بالغ بر دو سال پیش در بهمن ۹۹ ذیل پستی تحت عنوان «نسل تباه» نوشته بودم:
باید حقیقت رو پذیرفت، ما شکست خوردیم. نسل جوان رو باختیم. قطره دریافت
کردیم تا مُروارید بسازیم، لجن تحویل دادیم!
استثناها به کنار، بدنه در سلطه تعفنه. دهان که باز میکنن حالتون از
این همه پوچی به هم میخوره. نسلی بدون آرمان و بدون هویت و بدون اخلاق و هُرهُری
مسلک و لاابالی و در عین حال از خودمتشکر و متوهم به دانائی و توانائی و همه چیزدانی
در عین بیهمه چیزی! دشمن قویتر بازی کرد و برنده شد. ما به بی
مبالاتی خودمون و زیرکی دشمن در یارگیری در «زمین غفلت» باختیم!
ملالی نیست، نباید تسلیم شد باید دوباره شروع کرد. با فهمی بهتر و درکی
عمیقتر از انسان و نیازها و مدیریت بهینه نیازهایش!
شکستها سکوهای شروعی مجدداند.
هر چند در آن تاریخ بابت این صراحت بغایت شماتت شدم اما اکنون و امروز
مشاهده کردم حمیدرضا مقدمفر مشاور
فرمانده سپاه ابراز داشته:
با روشهای سنتی نمیتوان دشمن را شکست داد. غفلت کردیم، بچههایمان
اسیر دشمن شدند باید با جوانان صحبت بیشتری میکردیم و نمیگذاشتیم اسیر دشمن
شوند، باید برای جوانان وقت میگذاشتیم.
اظهارات مقدمفر هر چند دیره اما مغتنمه. لاکن ایشان هنوز متوجه
نیستند از کدام جبهه شبیخون شدهان.
دو هفته پیش که ایران بودم در جمع برخی از معلمان استان اصفهان و خطاب
به ایشان گفتم:
جهدتان در تامین مطالبات صنفیتان طی چند سال گذشته ماجور. اما نگاه
کنید خروجیتان در ازاء مطالبات صنفیتان چیست؟
کودک را در ۷ سالگی تحویل میگیرید و در ۱۸ سالگی تحویل میدهید در حالی
که ثمره ۱۲ سال آموزشاش نزد شما هیچ چیز به درد بخوری نیست. بعد از ۱۲ سال آموزش «بهیمیتی»
تحویل جامعه میدهید که نه «اخلاق» داره نه «تخصص» نه «شعور» و تنها آموخته تا مُشتی
محفوظات و مزخرفات به درد نخور را در ذهناش نشخوار کند که در هیچ دورهای از
زندگی ارزنی بکارش نمیآید!
معلمان آشفتند و فریاد زدند که بر ما حَرَجی نیست و هر چه هست از
محتوانی متون است و ما موظف به تدریس همین متون به دانشآموزانیم!
به ایشان گفتم:
قبول!
اما شد ولو یکبار هم در سیاهه مطالبات صنفیتان متذکر این مصیبت نیز
باشید و خطاب به مسئولین و شورای عالی انقلاب فرهنگی مطالبه کرده و معروض بفرمائید:
با محتوای کتب مزبور از دل «آموزش و پرورش کشور» نه اخلاق در میآید،
نه علم و دانشی کاربُردی و نه تخصصی به درد بخور برای فرد و جامعه و معالاسف تنها
دغدغهتان ترازمندی کارمندیتان و افزایش حقوق و مزایای صنفیتان بود! اکنون نیز
بفرمائید و تحویل بگیرید دسترنج دوازده سالهتان را که کف خیابان ریختن و با سخیفترین
و مبتذلترین ادبیات چارواداری خدمتتان درس پس میدهند!
بقول محمدکاظم کاظمی:
شادمان چه نمازید؟ وضو باطل بود
آب این جوی همان از ده بالا گل بود
از درختی که چنین است، نچیدن بهتر
از چنین راه، به منزل نرسیدن بهتر
#داریوش_سجادی
۱ نظر:
در یکی از نوشته های اخیرتان اشاره داشتید به "بخش مذهبی جامعه که سال 57 انقلاب کردند و حکومت مذهبی مورد وثوق شان را تاسیس کردند" و آنها را بطور ضمنی اکثریت جامعه ایران قلمداد کردید. خبر بد این است که امروز نماد و نماینده آن بخش مذهبی کسانی مثل زینب ابوطالبی و رایحه ربیعی هستند که اولی می گوید جمع کنید بروید و دومی برای ارشاد داخل اتوبوس گاز می گیرد و معترض مقابل اش را به راحتی تحویل زندان می دهد. خب عجیب نیست که این بخش جامعه در نهایت با فحش های رکیک معترضان مواجه گردند، از نظر روانشناسی که قابل فهم است.
ارسال یک نظر