احمدجان، این آسیاب به نوبت است!
هرگز مباد قلمدار پاک سیرتی چون احمد زیدآبادی
را مکدر کنند!
سلام احمد جان.
از راه دور دل مویههای منصفانهات را خواندم و
میخوانم و دیدم در هروله کنونی چگونه «ژاژخایان و چالهمیدانان دنیای سیاست» احمد
عزیز را با سخیفترین ادبیات چارواداری و تنها بجرم منصفانگی و «ناخوشآیندی مواضعاش»
آزردند.
ملالی نیست احمد جان. این اقتضائات و افتضاحات
اقشار لِردنشین شده در دنیای سیاست است.
اگر با ترنُم سیئات و هجویات و هیجانات سیاسیشان
خوشرقصی نکنی با یگانه سرمایه مغزیشان «نه تو را» بلکه خود را «فحاشیتراپی» میکنند.
احمد جان من ۲۴ سال است که محکوم به زندگی در
میانه وحشیترین گونههای تاکسیدرمی شده از این جماعت فحاش و بیسواد در آمریکایم.
کمتر از شما ناسزا و تهمت و جفنگ نشنیدهام اما
گریزی نیست که حرفه من و تو نازکطبعی نمیطلبد و محکومیم به تحمل مجانین!
امروز نامه دکتر سروش به شما را خواندم و یاد
نامه سالها پیش خودم به اکبر گنجی در خلال واریته اعتصاب غذایش افتادم که خطاب به
«اکبر» نوشتم:
مفتون شیدائی و کف زدنهای شیدائیان «قهرمان
پنداشتت» نشو!
در منظومه قهرمانخواهی «شیدائیان قهرمان» اساساً قهرمان را برای جبران
کرختی و اُبلوموفیزم تاریخی خود جعل می کنند. ايشان اساساً قهرمان را خلق میکنند تا بجای
آنها بخواند، فکر کند، تصمیم بگیرد،عمل کند، انقلاب کند، بجنگد و اگر لازم شد
بمیرد!
و جُرم امروز تو «احمد» همانا تن ندادنت به
هیجانزدگی و جوگرفتگی این قدکوتاهان اندیشگی و بلند مرتبگان فحاشی در واریته قهرمانخواهیشان
است.
به دل نگیر. مانند همیشه استوار باش قلمدار.
روزه سکوت سهم قلم تو نیست. هنوز خیلی حرفها
است که باید بزنی!
زنده باشی.
#داریوش_سجادی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر