۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۸, سه‌شنبه

خواب گزاران خوابگرد!



ماری آنتوانت همسر لوئی شانزدهم آخرین ملکه پیش از انقلاب کبیر فرانسه بود که به عیاشی و ولخرجی و بی اطلاعی از مسائل جامعه اشتهار داشت تا جائی که به وی منسوب کرده اند در خلال انقلاب کبیر فرانسه از ندیمه اش پرسید مردم چه می خواهند؟ و آنگاه که شنید مردم گرسنه اند و نان ندارند ملکه از منتهی الیه خیراندیشی (!) می فرمایند:
خوب اکنون که نان ندارند بروند شیرینی بخورند!
به اعتبار همین پرت افتادگی می توان «ماری آنتوانت» را در مقام نمادی از برجسته ترین ویژگی سنت روشنفکری در ایران برسمیت شناخت که در حد فاصل روشنفکری سکولار تا روشنفکری دینی این دو نحله اندیشگی را نمایندگی می کند!
برج عاج نشینی و پرت افتادگی و بی اطلاعی و ژاژ خوائی و ناآگاهی از مسائل و مصائب و دردها و دغدغه ها و مطالبات و مناسبات فحول و آحاد و بستر جامعه، «مخرج مشترک» روشنفکران ایرانی در هر دو اردوی روشنفکران سکولار و روشن فکران دین ورز است.
همان هائی که پیشنهادشان به «دغدغه داران نان» سد جوع با رولت خامه ای و دم نوش زعفران است!
پرت افتادگی روشنفکری اعم از دینی و سکولار از مصائب و مشکلات جامعه ایرانی است. چنین روشنفکرانی را باید به چشم افرادی بیمار دید. روشنفکران بیماران جامعه اند! ایشان مبتلایان به شیک ترین و در عین حال صعب العلاج ترین روان پریشی های شناخته شده بالینی اند!
روشنفکری بدین فورمت یعنی ابتلا به آپارتاید اندیشه و سندروم خود خاص بینی و خود ویژه دانی.
نوعی بیماری با تالی فاسد کوبیدن بر طبل جامعه کاستی و متهم کردن تبعی بخشی از جامعه به تاریک فکری بمنظور اثبات و احراز و الحاق و الصاق خود به جامعه به عنوان بخش روشن و فاضل و کامل و برتر جامعه!
یک تکبر فرهنگی که ریشه در شیطان زدگی دارد. (1)
گزارش چندی پیش تلویزیون فارسی BBC از اجرای «نمایشنامه توفان» به اهتمام شیرین نشاط و شجاع آذری که بمناسبت چهار صدمین سالگرد درگذشت شکسپیر در ورشوی لهستان بر روی صحنه رفت؛ جدیدترین نمونه از دنیای سانتی مانتال و هوراقلیائی و هپروتی روشنفکران سکولاری است که بالغ بر 4 سال وقت خود را صرف سمبل شناسی و و تدوین و تهیه و اجرای داستانی کرده اند که اساساً معلوم نیست ارائه یا عدم ارائه آن چه گلی بر سر مخاطب فارسی زبان زده و یا چه دردی از آلام ایشان می کاهد یا تسکین خواهد داد. (2)
در نقطه مقابل و در جبهه روشنفکران دینی نیز درب بر همین پاشنه می چرخد و علی رغم درخشش اولیه و آغازی نوید بخشانه مع الاسف روشنفکری دینی نیز دولت اش مستعجل بود و درخشش اش محتوم و محکوم به تیرگی!
نظریه شاذ «رویاهای رسولانه» دکتر عبدالکریم سروش آخرین دستآورد و جدیدترین حجت و مصداقی مُبرهن از بی خبری و پرت افتادگی یکی از شاخص ترین نمایندگان روشنفکری دینی از دنیای واقعیت و عجز ایشان از لمس و درک و حظ دردها و ابتلائات موجود در کف جامعه اسلامی و بلاد مسلمین است.
در موقعیتی که جهان اسلام مبتلاء به هولناک ترین مصائب فرقه گرایانه شده و امواج شّر و فتنه زمین و زمان مسلمانان را احاطه کرده و داعش در کف میدان رسماً و علناً با سخیف ترین قرائت ممکن از میانه «صراط های مستقیم مومنانه» (3) در حال آدم خواری است! آنگاه در این وانفسا واضع نظریه قبض و بسط شریعت عافیت طلبانه و خُلد آشیانه و جنت مکانه و برج عاج نشینانه همه دغدغه و اهتمام خود را معطوف به آن کرده تا اثبات کند قرآن محصول خواب های رسول الله است نه خوانش وحی توسط حاملان وحی به رسول الله!
در هنگامه ای که جهان اسلام با دهشتناک ترین منازعات فرقه گرایانه دست به گریبان است و امواج فتنه القاعده و طالبان و بوکو حرام و جبهة النصر و داعش، دین و دنیای مسلمین را به فلاکت و هلاکت انداخته ؛ در چنین مهلکه ای معلوم نیست «دکتر» با اصرارش بر خواب آلودگی های رسول الله می خواهند بر کدام یک از دردهای جامعه اسلامی مرهم بگذارند و کدام بار از میانه بارهای طاقت سوز موجود را از شانه های رنجور مسلمین بر زمین بگذارند!؟ جز آنکه ایشان می کوشند تا انتقام خود را از آنچه که «سلطه فقیهان و انحصار فقیهانه بر اسلام می نامند» بدینوسیله گرفته و با خلق صنفی نوین بنام «خواب گزاران» انحصار مالکانه فقیهان بر دین و قرآن و اسلام رسول الله را بنفع این طبقه نوظهور بشکنند!؟
گیریم «دکتر» موفق هم شدند و قرآن را محصول خواب آلودگی رسول الله جا انداختند (!) در آن صورت آنک باید یک فورماسیون نوین برای این کاست نوین (خواب گزاران) را با ماتریسی نوین و تو در تو از این جماعت نوظهور را چشم انتظاری و مهندسی کنیم!؟
گیریم «دکتر» بدین ترفند فقیهان را در کمند تدبیر نوین خود تسلیم کردند! اما آیا وقت آن نرسیده تا دکتر قبل از کوبیدن بر طبلی نوین دست به یک بازبینی آسیب شناسانه در آموزه های پیشین خود و آثار و تبعات آن بزنند!؟
آیا «دکتر» قبل از اقبال یا عدم اقبال به خواب های رسولانه، مسئولیت و تبعات آموزه های پیشین خود را بر عهده می گیرند!؟
آیا دکتر بدین امر تفطن دارند «قبض و بسط شان» و «صراط های مستقیم» و «تحول مفاهیم دینی» و «پلورالیسم دینی شان» چه آثار و عواقبی را بر ساحت دین و دین ورزی مومنان وارد ساخت!؟
جناب آقای سروش التفات دارند بیرون از بحث نحافت یا مذمت اسلام فقاهت و معیشت اندیش مطروحه شان و بیرون از قوت یا نحافت مبانی اندیشگی شان، تلخ کامانه خروجی و بهره وری و محصول آراء و تولیدات نظری شان نزد مصرف کننده به یک دین تقلیل گرایانه و زیست اباحه مسلکانه به بهانه و تابلوی «قرائت های مختلف از دین» مُبدل شده!؟
جناب آقای دکتر سروش!
نیم نگاهی به امت تان و کیفیت زیست مومنانه ایشان بیاندازید.
شاگردانی که در پای منبر اوصاف پارسایان در مسجد امام صادق اقدسیه پروراندید اکنون از منتهی الیه شل دینی با توجیه «اختلاف قرائت» خود فریبی می کنند!
قرائت های مختلف تان از دین اکنون نتیجه اش مُبدل به اسلام خاکشیر مزاجی شده که بود و نبودش علی السویه است!
از پیروان و مومنان «قبض و بسط تئوریک شریعت» می پرسیم:
همه فهم تان از اسلام معرفت اندیش مسموع اما در این میان چرا نماز تان را تارکید؟ چرا روزه تان را بی وقعید؟ چرا حجاب تان را کاشفید!؟ چرا اساساً دین تان هیچ سرریزی در رفتار و گفتار فردی و اجتماعی تان ندارد؟ و در تمام موارد به یک جمله قناعت می کنند دائر بر آنکه:
قرائت من از دین با قرائت رسمی از دین متفاوت است!

جناب آقای سروش!
متاسفانه خواسته یا ناخواسته از جوار نظریات پیشین تان محملی را جهت فرار شبه شرعی و شبه عقلی از دین نزد اقشاری تمهید فرمودید تا با تاسی به نظریات ظاهر الصلاح تان خلعت یک شعوبیگری مدرن را بر قامت فقه قدیم «مرجئه» دوخته و بر تن کرده اند و بی عملی خود را با عمل به این دین ورزی مخنث، توجیه فرمائی می کنند! (4)

جناب آقای دکتر سروش!
در فردای لبیک امت تان به رسول خواب آلود و قرآن خواب زده و اسلامی چُرتی، می بایست کدام بدآیندی نوین را چشم انتظاری کرد!؟
جز آنکه این خوابگزاران و کاهنان و تاس ریزان و فالگیران و رمالان نوین را باید محصول تراوشات یک خوابگردی برج عاج نشینانه از جنس «ماری آنتوانت» تلقی و محسوب کرد!؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1ـ نگاه کنید به مقاله ایدئولوژی شیطانی

۵ نظر:

ناشناس گفت...

.تنها به یک دلیل به شما سر میزنم: شما غالبا دقیق و ظریف میبینید و این تمام جذابیت وبلاگ شماست. نه ادبیات و نه حتی حس متون که سر شار از نفرت و حسد و رقابت و خشم است جذابیت ویژه ای ندارد.
اما با کمال افسوس، شما اینقدر بزدل و ترسو هستید که جسارت چاپ نظرات خوانندگان را نداشته باشید و این صد البته توهین به خوانندگانی است که دوست دارند از خلال خواندن مطالبتان هوشیار شوند، نکته ای بیاموزند و در عین حال نوشته ی شما را نقد کنند. این را میگویم چون بارها شده که نوشته های مالامال از کلمات غریب و ثقیل و من در آوردی اتان را خوانده م و در راستای آن یا مخالفت با آن نظراتی ابراز کرده ام، اما شما در کمال بی تربیتی و بی نزاکتی کوچکترین واکنشی نشان نداده اید.
مطمئنا دکتر سروش از هیچ حیث قابل قیاس با جنابعالی نیست، نه ادب نه دانش و نه فهم و اتفاقا بر خلاف نظر شما ایشان درست ترین کار ممکن را برای تقدس زدایی از مرام و مسلکی میکنند که سرمایه ی تحریف و به دنبال آن خونریزی و جنایت امثال داعش است.
یکی باید بیاید و این کتاب را از آسمان بر زمین بکوبد تا اینهمه مایه ظلم و کج فهمی و سوء استفاده قرار نگیرد. شما در آتش خشم و حسد به بزرگوارانی چون سروش بسوزید. به قول احمدی نژاد: کارتان تمام ست! الحمد لله....

Unknown گفت...

فقط همین را عرض کنم که ایشان همان فردی هستند که در سال های نه چندان دور معتقد بودند که مسلمان حق ندارد از زبان خود دعا کند و الفاظ دعا حتما باید از معصوم صادر شده باشند.
الجاهل اما مفرط او مفرط

ناشناس گفت...

بهاییت جدید , جنبش یکتا پرستان شل مذهب و هر هری مسلک , درویشان عارف نما و سربازان گمنام جاهلیت مدرن که در پای معبد جاهلیت مدرن قربانی شده اند و جرات گفتن " که چه نشسته ای ای دل غافل " را هم ندارند , بازی خوردگان سپاه بنیان بر کن خانقاه کوته فکری مدرنند که گندم تئوری و ادا میکارند و با نان جوین چشم هم چشمی پوپری قناعت میکنند تا از شالیزار بنجل یک بار مصرف جاهلان فرنگی بهره گیرند و خوابهای سروشانه !!!خرگوشی خود را به عنوان سردمدار رفرماسیون اسلامی !!!تعبیر کنند؛روایک تاریخشان گواهی میدهد که جرات روی پای خود ایستادن را هم ندارند و فقط میمون وار از آخور کدخدایان بلغور میکنند ؛ به قول سیدشهیدان اهل قلم آوینی :" میراث خواران خوش نشین دیار بی غیرتی , خود باختگان مدینه فاوستی ...پهلوان پنبه های جبان فضای خالی میان سطور نشریات نشخوار گر جویده های فرنگیان ..."

ناشناس گفت...

سلام
آقای سجادی با فرض درست بودن همه ی فلسفیدن های شما (که خود یک فلسفه ی ذهنی در کنار دیگر فلسفه های ساخته ی ذهن افراد است) شما باید از خود بپرسید چرا هم قبل و هم بعد از انقلاب جامعه ی ایرانی منحط بوده است؟ چرا علیرغم تجربه کردن مضرات توسعه مانند آلودگی محیط زیست، فردگرایی، کمرنگ شدن اخلاق و ...هیچگاه مزایای آن از قبیل تولید علم و رفاه و ثروت را نداشته ایم؟
آیا در طول تاریخ انحطاط تمدن اسلامی همیشه روشنفکران بوده اند؟ یا در زمان غلبه ی فکری فقها نیز انحطاط داشته ایم؟ و نهایتا از خود بپرسید چرا (البته از نظر شما) همه ی جهان در حال انحطاط است؟
جواب این سوال ها هر چه باشد ربطی به روشنفکرانی مانند سروش ندارد.
امام خمینی گفتند: من با جرأت مدعی هستم که ملت ایران و توده ی میلیونی آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول الله(ص) و کوفه و عراق در عهد امیرالمؤمنین و حسین بن علی می باشند.
حال از خود بپرسید چه شده است که این ملت به چنین روزگاری افتاده است؟

ناشناس گفت...

جناب استاد من فکر میکنم که نظریه رویاهای رسولانه و قبض و بسط سروش اتفاقا دوای درد بنیاد گراها و مرتجعین است که خیلی اصرار دارند برگردند به ۱۴۰۰ سال پیش. حرف سروش همینه که شرایط مکانی و زمانی تغییر کرده و چه نیازی هست ما برگردیم به اون دوران. اگر گروه های افراطی از قبیل داعش و طالبان به همین یک جمله باور پیدا کنند ما اثری از افراطی گری ها را دیگر شاهد نخواهیم بود