۱۳۹۰ مرداد ۲۳, یکشنبه

آنچه هاشمی نمی دانست!؟

یادنامه هاشمی رفسنجانی بمناسبت سالگرد انقلاب مشروطه را بدون شک یکی از ضعیف ترین و پر غلط ترین تحریرات ایشان می توان قلمداد کرد که نشان از ذهن مشوش این پیر آبدیده دنیای سیاست دارد.*
اینکه رفسنجانی در مرور تاریخ مشروطه از رضا خان تحت عنوان «
قزلباشی» شرور و بی سواد نام می برد! هر چند بخوبی می توان استنباط کرد منظور وی اشاره به کسوت «قزاقی» رضاخان بوده و قطعاً ایشان نیز بخوبی می دانستند که قزلباشان ربطی به قزاقان نداشته و ایشان ارتش کلاه سرخان سلسله صفوی بودند و بریگاد قزاق ارتش الگوسازی شده ایران عهد ناصری از مدل روسی دوران تزارها بود که رضاخان نیز بعدها به آن پیوست.
همچنانکه معلوم نیست منظور هاشمی رفسنجانی از اینکه گفته «
مشروطه اگر چه مجلس را به توپ بست»! چه می تواند باشد؟
قطعاً ایشان نیز به این  نکته وقوف دارند که آنکه مجلس را به توپ بست مشروطه نبود و محمد علی شاه و به استعداد بریگاد توپخانه قزاقان روسی بود.
حال اگر فرض را بر آن قرار دهیم که چنین اغلاط فاحشی سهواً صورت گرفته آیا نباید پرسید که حتی یک نفر هم در دفتر ایشان نبوده تا ضمن بازخوانی متن مزبور چنان اغلاط فاحشی را از دست نوشته یک مقام ارشد و صاحب منصب حکومت اصلاح و سپس اقدام به نشر آن نماید؟ و طرفه آنکه تاکنون نیز اهمیتی به چنین اشتباهاتی فاحش نداده و متن مزبور باید بدون اصلاح کماکان در سایت ایشان قرار داشته باشد؟
اما نکته مهم تر از این اشتباهات تاریخی، فحوای کلام بین سطوری است که از دو سال پیش به این طرف بیت الغزل تمام اظهارات و نوشته های هاشمی رفسنجانی شده و در متن فوق نیز بوضوح قابل رویت است.
از فردای انتخابات دور دهم ریاست جمهوری ایران و بعد از پیروزی پُر مناقشه محمود احمدی نژاد در آن انتخابات بویژه بعد از پنجه ای که وی در خلال مناظره اش با میرحسین موسوی «
چشم سفیدانه» بر چهره هاشمی کشید، مجموعه این عوامل منجر به آن شد تا از سوئی هاشمی مبتلا به یک آلرژی ضد احمدی نژادی شود که با توجه به رفتارهای نامتعارف و ادبیات هیستریک احمدی نژاد نسبت به هاشمی تا حدود زیادی نیز این آلرژی قابل فهم و انتظار است.

اما از سوئی دیگر از آنجا که روند تحولات بعد از انتخابات با توجه جهتگیری معنادار هاشمی در قبال آن تحولات، منجر به حاشیه رانده شدن ایشان از ستاد تصمیم گیری کشور شد این حاشیه نشینی ناخواسته موجبات عمق یافتن و عود کردن اگوئیزم (Egoism) قدیمی و آشنا در خُلقیات اکبر هاشمی رفسنجانی را فراهم کرد.
نامه هاشمی رفسنجانی به آیت الله خامنه ای در آستانه انتخابات ریاست جمهوری دور دهم را می توان نقطه عطف بازگشت و بدخیم شدن «
خویش کامی» هاشمی دانست. خصوصاً این بخش نامه که کوشید ضمن بازگوئی فراز و نشیب های سال های مبارزه اش برای انقلاب و جمهوری اسلامی، صحابه بودن و لزوم قدرشناسی از خود را به زبان ایهام به آیت الله خامنه ای یادآور شود:
«اكنون كه امام راحل (ره) آن پیر فرزانه و حلال مشكلات و ملجاء همه و یار صبور و دیرینه هر دوی ما آیت‌الله شهید مظلوم دكتر بهشتی و بسیاری از همسنگران قدیم كه یا به فیض عظمای شهادت رسیدند و یا به دیار باقی شتافتند ؛ در بین ما حضور ندارند، شما مانده‌اید و من و معدودی از یاران و همفكران قدیم.»


هر چند آیت الله خامنه ای نیز هفته بعد و در خطبه های نماز جمعه تهران حق مطلب را در خصوص شان و شخصیت و مرتبت هاشمی در انقلاب و نظام ادا کرد اما سیر حوادث بدآن گونه رقم نخورد که هاشمی توقع داشت و با توجه به شتاب جنبش سبز بسوی ساختارشکنی و سکوت همدلانه هاشمی با چنان روندی تدریجاً سیر حوادث منجر به آن شد تا هاشمی ضمن به حاشیه رانده شدن، تریبون های مهمی چون امامت جمعه تهران و ریاست مجلس خبرگان را نیز کرهاً از دست بدهد.
بازتاب روانی این «اعتکاف تحمیلی» اتخاذ ادبیاتی هشدارآمیز نزد هاشمی بود که بیت الغزل آن «خطر حذف روحانیت» است.
«خطر حذف روحانیت» تقریباً مخرج مشترک در عموم اظهارات دو سال گذشته ایشان در تریبون های مختلف بوده با این توضیح که ظاهراً مُراد ایشان از «روحانیت» ایجاد نوعی رابطه «این همانی» بین خود و روحانیت بوده که در یادداشت اخیرشان بمناسبت سالگرد انقلاب مشروطه نیز بوضوح تکرار شده و مخاطب را از آن انذار داده که:
«حوادث تلخ و شیرین مشروطه آموزه‌های فراوانی برای احتمال تکرار دارد که رگه‌‌های آن را امروزه در برنامه پیچیده روحانیت‌ستیزی و کانون‌گریزی و مردم‌فریبی می‌بینیم. برنامه‌ای که حتی متصلبین اصول‌گرا و اصلاح‌طلب را به اعتراف و هشدار واداشته که مبادا مشروطه تکرار شود.»
«مولود انقلاب» عنوان مقاله ای بود که هفده سال پیش و در توصیف شخصیت هاشمی رفسنجانی توسط نگارنده تحریر شد اما حسب مصلحت اندیشی های سردبیر وقت روزنامه متبوعه هرگز امکان انتشار نیافت و تنها نسخه ای از آن جهت اطلاع برای آقای «عباس عبدی» فکس شد که اطلاعی هم از وصول آن کسب نکردم.
مضمون مقاله «مولود انقلاب» کالبد شکافی اظهارات آقای رفسنجانی بمناسبت ایام دهه فجر و راه پیمائی میلیونی مردم در سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی در سال 73 بود.
هاشمی در آن تاریخ اظهار داشته بود:
«مردم انقلاب شان را دوست دارند و این اشتباه است که در تبلیغات حمایت و علاقه مردم از انقلاب و عمل مسئولین را تفکیک می کنند. این دو قابل تفکیک نیست. اگر مردم نمی فهمیدند که انقلاب به نفع شان است و به آنها خدمت کرده و وضع شان را بهتر کرده این گونه از انقلاب و مسئولین حمایت نمی کردند»

در آن تاریخ و در نقد این بخش از اظهارات آقای هاشمی چنان بیاناتی را حائز اهمیت روان شناختانه دانسته که می تواند موید حصول هاشمی به یک وحدت تالیفی بین خود و انقلاب باشد تا جائی که به راحتی این باور را نزد هاشمی نهادینه کرده که می تواند حمایت مردمی از انقلاب را، بمعنای حمایت مردمی از «خود» فهم و باور و استنباط کند.
چنین نگرشی مُبیّن نارسیزمی است که منجر به «ناپلئونیزه» شدن «سنوبال» های انقلاب مدل جورج اُرول می گردد
[…] گریزی از این واقعیت نیست که نظام جمهوری اسلامی و ایضاً دولتمردان نظام، مولود انقلاب اسلامی اند و قطعاً نمی توان و نباید اقبال یا ادبار به والد را به حساب متولیان مولود واریز کرد. محل نزاع آنجاست که رشد چنین رفتارهای انالحق گرایانه ای در بدنه پایوران کشور استعداد آن را دارد تا در بلند مدت آسیبی جدی به مناسبات موجود بین مردم و مسئولین بزند.
هر چند در پیشینه و لواحق و سوابق موثر هاشمی در پیروزی انقلاب و تثبیت نظام جمهوری اسلامی نمی توان ارزنی تردید داشت اما همه مشکل از آنجائی شروع می شود که مشارالیه مبتلا به سندروم خود محوربینی شده و علی رغم صحت بزرگی جایگاه اش در منظومه انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی لیکن با کوس انالحق گرائی که وقت و بی وقت در بزرگداشت خود می زند عملاً و با دست خود موجبات تقلیل و تخریب جایگاه اش نزد حاملان انقلاب را فراهم کرده و می کند.
به تعبیری هاشمی را از حیث عواطف و روحیه فردی می توان در نقطه مقابل بنیان گذار جمهوری اسلامی قرار داد.
رمز روئین تنی آیت الله خمینی نزد توده هائی که تا پایان عمر وفادارانه ملتزم رکاب ایشان ماندند را به خوبی و وضوح می توان در آن بخش از غزلیات ایشان کاوید و یافت که در نقطه مقابل هاشمی قرار دارد:
نیستم نیست که هستی همه در نیستی است
هیچم و هیچ که در هیچ نظر فرمائی

یا
این ما و منی جمله ز عقل است و عقال است
در خلوت مستان نه منی هست و نه مائی

غزلیاتی که نمود خود را در سلوک آیت الله بوضوح نهادینه کرده بود.
تکبّر نقطه مقابل هیچ انگاری است که «مُراد هاشمی» پروای آن را به شاگردانش می داد اما ظاهراً «شاگرد ارشد» ایشان بمثابه روباه «آرخیلوخولس» غره از انبوه دانسته های خود غافل از آن «تنها دانسته بزرگ» خارپشت ماند! **
همان چیزی که آیت الله خامنه ای نیز به مخاطب نچندان پنهانش این گونه آن را توصیف می کند:
«تكبر حالتى است كه اگر در كسى وجود داشت، او دچار خودشگفتى مى‌شود و وقتى خودش، كارش، معلوماتش و خصوصياتِ فرديش را مورد توجه قرار مى‌دهد، حس اعجاب به او دست مى‌دهد و به نظرش بزرگ و زيبا و مطلوب مى‌آيد. شايد بشود گفت كه بزرگترين مانع و بدترين درد و بيمارى در راه تكامل بشرى، عبارت از خود را بزرگ ديدن، خود را پاك و بى‌غش ديدن، خود را قدرتمند و توانا ديدن و خود را برتر از ديگران مشاهده كردن است
[…] آن كسانى كه در درجات معنوى سير مى‌كنند و مقامات بالاترى را مى‌بينند، آن‌ها هم در هر رتبه و شأنى كه باشند، ممكن است دچار تكبر و اعجاب به نفس و خودبزرگ‌بينى بشوند كه براى آن‌ها خطر عظيمى است»
ویژگی برجسته هاشمی تمایل شدیدش به قرار داشتن همیشگی در كانون توجهات سیاسی در ایران است . سال های دهه 90 سال هائی بود كه در ایران همه راهها به او ختم می شد. «سیدنی هوک» در كتاب «قهرمان در تاریخ» در توصیف شخصیت «لنین» می گوید:
«لنین در استفاده كردن برای هدف هایش از كسانی كه در صفوف حزب بودند ولی با نظراتش موافق نبودند استعـــــــداد بزرگی داشت. او می توانست با كسانی كار كند كه بدون او نمی توانستند با یكدیگر كار كنند»!
هاشمی رفسنجانـــــی نیز طی دوران ریاست جمهوری اش این قابلیت را بنحو احسن از خود نشان داد ... علی رغم این وی اینک در «جیوه ای ترین» لحظات حیات سیاسی خود قرار گرفته. به تعبیر رندانه هنری كیسینجر:
«ماهرترین سیاستمداران آنانی هستند كه توان آن را دارند تا درجه ارتباط میان «ایجاب و اتفاق» را دریابند و از خطر توأمانِ غفلت از واقعیت عینی و اختفا در غفلتِ اجتناب ناپذیرِ تاریخ، احتراز جویند»! (1)
ساكن سیاره یازدهم رُمان «شازده كوچولوی» آنتوان دوسنت اگزوپری بهترین مثال در توصیف شخصیت هاشمی است كه در آن «یگانه ساكن» این سیاره ، دنیا را تنها برای استقبال و تشویق خود می خواهد و تنها تكلیفی كه از جهان پیرامون می طلبد ، كف زدن برای ایشان است! (2)

 هاشمی که در جریان محاکمه و زندان «غلامحسین کرباسچی» در مقام دفاع از این ژنرال خوش قد و قامت اش وی را تشبیه به سنمار معماری کرد که زبردستانه در بنای قصر «خورنقی» که هاشمی دستور ساخت اش را داده بود خوش درخشید و علی رغم این بجای پاداش، جزایش کردند اکنون و محتملاً هاشمی نیز خود را همانند ژنرال سابق اش «سنماری مجدد» می بیند که با وجود صحابگی و پیش کسوتی و خدمات و برکات، اینک مهجور و کم قدر مانده.

بی دلی در همه احوال «بلا» با خود داشت
او نمی دیدش و نفرین به اغیار می کرد!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مطالب و مقالات مرتبط:
* یاداشت هاشمی رفسنجانی بمناسبت سالگرد انقلاب مشزوطه:
 ** آرخیلوخولس: روباه بسیار چیزها می داند اما خارپشت یک چیز بزرگ می داند.
1 ـ لحظه های جیوه ای: http://www.sokhan.info/Farsi/Jeeveh.htm
2ـ مرد خیزرانی: http://www.sokhan.info/Farsi/Kheyzar.htm
3ـ می خواهم زنــده بمانم:
http://www.sokhan.info/Farsi/Zendeh.htm
4ـ هاشمی همون هاشمیه: http://www.sokhan.info/Farsi/Hamoohashemi.htm

۵ نظر:

ناشناس گفت...

البته گستره یِ شیوعِ سندرومِ مزبور بسی فراتر از شخصِ هاشمی رفسنجانی است و انتسابِ انحصاریِ آن به شخصِ وی بدونِ اشاره به سایرِ مبتلایان عالیمقام چندان منصفانه به نظر نمی رسد ، چرا که سندروم مطروحه بیش از هر چیز مولود قدرتِ تحدیدناپذیر است و قربانیانش را نیز باید در شمارِ پایوران و شیدایانِ دیرینه یِ سیاست جستجو کرد که واجد مراتبی متنوع و مناصبی متعالی اند !
کیان

ناشناس گفت...

جناب سجادی، نمی دانم این مطلب را درج میکنید یانه، ولی عین همین همذات پنداری خود وانقلاب را به مراتب شدید تر می توان در شخصیت آیت الله خامنه ای یافت.کار سختی هم نیست. سر دستی به سخنرانیِ بعد از سیزده رجب معروف در آرامگاه امام، دیدار هایشان با اعضای خبرگان_ که قانونا موظف به نظارتند ولی میروند و رهنمود می گیرند!_ وسخنرانی های بعد از حوادث انتخابات اشاره کرد.البته اگر وقت بگذاریم، از این موارد نارسیسیسم، نزد ایشان وبقیه ی بزرگان نظام موجود است.

ناشناس گفت...

کدام یک از مردان سپهر سیاست ایران در تاریخ معاصر گرفتار این مساله نبوده اند؟ کم و زیاد داشته ولی همه در مقاطعی خود بینی شان عود کرده
علی

ناشناس گفت...

از سجادی قدرت پرست و عضو ابدی حزب باد، انتظار گفتن حقیقت در باره خود شیفتگی فاجعه ساز خامنه ای، مانند انتظار داشتن از دم روباه است که...

ناشناس گفت...

جناب سجادی اینکه چرا در دفتر آقای رفسنجانی به اشتباهات ایشان پی نبرد به این دلیل است که این دفتر همچنین خود ایشان از سواد تاریخی هیچ بهره ای به جز استفاده شخصی از آن نبرده اند. اینکه دیگر تعجب نداره