۱۳۹۰ شهریور ۳, پنجشنبه

قدس مظلوم

بمناسبت «روز قدس» جدلی نوشتاری بین اینجانب و جناب آقای سعید شریعتی (عضو حزب مشارکت) در صفحه فیس بوک ایشان شکل گرفت که تصور می کنم فحوا و جوانب این جدل می تواند خالی از لطف نباشد.
ماجرا از آنجا آغاز شد که ایشان بمناسبت روز قدس در صفحه فیس بوک شان پنج گزاره زیر را مطرح کردند که همین پنج گزاره محل ورود به بحثی چند جانبه بین اینجانب و ایشان و جمعی از دوستان ایشان شد.
از آنجا که جمیع نوشته ها و گفتگوهای خود را در این وبلاگ جمع و آرشیو می کنم لذا ضمن حذف نظر دیگر دوستانی که در این بحث مشارکت داشتند گقت و گوی دو جانبه بین خود و جناب شریعتی را در این جا و برای اطلاع دیگر دوستان بازنشر می نمایم به امید آنکه مفید واقع گردد:

سعید شریعتی:
چند گزاره به بهانه روز قدس:
1- فلسطین برای همه فلسطینیان
2- هیچ کس ،به خصوص ما، فلسطینی‌تر از فلسطینیان نیست
3- هیچ بنی‌بشری را نمی‌توان به دریا ریخت
4- مسأله فلسطین، انسانی، اسلامی، عربی و اگر چیزی باقی ماند ایرانی است.
5- هم غزه هم وست بانک، جانم فدای هیچ کدوم

داریوش سجادی:
جناب شریعتی در آمریکا جمله ای لقلقه زبان آمریکائیان است که من بشدت از آن متنفرم آن جمله عبارت از این است:
This is your problem
خیرـ  مشکل من مشکل شما هم هست نه تنها مشکل شما هم هست بلکه مشکل همه است و همه باید برای رفع مشکل یکدیگر تشریک مساعی کنیم و حتی در این راه رقابت و از یکدیگر سبقت هم بگیریم. بنابراین من معتقدم در قضیه فلسطین موظفیم حتی فلسطینی تر از فلسطینی ها باشیم.
طرد کنید این ادبیات متفرعنانه و شبه روشنفکرانه را یا لااقل چندان به فرهنگ غنی ایران ننازیم که سعدی اش را به رخ دنیا می کشیم و به پیشانی تاریخ می کوبیم که فرمود بنی آدم اعضای یک پیکرند که در آفرینش ز یک گوهرند اما به مرز عمل که می رسیم پایمان سست می شود و شعار می دهیم اصلاً شما خودشو به من چی کار داری و مار و به فلسطین سننه!!!؟
البته کاش سرایندگان شعار «نه غزه ـ نه لبنان جانم فدای ایران» لااقل به لوازم شعارشان نیز پایبند می ماندند و آماده جان نثاری برای ایران بودند اما متاسفانه مدعیان «وطن دوستی و وطن پرستی» و «فلسطین به ما چه مربوطه» امتحان خوبی هم ندادند.
جناب شریعتی؛ سن شما ظاهراً قد نمی دهد اما جهت اطلاع تان عرض می کنم که در دهه شصت نیز مدعیان ملی گرائی و وطن دوستی زیاد بودند اما آنکه از ناموس کشور و دین و ملت در جبهه ها دفاع کرد همان کسانی بودند که متهم به بسیجی بودند و مدعیان جانم فدای ایران در دفاع از ناموس کشور یا تا قلب لوس آنجلس و لندن و پاریس فرار کردند آنانی هم که مانند چون عرضه فرار نداشتند و سال هاست که بزرگ ترین دغدغه شان آن شده که چرا در زمان جنگ وقتی در جشن تولد هایشان شرکت می کردند آژیر خطر کشیده می شد تا اسباب ابتهاج ایشان به هم بخورد از ترس اسهال بگیرند !!!! متاسفانه ملی گرائی ایرانی هیچ نقطه قابل افتخار و استنادی در کارنامه اش ندارد جز دریائی از ادعا.
سعید شریعتی:
این منظوری که شما مد نظرتونه رو من در بند چهار بهش اشاره کردم که موضوع فلسطین را باید ابتدا انسانی و بعد اسلامی و بعد عربی و در انتها ایرانی دید. یعنی دقیقا از موضوع نوع دوستی و حقوق انسانی با آن برخورد کرد و به آن فکر کرد.در بند دوم که شما اشتباه برداشت کرده‌اید منظور من این است که به تصمیم‌ها و راهکارهایی که اکثریت فلسطینی‌ها اتخاذ می‌کنند احترام بگذاریم و بدان تمکین کنیم و در جهت تقویت آن تصمیم‌گیری‌ها سیاست خارجی خود را تنظیم کنیم نه اینکه منافعی علی حده بر خواست فلسطینی‌ها برای خود در آن خطه قائل باشیم.امیدوارم که توضیحم اهانتی به هوش و قدرت برداشت و درک متن شما نبوده باشد.
داریوش سجادی:
در مورد هر تصمیمی که فلسطینی ها گرفتند باید به آن احترام بگذارید اصلاً با شما موافق نیستم حتی اگر همه فلسطینی ها فردا و به هر دلیلی اعم از اجبار و فشار و استیصال و اکراه یا اقبال به صرافت مشروعیت رژیم صهیونیستی بیفتند این امر ارزنی آن حکومت را مشروع نخواهد کرد و ما ملزم به پذیرش آن نیستیم. ذات نجس نجس است و با هیچ آب کری تطهیر نمی شود. ظاهراً به شان حکومت در شیعه کمتر تفطن دارید که شانی طبیبانه است نه اقبال مدارانه.
سعید شریعتی:
من به اندازه‌ای با شعار نه غزه و نه لبنان جانم فدای ایران مخالف بودم که در اولین ملاقاتی که در زندان با یکی از اعضای حزب مان (دکتر شکوری)‌ داشتم اولین سوالی که از ایشان کردم گفتم حزب چرا موضع علیه این شعار نگرفت که خوشبختانه آقای دکتر شکوری گفتند که خود ایشان به نمایندگی از حزب در مصاحبه با بی بی سی شعار نه غزه و نه لبنان را انحرافی خوانده اند.البته داریوش خان بنده دهه شصت را خوب یادم هست و آن موقع هم خودم بسیجی بودم و 15 سالم بود که توفیق شرکت در جنگ را پیدا کردم. ولی این حرف کلی و کیلویی شما را هم قبول ندارم که هر کس به خاطر مشکلات پیش آمده در سال‌های پس از انقلاب و خصوصا دو سال گذشته مجبور به مهاجرت به آریزونا یا لوس آنجلس یا پاریس شده حتما این توصیفاتی که شما در حق شون روا داشته‌اید را سزاوارند یا در مورد کسانی که مانده‌اند حتی برای مهمانی افطارشان هم با لشکر کشی پلیس درگیرند سزوار چنین ادبیاتی‌اند. ملی گرایی هم به معنای ترجیح منافع ملی هیچ چیز بدی نیست اما به معنای خواسته‌های شوونیستی را رواج دادن قطعا چیز مزخرفی است.
داریوش سجادی:
چرا سزاوارند! بنده دارم با ایشان زندگی می کنم و متاسفانه از نزدیک با تعفن اندیشه شان مقرب و مانوس ام البته حرف من ناظر بر دو سال اخیر نبود که شما فرموده بودید. همانطور که گفتم فراریان از جنگ مطمع نظر بود که از یک طرف و علی الظاهر برای وطن بال بال می زدند و از طرف دیگر برای رساندن خود به خطوط مقدم لوس آنجلس چه جان نثاری ها که نکردند.
سعید شریعتی:
آقای سجادی عزیز من با منطق شما در کامنت قبل مخالفم. وقتی اصلی را در سیاست بنا می گذارید باید قابل تعمیم باشد. شما فرض کنید خانم هیلاری کیلنتون فردا بگوید، «چون از نظر ما نظام ولایت فقیه مستبدانه و بر خلاف اصول دموکراسی است و نتایج حاصل از آن با منافع و امنیت ملی ایالات متحده مغایر است، حتی اگر همه مردم ایران بگویند ما ولایت فقیه را می خواهیم، ما به خودمان حق می دهیم که در امور داخلی ایران مداخله کنیم و بر خلاف خواست اکثریت آنجا هر تصمیمی که صلاح می دانیم را به اجرا می گذاریم» بنده و شما توی دهن خانم کلینتون نمی زنیم؟ البته که می زنیم.
حالا شما که مطمئنا در این مثال با ما هم نظرید چطور می پذیرید که اکثریت فلسطینیان چنانچه ما سخن شما را رسما بزنیم توی دهن ما نزنند؟
این توضیح را هم بدهم که ما می توانیم مستقل از نظر فلسطینی ها در مورد رژیم صهیونیستی و به رسمیت شناختن یا نشناختن آن تصمیم بگیریم اما حق نداریم بگوییم که فلسطینیان حق ندارند بر اساس مصالح و منافع خودشان و درکی یا توانی که برای کسب آن دارند تصمیم بگیرند.
داریوش سجادی:
جناب آقای شریعتی با تشکر از توضیحات تان اما در ادامه موظفم نکاتی را متذکر شوم
اولاً شما کمتر به این نکته توجه می فرمایید که محل ورود به این بحث چند گزاره جنابعالی به بهانه روز قدس بود و طرفه آنکه در ادامه بحث فرموده اید شخصاً از مخالفین شعار نه غزه نه لبنان بوده اید و در زندان هم به این شعار اعتراض داشته اید حال با توجه به گزاره های شما درباره روز قدس سوالی که مطرح می شود آن است که با توجه به چنین دیدگاه ها و گزاره هائی اساساً مشکل شما با شعار نه غزه نه لبنان چیست؟ کسی که قائل به چنان گزاره هائی هست چرا باید نسبت به شعار نه غزه نه لبنان معترض باشد؟
جنابعالی فرموده اید از توفیق حضور در جبهه در سن 15 سالگی برخوردار بوده اید و با توجه به تاریخ تولدتان علی الظاهر این توفیق مربوط به ماه های پایانی جنگ بوده لذا ظاهراً توفیق کامل نداشته تا با فرهنگ حاکم بر جبهه و رزمندگان جبهه ارتباطی عمیق برقرار فرمائید. اگر نه چنین جسورانه امکان نداشت تا یکی از یادگارهای ارزشمند مرحوم امام را (روز قدس)  اینچنین با چنان گزاره هائی به استهزا بکشید!
تصور می فرمائید  آن فرمانده جاوید اثر (احمد متوسلیان ـ  فرمانده لشکر 27 محمد رسول الله) بعد از فتح خرمشهر چرا با اذن مرحوم امام در معیت سید محسن موسوی و تقی رستگار مقدم و کاظم اخوان عازم لبنان شدند؟
در مورد مثال تان از خانم کلینتون ظاهراً متوجه عرائض بنده نشده اید.
اولاً  خانم کلینتون و اعقاب خانم کلینتون خود را معطل بنده و جنابعالی نکرده و 32 سال است که از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل جمهوری اسلامی لحظه ای در اعمال خصومت و شرارت و کارشکنی  در مسیر حکومتی که متکی به مشروعیت اکثریت مردم بوده درنگ نکرده اند.
ثانیاً اینجانب بالاتر خدمت تان معروض داشتم که شان حاکم و حکومت در تفکر شیعه شانی طبیبانه است شما در یک نظام اقبال محورانه قطعاً می توانید تصمیمات حکومت را به چالش بکشید اما قطعاً هیچ عاقلی با نسخه پیچی کارشناسانه طبیبان چالش نمی کند و عقلاً ملزم به پیروی از دستورات طبیب است .
سکوت و حاشیه نشینی علی ابن ابیطالب در غصب حق مشروع حکومتش ناظر بر این اصل بود که ایشان علی رغم آنکه اکثریت جهان اسلام تن به تصمیم سقیفه دادند اما ایشان ارزنی در ناصواب بودن آن تصمیم درنگ نکرد و 25 سال بر نظر خود پایبند ماند تا همان اکثریت نهایتاً برای حکومت ایشان به وی بازگشتند.
بحث بنده نیز نامشروع بودن ذاتی رژیم اسرائیل بود و هست. بنا بر این اگر تمام ملت فلسطین هم از صرافت مبارزه با اسرائیل افتاده و با این رژیم سازش کنند این امر نمی تواند این حق را از من و از هیچ کس دیگری بگیرد که کماکان بر نامشروع بودن و جنایتکار بودن آن حکومت تاکید داشته باشیم.
مانند آنست که طبیبی به بیمار بگوید برای درمان از شُرب مسکرات باید پرهیز کرد و بیمار وقعی ننهد! این نافی صاحب صلاحیتی پزشک و درستی نسخه تجویزی ایشان نیست و اساساً چالش با پزشک که چرا چنین نسخه ای می دهی خود نوعی بلاهت است.
گذشته ار آن بنده از ابتدا قائل به مواضع خام اندیشانه و ساده انگارانه جبهه مشارکت در قبال مسائل داخلی و خارجی ایران بودم و اگر نظر جنابعالی را نیز بتوان با نظر مشارکت همگون دانست این امر را موید دیدگاه خود می دانم که اساساً با پدیده ای بنام اسرائیل ناآشنائید.
اسرائیل تابلوئی است که مرجع و سیکل خوبی برای مبارزه با اندیشه شیطانی صهیونیسم بین الملل است
این کمال ناآشنائی با نظام بین الملل است که تصور فرمائید اسرائیل منحصر به کشوری با حدود جغرافیائی مشخص در خاورمیانه است.
اسرائیل تجلی و پایگاه شرارتی بین المللی است که دامنه شرارت اش تنها منحصر به غصب سرزمین های فلسطینی ها و کشتن ایشان نیست.
اسرائیل را اگر مایلید بشناسید باید آن را در  Federal reserve آمریکا بکاوید که از طریق 7 بانک خصوصی تمامیت اقتصاد آمریکا را به انحصار شبکه صهیونیسم بین الملل درآورده و اکنون نیز دنیا و اقتصاد جهانی را به چنین فلاکتی انداخته اند  و ملت آمریکا را نیز چون ملت فلسطین به گروگان سیاست های زیاده خواهانه و شرورانه خود کشیده اند.
اسرائیل را اگر مایلید بشناسید آن را باید در سرمایه گذاری هنگفت جامعه یهود وابسته به صهیونیسم بین الملل در هالیوود بجوئید که از آن طریق پمپ کننده کثیف ترین خُلقیات به جامعه بشری شده اند.
اسرائیل را در امپراطوری رسانه ای جامعه صهیونیست بین الملل بجوئید که با انحصار رسانه در جهان دنیا را به کثافت خبری خود کشانده اند که نمونه اخیر مُرداک در انگلستان رقم بسیار کوچکی از اعمال شیطانی ایشان را بروز داد.
اسرائیل حیات خلوت همه جنایت های شبکه جهانی صهیونیسم بین الملل برای پولشوئی و فشار بر آمریکا  و دیگر کشورهای قدرتمند جهانی است تا از آن طریق بتوانند حاشیه امن برای زیاده خواهی و جنایت و شرارت های خود فراهم کنند.
در ضمن من با این بخش از اظهارات شما که فرموده اید «موضوع فلسطین را باید ابتدا انسانی دید و بعد اسلامی و بعد عربی و در انتها ایرانی» تا آنجا موافقم که بحثی انسانی و اسلامی است و اساساً استعدادی در فهم عربی یا ایرانی موضوع فلسطین ندارم و نمی توانم داشته باشم و نمی خواهم داشته باشم .
موفق باشید.
سعید شریعتی:
آقای سجادی عزیز من کجا روز قدس را به استهزا گرفته ام؟ این که خیلی بی انصافی است. من یک فهم متفاوت از کلیشه‌های دادار و دُدوریه صدا و سیما و شورای هماهنگی تبلیغات جنتی از مفهوم آرمان فلسطین بیان کرده‌ام. تقریبا تمام بیانیه‌های حزب مشارکت در سال‌های گذشته در حمایت از روز قدس و دفاع از آرمان فلسطین به قلم بنده بوده است. می‌توانید به حداقل ده سال سابقه این بیانیه‌ها مراجعه کنید.
مقاله‌ای که در کامنت نوشته‌اید را خواندم و خوب البته در بعضی از جاها با شما اختلاف نظر دارم اما در فهم اینکه شأن حکومت در تشیع طبیبانه است با شما مشکل دارم. چون تشیع سنتی که اساسا برای تشکیل حکومت در زمان غیبت اعتباری قائل نبوده و تشیع مدرن در گفتمان مرحوم امام هم شآن علی الاطلاق برای حکومت قائل است طبیب و غیر طبیب در ولایت مطلقه فقیه را من نمی‌فهمم.
در مورد نسبت ناراویی که به امیرمومنان هم داده‌اید که برای سقیفه پشیزی اعتبار قائل نبود و بیست و پنج سال آن را ناصواب دانست هم قبول ندارم. امیر مومنان صادق‌ترین مشاور و همراه خلافای اول و دوم بود تا جایی که عمر بن خطاب گفت لولا علی لهلک عمر و حتی دو فرزند رشیدش فرماندهان سپاه خلفا بودند در فتح الفتوحات و پاسبان حرم خلیفه سوم برای محافظت از جانش در برابر معترضان و هزاران شاهد دیگر که مولا علیرغم اینکه نتیجه یا اصل سقیفه بنی ساعده را صحیح نمی‌دانست اما در برابر خواست اکثریت یا مصالح جامعه اسلامی بی اعتنا و کناره جو نبود والبته مهم‌تر اینکه ربط کشیدن پای مولا وسط مباحثه کامنتی خود و جنابعالی را نفهمیدم. در روزگاری که ما هستیم برادر، چاه اسرائیل ستیزی با منطقی که شما دارید خشکیده است بس که به صورت ناروا و تبلیغات مدارانه از آن آب کشیده‌اند و سعی در شستن زشتی‌هایشان با آب این چاه داشته‌اند. برای دفاع از آرمان فلسطین و مقابله با زیاده‌ خواهی صهیونیست‌ها باید به اندیشه و راه نوتری متوسل شد برادر من.
زیاده جسارت است تا بیشتر ما را به نفهمی و ناآشنایی با دنیا و خام اندیشی و کوته نظری و غیره و ذالک متهم نفرموده‌اید.
داریوش سجادی:
جناب شریعتی بنده نیز به سهم و اندازه خود با تاریخ آشنایم و می دانستم علی ابن ابیطالب در آن 25 سال عزلت، مشاورت هم به خلفا می دادند موضوع مطمع نظر بنده شان حاکم در اندیشه شیعه و جایگاه اقبال و ادبار عامه بود.
در انتها هم که نوید راه های نوین مبارزه برای دفاع از آرمان فلسطین داده اید موجب کمال مسرت است چنانچه بفرمائید آن راه های نوین تان چیست؟
در مورد استهزا یا عدم استهزای روز قدس هم داوری بماند بین بنده و شما و حاملان روز قدس!
موفق باشید

۲۳ نظر:

ناشناس گفت...

این نکته را هم خوبست به بحث شما اضافه کنم که یک طبیب علاوه بر تلاش جهت نجات بیمار باید اصول بهداشتی را هم رعایت کند تا مبادا خودش به آن بیماری مبتلا گردد.. حتی اگر او را صاحب اختیار در فداکاری و نجات جان بیمار به قیمت بیمار شدن خودش بدانیم اما او حق ندارد اعضاء خانواده اش را فدای این کار نماید آن هم در حالی که آنان از خطری که تهدیدشان می کند اطلاع درستی ندارند. ضمنا کسی که قصد طبابت و استیفای حق دیگران را دارد باید در بیان و موضعگیری های خویش سیاستمدار و هوشیار باشد و خود را وکیل مدافعی بداند که با نفوذ در ذهن دیگران و ادای جملات مناسب به پیروزی در دعوی برسد نه اینکه با بلاهت کلامی و رفتاری دیگران را وحشت زده کند و خود و اطرافیانش را در جایگاه متهم بنشاند.
عسگری

ناشناس گفت...

جناب سجادى
هر كشورى به طريقى پا به عرصه ى حيات ميگذارد و اين كشور وقتى از نظر مقررات بين الملل همه ى مشخصات كشور بودن را يافت-جمعيت ساكن،سرزمين،مردم و حاكميت-كشور ميشود.
اينكه بنده قبول ندارم بحث بى مبناييست.مگر اقدامات عمرالبشير در كوچ اجبارى و نسل كشى چه از جهت كميت و چه از جهت سبوعيت بارها بدتر از اقدامات يهوديان ساكن اسرائيل نبود؟علت برخورد دوگانه ى حاكميت ايران با قضيه ى سودان و اسرائيل چيست؟سيصد هزار كشته كجا و كشتار صبرا كجا؟مسأله ى فلسطين در حقيقت مستمسكى براى همه ى ديكتاتورهاى خونريز خاورميانه براى وصل كردن مخالفين داخلى به اسراييل و سركوب آنهاست.صدام،اسد،قذافى و نمونه هاى رسواى اين جريان.
ضمن اينكه خدمات قوم يهود به دانش بشرى بسيار بزرگتر از اين بوده و هست كه مسئولين "يهودستيز" ايرانى بتوانند ذره اى از اين عظمت و بزرگيش بكاهند.نيوتن،انيشتن،لايپنيتز،بيل گيتز و هزاران هنرمند و مخترع و مكتشف يهودى خدماتى به دانش بشرى كردند كه شايد بتوان گفت زندگى امروز بشر مديون آنهاست.
حالا اين خدمات را با خدمات روحانيون يهودستيز ايران از كلينى تا مكارم مقايسه كنيد.
بطور كلى استفاده از واژه ى نجس براى اين قوم بسيار باهوش و خدوم بجا و درست نيست
هاتف

ناشناس گفت...

سال گذشته دقیقا در همین روزها مذاکرات صلح(سازش!!) بین اسرائیل و دولت خودگردان آغاز شده بود,همون روز اول یکی از مقامات حماس به شدت برعلیه مذاکرات موضع گرفت و همون روز یه عملیات هم انجام دادن! اما با گذشت چند ماه و اوج گیری بحران سوریه و بعد از بیست و پنجم بهمن ایران حماس صد و هشتاد درجه تغییر موضع داد و با دولت خودگردان مذاکره کنه!
بنابر این اون ها هم به منافع خودشون فکر میکنن و این اتفاقا درسته,ولی ما...؟
مهرداد

ناشناس گفت...

کاری به ادبیات و نگاه پدربزرگ وارانه (از برادر بزرگ گذشته) جناب سجادی ندارم اما همه اختلاف از یک پارادایم اساسی در پست های ایشان نشات می گیرد و آن عبارت " شان طبیبانه" داشتن حکومت است. این مثال طبیب و دارو و محاجه با طبیب بر سر مرض و که پیش تر ها (نه دیگر امروز) از زبان هر منبری در پاسخ به سوال نوجوانان از چرایی خمس و زکات و غسل و بیان می شد امروز آن قدر توسط جناب سجادی تعمیم داده شده که نه تنها دایره کنش اجتماعی شهروندان را فرا می گیرد بلکه اساسا هر گونه اندیشیدنی را - از هر جنسی باشد- محکوم به گذشتن از فیلتر طبیبان نازک و لطیف طبع می نماید! مشکل اینجاست که آقایان طبیب محدوده دمشان را تعریف نکرده اند! اگر آقای سجادی به خیال خودشان و به عنوان یک دیپلمات مسن تر، رندانه از پاسخ منطقی به قیاس شریعتی از رفتار خانم کلینتون در قبال ایران طفره رفتند و با ساده و خام خواندن و ناآشنا به اسراییل دانستن دیگران (و حتی نازک دل معرفی کردن آنکه می گوید در ادبیات سیاسی چیزی به نام ساده و خام و نداریم) خطابه اسراییل پسند خود را در باب مهابت افسانه ای قوم یهود در جهان امروز ایراد فرمودند نباید از ما انتظار داشته باشند سکوت سعید شریعتی و همفکران او را را دال بر بی پاسخی ایشان بدانیم.
من کاری به این ندارم که آقای شریعتی چند سال جبهه بوده و چقدر حال و هوای آنجا را درک کرده است اما سوال این جاست که در منطق آقای سجادی و فلسفه سیاسی ایشان آیا می توان از حضور در جبهه به عنوان یک کبرا(در منطق) استفاده کرد و از آن حمایت تام و تمام کیهان وار و آیت الله نوری گونه از روز قدس را از فحوای سخنان آیت الله خمینی مستفاد کرد؛ (صغرا)؟ خانواده من - و بسیاری از هم نسلانم – آن قدر ها جبهه رفته اند و جانباز و شهید داده اند که به منِ آن روز 14 ساله نرسد ولی چه دلیلی دارد که تلقی من از منافع ملی و سیاست خارجی همسو با همسنگران دیروز پدر و برادرم باشد.
به هر روی در سخن آقای سجای به قدری کلیات و مبانی اندیشه و تفکر سیاسی قابل نقد هست که جایی برای مصادیق جزیی از قبیل شعارهای روز قدس و نمی ماند
حسین فقیهی

ناشناس گفت...

قدس سرزمینی از سرزمین های مسلمانان است و ما سر سوزنی از باز پس گرفتن آن عقب نمی رویم
احمد

ناشناس گفت...

آقای سجادی بسیار بعید بود که شما همه ملی گراها را با یک چوب برانید.
بنده بعید میدانم شما حبس خانگلی مصدق را فراموش کرده باشید. بنده بعید میدانم زندانهای سحابی چه در دوره شاه و چه در دوره این نظام را فراموش کرده باشید. همچنان بعید میدانم از بین رفتن دختر ایشان را از یاد برده باشید. این نوع گفتمان شما در خارج از کشور بسیار مشابه آنچیزی است که در صداسیمای اینجا دیده میشود. بنده شما رو رجوع میدم به صحبت های آقای سحابی راجع به ریشه های اسراییل. کمی بخوانید شاید نظرتان عوض شد آقای داریوش سجای
http://www.kaleme.com/1390/06/02/klm-70541
همچنین شما آقای شریعتی!
از همرزمان شما در سال 88 هم توقع داشتیم لااقل در بیانیه هاشون به مساله فلسطین بپردازن. من هیچ وقت نفهمیدم چرا میرحسین در مقابل شعار نه غزه نه لبنان که امکان سواستفاده ازش توسط حاکمیت زیاد بود را نگرفت؟! بنده برای اینکه چرا مردم آن زمان این شعار را دادند دلایل زیادی دارم که اتفاقا هیچ کدوم اونها نشان از دوستی سبزها با اسراییل یا دشمنی سبزها با فلسطینی ها نداره(آنچه کیهان و صداسیما میخواست تلقین کند) بلکه چندگزاره ساده باعث این اتفاق شد.
اول - حمایت مسخره سیدحسن نصرالله از کارهای نظام و همچنین آمریکایی خواندن کار معترضان ایرانی
دوم - حضور افرادی عرب زبان در جمع نیروهای ویژه و انتشار عکس های آنها
سوم - مساله پول بیت المال که آن زمان گفته میشد ایران از نان مردم خودش میزند تا به فلسطینی ها بدهد( البته بعدا کسانی چون بنی صدر گفتند سالی نزدیک 250 ملیون دلار میدهیم که باعث شد بفهمیم آن بزرگ نمایی هم دروغ بود)
چهارم - خط دهی شعارها توسطافرادی چون نوری زاده و سازگارا که آبشخورشان مشخص است
پنجم - ایجاد دوقطبی نظام- سبز. به این معنی که هرکاری ما میکردیم آنها مخالفت میکردند و هرکاری که آنها میکردند ما مخالفت می کردیم
حسین آزاده

داریوش سجّادی گفت...

جناب حسین آزاده ضمن تشکر از توجه تان به این بحث اما بنده کمترین جسارتی به ملی گرایان نداشته و خطابم به مدعیان دروغین ملی گرائی بود کسانی که شعار ایران ایران شان دل انسان را کباب می کند اما به عنوان نمونه در همین آمریکائی که بنده در خدمت تان هستم بالغ بر 99 درصد ایرانیان عاشق ایران و ایرانیت در بی شرمانه تزین شکل ممکن از خود خلع تابعیت کرده و به تابعیت و ملیت آمریکائی درآمده اند در مورد مرحوم سحابی نیز هرگز جسارت نکرده و همواره نام ایشان را به بزرگی یاد کرده ام که دو مقاله اخیرم (آشتی اجباری) و (شب های شورانگیز قبرس) نمونه ای قابل دسترس است سحابی دردانه ای بود که هم ملی بود وهم مذهبی هرگز و در اوج فشار کشورش را ترک نکرد و بخوبی بخاطر دارم در اوج جنبش سبز پیامی به خارج کشوری ها داد که لطفاً ما را به حال خود بگذارید خودمان بلدیم مشکلمان را حل کنیم در مورد مرحوم مصدق اسائه ادب نمی کنم و تلاش های ایشان برای ملی کردن صنعت نفت را ارج می نهم اما به هر حال در سابقه ملی گرائی ایشان پرسش ها و نقاط کوری است که تاکنون بی پاسخ مانده از جمله نکته ای که دکتر بنی جمالی در کتاب آشوب به آن اشاره کرده و آن تلاش ایشان برای خلع تابعیت ایرانی و کسب تابعیت سوئیسی در دوران تحصیل شان در سوئیس است

ناشناس گفت...

بحث بسیار خوب و جالی بود و ابعاد موضوع رو به خوبی بررسی کردید شما دو بزرگوار به نوبه خودم از هر دو عزیز ممنونم. یک سوال و آن اینکه این شان طبیبانه ای که برای حکومت شیعی قایلید مستند به چه حقایق روایی یا قرآنی یا سیره ائمه می باشد؟ باتشکر
از این جمله هم خیلی خوشم امد:"این کمال ناآشنائی با نظام بین الملل است که تصور فرمائید اسرائیل منحصر به کشوری با حدود جغرافیائی مشخص در خاورمیانه است
احسان عباسی

داریوش سجّادی گفت...

جناب عباسی
در مورد شان طبیبانه حاکم و حکومت در اندیشه شیعی اجازه فرمائید موضوع را در مقاله ای مستقل و مفصل و بزودی توضیح دهم از توجه تان ممنونم

ناشناس گفت...

آقای سجادی
شما نمی توانید از طریق عوض شدن ملیت کسی بهش انگ وطن فروشی بزنید(آنهم کسانی که می گویند ایرانی بودن افتخار نیس بلکه اسلام است که مهم است). خداروشکر بنده کم دوست در کشورهای خارجی ندارم. و خدا روشکر همه طیفی توش هستن. چه کسانی که بعد درس میخواهند برگردند، چه کسانی که نمیخواهند. چه کسانی که گرین کارد گرفته اند و دنبال سیتیزن شدن هم هستن چه کسانی که نشده اند. در بینشان آدم های دلسوز ایران هم دیده میشود و هم نمیشود. هم مسمان هست هم بی دین. ولی هیچ وقت به خودم اجازه نمیدهم بگویم 99 درصد ایرانی های فلان کشور فلان جورن که من میگویم. به شما هم توصیه میکنم منطقه و یا گعده ای که در آن گرفتار شده اید را ترک کنید، احتمال دارد فضای دوستانتان در آنجا چنین دیدی برایتان بوجود آورده است.
در ضمن در باب آقای سحابی بد نیست عرض کنم که نظرتان راجع به ایشان برام جالب بود ولی متاسفانه باید بگویم کسانی که شما برایشان سینه میزنید همین بنده خدا را زندان انداختند. همین بنده خدا را رد صلاحیت کرد. به همین بنده خدا حقوق بازنشستگی ندادند و در تشیع جنازه اش هم آن فاجعه را آفریدند. یادمان باشد هرکسی را با هرچوبی نرانیم. دوستان خارج نشین را هم بالاترینی نبینیم. فرار هرکسی را ریشه یابی کنیم. شاید گاهی افغانی ها مجبور به فرار از دست طالبان شدند و به دنبال سیتیزن گرفتن از کشورهای دیگر هم افتادند. به اینها به چشم وطن فروش نباید نگریست. وطن فروش کسیست که برعلیه ایران کار کند. بر علیه هم وطنان جاسوسی کند و آن را در اختیار سرویس های جاسوسی بدهد. وطن فروش قاچاقچیست. وطن فروش دروغگوست. وطن فروش کسیست که برای از دست ندادن صندلی قدرت حاضر است هرکاری بکند. وطن فروش بی سوادیست که علم اقتصاد نداند و چندصد میلیارددلار درآمد نفتی بی زبان را به باد دهد. وطن فروش کسی نیست که بعد زندانی کشیدن در ایران(یا احتمال زندانی شدن) مجبور به فرار شده و هنوز هم به فکر ایران و ایرانیست و مقاله مینویسد. همین
حسین آزاده

داریوش سجّادی گفت...

جناب آزاده من در مورد 99 درصد ایرانیانی حرف می زنم که در ایالات متحده رسماً در مقابل دادگاه رسمی و قانونی و در مقابل قاضی دست راست خود را بلند کرده و قسم می خورند همه وفاداری به کشور سابقش را پس گرفته و همه وفا داریش را به ایالات متحده معطوف کند اینها برای شما اگر خیانت نیست برای من هست اگر سحابی عزیز است به دلیل رعایت همین پرنسیب ها بوده شتر سواری که دولا دولا نمی شود یا ادعای وطن دوستی نکنند یا لااقل به لوازم آن پایبند باشند اگر هم قسم دروغ در دادگاه می خورند که در آن صورت از جانب هر دو کشور (ایران و آمریکا) بع عنوان مشتی دروغگو مذموم و منفورند ظاهراً ملی گرایانی از این دست محتاچ چند دوره گذراندن مقدمات و اصول ملی گرائی اند

ناشناس گفت...

اولا بنده نمیدانستم موقع سیتیزن شدن چنین قسمی را میگیرند
دوما بازهم میگویم از دید بنده خیانتکار کسی است که قسم ریاست جمهوری می خورد ولی بعد شش سال هیچ شاخص اقتصادی را رشد نداده است. به مراتب خیانت این آدم بزرگ تر و بیشتر است و در درگاه خدا باید خود را آماده عذاب کند. ولی کسی که علیه کشوری ادعای وفاداری می کند را نمی دانم خدا مواخذه می کند یا خیر(اگرچه که من کار خوبی نمی دانم)
حسین آزاده

داریوش سجّادی گفت...

جناب آزاده
با خائن مفروض دانستن رئیس جمهوری که کشور را عامدانه به ورطه ورشکستگی اقتصادی کشانده موافقم

ناشناس گفت...

آقای سجادی عزیز ما منظور آقای شریعتی رو گرفتیم ! فکر کنم شما هم گرفتید ما رو !
ایشون خیلی واضح گفت دفاع ما در مقام انسان از فلسطینیان یه داستانه ، بهره برداری سیاسی و جلوبردن منافع سیاسی دولت ( چه داخلی چه خارجی ) از این قضیه یه مساله دیگه
اگه هنوز فارسی رو فراموش نکرده باشید بعد از این همه خارج نشینیه وطن دوستانه یه ضرب المثل داریم که میگه : کاسه داغ تر از آش نشو برادر من !
در ضمن با این حرفاتون خیلی از چشم من یکی افتادید آقای سجادی
بعضی وقتا آدما از روی کبر هی به خود طرف بحث گیر میدن نه به استدلال صحبت های طرف جملاتی مثل : به سن شما نمیرسه شما اون زمان رو خوب درک نکردید نه عزیزم فکر نکنید خودتون شق القمر کردید بقیه هیچی درک نکردن .
در آخر : این بود اون داریوش سجادی که تلویزیون جمهوری اسلامی ازش به عنوان مشاور مهاجرانی و پایه ریز فتنه نام برد ؟ شما به نظر من نه تنها سبز نیستی بلکه اصلاح طلب هم نیستی ،اصواگرایی!
ملی گراها اون طور که شما تصویر کردید ترسو و فراری نبودند صحابی ها و امثالهم نمی تونستند مثل شما آمریکا زندگی کنند ؟ موندند برای اینکه برای وطن خودشون رو وقف کردند
البرز

داریوش سجّادی گفت...

جناب البرز
نمی دانم از کجای آن پنج گزاره می شود چنین مقهومی را استنباط کرد که شما استنباط کرده اید؟ جز آنکه بقول جنابعالی سالها بیرون بودن من از کشور باعث شده در جریان نباشم که زبان و ادبیات فارسی دچار تغییرات عجیب و غریب شده

پرويز پدرام گفت...

به نظر من هم حرفهاي آقاي شريعتي از روي زرگري و هوي و هوس است و هم واكنشهاي آقاي سجادي از روي خودخواهي و هوي و هوس و حتي فريبكاري.
من نمي‌دانم آقاي شريعتي با آنهمه افتضاحي كه در سال 88 به بار آورد با چه روئي دوباره آفتابي شده و به اظهارنظر مي‌پردازد!!!
من نمي‌دانم آقاي سجادي كه اينهمه از آمريكا و به وبژه 99 درصد ايرانيان مقيم آن متنفر است و آنهمه شيفته شيعه و جمهوري اسلامي و فرهنگ اصيل ايران اسلامي است چگونه چنين آمريكائي را تحمل مي‌كند و چگونه دوري از محيط معطر و روحاني چون جمهوري اسلامي را بر خود روا مي‌دارد. روشن نيست ايشان با چه توجيهي از يكسو در بهشت صهيونيزم ساكن است و از ديگر سو مكرراً به متلك گوئي و فحاشي نسبت به مخالفان حكومت ايران مشغول است!!!

داریوش سجّادی گفت...

جناب آقای پدرام
ضمن تشکر از انعکاس نقطه نظرت تان اما در مجموع معتقدم چنین داوری هائی محصول ناآشنائی شما و امثال شما با ذات انقلاب اسلامی سال 57 است
بنده قائل به آن بوده و هستم که جنس و گوهر انقلاب اسلامی قرینه و استمرار و تداومی از بعثت رسول الله است که طی آن انسان ها را مسلمان کرد و ایشان با مسلمان شدن به حُریت و اعتمادبنفس و آسایش و آرامش روحی و روانی رسیدند
اما آیا اکنون جنابعالی به خود حق می دهید که فرضاً به مسلمانان مقیم اندونزی یا نایروبی یا فرانسه یا آمریکا یا اکوادور یا انگلستان بگوئید خیلی از دین تان حوش تان می آید لطفاً تشریف ببرید به همان شبه جزیره عربستان و کنار خانه خدا بتمرگید!!!؟
ایضاً انقلاب اسلامی نیز به تعبیر مرحوم امام برای خربزه یا دغدغه های اقتصادی و معیشتی شناخته نشده و نمی شود.
این انقلاب حُریت و خُلقیات و اخلاقیات منحصربفردی را به حاملانش پمپ کرده که منحصر به جغراقیا نیست که بارها شما و امثال شما گریبان گیر بنده و امثال بنده شده و می شوید که اگر انقلاب اسلامی خوبه پاشوبرو ایران!
گیریم من آمدم ایران تکلیف تان با آمریکائیان بی شماری که از دوستان بنده اند و مسلمان و حامی انقلاب اسلامی اند چیست؟ آنها را نیز با خود به ایران بیآورم؟

ناشناس گفت...

به مظلومیت حضرت علی قسم، که حالم به هم میخورد از استفاده ابزاری و وقیحانه این ناجمهوری ضد اسلامی، یعنی بهترین دوست رژیم جنایتکار صهیونیستی (و طرفداران بی شرمش مثل سجادی) از مظلومیت ملت بی پناه فلسطین.

پرويز پدرام گفت...

جناب آقاي سجادي
1-جوهره اصلي اسلام، چون ساير اديان آسماني عدالت‌گستري و مبارزه با ظلم است. حُریت و اعتمادبنفس و آسایش و آرامش روحی و روانی مورد نظر جنابعالي نيز قاعدتاً ذيل همين جهت‌گيري‌ دوگانه عينيت مي‌يابند. اگر حمهوري اسلامي مدعي چنين رويكردي است چرا موفق نيست چنين جهتي‌گيري را به نمايش بگذارد و بجز ادعاهاي گنده گنده، در عمل چيزي از او نمي‌بينيم بلكه برعكس، بي‌عدالتي‌ها و مظالمي در آن ديديم و مي‌بينيم كه حتي به ادعاي بخشي از سردمدارانش روي رژيمي را كه ساقط كرد سفيد كرده. جالب‌تر آنكه اين نظام، با سرعتي حيرت‌آور از ادعاهاي خود فاصله مي‌گيرد و به طاغوتي كه از آن مي‌ناليد و بر آن مي‌باريد شبيه‌تر مي‌شود. حاكمان اين رژيم آنچنان به ورطه هوي و هوس‌هائي كه مدعي نفرت از آن هستند گرفتار آمده‌اند كه به محض اينكه كسي در كشورهاي غيرمطلوبشان زبان به اعتراض مي‌گشايد عجولانه و كودكانه آنرا به بيداري اسلامي تعبير مي‌كنند اما در عين حال و در جلو چشمان عالم و آدم، كشتار در سوريه را توطئه خارجي و شورش اقليتي محدود تفسير مي‌كنند. اين است مبارزه با ظلم و طرفداري از عدالت و حريت و اعتماد به نفس و آسايش و آرامش روحي؟ كداميك از اين رفتارهاي فريبكارانه را در رسول‌الله سراغ داشتيم؟ جناب آقاي سجادي! انصافاً تشابهي بين ذات رفتارهاي حاكمان نظام جمهوري اسلامي با آنچه از پيامبر و ائمه خوانده‌ايم و شنيده‌ايم مشاهده مي‌كنيد؟
2-فرموده‌ايد "انقلاب اسلامي به تعبیر مرحوم امام برای خربزه یا دغدغه های اقتصادی و معیشتی شناخته نشده و نمی شود". برادر عزيز! مردم عادي كوچه و بازار كه شايد 90 درصد مردم را شامل مي‌شوند اصلاً برايشان انقلاب اسلامي و غيراسلامي مهم نيست، براي آنها مهم نيست كه حكومت ولايت فقيه حاكم باشد يا دموكراسي. دغدغه آنها موضوعاتي چون زنداني سياسي و مطبوعات آزاد و قوه قضائيه مستقل، ارزشها، استكبار و ...،‌ نيست. اي بسا چنين مباحثي برايشان ملال آور باشد. آنان زندگي آرام و مرفه و بي‌درد سر و البته توأم با اخلاق و انسانيت و امنيت و استقلال مي‌خواستند و مي‌خواهند و اين هدف خود را يك روز در رضاخان مي‌يابند،‌ يك روز در مصدق، يك روز در خميني، يك روز در خاتمي،‌ يك روز در احمدي‌نژاد و يك روز در موسوي. اگر خوب بررسي كنيم و بدون احساس و جهت‌گيري قضاوت كنيم، آنچه جامعه ما را در دوران مختلف دور اين آدمها جمع‌كرده نه افكار و انديشه‌ها و آرمانهاي مشترك بلكه دشمن مشترك و يا منافع مشترك بوده است و به همين دليل هيچگاه همكاري‌ و همراهي آنان با همگرائي و اعتماد و پايداري و ثبات كافي همراه نبوده و همواره زودگذر و پرتنش بوده است.
3-شما به دلايلي نوستالژيك مايل نيستيد به نظام جمهوري اسلامي آسيبي برسد در عين حال براي آنكه از تركشها و هزينه‌هاي آن بگريزيد به آمريكا تشريف برده‌ايد. تا اينجاي كار مشكلي نيست. اما مشكل زماني بروز مي‌كند كه شما براي اينكه چشمه جوشان ارضاي اين علاقه نوستالژيك‌تان آسيب نبيند از كساني كه در داخل كشور زندگي مي‌كنند و متحمل هزينه‌هاي نظام موجودند و تلاش مي‌كنند اين هزينه‌ها را مهار كنند مي‌خواهيد كه چنين نكنند مبادا كه به نظام مورد علاقه شما آسيبي برسد. شما حتي حاضر نيستيد اين خواسته خود را مؤدبانه بيان كنيد بلكه آنرا با تمسخر و اهانت به فعالان اين عرصه و طلبكارانه بيان مي‌كنيد. بنابراين وقتي از جنابعالي سؤال مي‌شود چرا در ايران زندگي نمي‌كنيد، اعتراض به جغرافياي محل سكونتتان نيست بلكه منظور آن است كه اگر حكومت اسلامي خوب است چرا در ايران كه وطن شماست و اتفاقاً بسيار هم وطن‌پرست مي‌نمائيد زندگي نمي‌كنيد تا از بركات چنين نظامي بهره‌مند شويد و حتي در جهت تقويت آن از نزديك فعال باشيد؟ با اين شرايط، تقاضا از مسمانان آمريكا و اندونزي و انگليس و .. . براي اقامت در ايران بلاموضوع است چرا كه آنان چنين خواسته‌اي از مردم داخل كشور ندارند. اگر آنها نيز خواسته‌اي مشابه خواسته جنابعالي داشتند آنگاه بايد از آنها نيز خواست كه يا در كشور خودشان جمهوري اسلامي برپا كنند يا اينكه به ايران اسلامي تشريف بياورند.

داریوش سجّادی گفت...

جناب پدرام
ظاهراً بنده و جنابعالی مشکل گفتمانی داریم !
یا جنابعالی در فهم عرائض بنده مشکل دارید و یا بنده متوجه گوهر کلام شما نمی شوم
البته که بنده نیز منکر نارسائی های نظام نیستم اما ظاهراً شما مانند همه سبزها مبتلا به نگاه صدر در صدری هستید
بنده پیش تر در پست «آسیاب به نوبت» موضع خود را در قبال انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی بدون لکنت بیان کرده و کماکان نیز به آن مقیدم
زیاده عرضی نیست
آسیاب به نوبت:
http://sokhand.blogspot.com/2009/12/blog-post_22.html

پرويز پدرام گفت...

جناب آقاي سجادي
با پوزش از تصديع مجدد، به زعم بنده هم من متوجه فرمايشات شما هستم و هم جنابعالي عرايض بنده را درك مي‌كنيد. مشكل اصلي در اين است كه ما ايراني‌ها بيش‌ از آنكه عاقل باشيم عاشقيم و بجاي اينكه براي موافقت و يا مخالفت با هر مقوله‌اي چون نظام، دليل داشته باشيم بر عكس، در بدو امر آنرا مي‌پذيريم و يا رد مي‌كنيم و بعداً براي اين پذيرفتن و يا رد كردن، هزار دليل و توجيه وارد و ناوارد مي‌تراشيم.
بنده از قبل هم مي‌دانستم شما منكر نارسائي‌هاي نظام نيستيد. ضمناً هر چند جزء سبزها بودن را بد نمي‌دانم ولي نمي‌دانم از كجا بنده را جزء آنها يافته‌ايد و چگونه به اين نتيجه رسيده‌ايد كه نگاه صد درصدي دارم. اتفاقاً بنده معتقدم در مسائل اجتماعي و سياسي، نگاه صد در صدي سم مهلك است البته به اين شرط كه صرفاً بهانه‌اي براي توجيه اشكالات‌مان و فرار از پاسخگوئي نبوده و چنين نگاهي در ارتباط با رقبا و حتي دشمنان نيز مبناي قضاوت ما باشد. اگر به وبلاگ بنده سري زده و بعنوان نمونه دو مطلب زير را مطالعه فرموده باشيد اين مردود بودن نگاه صد در صدي نزد بنده بر شما آشكار خواهد شد.
http://ppedram.blogspot.com/2010/01/blog-post_2020.html
http://ppedram.blogspot.com/2009/02/blog-post_20.html
مطلب "آسياب به نوبت" شما را قبلاً خوانده بودم. در اين ارتباط شايسته است نكته‌اي را به عرض برسانم. سرسخت‌ترين طرفداران جمهوري اسلامي نيز ادعا نداشتند و ندارند كه اين نظام فاقد اشكال است. از سوي ديگر سرسخت‌ترين مخالفان جمهوري اسلامي نيز مدعي سراسر شر بودن آن نيستند. بنابراين صرف اينكه شما بگوئيد بنده هم به نظام اشكالاتي دارم كافي نيست. مهم اين است كه موضوع نارسائي‌هاي جمهوري اسلامي، در اولويت ذهني و كاري و قلمي شما هست يا نه؟ مرور نوشتجات شما به وضوح نشان مي‌دهد كه براي شما رفتارها و كردارهاي سبزها، اصلاح‌طلبان، بي‌بي‌سي، اپوزوسيون خارج‌نشين، باطبي‌ها، نبوي‌ها و ...، بسيار اولويت‌دارتر از دغدغه نسبت به نارسائي‌هاي نظام جمهوري اسلامي است. در حاليكه اگر ادعاي شما در "آسياب به نوبت" مبني بر اينكه رابطه شما با نظام،‌ رابطه پدر و فرزندي است واقعيت داشت اين قضيه بايد برعكس مي‌بود و جنابعالي بيش از آنكه به ديگران بپردازيد لازم بود به فرزند خود مي‌پرداختيد و در راستاي اصلاح آن قلم‌فرسائي مي‌كرديد.
شما نظامي كه آنرا فرزند خود مي‌دانيد به حال خود رها كرده و به آمريكا رفته‌ايد و بجاي اينكه به ايران تشريف آورده و جلوي شرارتهاي فرزندتان را عليه فرزندان ديگر اين كشور بگيريد ايرادها و اشكالات ديگران را برجسته مي‌سازيد و از ديگران مي‌خواهيد كه فرزند شما را مراعات كنند و از كنار ايراداتش بگذرند.

داریوش سجّادی گفت...

جناب پدرام
از توضیحات مجدد و تکمیلی تان ممنونم اما بیش از این مایل به ادامه این بحث نیستم
تصور می کنم به اندازه کافی و پیش تر و در مطالب مختلف از مواضع خود دفاع کرده ام و تفصیل بیش از این را لازم نمی دانم
به هر حال از حسن توجه جنابعالی نیز کمال امتنان را دارم

ناشناس گفت...

جناب آقای سجادی سلام
بحث جالبی شد پس از شما و آقای شریعتی ممنونم.
بنده با توجه به شناختی که از شماها دارم به نظرم در باطن هر دو صحیح می فرمایید اما در ظاهر و ادبیاتش دچار کمی مشکل بودید که با این بحث بیشترش حل شده است. سجادی عزیز دغدغه آقای شریعتی همانطور که فرمودند خشکیده شدن چاه اسرائیل ستیزی است البته با اندیشه و راه نوتر که مسلما برای موفقییت در این راه همانطور که از گزینه هایشان معلوم بود دچار خطاهایی شده و خواهند شد که با راهنمایی هایه شما و دیگران برطرف می شود ولی آنطور که از شما ایراد گرفتند به نظرم هنوز این چاه خشکیده نشده و سیل آب و قطرات تشکیل دهنده اش در روز قدس مشخص بود اما شاید صحیح تر این باشد که آن چاه روز بروز در حال خشک شدن است آنهم شاید بخاطر " منطق و ادبیات شما !! و بقیه رزمان سابقشان که به صورت ناروا و تبلیغات مدارانه از آن آب کشیده‌اند".

و سر آخر برای اصلاحم و ایجاد کمال مسرت شما به همان میزان که به منطق آقای شریعتی نیاز دارم به همان مقدار به منطق آقای سجادی نیاز است.

ممنون.
سعید1800