۱۳۹۵ اردیبهشت ۷, سه‌شنبه

تقریبا همه چیز!



دولت تدبیر و امید برخلاف تظاهر و ادعایش نشان داده به همان اندازه که فاقد درک سیاسی و فهم استراتژیک از ماهیت دیپلماسی آمریکا در مذاکرات اتمی بود و بی مبالاتانه همه مُقدرات کشور را به فرجام مذاکرات اتمی گره زد و آن را بی محابا در تریبون های عمومی نیز فریاد زد و از آن طریق به رسواترین شکل ممکن نقاط آسیب پذیر خود را به آمریکائی ها نشان داد.
اکنون و در فردای برجام نیز با هویدا شدن شرارت آمریکائی ها در ناکارآمد کردن برجام از طریق بی وقعی به بسترهای لازم الاصلاح و لازم الاجرا در مسیر عملیاتی شدن برجام مشخص شد پایوران دولت روحانی و ایضا شخص روحانی از درک و فهم بازی زیرکانه آمریکائی ها در پسابرجام نیزعاجز مانده اند.
این در حالی است که واشنگتن با موفقیت در حال مدیریت بحران در ایران با اهرم همین برجامی اند که به نقطه امید و فلاح و رستگاری دولت روحانی مُبدل شده.
وقتی هر عقل سلیمی می پذیرد وفق بدیهی ترین مُنهیات دنیای سیاست نباید از دولت متخاصمی در اندازه آمریکا تعهد و همیاری توقع کرد.
وقتی فارغ از جوزدگی امروز جوزدگان و نشانندگان «دکتر ظریف» بر کرسی قهرمان و اسطوره «ایشان» علی رغم سالها تجربه دیپلماتیک، بی مبالاتانه در اوج مذاکرات به طرف مقابل گرآ می دهد که: اگر به ما پوئن ندهید تندروها در ایران به قدرت بازخواهند گشت (!) چنین اتفاقی را باید به عنوان یک شاهکار سیاسی از مجموعه بی مبالاتی های شاخص در نظام بین الملل ثبت کرد.
لذا بر روال «ولی الله سیف» که معتقد است ثمره برجام برای ایران «تقریباً هیچ» است! ثمره همین برجام از جوار بی حذقی سیاستمداران دولت تدبیر و امید برای طرف آمریکائی تقریباً «همه چیز» را محقق کرده!
وقتی عالی رتبه ترین شخصیت دیپلماتیک کشور نامُدبرانه به دولت متخاصم چگونگی به شکست کشاندن و ایجاد بحران در ایران را گرآ می دهد و بارها و بتناوب در مصاحبه ها و کنفرانس های خبری و نشست های دیپلماتیک بر این نکته ابرام می ورزد که اگر برجام شکست بخورد و اگر آمریکائی ها به ما (دولت تدبیر و امید) امتیاز ندهند؛ تندروها برمی گردند(!) آیا در چنین فرآیندی و برآیندی باید از دولت متخاصم توقع داشت این پاس شیرین و طلائی را بی وقعی کند؟
بر این اساس است که می توان اذعان داشت برجام برخوردار از «همه چیز» برای آمریکائی ها و «هیچ چیز» برای ایرانی ها بوده و آمریکا با مشاوره رایگان و نامُدبرانه ظریف و دیگر دست اندرکاران دیپلماسی دولت تدبیر و امید فرصت شناسانه و هوشمندانه از طریق تعلل ناآشکار در بهره وری ایران از تعهدات طرف مقابل، هیمه مناسب جهت بروز بحران در ایران بین جناح های سیاسی را تمهید و مشتعل کرده تا از این طریق این عبرت را به دولت تدبیر و امید بدهد که:
«در کلان ماجرا برای آمریکا اهمیتی ندارد کدام جناح در داخل پیروز شود یا شکست بخورد! مهم آن است که کدخدا می خواهد جمهوری اسلامی با این طول و عرض و ابعاد و چنین ماهیتی در منطقه وجود نداشته باشد و برای نیل به این مقصود «بر این مژده گر جان فشاند رواست» که بفرموده «وزیر خارجه ایران» می تواند با بی خاصیت کردن برجام و تعلل در عملیاتی شدن آن «ایران» را از درون و از طریق چالش های سیاسی و بجان هم انداختن جناح های سیاسی تضعیف کند!
جدالی که در آن از هر طرف که کشته شوند بنغع «عمو سام» است!
این فرجام برجامی است که طرف ایرانی را از منتهی الیه جوزدگی به این باور رسانده بود که امریکائی ها در مواجهه با مسئله ایران قائل به ربط اند و برای ایشان یک جناح دلبری و جناح دیگر بدسگالی می کند!
تعامل گرایان مدعی تدبیر و امید مسرورانه قیاس بنفس کرده که آمریکائیان نیز مانند ایشان مبتلابه شیدائی و شوریدگی و شیفتگی به امثال سید محمد خاتمی و منزجر و متنفر و مشمئز از امثال احمدی نژادند. این در حالی است که در تحلیل نهائی و در محور مختصات سیاسی آمریکا تفاوتی بین «محمد» و «محمود» نیست و اساساً هر ایرانی در محور مختصات سیاسی آمریکا بر اساس «نفر در واحد رعیت» محاسبه می شود. آن هم رعیتی که از 57 افسار گسیخته و در مقابل نظم و سلطه کدخدائی چموشی کرده و باید لگام شود.
تعامل گرایان وهم اندیشانه غافل از این واقعیت عریان اند که منافع ملی آمریکا بیرون از منافع ملی ایران تعریف شده و برخلاف باور دولت تدبیر و امید واشنگتن چندان در تکلف شیدائی یک جناح و مساعدت به ایشان بر علیه جناح مقابل بمنظور پاسداشت منافع ملی ایران نیست.
بقول و اعتراف صریح و با تاخیر «کاندولیزا رایس» وزیر خارجه پیشین ایالات متحده و برخلاف خوش بینی ظریف که در مصاحبه با نیویورکر اظهار داشت: ما امیدوار بودیم كه تعامل بیشتر با آمریكا در این موضوع (هسته ای) بی اعتمادی را كاهش دهد:
«ایران همیشه تاریخ برای آمریکا و آمریکایی کشوری غیر قابل اعتماد بوده است، و هرگونه تلاشی که در جهت تغییر این استراتژی انجام شده، نتوانسته این بی‌اعتمادی را اصلاح کند؛ گرچه خود آمریکا نیز هرگز به دنبال اعتمادسازی نبوده است، چون در مراودات بین‌المللی آمریکا، اعتماد به کشوری چون ایران معنا ندارد» (مصاحبه رایس با عصر اندیشه)

حاملان دولت تدبیر و امید نفهمیدند و نمی خواهند بفهمند که آمریکائی ها اگر از میانه جناح های سیاسی در ایران روی خوش به پراگماتیسم ها نشان می دهند این از آن بابت نیست که می توانند با این جناح بر سر تخاصمات به تفاهم برسند. اهتمام اصلی ایشان دلبری از یک جناح با رویکرد «بوسه بر گردن» است تا از این طریق در منطقه ای که سایز و قواره کشورها را کدخدا تعیین می کند(!) بتواند موجبات چالش و نزاع و اضمحلال سیاسی در ایرانی که تن به اتوریته کدخدا نداده را با انتقال بحران به داخل، فراهم آورد. (*)
بومیان آفریقای مرکزی که در کویر دچار بی آبی و تشنگی می شوند برای یابش چشمه در کویر« روباهی» را زنده گیری کرده و از طریق «خوراندن نمک» زبان بسته را مبتلا به عطش کرده و با رها کردن و تعقیب وی با علم به آنکه روباه ایشان را تا پای چشمه راه بلدی می کند حاذقانه کاشف و غاصب چشمه می شوند!
در ماجرای برجام نیز ظاهراً واشنگتن در حسرت یابش چشمه آب حیات و روئین تنی جمهوری اسلامی این بار از سادگی یک طرف بهره بُرد و با خوراندن نمک برجام و نمک گیر کردن طرف مزبور می کوشد هوشمندانه خود را به منظور مُلـَوّث کردن چشمه حیات جمهوری اسلامی برخوردار از راه بلد کند!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نگاه کنید به مقاله «دیپلماسی بوسه بر گردن»


هیچ نظری موجود نیست: