۱۳۸۹ اسفند ۲۲, یکشنبه

خوتسپا!

متن زیر خلاصه ای از مقاله «خوتسپا» است. متن کامل را می توانید در وبلاگ سخن در آدرس زیر ملاحظه فرمائید.
«خوتسپا»
نقدی بر ادعای بلااشکال بودن همکاری با اجنبی به قلم آقایان
علمداری، پارسی، محمدی و تهوری

جنبش سبز را یا لااقل بخش موثری از جنبش سبز را در کنار تمام فراز و فرودهایش می توان جنبشی بدعت گذار تلقی کرد.
یکی از مهم ترین بدعت هائی که محصول مستقیم عمل این دسته از سبزها بود. منزه شدن همکاری با اجنبی و موجه شدن استفاده از حمایت دوّل بیگانه جهت مبارزه در تامین اهداف داخلی است.
بدعتی که تئوریسین ها و فعالان خودخوانده منسوب به جنبش کوشیدند از تمامی احتجاجات و استدلال های موجود و ممکن برای مشروع جلوه دادن «هم خوابگی سیاسی با اجنبی» بهره بگیرند.
از جمله دکتر کاظم علمداری که اخیراً در میزگرد تلویزیونی «پرگار» فرموده اند:
ـ همانطور که من و امثال من با رد شدن از مذموم بودن اخذ تابعیت آمریکائی توانستیم ضمن آمریکائی شدن بدون هیچ کراهتی از امتیازات آمریکا بهره ببریم جنبش سبز هم باید بدون خجالت متقاضی کمک خارجی شود. گذشته از آنکه جمهوری اسلامی 32 سال است که به بهانه دشمن خارجی از دادن آزادی به مردم طفره می رود.
ـ تریتا پارسی نیز فرموده اند:
برای تسلیم ایران در پرونده اتمی باید ایران را مجبور کرد لیست کامل دانشمندان خود را با ذکر محل سکونت و اشتغال و محل های رفت و آمد در اختیار شورای امنیت قرار دهد. **
ـ مجید محمدی و محمد تهوری نیز مشترکاً فرموده اند:
اخذ کمک خارجی در مبارزه با جمهوری اسلامی بلااشکال است و برای سرنگونی حکومت باید و می توان بدون هیچ خجالتی از دولت های خارجی کمک گرفت.
علی رغم چنین اظهاراتی و علی رغم آنکه جنبش منسوب به سبز نیز طی دو سال گذشته از هم آغوشی با اجنبی پرهیز نکرد اما اینک مشاهده می شود در ویرایش دوم منشور سبز نویسندگان این منشور با لطیف ترین شکل ممکن به صرافت تقبیح همکاری با اجنبی افتاده و می نویسند:
جنبش سبز درعین تأکید مصرانه بر حفظ استقلال و مرزبندی با نیروهای وابسته به قدرت های بیگانة سلطه جو، نه انزواطلب(!) و نه دیگرستیز(!) است برعکس ، جنبش سبز با صراحت و شجاعت و نه در خفا و خلوت بدنبال توسعه رابطه با تمام کشورهای جهان از طریق اعتمادسازی متقابل ملت هاست.
اما نویسندگان منشور و آنانکه با امضای خود پای این منشور، بر آن صحه گذاشته اند در همین جمله بهداشتی نیز جانب احتیاط را لحاظ کرده و با تاسی به منطق «هم خدا و هم خرما را خواستن» آنطور جمله بظاهر استقلال طلبانه خود را ویراستاری کرده اند که «آنکه باید بشنود»! بخوبی بفهمد که منظور آن است:
از ما توقع نداشته باشید حمایت تان را لبیک بگوئیم اما شما نیز کار خود را بکنید!
ظاهراً محررین این منشور «ماخوذ به حیا» بوده و با زبان ایهام فرموده اند:
شمائی که وابسته به قدرت های بیگانه و سلطه جو هستید ما ستیزی با شما نداریم در عین حالی که درصدد انزوا جوئی از شما نیز نیستیم اما توقع لبیک رسمی وعلنی از جانب ما را نیز نداشته باشید!
در مجموع در پاسخ به دکتر علمداری مایلم بر این نکته اشاره کنم شما با تبعه آمریکا شدن و قرائت قسم نامه معروف آمریکائی شدن در دادگاه رسمی آن کشور مبنی بر «پس دادن همه وفاداری به کشور قبلی و اعلام همه وفاداری تان به ایالات متحده» ارزنی حق ندارید تا در مقام ایرانی برای ایرانیان دلسوزی کرده و نسخه پیچی فرمائید. اکنون شما و امثال شما، آمریکائیانی هستید که دیگر حق دخالت در امور داخلی ایران و تقاضای دخالت کشور متبوع تان در امور ایران را ندارید.
در مورد ادعای دوم جناب علمداری نیز آیا ایشان می توانند منکر 32 سال حاکمیت جو ناامنی بر ایران از ناحیه تحریم های اقتصادی و تهدیدهای نظامی ایالات متحده شوند. ایشان چنانچه تا این اندازه صداقت در تائید این واقعیت دارند آیا می توانند تنها «یک کشور» تاکید می کنم تنها «یک کشور» را در جهان و در طول تاریخ پیدا کنند که در جو ناامنی توانسته باشد رشد و پیشرفت و آزادی را به شهروندان هدیه کند؟
در پاسخ به تریتا پارسی نیز تنها به این نکته می توان قناعت کرد که:
بعد از توفیق اسرائیل در کشتن دو استاد اتمی ایران (آقایان علی محمدی و شهریاری) و بعد از رسوائی گروه تروریستی سازمان تحت امر مسعود رجوی در جاسوسی از پرونده اتمی ایران بنفع آمریکا و اسرائیل خوب است جناب «تریتا پارسی» در مقام نورسیده ای ایرانی ـ آمریکائی بفرمایند با کشته شدن چند فیزیکدان دیگر ایرانی، شهوت شهرت و ثروت ایشان ارضاء خواهد شد!؟
این اسباب تحیّر است که وارثان خلف مسعود رجوی که در دهه 50 در خلسه ترور مستشاران آمریکائی در خیابان های تهران مستانه سرور «سر کوچه کمینه ـ مجاهد پر کینه» «آمریکائی بیرون شد ـ خونش روی زمینه» را همآوائی می کردند اینک با تاسی بر همان رویکرد مسبوق به سابقه مبنی بر «هدف وسیله را توجیه می کند» و با تعریف خود ذیل عمله و اکله «واشنگتن» و «تل آویو» در کوچه پس کوچه های تهران در کمین شکار دانشمندان ایرانی «خون خون» می کنند و دنباله هایشان در آمریکا همچون «تریتا پارسی» گرادهنده به تل آویو و واشنگتن برای یافتن اتم شناسان ایرانی شده اند!
در پاسخ به آقایان تهوری و محمدی نیز بر این نکته می توان تصریح داشت:
عطف به فتاوی ایشان مبنی بر بلااشکال بودن استفاده از کمک خارجی جهت سرنگونی حکومت داخلی خوب است مشارالیها و همفکران مشارالیها یک بار و برای همیشه تکلیف خود را با کودتای 28 مرداد سال 32 روشن کنند.
بالاخره با چنان فتوائی «فضل الله زاهدی» و تیم کودتاچیان 28 مرداد را می توان در مقام قهرمانان ملی نشاند که 50 سال جلوتر، تاسی به همانی کردند که مفتیان جدید از آن تحت عنوان«حلیّت کمک خارجی برای سرنگونی حکومت داخلی» یاد می کنند.
بر این اساس آیا شایسته نیست به صلاحدید این مفتیان نورسیده، مجسمه تمام قد و تمام طلای «فضل الله زاهدی» در میادین شهر نصب گردد!؟
در پاسخ به چنین «شرمندگان بی شرمی» چاره ای نیست تا نه با زبان منطق که ظاهراً ایشان استعدادی در فهم چنان زبانی ندارند بلکه با چنان «هم خوابگانی با اجنبی» باید به زبان «اربابان صهیونیست اشکنازی شان» صحبت کرد و آن اینکه:
مثل شما بمثابه خوتسپا (Chutzpah) نوجوان شرور ادبیات فولکلور یهودیان است که از فرط شرارت، پدر و مادر خود را کُشت و در دادگاه در کمال پرروئی خواستار آن شد تا قاضی به ایشان به دیده ترحم و عفو بنگرد چرا که وی نوجوانی قابل ترحم و «یتیم» است!
آن دسته از منسوبان جنبش سبز که بعد از دو سال خوش خرامی و خوش اقبالی از دخالت اجنبی اکنون بمنظور توجیه خود و فرار بابت شرمندگی بابت چنان مباشرت نامبارکی متوسل به فتوای حلیت همکاری با اجنبی می شوند بمثابه «خوتسپائی» می مانند که حال می کوشند بمنظور تبرئه خود با «تحمیق افکار عمومی» روسیاهی خود را قابل اغماض و ترحم جلوه دهند.
احمد سلامتیان نماینده دور اول مجلس شورای ملی ایران زمانی در توضیح چرائی تن دادن مجلس به توافق نامه الجزیره بین ایران و آمریکا بر سر بحران گروگان گیری دیپلمات های آمریکائی تعریف می کرد:
در دوران جوانی و تحصیل در فصل امتحانات به اتفاق دوستان و به سنت رایج در کوچه باغ های اصفهان مشترکاً جمع شده و ضمن مطالعه گروهی گاهی نیز شیطنت کرده و از دیوار باغ مردم بالا رفته و با غنیمت سردرختی ها به اتفاق دلی نیز از عزا در می آوردند. از قضا یک بار که دوستان ایشان را ترغیب به ورود به باغ و چیدن میوه می کنند ایشان بعد از بالا رفتن و پریدن بر آن طرف دیوار ناگهان متوجه می شوند از بد حادثه خود را در میان انبوهی از کود انسانی پرتاب کرده و تا کمر در مدفوع متعفن موجود در محل فرو رفته. سلامتیان در چنان وضعیت بغرنجی متوسل به زیرکی اصفهانی اش شده و بدون عجز و لابه و در همان وضعیت، دوستان خود را به دروغ بشارت انبوهی از میوه های گوناگون در این سوی باغ داده و مشارالیها نیز ساده اندیشانه ضمن باور چنان ادعائی و در طمع یک سورچرانی شاهانه با سرعت و بی دقت جملگی همان جائی خود را پرتاب کردند که سلامتیان بود! سلامتیان نیز وقتی همه دوستانش را در وضعیت مشابه خود قرار داده با زیرکی گفته:
اکنون جملگی آلوده ایم و کسی را یارای تحقیر و تمسخر دیگری نیست. پس بجای به هم خندیدن حال با هم بخندیم!
به بیان شیوای حضرت مولانا:
خُنُک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش
بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر
تو به مرگ و زندگانی هله تا جز او ندانی
نه چو روسپی که هر شب کشد او بیار دیگر
نظرش به سوی هر کس به مثال چشم نرگس
بودش زهر حریفی طرب و خمار دیگر
همه عمر خوار باشد چو بر دو یار باشد
هله تا تو رو نیاری سوی پشت دار دیگر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* ـ خوتسپا
واژه ای است در زبان ییدیش (ییدیش نامِ زبانی است که برای نزدیک به هزار سال، زبانِ مادری و گاه، تنها زبانِ یهودیانِ اشکنازی بود که در اروپای شرقی و مرکزی می‌زیستند।) به معنی بی شرمی و بی حیایی بیش از حد. تعریف کلاسیک خوتسپا برطبق گفتۀ نویسنده و طنز نویس یهودی، لیئو روزن، این است: خوتسپا خصوصیت در برگیرندۀ کسی است که پدر و مادر خود را کشته است ولی در هنگام محاکمه از دادگاه به خاطر یتیم شدن خود طلب رحم و شفقت را دارد.
**ـ تریتا پارسی:
به نظر نمی آید که توقف غنی سازی کار زیادی انجام دهد ولی راست آزمایی و تفحس می تواند کمک بسیاری کند। مخصوصاً اگر با پیشنهادات بعضی از متخصصین اتمی همراه باشد. بعضی (از این متخصصین) می گویند که بهترین راه برای جلوگیری از پروژه های پنهان (اتمی) این است که مطمئن بشویم که آژانس بین المللی انرژی اتمی و شورای امنیت سازمان ملل تمام دانشمندان ایرانی را زیر نظر داشته باشند. صابقه چنین کاری پیشتر در یک قطعنامه سازمان ملل بر علیه عراق وجود دارد. ایران مجبور خواهد شد که تمامی دانشمندان خود را (به آژانس بین المللی انرژی اتمی و شورای امنیت سازمان ملل) اعلام و (مشخصات آنها را) ثبت کند. از آن به بعد آژانس بین المللی انرژی اتمی می تواند ایشان را کنترل کند و مطمئن شود که می دانند آنها در آخر هفته و یا شبها به جه کاری مشغول هستند. این کار به مراتب پر بازده تر از این است که بخواهیم از طریق زیر نظر گرفتن کشوری بزرگ به وسعت تگزاس، مطمئن بشیم هیچ برنامه پنهانی در کوه های آن در جریان نیست و یا اینکه به عکس های ماهواره های جاسوسی تکیه کنیم
جمعه18 ژانویه2008 دانشگاه میسوری واقع در شهر سنت لوئیس

۲۴ نظر:

ناشناس گفت...

جناب سجّادی سلام

منتظر نوشته شما هستم. شاید بی‌ فایده نباشد که مطلب ذیل را قبل از انتشار مقاله تان مطالعه فرمائید. سندی دیگر در همکاری آقایون سبز با آمریکا که در وبلاگ سیروس صفداری افشاگری شد.


جواد

http://www.iranaffairs.com/files/tcn-concept-paper-internal-draft-3-5-11.pdf

bananamoz گفت...

khotspa anvaght yane cheh

bananamoz گفت...

mary
khotspa yane cheh lotfan zodtar man ashegh neveshtehayeh shoma hastam dorod bar shoma khoda negahdaretan peshpesh saleh no ra tabrek megoyam

داریوش سجّادی گفت...

جناب آقای جواد
لینک ارسالی دریافت و رویت شد
از لطف تان ممنونم مطلب مهم و حائز توجهی بود و قطعاً در آینده از آن استفاده مقتضی خواهم کرد
جناب n
از لطف شما هم ممنونم و در اسرع وقت مطلب را منتشر خواهم کرد
سال نو بر شما نیز مبارک باد

ناشناس گفت...

سلام خسته نباشید
برای "مستبد بودن" و" استبداد" نیاز به ابزارهای آن است. بعنوان مثال : دیوان سالاری, سیستم های مالیاتی , سیستم های دیجیتالی ,مهندسی رضایت عمومی و... بعبارت دیگر بنحوی تکنولوژی . بنظر نمی رسد که حکومت ایران دارای چنین تکنولوژیی باشد(برخلاف دول اروپایی و آمریکا).در این ساختار اهمیت" استثمار" و "تن در دادن به استثمار" در سلب" آزادی " و امنیت داخلی مشخص تر می شود.

ناشناس گفت...

داریوش جان، پیش از این همه نقد مرحمت فرموده توضیح دهید منظور شما از جنبش سبز چیست؟ تا آنجا که من در نوشته های بعد از انتخابات شما دیده ام هرکس در جمع داخلی های صاحب منصب نباشد و اندک انتقادی بکند را در این جنبش قرار می دهید، درست است یا نیاز به شرح بیشتر است؟
از این گذشته با این شیوه نوشتن رقیب جدی برادر حسین شده ای، ژورنالیست مستقل کجا و این همه انگ خیانت و همخوابگی و ... کجا؟ یه جای کار می لنگه برادر من

داریوش سجّادی گفت...

دوست ناشناس
انصافاً سوالی خوب و در عین حال سختی را مطرح کرده اید
والله قسم من هم نمی دانم این جنبش سبز چیست
نه تنها من بلکه ظاهراً خود سبزها هم نمی دانند
ابتدا با شعار اصلاح بمیدان آمدند و عدم تنازل از قانون اساسی
رهبران شان یک خط در میان فرباد امام اسلام و انقلاب و سر می دهند و بدنه جنبش می گن اتفاقاً ما همان ها را نمی خواهیم
مرگ بر جمهوری اسلامی و زنده باد جمهوری ایرانی و مرگ بر ولایت فقیه می گویند
شعار دمکراسی می دهند و ظاهراً مدافع جنبش مصر می شوند اما در کنار گوش شان هم دینان شان در بحرین را که همان شعار دمکراسی سبزها را سر می دهند دارند قتل عام می کنند آب در دل مبارک سبزها تکان هم نمی خورد
خدا وکیلی اگر شما می دانید این جنبش چیست به بنده و دیگران هم بگوئید

ناشناس گفت...

سلام جناب سجّادی

اینها مگسانند دور شیرینی‌. وقتی‌ دول غربی اینقدر پول بابت به زانو در آوردن ایران خرج میکنند بالاخره کسانی‌ باید باشند که این پولها رو جذب کنن. قضیه مال دیروز و امروز هم نیست که بگیم مختص جنبش سبزه. از قدیم بوده. یه موقع اپوزیسیون از عثمانی پول می‌گرفت یا از روس و انگلیس حالا نوبت آمریکاست.

خوشحالم که کودتا ۲۸ مرداد رو مطرح کردید. چند سال قبل این قضیه باعث یک مشاجره بین آقایون عباس میلانی و ناصر زرافشار شد. میلانی کودتا رو زیر سوال برد و از قیام ملی‌ صحبت کرد و این باعث شد زرافشان ایشان را "عمله فکری امپریالیست" بخواند. اینها هم همینند. عمله فکری رژیم آمریکا. پول میگیرن (مستقیم یا غیر مستقیم) که منافع آمریکا رو پیش ببرن. حالا بعضیهاشون هم حالیشون نیست چون احمقن و فکر می‌کنن دارن کار خیر می‌کنن. گروهی دیگر کاسبند. من یکی‌ سالها پیش به این نتیجه رسیدم که اپوزیسیون خارج از مملکت خواه یا ناخواه وابسته به اجنبیست. راه دیگه نداران. مبارزه هزینه داره که باید تامین بشه. از طرفی‌ هم باید امرار معاش کنن.

البته این را هم بگم که اگر حاکمان در تهران به اشخاص پاک، میهن پرست و دلسوز (مثل عزت‌الله سحابی) که سرشون تو دومن خارجی‌ نیست اجازه مبارزه میداد این اشغال کله‌ها مجبور بودن دکونشونو تعطیل کنن.

جواد

ناشناس گفت...

حال که این ابهام وجود دارد که سبزها کیستند و کلیتی همگون به نام جنبش سبز وجود دارد یا نه، نقد آن و فاحشه سیاسی و خائن خواندن اعضای فرضی آن از رویه استقلال ادعایی شما فاصله دارد، با احتیاط بیشتر سخن بگوییم به صلاح نزدیک تر است

bananamoz گفت...

mary salam
motashakeram ostadeh azezam koli chez yad gereftam az shoma kheli dosetan daram va hamentor neveshtehayetan ra be khodayeh bozorg meseparametan dar an keshvary ke koly doshman dared hagh yaretan

ناشناس گفت...

offtopic
راه حلی برای مشکل بحرین:
با توجه به علاقه شدید سبزها به تظاهرات مسالمت آمیز در جهت بهبودی آزادی و دمکراسی که از پدیده های جهان شمول می باشند (و محدود به مرز جغرافیایی نمی باشند),ایران می تواند شرایط سفر سبزها را به بحرین مهیا کند . سبزها می توانند( تا سینزده بدر) در بحربن تظاهرات مسالمت آمیز کرده و به دمکراسی در بحرین کمک کنند .از طرف دیگر چون آمریکا نیز از حمایت کنندگان سبز ها بوده و ظاهرا هست ......می توان عقلا این انتظاررا از آمریکایی ها داشت که مسئولیت سلامتی سبزها را در بحرین برعهده گرفته و آنرا گارانتی کنند.....

bananamoz گفت...

marsi marai marsi ostadeh azezam to ra be khoda zod be zod neveshtehayetan ra up lod kmoned man har roz be sayteh soma sar mezamam va agar on rooz matlabi nabashad man afsordeh meshavam hamisheh dea mekonam salamat bashed va cheshmhay ghvi dashteh bashed ta zod be zod benevesed khosh be haletan ba an ghlametan ke ienghadr ravan va ghashang matlab menevesed man ra bebakhshed shayad man zeyadeh kha hastam vali ch komam kheli neveshtehayeh shoma ra dost daram dago hastam hagh yaretan mola negahdaretan

bananamoz گفت...

akh akh ke man cheghadr az in vatanforoshan badam meayad vatan forosh nokareh ajnabe

ناشناس گفت...

وبلاگ یک عکاس منسوب به سبزها
http://photos.dezfouli.net/
گویا زیاد هم از بحرین غافل نیستند ولی به این عوام فریبی ها نمی شود اعتماد کرد، نه؟

ناشناس گفت...

عقب افتاده
کی گفته استفاده از ظرفیت های جهان دمکراسی جهت مبارزه با استبداد خیانت و هم خوابگی با اجنبیه؟

داریوش سجّادی گفت...

دوست ناشناسی که منکر خیانت محسوب شدن همکاری با اجنبی شده اند تا حدود زیادی درست می گویند
یعنی در واقع مشکل از ایشان نیست
مشکل آن است که بخش وسیعی از چنین دوستانی اساساً معنای خیانت را نمی دانند
چقدر پسندیده است تا هم در مدارس ابتدائی و هم در دبیرستان ها و هم چنین در دانشگاه ها چندین واحد درسی جهت معرفی و تبیین و شناساندن رذیلت خیانت و مصادیق آن را گنجانده و تدریس کنند
بخش عمده ای از کسانی که تن به خیانت می دهند مشکل شان آن است که از ابتدا کسی خیانت را برای ایشان تعریف نکرده لذا در مخیله خود خدمت را خیانت معنا می کنند

ناشناس گفت...

جالب اینجاست که این دوست ناشناس کامنت خود را با "عقب افتاده" شروع می‌کند! لابد ایشان معتقدند که گربه برای رضای خدا موش می‌گیرد. در ضمن ظرفیت‌های جهان دموکراسی را این روزها در بحرین شاهد هستیم! یا دیروز شاهد بودیم که این جهان دموکراسی در مسلح کردن صدام تا خرخره دریغی نکرد که هم نسلان من را شیمیایی کند.

آقای عقب نیفتاده! مقداری در عملکرد دموکراسی‌های غربی در طول یکی‌ دو صد سال پیش مطالعه فرمائید، از سطحی نگری بپرهیزید و شعر‌های عوام پرست غربی‌ها را کنار بگذارید و خود را مطلع کنید قبل از اینکه کسی‌ دیگر را عقب افتاده خطاب کنید.

دنیای دموکراسی عاشق چشم و ابروی شما نیست. مثل هر کسی‌ دیگر دنبال منافع خودش است. کاما اینکه جنایت آمریکا در عراق را شاهد بودیم. اگر باوری دیگر دارید نگاهی‌ در آینه کنید تا معنی‌ عقب افتاده را درک کنید.

جواد

ناشناس گفت...

استاد شما درست می فرمائید
عموم هم وطنان کمتر معنای خیانت را می دانند
نمونه اش همین هم وطنان بظاهر محترم مان که اعم از زن و مرد در خدمت بی بی سی و صدای آمریکا درآمده اند و با چه هیجان و انرژی و خوشحالی مقابل دوربین قرار می گیرند بدون آنکه برای یک لحظه بدانند ایرانیان دارند به آنها به عنوان یه مشت هم وطن خائن و خود فروخته نگاه می کنند

mojiagha گفت...

مایلم بر این نکته اشاره کنم شما با تبعه آمریکا شدن و قرائت قسم نامه معروف آمریکائی شدن در دادگاه رسمی آن کشور مبنی بر «پس دادن همه وفاداری به کشور قبلی و اعلام همه وفاداری تان به ایالات متحده» ارزنی حق ندارید تا در مقام ایرانی برای ایرانیان دلسوزی کرده و نسخه پیچی فرمائید. اکنون شما و امثال شما، آمریکائیانی هستید که دیگر حق دخالت در امور داخلی ایران و تقاضای دخالت کشور متبوع تان در امور ایران را ندارید.
agar ghabool kardan-e tabe'iyat-e Amrika KHIANAT ast, pas chera Dr. Molana moshaver-e "rais-jomhur" Iran shodeh? mageh Ahmadinejad KHA'EN ast?

داریوش سجّادی گفت...

در مورد حمید مولانا قبلاً در پست زیر تذکر لازم داده شده
http://sokhand.blogspot.com/2010/10/blog-post_12.html

ناشناس گفت...

داریوش جان، از جنس پیام های اینجا می توانی بفهمی نوشته های به مذاق چه جنس مخاطبی خوش آمده، جماعت استیک بار ستیز! تو را استاد خطاب می کنند و آن یکی مطالعه تاریخ را پیشنهاد می دهد و ..
برادر مستقل من، شما که به قول خودت نمی دونی این جنبش سبز وجود دارد یا نه، چرا مثل مواجب بگیرها دنبال خیانتکار می گردی؟ حضرت امام هم پیش از انقلاب در اون شرایط طاقت فرسای! نوفل لوشاتو از همین رسانه های خودفروخته غربی برای ارتباط با خلق الله استفاده می کردند، صادق قطب زاده ناکام را که خاطرت هست؟
یک پند دوستانه:
این طایفه نوکیسه حکومتی به صغیر و کبیر رحم نمی کنند با تملق و خیانتکار خوندن بقیه هم برای امثال تو تره خرد نمی کنند باور کن، امثال فضلی نژاد و عباسی هستند که صاحب سبک شدند و دیگه جا برای کس دیگری نمی مونه، سایتت هم این چند روزه فیلتر شده ایران هم اومدی این برادران بی ریشه اینقدر دسته و گروه دارند که یکی تاییدت کرد اون یکی نابودت کنه به حرف های اینا دل نبند همون ینگه دنیا بمون و از مواهب دموکراسی لذت ببر ولی اگر چیزی می نویسی یه جوری نباشه که از عمله اکره این نوکیسه ها به نظر برسی

ناشناس گفت...

با سلام

از اینکه چشم های نازنینتان یاری کردند و توفیقی نصیب ما شد برای خواندن رشحات تازه ی قلم توانایتان، خداوند را شاکریم.

داریوش سجّادی گفت...

با تشکر از جناب توحیدی
دعا کنید «چشم دل مان» سالم و روشن باشد و روشن و سالم باقی بماند
به هر حال از ابراز لطف تان ممنونم

ناشناس گفت...

حکایت آقای سجادی، حکایت ریش و کراواته!