۱۳۹۰ مرداد ۱۳, پنجشنبه

محوریت جنبش سبز در بهار عربی!

اعتراف تلویزیون فارسی بی بی سی به تفوق اسلام خواهی در قیام مردمی مصر هر چند با تاخیر همراه بود اما می توان از چنین اعترافی، قدرت تحمیل واقعیت به توهم اصحاب رسانه های مغرض را مستفاد کرد.
به تعبیر آمریکائی ها:
همه را برای مدتی محدود می توان فریب داد. همچنانکه می توان برای همیشه تعدادی معدود را فریب داد اما نمی توان همه را برای همیشه فریب داد!
هر چند اعتراف با تاخیر بی بی سی عاری از شیطنت نبود و شکل ارائه «خبر مزبور» توسط «مخبر مزبور» (م ـ فرهمند) بمثابه ارائه گزارش آن مخبر با تعصب تهرانی از مسابقه فینال فوتبال میان تیم تهران و آبادان بود که بعد از باخت تیم تهران در گزارش خود اظهار داشت:
در بازی امروز اول تهران دوم شد! بعد آبادان اول شد!
گزارش «فرهمند» نیز آنجا به شیطنت نزدیک شد که مقابل دوربین بی بی سی در اعتراف به ماهیت اسلامی بدنه مردمی قیام مصر، ناشیانه بند را آب داد و با آغشته کردن خبر مزبور به سلیقه و داوری خود، اظهار داشت:
بالاخره چیزی که «همه» از آن «نگران» بودند، اتفاق افتاد و رهبری قیام مصری ها در اختیار اقشار مذهبی قرار گرفت!


چیزی که در این خبر مجهول ماند آن بود که «مُخبر مزبور» که به اعتبار گزارش های قبلی نشان داده بود در سلوک خبرنگاری برخوردار از لایه هائی از حرفه ای گری است اینک معلوم نیست که:
اولاً منظور ایشان از به کار گیری کلمه «همه» در متن آن خبر چه بود؟
ثانیاً اگر با تسامح بتوان ایشان را مُبری از سندرم «من ـ همه بینی» دانست باز جای این پرسش باقی می ماند که مشارالیه از کدام منبعی معتبر به این برآیند رسیده که «همه» از اسلامی شدن قیام مردم مصر نگرانند؟
ثالثاً این «همه» در صورت وجود واقعی داشتن، کیستند و کیانند؟
رابعاً «مخبر مزبور» با کدام مجوزی ضمن خارج کردن یک رسانه از تعهد به بی طرفی چنین گستاخانه به قاطبه مسلمانان تحت عنوان «اقشار نگرانی ساز برای همه» اهانت و اسائه ادب کرده؟
علی رغم این می توان اعتراف ولو از سر اکراه بی بی سی را به فال نیک گرفت چرا که 6 ماه پیش تر دیگر خبرنگار همین بی بی سی (م ـ منظرپور) از قاهره و از عمق میدان التحریر، شیطنت آمیز و بازیگوشانه تلاش کرد با یابش یک دختر خانم آلامد و بی حجاب در میانه معترضین در «التحریر» جنبش انقلابی مردم مصر را بنفع منویات هرهری مسلکانه و عشرت طلبی شخصی اش مصادره کند!


مصادره بمطلوبی که بدواً و در همان تاریخ مورد نقد اینجانب قرار گرفت و خطاب به مدیران آن رسانه! گوشزد کردم:
در موقعیتی که جمیع خبرگزاری ها ضمن صحه گذاردن بر تقید قاطبه شهروندان مصری به دین شان منعکس کننده دغدغه عدالت خواهانه و ظلم ستیزانه مصری ها علیه دیکتاتوری حسنی مبارک هستند اما ظاهراً خبرنگار اعزامی بی بی سی فارسی به مصر نتوانسته همه مسائل و دغدغه ها و ریشه ناآرامی ها در مصر و چشم انداز پیش روی ملت خیزش کرده مصر را ببیند و در میانه نزاع بالا گرفته در قاهره با اولویت دادن به دغدغه های شخصی و مصادره تریبون بی بی سی بنفع اشتیاق های مردانه اش از میان خیل گسترده مردم معترض مصر گشته و دخترخانمی آلامد و بی حجاب را در صفوف معترضین پیدا کرده و بعد از چنین انتخاب از سر «میلی»! همه سوالات موجود و مهم و مطرح در کانون بحران در مصر را زمین گذاشته و دل نگرانه از علیامخدره می پرسد:
شما که در این تظاهرات ضد دولتی شرکت دارید نگران نیستید تا با بقدرت رسیدن اسلام گرایان مجبور به پوشش اسلامی شوید؟
مخبر مزبور در طرح این سوال چنان شوق زده و اسیر احساسات شده که فراموش کرد طی یک هفته گذشته در مقابل دوربین بی بی سی و در خلال مخابره گزارشات خبری اش از مصر، خود را هلاک کرد تا با توسل به هر قرینه ای اثبات کند که مذهبی ها در قیام مردم مصر نقشی ندارند و اکنون و در این گزارش محیرالعقول همه ادعاهای یک هفته گذشته اش را به طاق نسیان کوبیده و ناشیگرانه خود را لو می دهد و با طرح آن سوال معنادار و برخلاف ادعای گزارش های قبلی اش، دلنگرانه و ناشیگرانه به مخاطب بی بی سی سند داد که حضور موثر ملت مسلمان مصر در تظاهرات خیابانی را حس و فهم کرده وهر چند طی یک هفته می کوشید این حضور را نفی کند اما دست آخر با رویت جمال یک پری روی بی حجاب در میانه تظاهرات کنندگان مصری تاب از کف داده و داغ دلش تازه شده و دردمندانه دل نگرانی ها و دغدغه های شخصی اش را با آن علیامخدره و با این مضمون نچندان مضمر در میان می گذارد که:
شما نگران نیستید که در قیامی شرکت دارید که اگر پیروز شود مجبور به محروم کردن من و مردان امثال من از دیدن و لذت بردن از جاذبه های تنانه تان شوید! (1)


علی ایحال و صرف نظر از ناتوانی مغرضان در فهم شهرآشوبی های منطقه یا نارفیقی ایشان با دینامیزم نچندان پنهان در تحولات مزبور، یک واقعیت را نمی توان کتمان کرد و آن اینکه برای فهم چیستی و چرائی قیام های خاورمیانه نباید و نمی توان گوشه چشمی به تحولات سیاسی ـ اجتماعی ایران نداشت.
بلاتردید قیام های متاخر در خاورمیانه را بنوعی می توان مُلهم از آنی دانست که در ایران موسوم به «جنبش سبز» شد. جنبشی که از فردای انتخابات ریاست جمهوری سال 88 خیابان های تهران را تحت سلطه خود درآورد و بالغ بر 8 ماه غرید و خروشید اما دولتش مستعجل بود. لیکن با فرض پذیرش چنین نسبتی بین جنبش سبز ایران و قیام های خاورمیانه بلافاصله باید اذعان داشت رابطه این قیام ها با جنبش سبز قبل از «بُرهان استقراء» اتکای بر «بُرهان خُلف» دارد!
برای فهم و اثبات این ادعا گریزی از پذیرش این واقعیت نیست که شخص «محمود احمدی نژاد» خواسته یا ناخواسته در مقام یک «پدیده» طی 6 سال گذشته (لااقل تا قبل از سال 90) محوری ترین نقش در فعل و انفعالات سیاسی داخل و خارجی ایران را عهده داری کرده است.
فعل و انفعالاتی که نوعاً بر پاره ای از وجوه و عملکرد احمدی نژاد در کنار بخشی از رفتار و گفتار موثر و معنادار وی اتکا داشت.
قیام های مردمی در کشورهای عربی خاورمیانه با هر دلائلی که شکل گرفته باشد بدون تردید یکی از اصلی ترین آن دلائل، تبعات اجتناب ناپذیر بحران جهانی اقتصاد است.
طبیعتاً با افول قدرت دلار، کشورهای عربی خاورمیانه بدلیل اقتصاد بشدت وابسته به این «سبزینه آمریکائی» در کنار ساختار سیاسی دیکتاتوری قالب در این منطقه، ضعیف ترین و آسیب پذیرترین حلقه های زنجیر اقتصاد جهانی وابسته به دلار محسوب می شوند.
اقتصاد بحران زده در کنار ساختار دیکتاتوری و وابسته به غرب، بهترین بستر برای خیزش طبقه متوسط در چنین کشورهائی است تا در جستجوی نخستین فرصت برای ابراز اعتراض خود علیه وضع موجود برآیند.
در کنار این دو عامل، عنصر سومی نیز قابل ردیابی است که نقش متقاعد کننده را داشت و توانست مردم این کشورها را مُجاب کند که «می توان» همانطور که ایرانی ها «توانستند»!
برای فهم نقش آفرینی جنبش سبز در خیزش ضد دیکتاتوری در خاورمیانه باید به نقش و جایگاه محوری جمهوری اسلامی ایران به عنوان نظامی برآمده از کانون یک انقلاب ضد استبدادی و ضد استکباری نزد حافظه تاریخی ملت های مسلمان در خاورمیانه توجه کرد.
صورت مسئله از انقلاب اسلامی سال 57 ایران در ذهنیت مسلمانان خاورمیانه مبتنی بر بُهتی اولیه از انقلابی بود که توانست در یک نظام دو قطبی جهانی، ضمن پیروزی بر «دیکتاتوری قدرتمند و وابسته پهلوی» مستقل و بدون اتکای بر «ابرقدرت شرقی» سینه به سینه ابرقدرت غربی ایستاده و همآوردی کند.
واکنش اولیه ملت های مسلمان خاورمیانه در مقابل انقلاب اسلامی ایران آن هم در موقعیتی که خود نیز نوعاً مبتلا به حکومت هائی مشابه با دیکتاتوری پهلوی بودند «به تماشا نشستن فرجام چنان انقلاب و نظام جسور و ساختار شکنی بود.» انتظاری که بیش از 30 سال زمان بُرد.
طی این 3 دهه آمریکا بمنظور «تنبیه ایران» از چنان رفتاری سرکشانه و ساختارشکن و متقابلاً «تنبُه دیگران» بمنظور اجتناب از الگوبرداری از رفتار این «عنصر سرکش» کوشید هزینه های زیست مستقلانه و انقلابی ایران را تا آن اندازه بالا ببرد تا از سوئی حکومت برخاسته از انقلاب اسلامی را در بلند مدت «تضعیف» و بلکه از طریق فرسودن انگیزه پایگاه مردمی این انقلاب با تحمیل مضایقه ها و مضیقه های امنیتی و معیشتی، حکام در تهران را به«تسلیم» وآدارد و هم زمان این هشدار را به گوش ملت های حاشیه این نظام سرکش برسانند که:
زنهار!
در الگوبرداری از خیره سری مدل خمینی لاجرم از مکافات عمل غافل مشو ـ گندم از گندم بروید، جو ز جو!
از حرکت های تجزیه طلبانه در سال های نخست انقلاب گرفته تا تحمیل 8 سال جنگ به ایران و قرار دادن حکومت نوپای انقلابیون در کانون ناامنی ها و تحریم ها و تهدیدهای اقتصادی و نظامی و سیاسی 30 سال گذشته، جملگی صورت حساب سنگینی بود که از جانب ایالات متحده و ارتجاع عرب و دولت نژادپرست اسرائیل و مجموعه اتحادیه اروپا به حساب تهران و ناسازگاری هایش با نظام دیکته شده جهانی صادر شد. (2)
علی رغم چنین صورت حساب سنگینی «خاورمیانه» بعد از 30 سال حاشیه نشینی و نظاره گری بر فرجام این چالش نابرابر نهایتاً ضمن محاسبه «هزینه ـ فایده» از تردید خارج شد و به این صرافت افتاد که با توجه به توفیق انقلاب اسلامی در خروج ظفرمندانه از تمامی آوردگاه های مبتلابه، ایشان نیز می توانند!
بر این اساس جنبش سبز و شهرآشوبی هایش در فردای انتخابات ریاست جمهوری دور دهم را به صراحت می توان کانونی ترین آوردگاه جمهوری اسلامی نزد مسلمانان منطقه به حساب آورد.
صرف نظر از صحت یا عدم صحت شائبه تقلب در انتخابات ریاست جمهوری دور دهم ایران و بدون ورود به صدق و کذب مدعیان نتیجه این انتخابات نکته محوری «بازخورد شهرآشوبی های جنبش موسوم به سبز در منظر ملت های مسلمان خاورمیانه» بود که 32 سال مبهوتانه چشم انتظار فرجام سنت شکنی انقلاب اسلامی علیه نظم قائم به دیکتاتوری های وابسته در منطقه نشسته بودند.
ترش یا شیرین محمود احمدی نژاد چه بر حسب تصادف و خوش اقبالی و یا ذکاوت شخصی، اعتبار پرده آخر این چالش 30 ساله را بنام خود سند زد. اما طنز قضیه نیز آنجا بود که احمدی نژادی که در ایام تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری طی مناظره تلویزیونی با مهدی کروبی فخر موفقیت و درخشش سیاست خارجی ایران با اتکای بر «دیپلماسی عمومی» و اشتهار و محبوبیت شخصی اش نزد ملت های مسلمان و فقیر منطقه و جهان را به رخ کروبی می کشید در روز واقعه و بالا گرفتن قیام در منظقه و لحظه نقد کردن «دیپلماسی عمومی» همین احمدی نژاد مُبدل به زارعی شد که در فصل برداشت غایب بود و محصول روی زمین ماند! (3)


علی ایحال بعد از عبور از دوران خاتمی و بلااثری فُرماسیون های اصلاح گرایانه ایشان در ایران و ایضاً نظام بین الملل، ایران بار دیگر با تکیه بر پدیده نوظهور «احمدی نژاد» توانست خود را در حافظه تاریخی توده های به نظاره نشسته انقلاب اسلامی بازتعریف و بازتولید نماید.
ورود «پدیده احمدی نژاد» به عرصه سیاست با اتخاذ مواضع و گویشی انقلابی و پرخاشگرانه علیه آمریکا و اسرائیل و نظام سلطه این نوید را به ملت های منطقه داد تا ایشان نیز چنانچه عزم خود را جزم کنند خواهند توانست ساختارهای استبدادی وابسته شان را به زیر کشند همچنانکه جمهوری اسلامی بعد از سه دهه مقاومت در مقابل تهاجم سنگین و همه جانبه آمریکا و متحدین اروپائی و اسرائیل و دولت های وابسته و مرتجع عرب، توانست.
فهم مسلمانان خاورمیانه از ورود پدیده احمدی نژاد با گویش انقلابی در دور نخست ریاست جمهوری اش وهم زمان شدن دور دوم ریاست جمهوری ایشان با شهرآشوبی های جنبش سبز (بدون لحاظ دغدغه های واقعی یا مجازی سبزها) و توفیق حکومت در سرکوب آن ناآرامی ها بمعنای آن بود که ایران انقلابی کماکان زنده و بانشاط از زیر ضربات خرد کننده و 30 ساله آمریکا بیرون آمده و آخرین تهاجم سنگین آمریکا به خود در قالب «جنبش سبز» را با قدرت و درایت پشت سرگذارده.
تمام مدتی که دولت ایالات متحده در کنار متحدین اروپائی اش تمام قد و علناً به حمایت جنبش سبز برخاستند متوجه نبودند که چشم های مردم منطقه نیز نافذانه در حال دیدن آن پشتیبانی سنگین و گسترده سیاسی و رسانه ای بوده و ضمن آنکه چنان حمایتی را به حساب آمریکائی و دسیسه بودن جنبش سبز علیه انقلاب اسلامی می گذارند، کنجکاوانه پایان ماجرا را انتظار می کشند.
هر چند ماهیت جدال 32 ساله آمریکا با ایران نوعی Bacterial Lawn را برای واشنگتن تداعی به ذهن می کرد اما «کشت باکتری انقلاب ایران» نزد ملت های منطقه علی رغم 32 سال محدودیت و جنگ و تهدید نظامی و تحریم اقتصادی بمعنای امکان پذیر بودن انتخاب راهی شد که ایران با موفقیت آن را طی کرد.
ترجمان چنین امری در ذهنیت ملت های مسلمان منطقه ناظر بر این استنتاج قابل فهم است که:
وقتی بعد از سه دهه سرکوب و جنگ و تحریم و تهدید و دسیسه مجدداً از دل انقلاب اسلامی پدیده ای بنام احمدی نژاد متولد می شود که تمامیت و موجودیت غربی ها را با همان ادبیات انقلابی دهه 60 به چالش می کشد! چنین امری به همان اندازه که اسباب ترشروئی آمریکا و متحدین اش را فراهم می کند اما هم زمان از آن درجه از استعداد برخوردار خواهد بود تا اسباب ابتهاج وانگیزه ملت های مبتلابه دیکتاوری از نوع مشابه محمدرضا پهلوی شود.
اما از این نکته نیز نباید غفلت کرد که نقش اسلام در قیام های خاورمیانه لااقل در فاز نخست، معطوف به وسیله است تا هدف. بدین معنا که انقلابیون در کشورهای مبتلابه قیام از مصر تا تونس و بحرین و مراکش و اردن و ایضاً سوریه جملگی به تاسی از انقلاب اسلامی ایران نگاه شان به اسلام قبل از آنکه معطوف به «الگوی زندگی» باشد ناظر بر «الگوی مبارزه» است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
این مقاله مشتمل بر دو قسمت است و قسمت دوم آن ناظر بر نقد رفتار ساختارشکنانه محمود احمدی نژاد و چرائی بی عملی اش در خلال قیام های خاورمیانه خواهد بود که بزودی منتشر خواهد شد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1)                 ـ  گاف مجدد بی بی سی ـ http://sokhand.blogspot.com/2011/01/blog-post_30.html
(2)                 ـ انقلاب اسلامی؛ کُنش ها و واکُنش ها ـ http://www.sokhan.info/Farsi/Konesh.htm
(3)                 ـ مقاله «چرا؟» http://sokhand.blogspot.com/2011/06/blog-post_26.html

۱۴ نظر:

ناشناس گفت...

آقای سجادی،من متوجه نشدم که آیا نوشته ی شما درباره ی جمهوری اسلامی و جنبش سبز در این یادداشت،از زبان یک عرب خاورمیانه هست که از بیرون نظاره گر اوضاع داخل ایرانه،یا اینکه حرف های شخص داریوش سجادی هست.میشه بگید کدوم برداشت درسته؟
سینا

داریوش سجّادی گفت...

حق برداشت از آن خواننده است و شخصاً در اتخاذ هر برداشتی مختار و صاجب صلاحیتید

ناشناس گفت...

اگر این جملات از زبان خودتونه که خیلی شباهت به سینه چاکان نظام اسلامی پیدا میکنه ولی اگر از زبان یک عرب خاورمیانه باشه،قابل درکه که یک نظاره گر بیرونی با اطلاعات ناقص چنین برداشت هایی از نظام و جنبش سبز و داشته باشه
سینا

داریوش سجّادی گفت...

جناب سینا
ضمن تشکر از حسن توجه تان ... از آنجا که کماکان مشغول تحصیل در علوم ساسی هستید فطعاً باید به این نکته توجه فرمائید که در این رشته مهم ترین ابزار برای ورود به فهم جهان سیاست نداشتن احساس و عاطفه و تعلقات ملی گرایانه یا ضدیت های ملی گرایانه است

ناشناس گفت...

از اساتیدم نگاه علمی داشتن رو آموختم.بدون هیچ تردیدی میگم که نظر من از سر احساس نبوده،چرا که شخصا احساسات ناسیونالیستی و ضدیت با دیگری فراوان ندارم.
من نظرم رو بیشتر راجع به واژه های بکار رفته گفتم
سینا

داریوش سجّادی گفت...

جناب سینا
اما باید به این نکته تاکید کنم مطالعه یک مقاله سیاسی برای لذت بردن نیست برای کسب اطلاعات و بالا بردن سطح تحلیل و دانش سیاسی است
چنین مقالاتی بمثابه غذاست
برخی غذا را برای لذت بردن می خورند و برخی صرفاً برای سیر شدن کسی که از مطالعه یک مقاله خوشش می آد یا بدش می آید بدلیل آنست که نابلدان پیشتر ایشان را عادت داده یا آموخته اند که مقاله ای خوب است که مطابق خوشآیند شما باشد و خودشان نیز برای کسب چنین مخاطبی عوام فریبانه همانی را نوشته اند که ایشان دوست داشته اند صرف نظر از اینکه حقیقت چه بوده یا هست در مجموع چنانچه با مطلبی یا تحلیلی سیاسی موافقید یا مخالف برای بیان مخالفت یا موافقت تان موظفید مبانی استدلالی در نفی یا پذیرش نظرتان را ارائه دهید که مشتاقانه چشم انتظار مبانی نقد تحلیلی تان در نفی یا نقد مقاله خود می مانم

ناشناس گفت...

با نظر شما راجع به رفتار بی بی سی در مورد مصر موافقم.
با دوباره خوندن مطلب شما پاسخ برخی پرسش هام رو گرفتم،ولی پرسش دیگه ای برام بوجود اومد:
رابطه ی خیزش اعراب با جنبش سبز و انقلاب دقیقا چگونه هست؟
برای من روشن نشد که این اعراب از شکل گیری جنبش سبز برای مقابله با حاکمان خود الهام گرفتند؟از سرکوب این جنبش الهام گرفتند؟از ماندگاری طولانی ج.ا. پس از 32 سال الهام گرفتند؟
سینا

داریوش سجّادی گفت...

جناب سینا
چنانچه رفرنس پائین مقاله را تحت عنوان انقلاب اسلامی کنش ها و واکنش ها را مطالعه فرمائید احتمالاً افاقه خواهد کرد

ناشناس گفت...

آقای سجادی من تمایزی بین زبان این مقاله با زبان سرمقاله های کیهان نمیبینم هرچند شاید مخاطبان زیادی مثل من جانبدارانه بودن را بعد از مجری های صدا سیما از اجرا های شما دیده باشند تا مجریهای حرفه ای bbc
علیرضا

داریوش سجّادی گفت...

جناب علیرضا
مشکل شما آن است که اساساً نمی دانید مجری حرفه ای یعنی چی؟ و تنها بلدید همه دنیا را با آدم آهنی های صدا و سیما مقایسه کنید. ممنون می شوم پنج شاخصه تعریف شده یک محبر حرفه ای را تنها نام ببرید؟

ناشناس گفت...

آقای سجادی سلام
1- من هم مانند علیرضا مقاله های شما را سرشار از ادبیات کیهانی آقای شریعتمداری میبینم: " هم تو زرد درآمد" ، " گاف بی بی سی"، " علیا مخدره "، " پری روی بی حجاب" ، "اعتراف دیر هنگام"و ...
واقعا فقط مونده بود این رو هم اضافه کنید که مثلاً" بی بی سی را اعدام کنید" یا مثلاً " درخواست مردم برای اعدام تماشاگران بی بی سی"
2-تعابیر بی پرده غیر لازم جنسی مثل " محروم کردن من و مردان امثال من از دیدن و لذت بردن از جاذبه های تنانه تان شوید
ممکن است بگویید خب چه اشکالی دارد برخی تعابیر با یک روزنامه شبیه باشد. ولی مستحضرید که کلمات علاوه بر بار معنایی تصریحی حاوی بار عاطفی و نیز بار معنایی التزامی هم هستند مثلا وقتی شما میگویید".. هم تو زرد در آمد" گویا همه ادعاهای مخالف شما جعلی است و این یکی هم جعلی است . خب البته این امکان ندارد که همه ادعاهای مخالف شما یا من جعلی و ساختگی و بی اساس باشد چون در این صورت مخالف من اعتبار خود را از دست خواهد داد و من مطلقا بر حق خواهم بود و میدانید که نه بی بی سی فاقد مخاطب است و نه شما حق مطلق. بگذریم از اینکه اساسا این استعاره "تو زرد درآمدن " بار عاطفی لمپنیستیک دارد و استفاده فرد فرهیخته ای مثل شما در یک فضای عمومی از آن جالب نیست
از اینها که بگذریم نوشته شما یک پیش فرض اساسی دارد و آن اینکه جنبش مردم مصر جنبش اسلام خواهی است. من شعارهای مردم در میدان التحریر را که مرور میکنم چیزی دال بر این ادعا نمی یابم مگر در این آخرین تجمعات که شما هم به آن و گزارش بی بی سی از آن استناد کرده اید. و لابد میدانید که ماهیت فرقه ای این شعار دهندگان عمدتا سلفی است. حال پرسش من از شما این است که چرا باید انگلیس از یک گروه بنیادگرای اسلامی در مصر بهراسد تا مجبور شود که اخبار مربوط به آنها را لاپوشانی کند ؟
نکته دیگر اینکه جناب آقای سجادی آیا منظور شما از اینکه ".ایران انقلابی آخرین تهاجم سنگین آمریکا به خود در قالب «جنبش سبز» را با قدرت و درایت پشت سرگذارده" این است که حرکت اعتراضی مردم به نحوه برگزاری انتخابات در سال 88 حربه آمریکا بود؟ و منظورتان از توفیق در سرکوب نا آرامی ها چیست؟ من واقعا متوجه نشدم که اینها موضع شماست یا تقریر موضع منتقدین یا ...!؟
خلاصه آنکه به نظر من نوشتار حاضر شما برخلاف مقاله "چرا؟" ادبیات پرخاشگرانه ای دارد هرچند به لحاظ محتوا هیچکدام با نظام باورهای من سازگار نیست
حسین بیات

داریوش سجّادی گفت...

جناب آقای بیات
اولاً از توجه و وقتی که گذاشته اید ممنونم از آنجا که خیلی مجال ندارم تلاش می کنم به اجمال انجام وظیفه کنم در مورد شیوه نگارش یا قرابت نگارش بنده با کیهان حرفی برای گفتن ندارم به هر حال هر کس مدل و شیوه ای خاص برای بیان بهتر و تفهیم بهتر منظورش اتخاذ می کند بهتر است شما نیز از صورت و ظاهر نوشته بگذرید و تنها ببینید در محتوا حرفی وجود دارد یا خیر و اگر وجود دارد همان گوهر کلام را ملاک نقادی خود قرار دهید در مورد تو زرد درآمدن اشاره به ضرب المثلی ایرانی است که ناظر بر آن است که برخلاف تصور که هندوانه را به امید قرمزی می خرند اما تو زرد در می آید نمی دانم چه محتوای لمپنی در این دیده اید در مورد اینکه فرموده اید ملاک داوری را سلیقه خود قرار داده و آن را حجت می دانم هرگز این طور نیست و بنده همواره کلیه انتقادات خود را با استناد به نمونه و ادله و مثال مطرح کرده ام از جمله این انتقاد به یک کارمند بی بی سی که شما می توانید با ادله نظر بنده را در مورد مثال مورد نظز و جمله مزبور نفی و نقد فرمائید در مورد محتوای مقاله نیز ظاهراً با دقت آن را مطالعه نفرموده اید اگر با دقت می خواندید ملاحظه می کردید که آمریکائی تلقی شدن جنبش سبز را فیدبک مسلمانان منطقه تلقی کردم فیدبکی که بعد از حمایت تمام قد آمریکا از جنبش سبز در ذهنیت ملت های مسلمان خاورمیانه شکل گرفت این بمعنای آن نبوده و نیست که شخصاً آن جنبش را آمریکائی می دانم همانطور که شخصاً انتقادات بسیار زیاد و تندی نیز به این جنبش داشته که در جای خود مطرح کرده ام لذا تصور می کنم بخش عمده ای از اعتراضات جنابعالی ناشی از سوتفاهم است و چنانچه با دقت بیشتری مطالعه می کردید شاید پاسح پرسش های تان را در متن می یافتید به هر حال از توجه تان ممنونم

ناشناس گفت...

سلام بر جناب داریوش سجادی عزیز

اول اینکه بنا به دلایلی ،از نوشتن اسمم زیر این کامنت معذورم . ولی معرف حضورتان هستم و بهرحال در پیغامی خصوصی هم خواهم نوشت که چه کسی هستم
مطلب شما را خواندم و این ایرادها را بر بخشی از آن وارد می کنم

اول اینکه شما در نوشته تان بر حرفه ای گری در کار روزنامه نگاری تاکید کرده اید و خبرنگار بی بی سی در قاهره را سرزنش کرده اید که چرا نظرات و علایق و تعصبات شخصی اش را در گزارش کردن هایش دخالت داده است . اما لحن و محتوای نقد شما نیز حرفه ای نیست . شما مطلبتان را با بررسی یک گزارش ساده از بخش تلویزیون فارسی بی بی سی شروع کرده اید اما از همان ابتدا خبرنگار مذکور - یعنی مهرداد فرهمند - را م. فرهمند و مخبر مزبور معرفی کرده اید . در رسانه های ایران مختصر کردن نامهای اشخاص به حروف اول اسمشان مختص نام بردن از مجرمین و متهمین است و مخبر نیز در ادبیات محاوره ای و کنونی مردم ایران عموما" به معنای جاسوس و عامل اطلاعاتی بکار می رود . شما از بین گزارش مهرداد فرهمند فقط و فقط یک جمله اش را بیرون کشیده اید و اصلا" معلوم نیست که وی پیش از آن جمله و پس از آن جمله مشغول گفتن چه نظرات و مطالب دیگری بوده است . یک گزارش و یا تحلیل را اخلاقا" نمی توان صرفا" با استناد به یک جمله از آن نقد کرد ولی شما این کار را دربارهء مهرداد فرهمند کرده اید . چنین کاری را شاید بشود توجیه اخلاقی کرد ، اما توجیه حرفه ای نمیشود

دیگر اینکه شما از همان ابتدا اصل را بر این گذاشته اید که مهرداد فرهمند در حال "اعتراف" به یک موضوع هست . توصیف اعتراف زمانی بکار می رود که شخصی حقیقی و یا سخنگوی شخصی حقوقی در حال پذیرش حقیقتی باشد که بیانش به نفعش نباشد . در صورتی که دست کم مهرداد فرهمند - یا بقول شما : مخبر مزبور - در این زمینه نفع و ضرری ندارد کما اینکه کلا" شبکهء خبری بی بی سی هم نفع و ضرری در این ماجرا ندارد . بنابراین آنچه که مهرداد فرهمند گفته است ، در حالت حرفه ای و خبری اش "اذعان خبرنگار بی بی سی" گفته میشود و نه اعتراف وی . دیگر اینکه مکررا" مهرداد فرهمند را به صرف گفتن جمله ای عادی - که ممکن است در آن بجای "بسیاری" بطور سهوا" گفته باشد"همه" ، مردی با نیاتی شیطانی توصیف کرده اید که کار خبری اش را آغشته به سلیقه و داوری خود کرده و به نمایندگی از شبکهء بی بی سی به کار فریب مردم مشغول بوده است . یک خبرنگار البته می تواند که تحلیلگر نباشد اما لزوما" هیچ خبرنگاری هم از بیان نظرات و برداشتهای شخصی اش از منطقهء مورد گزارشش منع نشده است . اصولا" اولین و در دسترس ترین مفسرین خبری کانالهای تلویزیونی همان خبرنگاران بومی و منطقه ای شان هستند

دیگر اینکه شما مهرداد فرهمند را فردی گستاخ و مبتلا به بیماری روانی (خود - همه بینی) می نامید که - صرفا" به دلیل اینکه در جمله ای بجای گفتن "بسیاری " ، گفته است "همه" - ، به قاطبهء مسلمانهای جهان توهین و اسائهء ادب کرده است . اما این سئوال پیش می آید که به طریق اولی ، خود شما چگونه به نمایندگی از "قاطبهء مسلمانهای جهان" نظر می دهید؟ قاطبهء مسلمانهای جهان چگونه به شما اطلاع دادند که یکی از جملاتی که مهرداد فرهمند گفته است باعث توهین و اسائهء ادب به آنها شده است؟ اگر قرار باشد ملا نقطه ای شویم و انگشت روی یک خطای ساده و یا سهوی کسی بگذاریم و او را فریبکار و مخبر و گستاخ و شیطان و مبتلا به سندرم خود - همه بینی ، خب همین کار را میشود با انگشت گذاشتن روی برخی از جملات نقد شما هم کرد و پرسید که این قاطبهء مسلمانان -0 بقول خودتان : کیستند و کیانند؟ - ء

دیگر اینکه بعد از پرداختن به گزارش مهرداد فرهمند ، سر رشتهء نقد نویسی از دست تان خارج میشود و وارد مقولات و موضوعاتی میشوید که ارتباطی منطقی و معقول با مقدمه و شروع مطلبتان ندارند به گونه ای که بنده نیز با خواندشان دچار پریشانی فکری شدم و نتوانستم نظرات شما را در ذهنم به یک جمع بندی برسانم . در نتیجه از نقد کل مطلبتان معذورم

زنده باشید

علی شیرازی گفت...

من هم با دوستان موافقم و این را هم اضافه کنم که آقای سجادی نمی شود فرم و محتوا را جدا تحلیل کرد. به هر حال ادبیات شما بر تاثیر پذیری ما و دریافت محتوا تاثیر دارد.قطعا با هرمونوتیک بیگانه نیستید.ببخشید که زیره به کرمان بردم.