۱۳۹۵ فروردین ۲۴, سه‌شنبه

شوآف!



نامه شیخ مهدی کروبی به حسن روحانی (اینجا) علی رغم توفیق نسبی اش در ایجاد بهجت سیاسی نزد طیفی از مخالفان نظام اما از حیث حقوقی فاقد ارزشی معنادار و قابل استناد و محکمه پسند محسوب می شود.
صرف نظر از سویه و فهم قهرمانانه مُبتهجین از نامه شیخ، کلیت نامه را در عرف سیاسی انحصاراً یک «Show Off» می توان و باید محسوب کرد.
متاسفانه نامه مزبور موید ایزوله بودن «شیخ» در فضائی «عاطفی ـ احساسی» مُنتج از انزوای حصر با گفتمانی متوقف مانده در گفتمان 88 است. اسارت در همین فضای بی حزمانه است که خروجی و فرجام نامه شیخ را قبل از «حل قضیه» واجد «انحلال قضیه» می گرداند.
قطعاً اگر شیخ دغدغه حل بلاتکلیفی وضعیت خود از تنگنای حصر را داشتند منطقاً نمی بایست متقاضی راهکاری ناصواب مانند راهکار مطرح در نامه مزبور می شدند.
طبیعتاً باور و اعلام باورداشت خود به استبدادی بودن نظام در نقطه مقابل مطالبه عمل به الزامات رفتار غیر استبدادی از آن نظام است!
نمی توان از سوئی مستبد بودن حاکم جائر را بصورت مبارزه طلبانه در یک نامه سرگشاده جار زد و هم زمان حل قضیه از طریق دادگاه علنی و از جوار لطف غیر مستبدانه همان حاکم «جائر فرض شده» را توقع کرد.
منطقاً باورداشت به استبداد حکومت لوازم خود را نیز به بیان کرد و عملکرد باورنده پمپ می کند.
نمونه «مهدی هاشمی» مصداقی روشن از تفاوت در عزم برای حل قضیه یا انحلال قضیه است.
مهدی هاشمی چند سال در «برزخ محاکمه» خود را در خارج از کشور بلاتکلیف گذاشته بود. اما ولو با «تحلیلی غلط» (1) ضمن بازگشت به کشور علی رغم ابراز علاقه به محاکمه علنی تن به محاکمه غیر علنی داد و هر چند برخلاف انتظارش تبرئه نشد نهایتاً با پذیرش حکم و عزیمت به زندان، خود را از برزخ بلاتکلیفی بیرون آورد.
حجت الاسلام کروبی در موقعیتی با نامه خود در لفافه و نچندان پنهان با مطالبه «دادگاه علنی» بمنظور اثبات نانجیبی رهبری نظام، خبرداشت و اخبار تاکنون گفته نشده از ماجرای 88 را در «دادگاه مزبور» بشارت می دهند که بالغ بر 7 سال از 88 و ماجراهایش می گذرد و طی این مدت طرفین غائله هر چه در انبان داشتند و هر ادعا و استناد و رازهای مگوئی که داشتند را به انحاء و اشکال و ابزار مختلف اطلاع رسانی کردند و دیگر حرفی نمانده تا دادگاهی علنی را برای ابراز آن بتوان مطعون کرد و به رُخ کشید!
چنین نامه ها و شکوائیه های سیاسی و سرگشاده ای شاید تا دهه 60 الی80 می توانست بمنظور در تنگنا قرار دادن رقیب محلی از اعراب داشته باشد. اما اینک و در عصر اطلاعات و در گستره صنعت دیجیتال و پهنای عصر اینترنت، لنت رانی و مبارزه طلبی از موضع دادگاه علنی بمنظور بیان «اسرار مگو» دیگر نه مسموع است و نه مقبول و حتی سویه قهرمانانه و متهورانه آن نیز از فروغ افتاده.
شاید زمانی رسمی قابل فهم بود که در رقابت های سیاسی طرف مقهور غائله طرف قاهر را تهدید به افشاگری می کرد اما اکنون که به برکت اینترنت همین نامه جناب کروبی از عمق حصر در کسری از ثانیه تا انتهای دنیا رفته و اسباب بهجت و هیجان نوین جماعتی را فراهم می کند دیگر کمال کم لطفی است که برای اثبات نانجیبی طرف مقابل متوسل به درخواست دادگاه علنی شد.
7 سال از ماجرای 88 گذشت و طرفین همه داشته ها و نداشته ها و ادله و قرائن و بینه و مدارک خود را در دایره ریختند و اگر چیز دیگری هم بود یا هست تا بیانش بتواند نجابت یک طرف و نانجیبی طرف دیگر را اثبات کند در آن صورت مدعی دیگر لازم نیست خود را معطل دادگاه علنی فرماید!
شیخ مهدی یا هر صاحب ادعائی دیگر به همین شیوه می توانند همه دواعی و نواهی خود را حال با ضبط یک نوار کامل ویدئوئی و یا بشیوه همین نامه نگاری در دنیای مجازی افشاگری کرده و همه حرف و احادیث نانجیب یاب خود را بدون رفتن به زیر منت «دادگاه علنی از حاکم جائر فرض شده» اطلاع رسانی فرمایند.
متاسفانه شواهد حاکی از آن است که یک مشاور خیراندیش کنار شیخ نیست تا برای حل مسئله راهکاری صواب و مقرون به نتیجه به ایشان دهند و شوربختانه حواریون ایشان قبل از حل مشکل حصر دغدغه قهرمان بازی و ماجراجوئی از جوار در ایزوله نگاه داشتن شیخ و ترغیب ایشان به چنین رویکردهای نالازم و نامفیدی را در سر می پرورانند.

قطعاً اگر نامه شیخ ریشه در کلافگی بابت بلاتکلیفی از انزوای حصر را داشت تنها کافی بود کلمه علنی را از دادگاه مورد مطالبه خود برداشته و مانند مورد «مهدی هاشمی» ماجرا را مختومه می کردند! اما وقتی از طرفی سیستم تمام قد استبدادی معرفی شود و هم زمان از همان سیستم رفتار غیر استبدادی درخواست شود چنین امری اگر ساده اندیشی متقاضی نباشد حتما ساده اندیش محسوب کردن حکومت می تواند باشد تا بدینوسیله نظام با دست خود مقدمات یک معرکه گردانی را تمهید کند.


--------------------------
1- اُرگانایزرها






۱ نظر:

ناشناس گفت...

حصر کردن برای زمانی معین و به منظور پایان بخشیدن به اغتشاشات و آشوبهای خیابانی ممکن است منطقی باشد . اما حصر به معنای زندانی کردن طولانی بدون محاکمه قانونی خود به معنای استبداد است . حاکمیت نمایندگانی را فرستاد و گفت : کوتاه بیآئید . موسوی فقط درخواست یک مصاحبه نیم ساعته زنده تلویزیونی داشت تا کنار بکشد اما با پاسخ منفی مواجه شد . چرا ؟ این یعنی نانجیب بودن . فقط شیخ کروبی باید به این موضوع توجه داشته باشد. آنهائی هم که در امثال صدای آمریکال و بی بی سی یا من و تو و دیگر رسانه ها از وی حمایت میکنند هم به همان اندازه نانجیب و غیر قابل اعتماد هستند و به ایشان و موسوی به چشم ابزار کار نگاه میکنند نه نمایندگان نجیب ملت !