۱۳۹۸ تیر ۸, شنبه

مک‌کارتیسم اسلامی


ماجرای اقتدار‌شکنی پلیس در برخورد گستاخانه دخترکانی بدحجاب با نظمیه کشور در حال بدخیم شدنی نگران کننده است که بالضروره توسل به یک جراحی ملی را اجتناب ناپذیر می‌کند.

ضرورتی که محصول مماشات مسئولین با پرده دری و عقده ‌گشائی‌ دخترکی سرخورده از مناسبات شخصی و خانوادگی و اجتماعی‌ است که اینک در توهم «ژاندارک بودگی» عرصه منافع ملی کشور را به مُبدل به کانونی جهت تخلیه کمپلکس‌های روان نژندانه خود کرده است.

دریدگی و سلیطگی معصومه علینژاد مرزهای تجری و وقاحت را درنوردیده و در حالی که رسما و علنا و بدون ارزنی خجالت در کنف حمایت دولتی اجنبی نشسته به مدد خدمات رسانه‌ای خاصه خرجانه واشنگتن بی‌شرمانه در حال ترویج و اشاعه خشونت و اخلال در نظم کشور از طریق سازماندهی قانون‌شکنی با توسل به فریفتن مشتی دخترکان بازی خورده است.

مناقشه بر سر روائی یا ناروائی حجاب اجباری بیرون از این مجادله است محل بحث اشاعه خشونت از طریق ترویج قانون‌شکنی و ترغیب شهروندان به شکستن اقتدار حافظان قانون و نظم در جامعه است.

بدون تکلف معصومه علینژاد را باید محاربی محسوب کرد که از طریق فریفتن و بازی دادن دخترکانی مبتهج و با توسل به شعار «دوربین ما ـ اسلحه ما» صراحتا وارد جنگ مسلحانه و خشونت‌آمیز با نظام شده. محاربه‌ای که به بهانه و حربه حجاب ستیزی در خشن‌ترین شکل ممکن به مصاف امنیت روانی و اقتدار حافظان امنیت کشور آمده.

دوربین ما اسلحه ما موید بی‌پروائی ایشان در این‌همانی کاربُرد «تفنگ و گوشی» نزد ایشان جهت جنگی کردن فضای کشور و اشاعه خشونت در سطح جامعه است.

جنبش مسلحانه علینژاد در ایران تا آن اندازه استعداد دارد تا بتوان نامبرده را قانونا و به اتهام محارب تحت پیگرد قانونی اینترپول قرار داد.

معصومه علینژاد و محمودرضا خاوری از حیث مجرمیت تفاوتی با یکدیگر ندارند و اگر دولت توانسته خاوری را به اتهام اختلاس تحت پیگرد اینترپول قرار دهد بر همان روال می‌بایست علینژاد را به اتهام محاربه تحت تعقیب قضائی قرار دهد.

علینژاد در موقعیتی از خارج از کشور به جنگ مسلحانه با ماهیت مذهبی نظام برآمده که تصادفا در کنف حمایت حکومتی است که پیشتر و در اقدامی مشابه در جنبش «مک کارتیسم» با قاطعیت با امثال علینژادهای داخلی‌شان برخوردی مقتدرانه و بی‌رحمانه کرد.

اگر در «مک کارتیسم» دولت ایالات متحده این حق را برای خود قائل بود تا با آمریکائیان کمونیستی که در داخل ایالات متحده نظام سرمایه‌داری آمریکا را برنمی‌تافتند با آن شدت و خشونت برخورد کنند بر همان قیاس حق جمهوری اسلامی در برخورد با علینژاد و فریب‌خوردگانش محفوظ است تا با قدرت و شدت چالش مسلحانه مخالف با مبانی دین و قانون در نظام اسلامی را قلوه‌کن کند.

صیانت از امنیت روانی جامعه و اقتدار پلیس کشور شوخی نیست که بتوان صیرورتش را تحت الشعاع عقده‌گشائی بیماران روانی قرار داد.

#داریوش_سجادی

۱۳۹۸ تیر ۵, چهارشنبه

درآکولای خاورمیانه!


کنگره «معامله قرن» با معرکه‌گردانی «کوشنر» داماد ترامپ در بحرین و بمنظور جمع آوری کمک مالی جهت سرمایه‌گذاری برای فلسطینیان سرزمین‌های اشغالی با حضورنمایندگان چند دولت عربی و شرکتها و نهادهای مالی در بحرین گشایش یافت.

آقایان! گداخانه راه انداخته‌اید!؟

صورت قضیه را درست نفهمیدید. صحبت از تکدی پول برای فلسطینیان نیست.

محل نزاع بر سر دزدیدن فلسطین است. دعوا بر سر رُبایش تاریخ و جغرافیای یک ملت است.

فلسطینی گدا نیست تا چشم انتظار بنده‌نوازی مُشتی عرب پولدار و بی‌غیرت و آمریکا پرست باشد.

فلسطینی پول نمیخاد! شرف بسرقت رفته و وطن به مسلخ رفته‌اش را میخاد.

درد فلسطینی تجارت نیست، عدالت است!

اصلا «فلسطین» هم به کنار! صورت مسئله رو غلط تعریف کردین آقای کوشنر!

محل مناقشه موجودیت نامشروع اسرائیله ! دستور کار «ریشه کن کردن» غده بدخیم سرطانی صهیونیسم و نابودی یک راهزن و جنایتکار و حکومتی فاشیستی است که مانند بختک روی خاورمیانه افتاده و ۷۰ سال است که مانند خون‌آشام در حال تغذیه از خون مسلمانان است.

#داریوش_سجادی
#فلسطین
#معامله_قرن
#کوشنر
#ترامپ
#اسرائیل

۱۳۹۸ تیر ۱, شنبه

ترامپ باخت!



ترامپ در «سورپرایز گلوبال‌هاوک» قربانی «چیکن گیمی» شد که خودش بی‌مبالاتانه آن را راه انداخته بود.

دو ماه پیش در مقاله «پازل جنگ» تصریح کردم:

ترامپ با قرار دادن سپاه در لیست تروریستی و افزودن بر تحریم‌های اقتصادی ایران، نامدبرانه مناسبات دو کشور را در وضعیت «چیکن گیم» قرار داد. (پانوشت) وضعیتی که در آن حرف اصلی را عنصر ارعاب می‌زند و هر طرف که زودتر مرعوب شود طبعا بازنده بازی خواهد بود.

در ماجرای انهدام «گلوبال هاوک» توسط سپاه این جمهوری اسلامی بود که ابتکار عمل را در دست گرفت و ترامپ را در «چیکن گیم» خودخواسته‌اش در موقعیت عمل انجام شده قرار داد.

سپاه با انهدام «آر کیو فور» این پیغام را به ترامپ داد: ما نترسیدیم! حالا نوبت توست.

فارغ از ژست بظاهر انساندوستانه ترامپ که ابراز داشت احتراز از کشته شدن ۱۵۰ نفر دلیل اجتنابش از حمله نظامی به ایران بوده اما واقعیت آنست که علی‌رغم اولتیماتوم اولیه‌ ترامپ به ایران لیکن خوانش بدون روتوش واکنش وی به «ماجرای پهپاد» جا زدن، ترسیدن و واگذار کردن نتیجه «چیکن گیم‌اش» به ایران معنا شد. معنائی که عمق آن بیش از همه دولت‌های عرب خلیج فارس را عصبانی کرد!

ترامپ را باید کمک کرد. وی بدلیل فقد پارادیم سیاسی جهت فهم و کنش و واکنش لازم‌الاحصاء در دنیای سیاست دچار سرگشتگی در تصمیم‌گیری است.

بخش عمده مخالفت ترامپ با ایران صرفا جنبه داخلی و ریشه در رقابت‌های ایشان در انتخابات ریاست جمهوری دارد.

ترامپ بدون داشتن فهمی سیاسی از جهان سیاست صرفا جهت پیروزی بر رقیب‌اش در انتخابات ریاست جمهوری کلیت برجام را زیر سوال برد و بعد از شکست رقیب اکنون در رودربایستی شعار‌های انتخاباتی‌اش ماخوذ به حیا مانده.

ناتوانی ترامپ در فهم لوازم دنیای سیاست این فرصت را فراهم کرده تا بتوان وی را در «تصمیم‌سازی‌ سیاسی» مدیریت کرد. از سوی دیگر روحیه تاجرمسلکٔ‌ ترامپ این امکان را می‌دهد تا علی‌رغم اسارتش در «حلقه جنگ‌طلبان» بتوان از طریق «اطماع و تطمیع» وی را برای «بر سر عقل آوردن» با توجیه سیاسی ـ اقتصادی ترغیب و تدبیر کرد.

علی‌ایحال ایران در موقعیت فعلی برخوردار از موضعی مسلط‌ نسبت به ترامپ شده و آغاز رقابت‌های انتخاباتی در آمریکا نیز این فرصت را به ایران می‌دهد تا با توجه به ملاحظات ترامپ جهت پیروزی در انتخابات بتواند از طریق «جنگ احترازی» که وعده ترامپ به رای دهندگانش بود مانع از افسارگسیختگی وی در سیاست خارجی شود.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پازل جنگ!
ترامپ با قرار دادن سپاه در لیست تروریستی و افزودن بر تحریم‌های اقتصادی ایران، نامدبرانه مناسبات دو کشور را در وضعیت «چیکن گیم» قرار داده
چیکن گیم در فرهنگ آمریکائی به رقابتی اطلاق می‌شود که طی آن دو اتومبیل با سرعت بسمت یکدیگر حرکت می کنند و در این میان بازنده خودروئی است که زودتر از دیگری و قبل از تصادم خود را از مسیر خودروی مقابل کنار بکشد.
حرف اصلی در چیکن گیم را عنصر ارعاب می‌زند و هر طرف که زودتر مرعوب شود طبعا بازنده بازی خواهد بود.
عنصر مغفول در چیکن گیم مزبور حضور عناصر جانبی است.
ریاض و تل‌آویو در کنار عناصر جنگ‌طلبی مانند بولتون می کوشند تا در این رقابت نقش کاتالیزور را بازی کرده تا بستر تصادم بین ایران و آمریکا را فراهم آورند.
در نقطه مقابل ترامپی قرار دارد که مرد جنگ نیست و مرد بیزینس است و برخلاف «جنگ طلبان ثلاثه» ضمن احتراز از جنگ مستقیم با ایران مترصد آن است تا با توسل به جنگ نیابتی، ریاض یا تل آویو را ترغیب به جنگ مستقیم با ایران کنند تا از آن طریق بتواند منافع تجاری آمریکا را از طریق فروش تسلیحات به متحدین خود در این جنگ نیابتی تحصیل کند.
این در حالی است که ریاض و تل‌اویو نیز احتراز از جنگیدن مستقیم با ایران دارند و با توجه به تفوق نظامی و استراتژیک ایران در منطقه و دست پائین داشتن عربستان و اسرائیل در چنین جنگ مفروضی، دو کشور می کوشند ترامپ را ترغیب به نزاع با ایران کنند.
در این میان و بقول کلاشوویتس:
جنگ ادامه سیاست است با ابزاری دیگر



۱۳۹۸ خرداد ۲۹, چهارشنبه

آزمون خنده!


آمریکائیان در ادبیات محاوره از اصطلاح «پاس کردن آزمون خنده» زمانی استفاده می‌کنند تا بدانوسیله بخواهند بر تضمین یک ادعا صحه بگذارند. بمعنای دیگر در فرهنگ آمریکائی یک ادعا زمانی می‌تواند معتبر باشد تا با اتکای بر بداهت و واقعیت مستمع را بابت هجو بودن نخنداند.
متهم کردن ایران به حمله به نفت کش‌ ژاپنی در دریای عمان آن هم در موقعیتی که پایوران ایران میزبان نخست وزیر ژاپن بودند، از جمله دواعی است که مطابق فرهنگ آمریکائی نمی‌تواند آزمون خنده را پاس کند.
ماجرای کشتی «کارین ای» در ژانویه ۲۰۰۲ همچنین فانتزی ترور شاهپور بختیار در آگوست ۹۱ دو نمونه مشابه از این موارد است که مانند ماجراجوئی اخیر در دریای عمان موید ستاپ بودن بمنظور در تنگنا قرار دادن ایران بود.
در ماجرای کشتی «کارین ای» اسرائیل با توقیف کشتی مزبور در مدیترانه، محیرالعقولانه کشف محموله‌های اسلحه از جانب ایران برای مبارزان فلسطینی را ادعا کرد و در موقعیتی که ایران در شهر بُن در کنار غربی‌ها مشغول رایزنی برای کمک به تثبیت موقعیت در افغانستان بود، تل‌ اویو از این طریق توانست واریته‌ای علیه ایران راه اندازی کند تا دو هفته بعد جورج بوش نیز پاس طلائی رژیم صهیونیستی را بخوبی در زمین ایران اسپک کند و ایران را در «محور شرارت» قرار دهد!
سناریوی مضحکی که بسرعت معلوم شد با مشارکت صدام و اسرائیل طراحی و رژیم بعث از طریق دپوی اسلحه‌های غنیمتی ایران در دوران جنگ بر روی کشتی «کارین ای» این مضحکه را پرده‌داری کرده بود.
ترور بختیار نیز مضحکه دیگری است که در موقعیتی که ایران خود را آماده میزبانی از «فرانسوا میتران» رئیس جمهور وقت فرانسه در تهران می‌کرد توسط اغیار طراحی ـ عملیاتی شد و بختیاری که در آن مقطع فاقد کمترین ارزش یا خطری برای ایران بود ناگهان در پاریس ترور شد و بدینوسیله با قرار گرفتن انگشت اشاره اتهام به ایران «میتران» سفر خود به ایران را که برای تهران بسیار حائز اهمیت بود، کنسل کرد.
در واریته حمله به نفتکش ژاپنی نیز هر چند ترامپ کوشید ادای سلف خود را (جورج بوش پسر) درآورد و ایران را مرعوب اُشتُلم خود کند اما پاسخ محکم آیت الله خامنه‌ای به ترامپ در ملاقات با «شینزو آبه» تا آن اندازه برای ترامپ غافلگیر کننده بود تا بتواند تمرکز وی را بر هم بزند و وقتی در واکنش به پاسخ رهبر ایران برخلاف ادعاهای قبلش مبتلا به هذیان شد و گفت: ایرانی‌ها آماده مذاکره نیستند و ما هم آماده مذاکره نیستیم «!» چنین واکنشی اثبات کرد که ترامپ قابلیت مدیریت شوندگی دارد و رهبر ایران بخوبی توانست وی را مدیریت کند.
بدین منوال تَلَوُّن ترامپ دالی است بر این مدلول که از این هُلشتاین افسارگریخته نمی‌توان ترسید.
ترامپ برخلاف سلف‌اش (جورج بوش پسر) که تا بُن دندان فردی ایدئولوژیک بود نه مرد جنگ است و نه مرد سیاست و تنها مرد تجارت است و بقاعده سنت تجارت موظف به ترسوئی بمنظور حفظ سود و سرمایه و تجارت‌ است.
مضحک اعرابی‌اند که در حاشیه خلیج فارس و در طمع نوشیدن شیر این «گاو» پستان‌هایش را با ولع بلعیده‌اند غافل از آنکه این گاو «نر» است!

#داریوش_سجادی
#ترامپ
#آیت‌الله_خامنه‌ای
#خلیج_فارس

۱۳۹۸ خرداد ۲۸, سه‌شنبه

از حصر تا حصر!


علی شکوری‌راد اخیرا اظهار داشته:

الان عزیزانی در حصر هستند که این حصر، هم خلاف قانون بوده و هم خلاف نظر مردم است. نه تنها، هواداران محصورین با این حصر مخالف هستند، بلکه مخالفین نیز توجیه نیستند که این حصر غیرقانونی، به چه جهت در حال استمرار است.

مطالبه شکوری‌راد هویدا کننده فکتی جامعه شناختی با اتکای بر دیدی آناکرونیک (پانوشت) به تاریخ است.

شعار «موسوی دستگیر بشه ـ ایران قیامت میشه» در سال ۸۸ قرینه‌ای بود از شعار «وای به حالت بختیار ـ اگر امام فردا نیاد» که در فردای دستور «بختیار» مبنی بر بستن فرودگاه‌های کشور جهت ممانعت از بازگشت امام به ایران توسط پیروان امام در تظاهرات خیابانی سر داده شد.

شعاری که بسرعت تاثیر گذاشت و بختیار ناگریز و بلادرنگ امریه‌اش را ملغی کرد.

یابش چرائی فروغ آن شعار در ۵۷ و بی‌فروغی شعار سبزها در ۸۸ مويد عمق ملی پیروان امام در ۵۷ و فکتی از دغدغه ملی نبودن شعار سبزها در ۸۸ بود.

قدر مسلم اگر در ۸۸ نیز مانند ۵۷ مطالبه سبزها مبنی بر پیروزی موسوی در کل کشور «عمقی ملی» داشت در آنصورت حکومت نیز در پروای مخالفت با قاطبه ملت در پروای حصر موسوی قرار می‌گرفت.

علی‌ایحال و اکنون برداشتن حصر موسوی می‌تواند موید فراست حکومت باشد.

کسر معناداری از حواریون موسوی در موقعیتی پشت شعار «برداشتن حصر» سنگر گرفته‌اند که به زعم ایشان «یک موسوی خوب، موسوی در حصر» است!

حصر را از موسوی بردارید و در فردای آزادی، تنها کافی است موسوی یک بار دهان باز کند و از بازتولید «دوران طلائی امام» سخن بگوید و آنگاه بدنه ماکزیممی مدافعین ایشان دچار ریزش شده و موسوی را از «حصر حکومت» به «حصر سبزها» احاله می‌دهند!

اقبال به موسوی برای بدنه ماکزیممی و «هیدئنیسم سکولار» سبزها (پانوشت) از باب اضطرار و حکم اکل میته را داشته که در نبود «قهرمان خودی» دست به پردازش «قهرمان فرضی» زده و در قفای آن پناه گرفته‌اند. همانی که پیش‌تر نیز محمد خاتمی به آن بدین گونه اذعان داشت:

باید قبول کنیم که بسیاری از افراد هوادار ما کلیت نظام رو قبول ندارند و با اینها اصلاح ممکن نیست. (پانوشت)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

یک ـ آناکرونیک ،تباین توالی تاریخ
Anachronism

دو ـ هیدنیسم ،فلسفه خوشی پرستی و تمتع از لذائذ زودگذر دنیوی
Hedonism

نگاه کنید مقاله جارچیان پسر مرجانه
https://bit.ly/2FjIT81

۱۳۹۸ خرداد ۲۷, دوشنبه

شاخص‌های ابتذال!


ویدئوی «آقامون جنتلمنه» و اقبال به این ویدئو، شاخص ابتذال نزد جماعتی است که نه موسیقی را می‌فهمند و نه درکی از شعر دارند و نه شعور سُرایش را می‌فهمند.

این کمال ابتذال است که «قِر دادن» آن هم با مفتضح‌ترین «قرشمال موسیقیائی» شاخص شعف و مبنای احراز هویت و ملاک ابراز شخصیت نسلی شود که برخلاف دکارت که «فکر کردن» را دلیل بر «هست بودگی خود» می‌انگاشت ایشان مُبتهجانه از آن بابت مفتخرند که:

قِر می‌دهم پس هستم!

اسباب تاسف است که علی‌رغم گذشت نزدیک به ۵۰ سال از فوت مرحوم شریعتی کماکان پژواک دل‌مویه دکتر در دهلیزهای تاریخ مسموع است که غمگنانه نهیب می‌زد:

اگر جوان شیعه و تحصیلکرده امروز هوس‌ها و هوس‌بازی‌های «بلیتیس» فاحشه‌ای از غرب را در زیباترین اشعارش به فارسی می‌یابد اما نهج البلاغه علی را نمی‌یابد دلیل این تناقض نشناختن است!

ملالی نیست. بقول دائی جان ناپلئون: چیزی که انتها ندارد «خریت» است!

هفت سال پیش که ویدئو کلیپ «گنگنم استایل» اقبال جهانی پیدا کرد و بیش از «یک میلیارد بار» در یوتیوب دیده شده همان موقع نوشتم:

در جهانی که «یک میلیارد» بیننده برای ویدئوئی که در آن «سای» با مبتذل خوانی مانند «علی ورجه» روی استیج با سبک سری ورجه وُرجه کرده و هذیان می بافد و نامش را موسیقی می گذارند و جمعیتی میلیاردی نیز برای چنین ابتذالی شیدائی می کنند! چنین ضایعه‌ای چیزی نیست جز شاخصی بر یک مشنگیسم مزمن و جهانی!

وقتی موسیقی و خوانش موسیقیائی عبارت است از تلفیق هماهنگی بین صدائی خوش و شعری موزون و معنادار در کنار موسیقی زیبا، ریتمیک و هارمونیک، اکنون فریادهای هسیتریک و جنون انباشته از سکس در تولیدات «مسما به موسیقی مدرن» را چگونه می توان به عنوان موسیقی «وجدان» کرد؟
زمانی زنده یاد «سلمان هراتی» در یکی از سروده هایش اظهار می داشت:
دنیا به عشق محتاج است و خود نمی داند
خدابیامرز نیست تا ببیند اینک «دنیا» قبل از عشق محتاج ارزنی عقل و شعور است!

#داریوش_سجادی

۱۳۹۸ خرداد ۲۴, جمعه

اسلام شناسان موسمی!



شینزو آبه نخست وزیر ژاپن روز گذشته طی ملاقات با حسن روحانی از موضعی اسلام شناسانه و با نگرشی تنزه طلبانه در مقام تبیین اصلحیت اسلام اظهار داشت:

دین اسلام، دین صلح و تسامح است و من همیشه به میانه روی و معنویت اسلام علاقمند بودم.

هر چند اظهارات آقای آبه موید حُسن نیت ایشان می‌تواند باشد اما شناخت ایشان از اسلام فاقد عمق اندیشگی است و چنین درکی از اسلام دالی است بر درک ناقص ایشان از ذاتی و عرضی دین اسلام و دیانت مسلمین.

بالغ بر ۱۸ سال پیش و در فردای عملیات تروریستی ۱۱ سپتامبر تونی بلر نخست وزیر وقت انگلستان سراسیمه خود را به آمریکا رساند و طی سخنرانی در کنگره آمریکا با اظهاراتی مشابه شینزو آبه گفت:

ما عملیات ۱۱ سپتامبر را به حساب مسلمانان نمی‌گذاریم چون اسلام دین صلح و دوستی است!

در همان تاریخ و در فردای سخنرانی بلر طی مقاله‌ای خطاب به ایشان نوشتم:

کار ما مسلمانان به اینجا کشیده شده که شما می‌خواهید اسلام ما مسلمانان را به ما بیآموزانید!؟

خیر آقای بلر! اشتباه به عرض‌تان رسانده‌اند. اسلام بالذات دین صلح طلبی نیست! هم چنان که دین جنگ طلبی هم نیست! آنچه گوهر اسلام را نمایندگی می کند ذات «حق طلب» و «عدالت محور» آن است و مسلمانان برای استیفای این ذات اگر لازم باشد بجنگند، می جنگند و بغایت خوب هم می‌جنگند! همچنانکه در کربلا جنگیدند و اگر برای استیفای همین ذات لازم باشد صلح کنند، صلح می کنند و خوب هم صلح می کند همچنانکه در حُدیبیه صلح کردند.

ذات اسلام به کفایت قابل دفاع و مستدل هست تا برای مارکتینگ‌اش محتاج بزک و آذین و آرایه و گریم و چهره آرائی نباشد.

مشکل شما با اسلام برخورد ناعادلانه و ظالمانه و حق کشانه‌تان است که مسلمانان را بصورت تبعی موظف می‌کنید بمنظور استیفای عدالت و حقوق تضییع شده‌شان توسط شمایان متوسل به فروعات‌شان شوند.

اگر در فردای یازده سپتامبر محزونانه به صرافت صلح و دوستی در اسلام افتاده‌اید نقطه عزیمت‌تان را در چگالی مظالم‌تان در حق مسلمین قرار دهید.

حکایت ما با شما حکایت آن حاکم ظالمی است که در فردای حریق در خرمن‌اش غمگنانه لابه می‌کرد:

من ندانم این آتش از کجا در خرمن‌ام افتاد؟

و صاحب دلی گفت:

از اشک چشم یتیمان و آده دل بیوه زنان!

#داریوش_سجادی

۱۳۹۸ خرداد ۱۹, یکشنبه

تراژدی‌ها!



خرداد ۶۸ آیت‌الله خامنه‌ای در قسمتی از پیغام مکتوب‌شان به مناسبت درگذشت بنیان گذار جمهوری اسلامی و با توجه به حضور گسترده و صمیمانه مردم در آن مراسم، تحریر داشتند:

او آن نخستین بود که دومین نداشت و امامی آنچنان را امتی این چنین شایسته است.

هر اندازه می‌توان بر شانیت و شایستگی دو سویه میان امام و ماموم در جمهوری اسلامی صحه گذارد اما به همان میزان نمی‌توان محرومیت و عدم تمکن جمهوری اسلامی از ناحیه مخالفینش را بی وقعی کرد!

حکومت در ایران هر اندازه بتواند بر فهم و شان شهروندانش بنازد اما هرگز نمی‌تواند خجالت زده بابت اپوزیسیون بی‌مقدارش نباشد!

این طنز تلخ تاریخ است که زمانی در همین جمهوری اسلامی مخالفین وزین و سرشناس و سنگین ساحتی مانند عزت‌الله سحابی و مهدی بازرگان‌‌ها و به‌آذین‌ها و کیانوری‌ها ، اپوزیسیون نظام را طلایه داری می کردند اکنون ما‌به ازایش سخافت‌ها و جلافت‌هائی (!) امثال مهدی خزعلی و محمد نوریزاد‌ها در داخل تا شیرین عقولی مانند رضا پهلوی و مسیح علینژاد و حسینی ری‌استارتی و «هخا و کذا» جملگی «دون کیشوت» و «سانچو پانزای» سروانتسی را می‌مانند که خلجان روان پریشی‌ متوهمانه‌شان را با «خویش شوالیه‌بینی» التیام می‌دهند.

ظاهرا جمهوری اسلامی از این بابت با مدینة الرسول اشتراک تقدیر پیدا کرده.

رسول‌آلله وقتی در حُدیبه تن به آن داد که قریش برخلاف ایشان از عودت فراریان از مدینه نزد کفار معاف باشند (!) هر چند مورد اعتراض اصحابش قرار گرفت اما بفراست می‌انگاشت:

فراری از مدینة‌الرسول همان بهتر که در مدینة الرسول نباشد.

خوش‌تر آن باشد تا آنانکه التجاء به کفار قریش را مُرجح بر بودن در مدینه و اقامت نزد رسول‌الله می دانند هر آینه در مدینه نباشند شایسته‌تر است تا آنکه با بود نامیمون‌شان آلاینده آرامش و ایوان «شهر رسول‌الله» شوند.

#داریوش_سجادی

۱۳۹۸ خرداد ۱۸, شنبه

زوال آمریکا!



افول آمریکا امری است قهری و نه دفعی.

محرز بودن چنین افولی بازگشت به این بداهت دارد که نطفه ایالات متحده در بطن لیبرالیسم فلسفی منعقد شد .

لیبرالیسم فلسفی از ابتدا فاقد بضاعت جهت فهم بداهت بشر و حاجات ایشان بود و چنین نحافتی، آمریکا را در قامت نماینده چنان نحله‌ای محکوم به انهزامی محتوم می کرد.

آمریکا قبل از آنکه در تاریخ محکوم به افول باشد در مبانی معرفت شناختی محروم از بضاعت جهت تبیینی واقعبینانه و معناشناسانه از انسان بماهو انسان بود.

استراکچر فلسفی اندیشه لیبرال واکنشی قهری به سترونی کلیسای کاتولیکی بود که تمامیت معرفت خود را حول زهدگرائی و دنیاستیزی بنا کرده بود.

خوش زیستی اباحه سالارانه واکنش قهری لیبرالیسم فلسفی به خشک زیستی سترونانه کلیسای کاتولیک بود که از بطن پروتستانیسم لوتری منجر به اخلاق سرمایه داری پول سالار شد.

چیزی که بعدها ریچارد نیکسون با صراحتی شجاعانه در توصیف چیستی آمریکای خوشبخت و آمریکائی خوشبخت آن را چنین توصیف کرد:

در آمریکا پول همه چیز نیست بلکه تنها چیز است

به اعتبار همین پول سالاری یکه سالار و افسارگسیخته آمریکائی بود که از ۲۰۰۷ که «یگانه چیز» خوشبختی آور آمریکا (دلار) در ناملایمات اقتصادی ناشی از بحران مسکن دچار هزیمت شد، از همان مقطع نیز خوش‌باشی پول سالارانه آمریکائی از پاسخگوئی به یاس فلسفی و «بی معنائی زندگی در فقدان دلار» ناتوان شد.

از سوئی دیگر افول امریکا امری است مقدر.

مقدری آن نیز بازگشت به این بداهت دارد که این کشور فاقد چسب اجتماعی است و واحد ملیت در این کشور قبل از وفاداری ملی، پول و پول سالاری است.

آمریکا بمثابه ظرف سالادی است که اجزای آن را اقوام گسترده و بعضا مهاجری تشکیل می دهد که بدون الفت ملی در سودای «خوشبختی ناشی از ثروت» به این کشور پناه برده و واحد چسب اجتماعی و ملی ایشان قبل از مفاهیم فرهنگی و اجتماعی و تاریخی و جغرافیائی تنها «دلار» است و با افول «قدرت دلار» و بحران اقتصاد در این کشور،هویت موزائیکی این کشور نیز دچار برون ریخت جلوه‌های خشن و نابردبار و نامتجانسی شد که تا پیش از این زیر درخشش «سال‌های طلائی دلار» پنهان مانده بود.

نکته حائز اهمیت آنست که لیبرالیسم فلسفی آمریکائی با فهم معوج خود از مبانی معرفت شناسانه انسان «خوش زیستی» را در نقطه مقابل «بهزیستی» مطمح نظر اندیشه دینی و زیست مومنانه توحیدی قرار داده بود و با توسل به غول سکولاریسم اندیشه دینی و بویژه اسلامی را به چالش و همآوردی می کشید.

جدال ناکامانه و محکوم به هزیمتی که به دلائلی قابل فهم «سکولاریسم آمریکائی» را در مقابل اندیشه و مبانی معرفت شناسانه اسلام خلع سلاح می کند.

قائلین به چنین مصاف نامفهوم و محکوم به زوالی از این واقعیت اغفال می ورزند که اسلام منش است و سکولاریسم روش. این ایدئولوژی است آن متدلوژی و نمی شود افکار را با ابزار رگلاژ کرد.

#داریوش_سجادی

۱۳۹۸ خرداد ۱۷, جمعه

از ناکثین تا ناکسین!


زندگی در غُربت هر چند تلخی و سختی منحصربفرد خود را دارد اما عاری از مزیت هم نیست از جمله آنکه اسباب برون ریخت چهره واقعی و بدون رتوش افرادی می‌شود که تا پیش از آن و در داخل کشور زیستمان و گفتمانی با ماسک و ناراست را عهده‌داری می‌کردند.

بر همین منوال اظهارات «حسین قاضیان» در تلویزیون فارسی بی‌بی‌سی بمناسبت سالگرد رحلت بنیان‌گذار جمهوری اسلامی را می توان و باید اقاریری محسوب کرد که با صداقتی عاری از واقعیت و به برکت «دوری از مرکز» برون ریخت شده!

قاضیان در بی‌بی‌سی و بمناسبت سالگرد ۱۴ خرداد با ادعای بی‌فروغ شدن محبوبیت بنیان‌گذار جمهوری اسلامی گفت:

هر چند تشییع جنازه آیت الله خمینی در ۶۷ موید محبوبیت میلیونی ایشان نزد ایرانیان بود اما دلیل آن محبوبیت بسته بودن فضا در آن مقطع بود و کسی اطلاع نداشت که همین آیت‌الله در سال ۶۷ حکم اعدام زندانیان سیاسی را دادند و کسی با چهره خشن ایشان آشنا نبود!

مطابق اظهارات قاضیان:

آیت الله خمینی اکنون و بعد از مشخص شدن چهره خشن‌اش دیگر مانند دهه ۶۰ محبوبیتی نزد ایرانیان ندارد.

داعیه مزبور از منظری دموگرافیک نوعاً ادعائی «سهل و ممتنع» محسوب می‌شود. به عبارت دیگر «روح‌الله خمینی» برای بدنه‌ای از جامعه ایران از ابتدا چهره محبوبی محسوب نمیشد و اساساً مزیت نسبی «امام» نشستن ایشان در کانون نفرت چنین اقشاری بود که از اساس با «انقلاب خمینی» و «خمینی انقلاب» زاویه داشتند.

از جانبی دیگر یک واقعیت را نیز نمی‌توان کتمان کرد که در بازه زمانی ۵۷ تا ۶۷ بخشی از شیدائی‌ها نسبت به «امام» محصول جوزدگی و رُمانتیسم سیاسی افراد و اقشاری بود که دلبستگی و پیوستگی ایشان به «امام» فاقد عمق اندیشگی و صرفا ریشه در تب و هیجان هیستری‌یونیک مبتلابه انقلاب داشت.

بر این منوال طبیعی است تا شیدائیان مزبور در فردای زوال تب و افول جوزدگی، در یک فرآیند سینوسی آنک دچار سانتی‌مانتالیسم سیاسی شوند.

علیٰ‌رغم این بولدترین قسمت قضیه آنجاست که «ماجرای امام» و «پیروانش» از جانب «مُشبه به قاضیان» قضاوت مُشوهانه می‌شود.

این روایتی است آشنا که قبل از «امام» گریبانگیر «امام نخست شیعیان» شد و هر چند شیدائیان در فردای ترور خلیفه سوم آغوش‌گشایانه و شیداوشانه به بیعت با علی (ع) هجوم آوردند اما همان شیدائیان در فردای مزمزه عدالت و قاطعیت علی (ع) مبتلا به آلزهایمر شده و علی (ع) را متهم به خشونت در صفین و جمل و نهروان کرده و در کوفه خونش را مباح افتاء کردند!

ناکثین دیروز همان قضاوتی را با علی (ع) کردند که ناکسین امروز با خمینی می‌کنند و طُرفه آنکه همه جذابیت علی (ع) نزد پیروانش قاطعیت ایشان در قلوه‌کن کردن چشم فتنه در صفین و جمل و نهروان بود که ۱۴۰۰ سال است شیعیانش را شاداب محبوبیت اقتدار امام‌شان نگه داشته. همچنان که همان اعدام‌های ۶۷ رغم ترشروئی شُبه فروشان، فزونی‌دهنده به غلظت محبوبیت ناشی از قاطعیت امام نزد پیروان امام است.

#داریوش_سجادی

۱۳۹۸ خرداد ۱۵, چهارشنبه

غُرش در جنگل!



مواضع پاندولی ترامپ نسبت به ایران از منتهی‌الیه خصومت و قلدری و جنگ‌طلبی تا آغوش گشائی و گشاده‌روئی جهت مذاکره و بهبود رابطه با تهران، موید زوال تصمیم گیری ناشی از افول «قدرت و مهابت» ابرقدرتی است که زمانی کمترین ترشروئی‌اش، انگاره غرش شیری در جنگل را تداعی می‌کرد که به درنگی «جنگلیان» را در پروای قهاریت و قاهریت ‌«سلطان» به صرافت خاکساری و چاکر‌سالاری می‌انداخت و اکنون «سلطان دیروز» بی‌حزمانه خود را در تله «فراست و تدبیر» و «چابکی و چالاکی» حریفی تازه نفس، نالان و ناتوان می‌بیند.

غرش در جنگل یا «the Rumble in the Jungle» گزاره ‌ای بود که اکتبر ۱۹۷۴ و بعد از مسابقه بوکس سنگین‌وزن جهان بین محمد‌علی کلی و جورج فورمن فضای رسانه‌ای آمریکا را تسخیر کرد و علاقه‌مندان به ورزش بوکس را مفتون هنرنمائی زیرکانه «کلی» در مصاف با «فورمن شکست‌ناپذیر» کرد.

محمد‌علی در آن مسابقه ضمن تفطن به «قدرتمندی ناچالاکانه فورمن» و علی‌رغم اشتهارش به رقص‌پائی زیبا لیکن در رقابت مزبور بجای مشت‌های فولادین، فورمن را مقهور تدبیر خود کرد و عامدانه طی ۸ راند تنها در گوشه‌ای از رینگ گارد دفاعی گرفت و با جاخالی‌هائی بموقع فورمن را آزاد گذاشت تا هر اندازه می‌تواند با کوبش مشت‌های سنگین خود به گارد بسته‌اش انرژی خود را از دست داده و در میانه راند هشتم بود که «کلی» در بهترین فرصت مقتضی و در اوج بی‌رمقی تحمیلی به فورمن ناغافل آن غول شکست‌ناپذیر رینگ را با مشتی مهیب و سنگین نقش بر زمین و «ناک اوت» کرد!

ترفندی که اینک ایران نیز حاذقانه آن را در مصاف با ترامپ بکار گرفته و ضمن بی‌وقعی به همآورد‌خواهی کاخ سفید موفق شده آمریکائیان را در زمین سیاست و نظامیگری مبتلابه یک هایپراکتیوی مشعوفانه کند تا از قبال آن «خویش شیدائی» انرژی‌ ترامپ و مردانش را تخلیه و بزنگاه فراغ برای پایان شکست‌ناپذیری واشنگتن را بسترسازی کند.

راند هشتم تهران و واشنگتن برخلاف رویکرد قلدرانه آمریکائی‌ها، راند تدبیر است. تدبیری که قبل از بازوانی فولادین، مردانی فهیم را می‌طلبد.

فراستی که ایرانیان بدان شُهر‌ه‌اند و با همان ترفند «تهمتن» قهرمان شاهنامه‌شان در مصاف با «اکوان دیو» آنگونه آن پلشتی را فریفت و سَر بُرید که: 



به دریا نباید که اندازیم، کفن سینه ماهیان سازیم
به کوهم بیانداز تا ببر و شیر، ببینند چنگال مرد دلیر


#داریوش_سجادی
#ترامپ
#محمد‌علی_کلی
#فورمن

۱۳۹۸ خرداد ۱۴, سه‌شنبه

از رُمانتیسم انقلابی تا سکولاریسمی رُمانتیک!


سعید حجاریان در امریه‌ای نوین بمنظور بسیج مردم و در پروای جنگ محتمل آمریکا با ایران (!) جنبش اصلاحات را فراخوانده تا سازمان‌دهنده تشکلی تحت عنوان «نیروی مقاومت صلح‌طلب» شوند تا از این طریق به جهان گفته شود جنگ‌ها چه عواقبی دارند از جمله آنکه پس از حمله امریکا به عراق چندین هزار کودک کشته و زخمی شدند بی‌آنکه اثری در افکار عمومی جهان به‌جا گذاشته باشدحجاریان در ادامه گفته:
این مدل به سایر کشورها قابل تعمیم است و‌ تفاوتی ندارد کودک‌کشی و بی‌خانمانی و قحطی و ویرانی در چه نقطه‌ای اتفاق بیفتد.
هر چند دغدغه ضدجنگ و همهمه صلح دوستانه حجاریان ممدوح است اما مقبول نیست.
حجاریان در حالی در امریه نوین‌اش کودک‌کشی و بی‌خانمانی و قحطی و ویرانی را بصورت عام و بیرون از چیستی و کجائی و چرائی هر جنگی امری غیر قابل دفاع و مذموم معرفی کرده که تا پیش از این «جنبش اصلاحات تحت امر ایشان» طلایه دار شعار «نه غزه نه لبنان ـ جانم فدای ایران» بود و مصطفی تاجزاده همسنگر قابل وثوق حجاریان با توسل به شعار «سوریه رو رها کن» معترض مبارزه نیروهای سپاه در دفاع از مردم سوریه بودند.
چنین تَلَوّنی را نباید ناشی از تذبذب و نفاق ایشان دانست بلکه ریشه آنرا می‌توان در بسآمد اجتناب‌ناپذیر انقلاب اسلامی واکاوی کرد که بصورت طبعی گریبانگیر آن بخش از انقلابیون شد که دلبستگی و پیوستگی‌شان به انقلاب اسلامی قبل از آنکه ناشی از تفطن به مبانی معرفت شناختی «انقلاب خمینی» و «خمینی انقلاب» باشد بدون عمق اندیشگی صرفا محصول قلیان و برون ریخت احساساتی شیداوشانه به «خمینی انقلاب» و «انقلاب خمینی» بود.
بدین اعتبار رویش و رُمبش و جوشش سینوسی چنین افرادی در مسیر انقلاب را می‌توان در حد فاصل «رُمانتیسم انقلابی» تا «سکولاریسمی رُمانتیک» معنایابی کرد که حسب اقتضا در جوگرفتگی (هیستری یونیک ـ Histrioni) مبتلابه ۵۷ ازدواج‌شان را در نامتعارف‌ترین شکل ممکن در مسجد برگزار می کردند (تاجزاده) و آنک با مراودات عاشقانه از زندان دهه ۹۰ می‌کوشیدند در پیرانه سری دست به بازیافت سال‌های از دست رفته محسوب شده خود در رُمانتیسم انقلابی دهه شصت شان بزنند.
بر این منوال نُرمالیزاسیون مطمح نظر حجاریان پیش از آنکه روال‌مند کردن انقلاب اسلامی را افاده کلام کند اسم رمزی جهت استتار «آنُرمالی» آن بخش از اصحاب انقلاب را تداعی می‌کند که مبتلایان از این طریق مایلند ناراستی قامت خود با استقامت انقلاب اسلامی از طریق شکستن آئینه‌ها، فرافکنی کرده باشند.


...

۱۳۹۸ خرداد ۱۲, یکشنبه

مگس‌ها!



پروژه ققنوس با محوریت رضا پهلوی ۳ ماه بعد از اعلام موجودیت در واشنگتن روز شنبه ۱۱ خرداد نخستین اجلاس کارشناسی‌اش را با مشارکت اعضا در تورنتوی کانادا برگزار کرد و بدینوسیله  حُضار کوشیدند راهکارهای کارشناسانه خود برای «ایران بعد از جمهوری اسلامی» را پرده‌برداری کنند.

همزمان رضا پهلوی (تولیت ققنوس) در گفتگو با رویترز از دولت آمریکا خواست تا شرکت‌های ارتباطاتی و اینترنتی را تشویق کند به مخالفان جمهوری اسلامی، خدمات ارائه دهند.
ققنوس را باید پروژه‌ای محسوب کرد که از ابتدا نطفه‌اش ناقص منعقد شده و بدلائل زیر جنینی است محکوم به زوال!
اولا جمیع اعضا ققنوس از رضا پهلوی تا دیگران تابعیت آمریکائی داشته و در پروسه «آمریکائی شدن» طی حضور در دادگاه فدرال آمریکا و در «مراسم رسمی تحلیف» سوگند خورده‌اند یک آمریکائی خوب باشند و جمیع وابستگی و تعلق خاطر هویتی و ملیتی و حکومتی و فرهنگی خود به ایران را واگذاشته و دلبسته به هویت آمریکائی برای دولت ایالات متحده پایمردی کنند. بر این منوال مجموعه ققنوس «از بنیان» نه حق دارد و نه اجازه دارد درباره مسائل ایرانی که دیگر شهروند آن محسوب نمی شوند ابراز وجود یا تشریک مساعی نمایند.
ایران تعلق به ایرانیان دارد نه مُشتی فارسی زبان که با سوگند خائنانه‌شان مبدل به «پاپت‌های کاخ سفید» شده‌اند.
ثانیا ولو با تسامح بتوان این جماعت «مُشبه به ایرانیت» را ایرانی محسوب کرد لاکن در عرف سیاسی زیست انگلی و «ارتزاق سیاسی از دولت اجنبی علیه خاستگاه میهنی» را برخلاف تصور ققنوس نمی نامند.
خاستگاه ققنوس آتش است که مظهر طهارت و رهبانیت تلقی می‌شود.
ارتزاق از انبان اجنبی علیه خاستگاه میهنی در هر قرائتی تغذیه از طریق نجاست‌خواری محسوب می‌شود. بر این مبنا و در عالی‌ترین سطح نیز خوانش مقرون به واقعیت از متوهمین به «ققنوس بودگی» مگس‌هائی را افاده کلام می‌کند که مانائی و بودائی‌شان مُحول به تغذیه ناپاک‌شان از فضولات انسان یا حیوان است.
نمی‌توان مُبتهجانه ادعای ققنوس کرد و خفیفانه ارتزاق از مَبال داشت!
#داریوش_سجادی
#رضا_پهلوی
#پروژه_ققنوس
#مگس
#جمهوری_اسلامی