برخلاف تصورم، از پست قبلی استقبال مناسبی نشد و دوستان زیادی علی رغم مراجعه گسترده به این پست اما در گذاشتن نقطه نظر خود درباره «چیستی ایرانی بودن» مشارکت بالائی نکردند.
من هم از صرافت ادامه این گفت و گو گذشتم و علی رغم میلم این بحث را بصورت مستقل در قالب یک مقاله به زودی در وب سایتم منتشر می کنم.
در ضمن روز گذشته برای یک خانه تکانی به ایمیلم سرکشی کردم و متوجه شدم تعداد زیادی ایمیل رد وبدل شده بین من و برخی از دوستان دیده و نادیده در ایمیلم وجود دارد که از نظر موضوعات مطروحه در آن ایمیل ها نکات جالب و شاید قابل توجهی در آن برای عموم وجود دارد.
لذا با حذف نام طرف مقابل می توانم آنها را به تدریج در این وبلاگ منتشر کنم
بزودی
نکته آخر در مورد اظهارات انتقادی یک جوان دانشجو در دیدار با آیت الله خامنه ای طی هفته گذشته است
دیدم در تعداد زیادی از سایت ها و وبلاگ ها با شوق و شعف این رویداد را به یکدیگر تبریک می گفتند مبنی بر آنکه تحت تاثیر جنبش سبز رهبر مجبور به تن دادن به شنیدن انتقاد شده. این در حالی است که وی در همان دیدار در پاسخ گفته: ما که نگفتیم کسی از ما انتقاد نکند.
یاد جمله ای افتادم که نزدیک به بیست سال پیش طی مقاله ای خطاب به مسعود بهنود گفتم مبنی بر آنکه:
به من نگوئید طوری راه برو که مردم ازت نترسند. به مردم بگوئید طوری زندگی کنند تا از کسی نترسند!
ترس صفت رذیله ای است که در وجود انسان شکل می گیرد لذا عنصر ترسو را باید مورد شماتت قرار داد.
بر همین قیاس با توجه به جلسه اخیر آیت الله خامنه ای با دانشجویان، انتقادات مطرح شده در آن نشست را نباید توهم عقب نشینی یا ترس و تن دادن رهبری به انتقاد دانست چرا که در ماهیت این جلسات که تغییری حاصل نشده بلکه ظاهراً اکنون برخی از جوانان دانشجو متوجه این موضوع شده اند که می توانند طوری زندگی کنند تا از کسی نترسند!
رندی سالها به درگاه خداوند شکوه و گلایه می کرد که خدایا چرا یکبار هم نشد تا لطفت را شامل حال من کنی و بلیط بخت آزمائی من برنده شود تا از این فلاکت درآیم
شبی خداوند در خواب بر وی نازل شد که:
بی انصاف تو لااقل یکبار بلیط بخت آزمائی را بخر بعد گله از بی التفاتی من بخودت بکن!!!
ظاهراً بدنه ای از جنبش سبز بدلیل فقد شجاعت در خود می کوشند کماکان ترس پنهان در خود را فرافکنی کرده و مطابق سنت همیشگی نارسائی های شخصیتی خود را با خلق قهرمانی دیگر (این بار محمود وحیدنیا) استتار کنند
یاد مقاله نوبل شوم افتادم که وقتی شیرین عبادی برنده نوبل شد در آن مقاله اشاره به آن دسته از جماعت خود شیفته ایرانی کردم که کسب نوبل خانم عبادی را به یکدیگر!!! تبریک می گفتند.
http://www.sokhan.info/Farsi/Nshoom.htm
البته بی انصافی است که در مقابل «کراهت از ترس برخی از شهروندان از عمله قدرت» برائت از ادبیات و سلوک مهوع آستان بوستانه نان به نرخ روز خواران و بادمجان دور قاب چین اصحاب قدرت نیز نشود.
پیشتر طی مقاله عبدالله ماهیگیر به این مطلب اشاره کرده بودم
http://www.sokhan.info/Farsi/Abdolah.htm
۴ نظر:
سلام استاد
راستش همه ما شوکه شدیم
اگه اجازه هست اینجا درباره ایرانی بودن میگم
ایرانی بودن تنها بر اساس شناسنامه است همین
لطفا سریعتر مقاله رو بنویسید
ممنون
سلام علیکم
بر فرض که ما اجازه انتقاد هم داشته باشیم آیا نیاید امیدی به ترتیب اثر دادن هم داشته باشیم ؟
از نحوه پخش خبر در رسانه های دولتی معلوم بود چه کسانی از این رویکرد منفعت برده اند تعجب میکنم بعضی ها به عنوان پیروزی نام بردن!!!
البته سخنان دانشجو نشان صفت خوبی بود که اشاره کردید باید در جامعه وجود داشته باشد ولی سوال اینجاست ایا نحوه برخورد در چنین مواردی از طرف طیف مخالف صادقانه است یا هتاکانه.
کسانی که دنبال نماد وقهرمان سازی هستند باید از پشت شیشه بیرون بیاند و واقع بینانه و بدون تعصب و تجاهل به قضایا بنگرند:
زمستون برای تو قشنگه پشت شیشه
بهاره زمستو نها برای تو همیشه
در هماوردی با « تنومندی کم عقل» بايد «شجاعت ترس» داشت.
پس بنظر نمیرسد که لزوما بایستی فردی را که به تعبیر شما دارای صفت رذیله ترس است مورد شماتت قرار داد.
رجوع شود به:
http://news.gooya.com/columnists/archives/056908.php
ارسال یک نظر