روز دوشنبه دوم خرداد اتحادیه اروپا اقدام به افزایش تحریم های اقتصادی علیه ایران به بهانه عدم شفافیت در پرونده اتمی ایران کرد.
به همین مناسبت «ویلیام هیگ» وزیر امور خارجه انگلستان روز سه شنبه سوم خرداد طی اظهاراتی در خصوص چرائی افزایش تحریم های اقتصادی علیه ایران گفت:
«من می خواهم از تشدید تحریم ها علیه ایران استقبال کنم. نباید فراموش کنیم در حالی که همه چیز در خاورمیانه در حال تغییر است ایران به برنامه هسته ای اش ادامه می دهد.»
در همین روز یک مقام مسئول وزارت خارجه آمریکا با پرسش «بهمن کلباسی» خبرنگار تلویزیون بی بی سی مواجه شد، مبنی بر آنکه:
تحریم های اخیر شامل تسهیلاتی است که در روند بهبود کیفیت بنزین مصرفی و مورد نیاز خودروهای شهروندان ایرانی مورد بهره برداری قرار می گیرد و این بمعنای آن است که بر خلاف ادعای مقامات آمریکائی که قبلاً بارها تاکید کرده اند هدف از تحریم های اقتصادی اعمال فشار بر حکومت ایران بوده و مردم ایران را هدف قرار نمی دهند اما اکنون با چنین اقدامی عملاً مانع از بهبود کیفیت بنزین مصرفی خودروهای شهروندان ایرانی شده و بدین ترتیب از طریق آلوده ساختن محیط زیست در ایران سلامت شهروندان ایرانی از طریق استشمام هوای آلوده بخطر می افتد.
طرفه آنکه مقام مسئول آمریکائی بنا به تصریح خبرنگار بی بی سی از دادن پاسخ روشن طفره رفته و پاسخی بی ربط به این پرسش می دهد!
علی رغم این، اظهارت «ویلیام هیگ» به اندازه کافی روشن هست که اظهارات طرف آمریکائی را بلاموضوع می کند.
بسخن دیگر اظهارات ویلیام هیگ را باید به این شکل خواند:
در موقعیتی که همه چیز در خاورمیانه به هم ریخته و جمیع دولت های دوست و متحد ما (غربی ها) دچار بحران و شورش های مردمی و آزادیخواهانه شده اند چرا ایران باید آرام باشد؟ در واقع در چنین موقعیتی که «ایران» و «جمهوری اسلامی برخاسته از انقلاب اسلامی ایرانیان» متهم اصلی در الگو دادن به جنبش آزادیخواهی و استبداد ستیزی در منطقه است نباید اجازه داد ایران و ایرانیان در آسایش بوده و باید از طریق تشدید تحریم های اقتصادی تا آن اندازه بر بدنه مردم در ایران فشار اقتصادی وارد آوریم تا تدریجا مردم و حکومت در ایران را در تامین زندگی روزمره به استیصال رسانده و از این طریق موفق به تزریق ناآرامی و رو در رو قرار دادن مردم با حکومت شویم.
هر چند ظاهراً وزیر خارجه انگلستان در بیان واضح و شفاف این نکته ماخوذ به حیا بوده و هر چند چنان تحریم های ناجوانمردانه ای نوعی تهدید علیه حکومت و مردم در ایران محسوب می شود. اما هم زمان این تحریم ها از آن درجه از استعداد برخوردار هست تا ایرانیان بتواند «تهدید» مزبور را به یک «فرصت» تاریخی و طلائی برای خود مُبدل کنند.
ناجوانمردانه بودن تحریم های اقتصادی جدید که مستقیماً زندگی شهروندان ایرانی را هدف گرفته این فرصت مغتنم را در اختیار دولتمردان ایران قرار می دهد تا حزم اندیشانه با اتکای بر ایجاد و جوشش نفرتی مشترک بین جمیع شهروندان ایرانی در داخل، اعم از موافقان و مخالفان حکومت و «فقیر و غنی» و «شهری و روستائی» نسبت به ناعادلانه بودن چنان تحریم هائی به «مدیریت نفرت» بمنظور تحصیل «وحدت ملی» حول «نفرت ملی» علیه «اصحاب تحریم» اقدام نمایند.
خصوصاً از این نکته نباید غفلت کرد که آمریکا و متحدین اش بعد از فرو کش کردن ناآرامی های بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال 88 در ایران و ناکامی ایشان از آن شهرآشوبی ها عزم خود را جزم کردند تا از دو محور فشار بر ایران را افزایش دهند:
نخست افزایش تحریم ها بمنظور فشار بیشتر بر شهروندان ایرانی بمنظور کلافه کردن ایشان از ناتوانی در تامین معیشت روزانه و ایجاد بستر و زمینه آشوب های شهری علیه حکومت.
و دوم اعمال فشار سیاسی بر حکومت ایران از طریق قرار دادن جمهوری اسلامی در کانون ناقضان حقوق بشر و ایجاد زمینه موجه کردن هر نوع برخورد با ایران ولو از نوع نظامی.
پروژه ای که نقطه آغاز آن با اکران عمومی فیلم سفارشی «ایرانیوم» کلید خورد و هدف از آن (با مبالغه ها و سیاه نمائی های تبلیغاتی و آگراندیسمان واقعیت در آن رپرتاژ آگهی اسرائیلی) قرار دادن ایران در کانون پلشت ترین حکومت ناقض حقوق بشر در افکار بین المللی بود.
پروژه ای که از بد حادثه با اتفاقی بیرون از محاسبه غربی ها مواجه شد و آن سرمایه گذاری را کاملاً سوزاند و آن چیزی نبود جز آغاز قیام های مردمی در خاورمیانه علیه حُکام مستبد و ناقض حقوق بشری که در یارگیری سیاسی چنان حُکامی ذیل تیول دولت های غربی تعریف شده اند.
بر این مبنا قابل فهم خواهد بود چنانچه ضرب المثل معروف ایرانیان را این گونه وارونه خوانی کرد که:
چراغی را که ایزد نآفروزد، بی فروغ می ماند.
۱۵ نظر:
ba salam khetmateh ostadeh azezam
man khoshhalam balkeh vatan foroshaneh gharbzadeh befahmand ba ke taraf hastand
ba doshmananeh asli( mardomeh iran )ke ba nabode mardomeh azez va sarbolandeh iran sarfaraz hastand na cheze degar chon har che mekeshand az zerh bar naraftaneh harfeh zoreh mardomeh shojaeh iran ast o bas
bemered ke hech kare az shma khaenan be vatan bar nemeayad chon agsareh mardomeh iran nabegheh hastand va hamesheh az sakhteha sar boland beron meayand
آقای سجادی سلام
به نظر من تمام این بازی های سیاسی به خاطر کسب قدرت است که آمریکا و متحدانش نمی خواهند ایران قدرت اول خاور میانه شود برنامه هسته ای و حقوق بشر قضیه فرعی است .
دیروز از دستگیری یکی از فرماندهان صرب باخبر شدم که اتهامش نسل کشی بود و bbc طوری عنوان میکرد این آقا را تحویل دادگاه لاهه میدهند و به دست عدالت محاکمه میشود که آدم دلش برای دلسوزی bbc برای کشته شدگان این قتل عام کباب میشد و حالا نمیدانم تکلیف این کشته شده ها در عراق و افغانستان و.. چه میشود در هر صورت من هنوز هم مردم آن کشور را مسئول میدانم به طور مثال مردم عراق که روزی ارتش کشورشان به ایران حمله کرد و دست روی دست گذاشتند و همین طور مردم آمریکا که به خود این حق را میدهند که کشورشان هر وقت دلش خواست به کشور دیگر حمله نظامی کند البته در جای جای این کره خاکی هستند آدمهایی که با سیاست کشورهایشان مخالف هستند ولی این اکثریت هستند که همیشه تصمیم گیرنده هستند
و اما در آخر ایران که ایدئولوژی حاکم بر دولتش این است که ما بهترینیم و بقیه از ما کمترند و این در قیامت هم پایدار است اشاره ام به این است که بعد از خدا در قیامت اول محمد و بعد هم علی ناظر محاکمه ی بنده های خدا هستند! و امام زمان هم که بیاید چون ما بهتریم و همیشه خدا مستضعف بوده ایم بقیه نابود میشوند و ما زمین را به ارث میبریم!
doshmanane ke nabode mardomeh iran ra mekhahan khodeshan be akhareh khat resedand marg bar sahyonezmeh jahan khar
به نظر من از هیچ نمیشه چیزی ساخت، نفرت هم نمیتونه منشا برکات باشه. بهتره عشق به وطن و دین و آیینمون رو ترویج کنیم و نه نفرت از دیگران
احسان
جناب احسان
از نظر اخلاقی فرمایش شما متین است اما متاسفانه سیاست معطل اخلاق نمی ماند و راه خود را می رود هر چند بخواهیم و تلاش کنیم سیاست مان عین دیانت مان باشد از سوی دیگر قاعده مکرو و مکروالله نیز این اجازه را می دهد تا در مصاف با پلیدی مکر کرد
شاید نظرم دقیق نباشه، اما معتقدم اخلاق، سیاست، دین و یا هر چیز دیگری که مبتنی بر گزاره های ثبوتی نباشد محکوم به شکست است. نفی و عدم نباید منشا و مبنای تفکر یا عمل قرار گیرد. این نظر منه
احسان
جناب احسان
ضمن احترام به نظرتان اما بقول اسپینوزا نفی کردن خود نوعی تعیّــُن بخشیدن است
یعنی نفی رو هم به نوعی به ایجاب برمیگردونه؟ باید خیلی دچار سختیهای استدلالی شده باشه. به هرحال ممنون از اینکه این موضوع رو گوشزد کردید
احسان
آقای سجادی
فرمايش شما در يك دولت برآمده از مردم محقق مي شود
در دوگانگي ملت و دولت كاملا جواب عكس مي گيريد
داوود
جناب داوود
فرقی نمی کند در هر دولتی ولو برآمده از از مردم یا برنیآمده از مردم وجود عامل تهدید کننده خارجی استعداد آن را دارد تا زمینه همگرائی داخلی را فراهم کند البته طبیعی است قطعاً ضریب چنین همگرائی در دولت های بقول شما برآمده از مردم بالاتر خواهد بود
قبول دارم.اما در اين بين يك چيز براي حاكميت غايب است
قدرت مانور تبليغاتي نقش مهمي بازي مي كند كه در اين سال ها به شدت تحليل رفته و صدا و سيما خريداري ندارد
خود گويند و خود با صداي بلند خندند يا شايد هم گريند
داوود
بهترين وقت براى پايان دادن به تحريمهاى اشتباه غرب،بعداز دوم خرداد 76 بود كه دولتى نسبتا صادق تر و سالمتر و قابل اعتمادتر تو ايران حاكم بود.
يك واقعيت تو نوشته شما مغفول بود داريوش جان،اونم اينه كه مستقل از ديدگاه سياسى من و شما مديريت زيگزاگى و پر اشتباه و غير قابل پيش بينى دولت فعلى،جو سنگينى از بى اعتمادى در داخل و خارج بوجود آورده.
اين بى اعتمادى حتى به كل نظام سياسى حاكم هم رسوخ كرده و فقط شامل جهان غرب نميشه
هاتف
این ادبیات احمدی نژاد در برخورد با تحریم های بین المللی ادبیات فرار از پاسخ است وادبیات فریب افکار عمومی ضرب المثل های مجهول الهویه با خنده هایی تلخ.اما مبحث تحریم ها وهدف ازاتخاذ تحریم های بین المللی تفهیم ایران به تسلیم شدن دربرابر خواسته های بین المللی است که ناخواسته فشارهای سنگینی بر بدنه جامعه واردمی کند
محمود
بخش عمده تعبیر و تفسیر هایی که پیرامون انقلابات خاورمیانه ابراز می شود را می توان به دو دسته تقسیم نمود:
1- کسانی که دلی در گرو نظام جمهوری اسلامی ایران دارند و معتقدند هر انقلابی در جهان می تواند آیتی از برکات انقلاب اسلامی سال 57 در ایران باشد و آمریکا از وقوع آنان در هراس است.
2- کسانی که معکوس نظریه فوق را دارند و آرمان های دمکراسی خواهانه غربی را پیروزمیدان می دانند و اینکه تلاش های آمریکا کار خودش را کرد و ملت جهان سومی با این خیزش ها به دعوت ایشان لبیک گفته است.
این دو نظریه هرکدام کفه ترازو را به نفع یکی از طرفین سنگین می دانند ، اما در نظر من آنچه که دارد رخ می دهد از نظر ماهیت سیاسی شبیه سقوط حکومت سرهنگ ها در آمریکای لاتین است.مثل دادن شیئی از این دست به آن دست ، چون میدانیم که کشورهای آمریکای لاتین سالها زیر سلطه دیکتاتورهایی دست نشانده دولت آمریکا بودند تا به این طریق گرایش آنان به کمونیسم سرکوب و منکوب گردد. اما پس از سقوط سرهنگان آیا این کشورها به آرمان های ضد آمریکایی بازگشتند و راه هوگو چاوز و کاسترو را در پیش گرفتند؟ خیر، اینبار دیگر آنان در زمره همراهان دنیای غرب قرار گرفتند و به یک شهروند ساده برای دنیای مدرن سرمایه دار مبدل گردیدند. برای آمریکا از این دنده به آن دنده شدن و از این شانه به آن شانه افتادن هم خودش سیاستی است. البته گاه در این جابجایی می تواند دیوار مزاحم دیگران را هم خراب کند مثل سوریه و شاید هم ایران ... . مدیریت نفرت هم در ایران بستگی به این دارد که تا چه اندازه مردم به صداقت و راستگویی و بی آلایشی سیاستمدارانشان ایمان داشته باشند.
عسگری
"به نظر من از هیچ نمیشه چیزی ساخت، نفرت هم نمیتونه منشا برکات باشه."
به نظرم به شدت خلظ مبحث شده
عشق و نفرت با هم معنا می شوند
و لغت عشق یا نفرت به تنهایی ارزش یا ضد ارزش محسوب نمی شوند.
باید معلوم کرد عشق به چه چیزی و نفرت از چه چیزی؟
نفرت از بدی وبدذاتی به همان اندازه پسندیده است که عشق به خوبی و درستی.
نه عشق به خودی خود خوب است و نه نفرت به خودی خود بد.
نفرت از ظلمی که به ما می شود پسندیده است.هیچ نیست که در واقع همه چیز است.
ضمن احترام زیادی که برایتان قایلم و استدلال وهوشی که در شما سراغ دارم تعجب می کنم که این جواب را به آقای احسان دادید.
سیاست اگر معطل اخلاق هم بود اشکالی نداشت اگر نفرت از بدی و نیرنگ و فریب را ترویج می داد و آن را دست مایه پیشرفت می کرد و استفاده از آن مکر نیست.
باز هم تاکید می کنم همراه با احترام
ارسال یک نظر