۱۳۹۰ مرداد ۱۹, چهارشنبه

بی پایانی تاریخ!

هنوز پنج ماه از برگزاری ازدواج اشرافی و مجلل «پرنس ویلیام» و رژه کمدی ـ تراژیک کالسکه حامل این عروس و داماد در خیابان های لندن نگذشته بود که «الیور تویست» های فقیر «چارلز دیکنز» با حضور شهرآشوبانه شان در خیابان های لندن، فخر فروشی اشرافیت معوج و ابلهانه باکینگهام به جهان را به دیوار کوبیدند.
همه حرف این «الیور تویست»ها مطالبه «کاسه آشی» بیشتر از جیره تخصیصی شان از یتیم خانه لیبرال دمکراسی آقای «بامبل» بود! هر چند بهای این زیاده خواهی ضرب و شتمی سنگین از جانب «عمو بامبل» باشد!

درد و رنج غالب این جوانان دل آزردگی (Resentment) است.
ويژگی برجسته يک «دل آزرده» قبل از از آنکه نارضايتی از نوع  و شيوه حکومت اش باشد، نارضايتی اش از وضعيت وجودی و وضعيت موجود خودش می باشد. چنين فردی نسبت به «آينده خود» و «بی آيندگی خود» بشدت مايوس و سرخورده است.
به تعبير «نيچه» يک انسان دل آزرده از وضع حقارت آميز خود و زبونی اش دل آزرده است و توان آن را ندارد تا با تکيه بر داشته های هويتی اش از «خودش» دفاع کند، لذا به کينه توزی و انتقام می گرايد.
اوباشگری، ونداليزم و هوليگانيزم، واکنش طبيعی چنین جوانان دل آزرده ای است که خانواده و جامعه آنها را فراموش کرده و زمانی که نياز به توجه و راهنمائی داشته اند به کمکش نيآمده اند. نتيجه قهری چنين بی التفاتی آن است که اين نوجوان و جوان تدريجاً با تلقی تنهائی و فراموش شدگی و بی اهميتی اش در خانه و جامعه، مبتلا به سندروم بيگانگی نسبت به جامعه می شود. طبعاً جوانی که مبتلا به بی حسی و بی تعلقی به اجتماع است اکنون چون خودش هيچ چيز ندارد، ديگر هيچ چيز اين جامعه را نيز متعلق به خود نمی داند.
فرآيند چنين روانگردانی به آنجا ختم خواهد شد که اين جوان از تمامی داشته های جامعه از جمله نظم آن جامعه متنفر شده و بمنظور تشفی خاطر خود مترصد آن است تا از هر فرصتی جهت تخريب آن نظمی که کمترين توجه را به او ندارد، بهره ببرد.
هر چند «دیوید کامرون» نخست وزیر انگلستان در نامگذاری جوانان پرخاشگر خیابان های لندن از واژه «آشوبگران و غارتگران» بهره برد. اما این بمعنای مخدوش کردن صورت قضیه است چنانچه آن شهرآشوبان را ساده انگارانه منتسب به صفات رذیله و متهم به اراذل و اوباش و آشوبگری و هرج و مرج طلبی کنند.
بقول آمریکائی ها:
«همه» را برای مدتی «محدود» می توان فریب داد. همچنانکه می توان برای «همیشه» تعدادی «محدود» را فریب داد. اما قطعاً نمی توان «همه» را برای «همیشه» فریب داد!
مگر آنکه دولتمردان انگلیسی مصصم باشند تا «خود» را برای «همیشه» فریب دهند!
آقای کامرون چنانچه ارزنی درایت داشته باشد باید به فراست دریابد که اینک وقت آن رسیده تا همچون آقای «براون» اقدام به پسرخواندگی «الیور تویست» های انگلستان کند. در غیر این صورت چاره ای ندارد تا به لوازم طبیعی «بی پایانی تاریخی» جنگی تن دهند که سالها پیش بنیان گذار جمهوری اسلامی از آن تحت عنوان جنگ «فقر و غنا» نام برد که اینک با عناوین حق و باطل و استضعاف و استکبار و پابرهنه ها و مرفهین بی درد آغاز شده.
جنگی که در یک سوی آن آریستوکراسی معوج کاخ باکینگهام و برگزاری مراسم تجملی از نوع ازدواج پرنس ویلیام خواهد بود و سوی دیگرش پنجه بر چهره این اشرافیت کشیدن توسط «الیور تویست» هائی است که مطابق پیش بینی مارکس دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند.



Endless History
Less than 5 months after the lavish wedding of Prince William and Kate Middleton and the farcical parade of the newly-weds in the streets of London, the British people have poured into the streets, rising up against the senseless arrogance of Buckingham Palace. These are the Dickensian “Oliver Twists” who are asking for a little bit more of their “ration” from Mr. Bumble’s liberal-democratic orphanage, even if they have to pay the price by getting beaten up by “Uncle Bumble”!
What is plaguing most of these young rebels is indignation and resentment?
An “indignant” person is dissatisfied with his status quo rather than the government. Such a person is extremely disappointed in his future or in another word “lack of a future”.
Nietzsche believes that a resentful person is unhappy with his contemptuous and lowly life and has no power to defend himself by relying on his identity and as such embarks upon vengeance and revenge.
Vandalism and hooliganism is the natural reaction of such indignant youth who have been forgotten by the society and who have not received any help from the society when they needed it. The result is that the youth gradually feel ostracized, forgotten, and unimportant and ultimately face alienation.  Naturally a young person who feels that he does not belong to the society will feel that the society does not belong to him either, thus losing any sense of belonging.
Ultimately, the youth will resent anything related to the society, including its order, and to please themselves they will wait to seize any opportunity to destroy the ruling system that ignores them.
British Prime Minister David Cameron has labeled the protesters “rioters and looters” but such labeling does not help resolve the issue. It is basically simplistic to call the protesters vandals and looters engaged in rioting and anarchy.
The Americans have a saying to the effect that you can deceive everyone for a limited time just as you can deceive a limited number of people forever. But you cannot deceive everyone forever!
Are the British statesmen bent on deceiving themselves forever?!?!
If Mr. Cameron is smart enough, he should realize that it is time for him to follow “Mr. Brown’s” suite and adopt all British “Oliver Twists”; otherwise, he will have to succumb to historical endlessness of a war which the founder of the Islamic Republic of Iran referred to, years ago, as the war between the rich and the poor, a war that has already started as the war between right and wrong, the oppressed and the arrogant, and the rich and the poor, a war between the ridiculous Buckingham Palace aristocracy and the “Oliver Twists” who, as foreseen by Marx, no longer have anything to lose.

۱۷ نظر:

ناشناس گفت...

جالب برام که شما نا آرامی های لندن رو این طور تحلیل می کنید و جنبش سبز رو اونجور
امین

داریوش سجّادی گفت...

جناب امین
منظورتان آن است که جنبش سبر هم مانند آشوب در انگلستان جنبش حاشیه نشینان فقیر بود و باید این دو را در یک سطح تحلیل کرد

ناشناس گفت...

نه منظورم شیوه تحلیل تان بود از آنجه در آنجا می گذرد و اهمیتی که به آشوبگری های وندالیست ها و هولیگان ها دادید بگونه ای که انگار تاریخ یک برگ تازه ای خورده است و اگر حاکمان انگلستان فکری به حال خویش نکنند . شامل پیش بینی بنیانگذار می شوند و دقیقا بی اهمیت جلوه دادن جنبش سبز و مطالبات و خواسته های جوانان ایرانی که وندالیست بودند و نه هولیگان و شما بارها آنها را شهر آشوب هایی می خواندید که تحرکاتشان هیج اهمیتی نداشت
امین

ناشناس گفت...

وچه چیز از این خنده دار تر که بگویم که حکومت انگلستان باید به این جوانان هولیگان که مغازه ها را غارت می کنند چون از طبقات پایین اجتماع هستند(که اساساً این فرضیه غلط است) باج بدهد و آنوقت حکومت ایران باید جنبش سبز را جون به طبقات متوسط و بالای جامعه تعلق دارد( که اساساً این فرضیه هم غلط است) نادیده بگیرد
امین

داریوش سجّادی گفت...

مشکل جنبش سبز از آنجا ناشی شد که نه رهبرانش و نه حاملانش اساساً سیاست ورزی بلد نبودند و در سریع ترین شکل ممکن جنبشی که می توانست در مدنی ترین و منطقی ترین شکل ممکن مطالبات مشروع و منطقی اش را در ساختار موجود تعقیب کند اسیر هیجان و جو شد و با گره خوردن به رادیکال ترین و منفور ترین گروه ها و تند ترین و ساختار شکنانه ترین شعارها خیلی سریع دچار زود مرگی شد

ناشناس گفت...

اشارتِ شما به تحقّقِ پیش بینی مارکس امری حائز اهمیت است که بر عمق تحلیل شما می افزاید
کیان

ناشناس گفت...

آقای سجادی در ایران چه کسی توانسته با گوریل شطرنج بازی کند که جنبش سبز بخواهد دومی باشد؟ آقای سجادی میدانید که خشونت معمولا در جنبش های مردمی یک انتخاب نیست بلکه ادامه گریز ناپذیر یک فرایند اعتراض در جامعه بسته است

ناشناس گفت...

جنبش سبز قطعا نمرده است.این چند دستگی موجود در حاکمیت خود نشان از زنده بودن جنبش سبز است .در ضمن بشر ذاتا ازادیخواه وطالب ازادیست لذا مرگ برای اینخواست هرگز ممکن نیست
محمد

علی گفت...

بالاخره باید قبول کرد که نظام کاپیتالیسم در نهایت کم میاره. ولی آقای سجادی شما آزرده دلی جوانان ایرانی رو به دلیل محرومیت اقتصادی، تحقیر اجتماعی، و نادیده گرفتن سیاسی محتمل و موجه میدانید؟

داریوش سجّادی گفت...

علی آقا
خیر! من به هیچ وجه آزرده دلی جوانان ایرانی رو به دلیل محرومیت اقتصادی، تحقیر اجتماعی، و نادیده گرفتن سیاسی محتمل و موجه نمی دانم
لازم به ذکر است بنده جزو اولین کسانی بودم که جنبش سبز را در مصاحبه در لینک زیر
http://www.sokhan.info/Farsi/goftego2.htm
محصول تحقیر بی دلیل بخش عمده ای از نسل جوان توصیف و قلمداد کردم
حال بگذریم که جنبش در ادامه راه، خود اسیر تحقبر کردن ها و به تبع آن هزیمت ها شد

ناشناس گفت...

هیچوقت تناقض بزرگ رفتار و گفتار آدمهایی مثل شما را درک نخواهم کرد.
چگونه است که کعبه‌ی آمال خود -ایران اسلامی- را رها کرده‌اید و در حالیکه ما زیر یوغ آرمان‌ها و ایده‌آل‌های شما رنج می‌بریم شما ریزه‌خوار مواهب دنیای استکبار و استعمار هستنید؟

ناشناس گفت...

داریوش جان، معادل Ressentiment را نیچه شناسان کینه توزی آورده اند که بحثی است در تبارشناسی اخلاق نیچه ای، کندن واژه ای فلسفی و استفاده باسمه ای در متنی عامیانه البته کاری است ناشایست

ناشناس گفت...

صرفا جهت اطلاع می پرسم! آقای سجادی آیا اگر فردا روزی، کارتون خوابهای ام القرای اسلام(به زعم آقایان) تصمیم بگیرند حقی که از آن خود می دانند را با شیوه ای مشابه جوانان بی کار لندنی از مغازه های شیک تهرانی و خانه های میلیاردی مدیران مملکتی بستانند و خانه ها و مغازه ها را به غارت ببرند و آتش زنند، آیا باز هم شما آن کار تون خوابهای تهرانی را با اولیور تویست و رهبران ایران را با آقای بامبل مقایسه می کنید؟؟ و آن اوباشگری را (واکنش « طبیعی » چنین جوانان دل آزرده ای که جامعه آنها را فراموش کرده) می نامید؟؟ یا اینکه احیانا آنها رو عمال استکبار جهانی و صهیونیسم بین الملل می خوانید؟ یا احیانا مانند حداد عادل فیلسوف و شاعر ثناگوی آقایان، خونهای ریخته شده در پی آن آتش سوزی پس از سهمیه بندی بنزین را تشبیه به چرک و خون پس از تولد نوزاد خواهید کرد و آن افراد آتش زن را به عنوان فریب خوردگانی که از دشمنان نظام پول گرفته اند که پمپ بنزینها را آتش بزنند خواهید نامید؟(فکر می کنم حداد عادل این تعبیر درد زایمان را از توجیه هات کاندولیزا رایس در قبال جنایات اسرائیل در جنگ 33روزه لبنان که حدود 1سال پیش ار آن به زبان آورده بود،وام گرفته بود) البته با تعبیراتی که در توصیف عروسی سلطنتی انگلستان به کار بردید کاملا موافقم! همانطوری که اینگونه خرجهای کمدی-تراژیک در کشور خودمان بسیار سراغ داریم
محمدرضا

ناشناس گفت...

یکی از بی نظیر ترین مطالبی بود که از شما خوند ( البته یکی از اونا ) بخصوص پاراگراف اول و دوم و سوم چه شروع طوفانی داشت .
من که پسندیدم ولی خوب واقعا نمیدونم داستانش پول بوده یا قتل یه جوون سیاه
سجاد

داریوش سجّادی گفت...

جناب آقای محمدرضا
صرفاً جهت اطلاع تان پاسخ می دهم بله در آن صورت هم همین را خواهم گفت اما توجه ندارید که روباه بسیار چیزها می داند اما خارپشت یک چیز بزرگ می داند! توضیح بماند برای آینده

داریوش سجّادی گفت...

ressentiment
any cautious, defeatist, or cynical attitude based on the belief that the individual and human institutions exist in a hostile or indifferent universe or society.
an oppressive awareness of the futility of trying to improve one's status in life or in society

ناشناس گفت...

داریوش جان، البته که دیکشنری در دسترس بود، در کنتکست خاصی که اشاره کردید ressentiment را کین توزی آروده اند لینک زیر را بخوانید که وصف حال برخی است
http://ashouri.malakut.org/2009/09/post_63.html