده و عرضه می کند!
تجارتی که تحت هر شرایطی در مقابل بازار کالاهای متنوع و متلون (ولو متعفن) غرب محکوم به شکست است!

جناب ده نمکی!
فرموده اید: کدام نظام سیاسی در دنیا را سراغ داریم که در هر انتخابات مشروعیت خود را در دو قطبی‌سازی بین سیاه و سفید به چالش بگذارد!؟
مسعود خان!
بنده به سهم خود و به اندازه بضاعت خود یکی از کسانی هستم که بالغ بر 16 سال است از فردای دوم خرداد 76 دارم گلوی خود را پاره می کنم که به حضرت عباس (!) دمکراسی در جامعه ناهمگن حرف مُفته!
این یک نزاع دائم بین حاملان زیست مومنانه با سالکان زیست خویش کامانه در طول تاریخ و عرض جغرافیا است که اکنون و در انقلاب اسلامی به کمال رسیده.
واقع آن است جمهوری اسلامی 38 سال است که بصورت خود خواسته و به نمایندگی از قائلین به زیست مومنانه همآوردی با حاکمین و حاملین زیست خویش کامانه را پذیرش مسئولیت کرده.
نبردی که طی 38 سال گذشته فراز و فرود داشته اما پایان نداشته و نباید داشته باشد! نبردی که طی این 38 سال حاملان انقلاب اش توفیق آن را داشته اند تا حوزه هائی را بُرده و سنگرهائی را فتح و استحکاماتی را آزاد کنند اما و هم چنان حوزه ها و سنگرها و نبردهائی را نیز باخته و واگذار کرده اند!
در انتخابات اخیر نیز هر چند تلخ اما بصورتی غیر قابل کتمان «تهران» را باختیم! اما این بمعنای پایان دنیا و پایان انقلاب اسلامی نیست! هم چنان که پایان ایران در تهران نیست و تهران «ایران» نیست!

مسعود خان!
مستدعی است اجازه فرمائید صورت قضیه و واقعیت این باخت را درست تعریف کنیم؟
اگر به اعتبار شکست تهران جنابعالی «تلخ کامانه» آدرس نسل اتینا را می دهید که در حال فتح و پیش روی بسوی استحکامات فکری و عینی انقلاب اند بنده نیز موظفم «شیرین کامانه» آدرس نسل جوانی را خدمت تان بدهم که بدون درک و لمس عینی از خمینی و دوران خمینی اکنون طلایه دار دفاع از استحکامات انقلاب اسلامی در عمق خاورمیانه از دمشق و نبطیه و قنیطره تا سلیمانیه و بصره و الانبار و رمادی ذیل فرماندهی سردار سلیمانی اند.
علی رغم این نباید و نمی توان دغدغه جنابعالی را اجر نگذاشت هم چنان که نمی توان در مواجهه با از دست رفتن نسل بی آرمان و هرهری مسلک و اتینائی موجود بی تفاوت ماند.
اما شرط نخست و قدم ابتدائی برای مرتغع کردن این «بدآیند» پرهیز از ندیدن و اجتناب از استتار کردن و بزک کردن آن «بدآیند» است.
به بیانی هندسیون:
تعریف درست «قضیه» قدم نخست در یابش راه حل قضیه است!

والسلام و عزت تان مستدام

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* ـ نگاه کنید به مقاله «زندگی، زن و دیگر هیچ»


۲ نظر:

Unknown گفت...

"موظفم «شیرین کامانه» آدرس نسل جوانی را خدمت تان بدهم که بدون درک و لمس عینی از خمینی و دوران خمینی اکنون طلایه دار دفاع از استحکامات انقلاب اسلامی در عمق خاورمیانه از دمشق و نبطیه و قنیطره تا سلیمانیه و بصره و الانبار و رمادی ذیل فرماندهی سردار سلیمانی اند."
درود به شرفت

كامبيز خان گفت...

حضرت سجادى، آفرين برأى يادآورى اين حقيقت مدفون كه جوانانى برأى دفاع از انقلاب غريبانه مرگ را در آغوش مىگيرند. درد جانكاهى ايست كه جماعتى به چهار عمل ( خور و خواب ، خشم و شهوت) مشغولند و نعره هاى واسفايشان گوش فلك را كَر كرده است و جوانان نازنينى مو منانه، مظلومانه و در سكوت با جان خود از انقلاب و ميهن صيانت مىكنند. همسران، فرزندان، پدران و مادرانشان چه مىكشند. تصور آن جانم را مى خورد، بقول اخوان، ديگر از جوانيمان خجالت مى كشيم، گرچه بد نبودستيم ماهم پيرها! آنان كه آمرزيده اند. خداوند رحمى بما كند ودر دل آنانى هم كه بنام دين نآن دنيا ميخورند، نور حق بتاباند تا مگر متنبه شوند!!