۱۳۹۰ مهر ۱۱, دوشنبه

دزد سوم!

نقبی بر تقلب و توهم ریاست جمهوری احمدی نژاد


شطحیات اخیر محمود احمدی نژاد در دومین«جشنواره علم تا عمل» مبنی بر آنکه:
و یا این بخش از اظهارات ایشان در جمع «رایزنان فرهنگی خارج از کشور» که:
جملگی مؤید این واقعیت است که اتکای بر گزاره «جریان انحرافی» یا متهم کردن«اسفندیار رحیم مشائی» به انحراف عقیدتی جهت تفکیک صاحب صلاحیتی رئیس جمهور و نابابی یاران ایشان تنها اسم رمزی است جهت «خود توجیهی»  کسانی که از ابتدا تمام تخم مرغ های خود را در سبد محمود احمدی نژاد گذاشتند با این تخیّـُل که او هم چون «رجائی» مقلد امام است و فرزند ملت و احتمالاً شمشیر اسلام! و هر چه بدی و نافرمانی است تعلق به جریان انحرافی دارد که احمدی نژاد را احتمالاً طلسم کرده!
در این میان نیز چنانچه بتوان نقشی برای اسفندیار رحیم مشائی قائل شد در مقام قرینه ای تاریخی می توان وی  را صرفاً در قد و اندازه «مردخای» مشاور یهودی خشایارشاه فهم و تصور کرد که ابتدا همچون مشائی که دختر خود را به عقد پسر احمدی نژاد درآورد و از این طریق به ایشان مانوس تر شد. مردخای نیز ابتدا با عرضه «استر» برادرزاده زیبا روی خود به خشایارشاه وی را به عقد پادشاه هخامنشی درآورد و بعد از آن بود که ضمن نزدیک شدن به آن پادشاه ضعیف النفس ابتدا با سعایت و دسیسه علیه «هامان» ضمن اخد حکم اعدام وی از خشایارشاه، ایران را از صدارت وزیری شایسته محروم کرد و نهایتاً توفیق آن را یافت تا با اخذ حکم قتل عام 75000 نفر از ایرانیان به بهانه دشمنان قوم یهود «عید پوریم» یا جشن سالگرد قتل عام ایرانیان را به جامعه یهود هدیه کند.
اطوارهائی که نوعاً در پاره ای از رفتار و گفتار «مشائی» نیز قابل رصد و شناسائی است. از جمله  کوبیدن بر طبل «کوروش کبیر» و آوردن منشور وی از موزه انگلستان به ایران (آن هم بعد از آنکه کرهاً مجبور شد حرف خود را مبنی بر دوستی با ملت اسرائیل را با تـَغـَیـُـّر رهبر پس بگیرد) قبل از آنکه بتوان آن را به حساب گرایش های باستان گرایانه ایشان گذاشت می توان آن را به حساب اهتمامش جهت تالیف قلوب از اصحاب دولت صهیونیستی گذاشت با این «پالس» که «تیم ما» علی رغم تصور، همچون کوروش می تواند امان دهنده و نجات دهنده یهودیان از ظلم «بُخت النصرهای معاصر»! باشد.
لیکن اصرار اخیر احمدی نژاد جهت معرفی خود در قواره یک تئوریسین فلسفی و عارفی معنوی، اثبات کننده آن است که «ایشان اصل جنس است» و «اسفندیار رحیم مشائی» و حلقه انحرافی  بجای طلسم ایشان از ایشان امتثال امر می کنند.
لذا ساده انگاری است چنانچه تحلیل گران فهم «پدیده احمدی نژاد» را از کانون چیستی و چرائی جریان انحرافی مطالبه و توقع کنند.
برای فهم «احمدی نژاد» در مقام یک «پدیده» چاره ای نیست جز آنکه ایشان در همان بطنی مورد بازبینی قرار گیرد که نطفه سیاسی اش منعقد شد.
روز یکشنبه پنجم تیر ماه سال 84 و تنها 48 ساعت بعد از اعلام خبر پیروزی «محمود احمدی نژاد» در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری ایران، روزنامه کیهان طی مطلبی تحت عنوان «انفاس سحرخیزان» بنقل از «حسین شریعتمداری» مدیر مسئول این روزنامه خبر از آن می داد که «آیت الله ابولقاسم خزعلی» طی تماسی تلفنی به اطلاع ایشان رسانده:
نیمه شب، قبل از اذان صبح، که خبردار شدم دكتر احمدی نژاد به ریاست جمهوری انتخاب شده در دل احساس آرامش كرده و پیشانی شكر به خاك سائیدم و غزلی از خواجه شیراز را وصف الحال دیده و از ایشان (شریعتمداری) درخواست کرده غزل مزبور را در مقام وصف حال آن ایام منتشر کند با این تفاوت که در بیت آخر بجای حافظ کلمه مردم را جایگزین کنند.
علی الظاهر آقای شریعتمداری نیز اوامر آیت الله را اجابت کرده و این غزل معروف حافظ را به میمنت انتخاب محمود احمدی نژاد بدین شکل در روزنامه آن روز کیهان منتشر کردند:
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
...
همت ((مردم)) و انفاس سحرخیزان بود
كه ز بند غم ایام نجاتم دادند
علی رغم این 6 سال بعد از آن تاریخ و بدنبال سرکشی محمود احمدی نژاد از امریه آیت الله خامنه ای جهت ماندگاری «حیدر مصلحی» در پست وزارت اطلاعات و قهری 11 روزه، همین آیت الله خزعلی تا آن اندازه صراحت داشت تا طی مصاحبه با خبرگزاری فارس از موضعی ملامتگرانه اظهار دارد:
همه مسئولان موظفند از فرمایشات مقام معظم رهبری تبعیت كنند. آقای احمدی‌نژاد نباید اجازه دهد كه نفوذی‌ها بر وی تأثیر گذاشته و فرصت چنین برنامه‌ها و اقداماتی را داشته باشند. وقتی رهبر معظم انقلاب دستور داده‌اند كه آقای مصلحی در سمت خود باقی بماند، هیچكس حق تخلف از نظر ایشان را ندارد. ما به ‌طور قاطع از نظر رهبر انقلاب حمایت می‌كنیم.
ملامتی که احمدی نژاد چشم سفیدانه بابت چرائی چنان عهد شکنی و عدم متابعت و طغیان گری هرگز خود را مستحق ابراز شرمندگی ندانست!
احساس بی نیازی احمدی نژاد از شرمندگی بابت عهدشکنی اش با رهبری که در فردای انتخابات ریاست جمهوری سال 88  در خطبه های نماز جمعه و در کانون اوج گیری اعتراضات خیابانی تا آن درجه از حمایت وی پیش رفت که علناً و بدون لحاظ شان «هاشمی رفسنجانی» اسباب کدورت خاطر یار 50 ساله خود را با ایشان فراهم کرد جملگی ریشه در بستری دارد که «رسول منتجب نیا» سه سال پیشتر در روزنامه اعتماد ملی مورخ شنبه 11 تیر ماه سال 87 از آن پرده برداشت. آنجا که ایشان بنقل از یک نماینده مجلس متذکر شد:
روزی در ملا‌قات رئیس‌جمهور با مقام معظم رهبری، ایشان نسبت به اظهاراتش و وعده ظهور حضرت در دو سال دیگر مورد اعتراض شدید رهبری واقع شد و در جواب گفت: «كسانی كه با ایشان در تماس هستند، گفته‌اند» و پس از خروج از دفتر رهبری، اظهار كرده است:
از آنجا که احمدی نژاد هیچ وقت این روایت را تکذیب نکرد لذا می توان در روحیه ایشان توفیق جلوس بر کرسی ریاست جمهوری را تلقی نوعی مشیت و خواست الهی فهم کرد که احساس برگزیدگی و نظرکردگی را به ایشان پمپ می کند.
اما به قطع و یقین چنین احساسی در خلاء نجوشیده و احمدی نژاد از بطن شرایطی بالیده که می توان آن شرایط را دو گانه «تقلب» و «توهم ناشی از آن تقلب» در انتخابات ریاست جمهوری سال 84 نامگذاری کرد! دو گانه ای که در بستر اجتماعی منحصر بفردی بروز کرد که شاید هر کس دیگری نیز در کانون آن قرار می گرفت همچون احمدی نژاد مبتلا به توهم نظرکردگی و قدسیت و نورانیت می شد.
دو گانه ای که در بطن خود این ظرفیت را داشت تا احمدی نژاد را مبتلا به همان سنتی کند که پیش از این مبتلابه رضا شاه شده بود:
دو گانه خاکساری و آستان بوسی اولیه از علما و گِل به سر گرفتن و پا برهنه در دسته های عزاداری محرم شرکت جستن و بعد از کونه کردن خیارش، قهر یک هفته ای و رفتن به دماوند و سپس دودمان روحانیت را به باد دادن!

بدون تردید سال های پایانی دهه هفتاد و آغاز دهه 80 در ایران را می توان تحت عنوان سال های بسط و تعمیق روحیه عدالت طلبی در بدنه ماکزیممی جامعه ایرانیان نامگذاری کرد که خود محصول و مولود سیاست های قابل نقد سردار سازندگی و  دوران اصلاحات سید محمد خاتمی بود.
صرف نظر از ریشه ها و چرائی شکل گیری نیاز عدالت طلبانه در این دهه به هر حال احمدی نژاد را باید مولود چنین بستری محسوب کرد.
چنانچه بتوان آهنگ حرکت امواج انقلاب اسلامی ایران طی سه دهه گذشته را در یک آلفابت موسیقیائی نشانه گذاری کرد. بلاشک سال 57 را می توان با سروده اثر گذار «الله الله» رضا رویگری سند زد.

هم چنانکه نوحه ماندگار «با نوای کاروان» حاج صادق آهنگران همان قدر روحیات سلحشورانه جوانان ایرانی در نبرد با تجاوزگری ارتش صدام حسین در دهه 60 را بازتاب می دهد که غلام کویتی پور با سروده «ممد نبودی ببینی» حس نوستالوژیک آزادی خرمشهر در غیبت «محمد جهان آرا» را در تاریخ ایران ثبتی هنرمندانه کرد.

اما با پایان جنگ و آغاز دوران سازندگی، جنس نوحه های بچه های انقلاب تدریجاً جنبه هائی از دلتنگی را با خود همراه کرد که در این میان رثائیه «سبکبالان خرامیدند و رفتند» را می توان واگویه بچه هائی از نسل جنگ و انقلاب نامید که از جانب هاشمی رفسنجانی در خطبه های نماز جمعه مسمی به «جُلـُنبُر گردهائی» شده بودند که فاقد درک دوران بازسازی و سازندگی اند.

جُلـُنبُرهائی که فریاد اعتراض خود به وضع موجود را با گذر از دهه سازندگی و سال های اصلاحات نهایتاً  در سروده حماسی «خیابان خواب های»علیرضا عصار بازیابی کردند.





بدون تردید «خیابان خواب ها» شناسه ای برجسته برای فهم تحولات زیر پوستی جامعه ایران در سال های آغاز دهه 80 بود.
«محمود احمدی نژاد» نیز فرزند زمانه و بلکه نیاز قهری و اجتناب ناپذیر جامعه ای بود که جوانان انقلابی اش زیر لب «باز هم بحث عقیل و مرتضی را» زمزمه کرده و در جستجوی عدالت گم گشته شان، پرسشگر کجائی «آهن تف دیده مولای شان» بودند.
جنبش عدالت طلبانه دهه 80 را می توان حامل فضائی دانست که در بطن خود مستعد برون داد قهرمانی از جنس کاوه آهنگر بود تا شورمندانه از جانب مغضوبین و محرومین این دهه اقبال شود و صدای رسای ایشان را در مقام استیفای حقوق معوق و معطل مانده شان، نمایندگی کند. بی جهت نیز نبود که «دست تقدیر» یک آهنگر زاده ارادانی را از حاشیه نشین ترین روستاهای فقیر اطراف پایتخت بر تارک امواج عدالت طلبی جامعه آن روز ایران قرار داد.
اما جلوس محمود احمدی نژاد بر کرسی «عدالت طلبی» را قبل از آنکه بتوان محصول درایت و شانیت و قابلیت شخصی وی قلمداد کرد می توان و باید وی را در مقام یک «پدیده» محصول اجتناب ناپذیر دو قطبی «شاهزاده و گدائی» دانست که ناخواسته در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری سال 84 و توسط حلقه متحدان اکبر هاشمی رفسنجانی تولید و تعمیق شد.
دو قطبی که بالذات تا آن درجه استعداد داشت تا نه احمدی نژاد بلکه هر نامزد گمنام دیگری را در مصاف با هاشمی رفسنجانی که درست یا غلط در اذهان عامه به نماد اشرافیت و تفرعن و بی عدالتی در جامعه اشتهار پیدا کرده بود، به موفقیت برساند.
نکته مغفول و در عین حال محوری در میلاد پدیده ای بنام «محمود احمدی نژاد» در ساختار سیاسی ایران عدم تفطن مشارالیه به شیوه متقلبانه و بدون تقصیر وی در روند تصاحب کرسی ریاست جمهوری در سال 84 بود.
غفلتی که تا آن اندازه استعداد داشت تا احمدی نژاد را مبتلا به این سوء تفاهم کند تا متوهمانه پیروزی خود در برابر یک نامزد قدرتمند و پرسابقه همچون هاشمی رفسنجانی، را در بستری از نظرکردگی و قدسیت ومشیت الهی فهم و باور کند. طبیعتاً هر کس دیگری نیز که خود را در چنین توهم و بستری، فاتح نبرد قدرت و کسب کرسی ریاست جمهوری در ایران بداند به همان اندازه نیز خود را مُحق خواهد دانست تا به طرفة العینی سینه به سینه رهبری نظام بگوید:
هر چند حامیان آیت الله خامنه ای می توانند احمدی نژاد را بواسطه چنین جسارتی شماتت کنند اما ایشان قبل از احمدی نژاد موظف و ملزمند آنانی را مورد شماتت جدی خود قرار دهند که بی مبالاتانه و متقلبانه عامل پیروزی وی در انتخابات ریاست جمهوری سال 84 شدند.
شاید این طنز تاریخ باشد که احمدی نژاد بصورتی کاملاً ناخواسته توسط کسی موفق به تصاحب کرسی ریاست جمهوری ایران در سال 84 شد که در مقام رقیب در مقابل وی ایستاده بود! و آن کسی نبود جز:
«اکبر هاشمی رفسنجانی»!
اوج این طنز را نیز می توان در آن دید که همین احمدی نژادی که توسط عقبه هاشمی و بشکلی ناخواسته در تیر ماه سال 84 صاحب کرسی ریاست جمهوری ایران شد 6 سال بعد و توسط همین هاشمی رفسنجانی اما این بار زیرکانه و حساب شده به قوت و سرعت از اوج به حضیض افتاد و اسباب شرمندگی متحدین اصولگرایش را فراهم کرد.

ماجرای تقلبی که منجر به روی کار آمدن احمدی نژاد در تیر ماه سال 84 شد بازگشت به خوابی بی موقع داشت که مبتلابه «مهدی کروبی» در شب شمارش آرای انتخابات ریاست جمهوری در دور نخست شد. خوابی که هر چند کوتاه بود اما به تعبیر کروبی منجر به افت ناگهانی آرای وی شد تا جائی که وی را از نفر نخست رقابت موجود بین خود و هاشمی رفسنجانی با جایگاه سومی کشاند و طـُرفه آنکه در کمال ناباوری از میان دیگر نامزدها این «محمود احمدی نژاد» بود که علی رغم «گمنام ترینی» توانسته بود دیگر نامزدها را پشت سر گذاشته و خود را در کنار هاشمی رفسنجانی به دور دوم انتخابات بکشاند!
نکته محوری در حرکت سینوسی آرای کروبی و احمدی نژاد بازگشت به این تحلیل ساده اندیشانه در آن بخش از بدنه اجرائی ستاد انتخابات کشور داشت که ضمن انتساب شان به حزب کارگزاران سازندگی در مقام خوش نیتی برای کشور! و با توجه به رشد ناباورانه و غیر قابل انتظار آرای مهدی کروبی ترجیح دادند ضمن بالا و پائین بردن چند ده هزار نفری آرا، احمدی نژاد را جایگزین کروبی جهت مصاف با هاشمی در دور دوم انتخابات کنند.
به زعم و تحلیل مسئولین این ستاد که در انحصار کسانی چون «هدایت آقائی» معاون وقت وزارت كشور  در ستاد انتخابات ریاست جمهوری دور نهم یا «جهانبخش خانجانی» که هر دو از اعضاء ارشد حزب کارگزاران سازندگی بودند، چنانچه کروبی به دور دوم می رفت یحتمل با توجه به وعده اعطای کمک هزینه50 هزار تومانی که در ایام انتخابات به مردم داده بود به راحتی می توانست در دور دوم بر آراء هاشمی فائق آید. به زعم ایشان و دیگر هم فکران ایشان و دلبستگان به هاشمی رفسنجانی در ستاد انتخابات وزارت کشور، بهداشتی ترین و در عین حال تضمین شده ترین وضعیت برای پیروزی بدون دغدغه هاشمی، رفتن ایشان به دور دوم انتخابات در کنار نامزدی گمنام و بی سابقه  مانند محمود احمدی نژاد بود.
تحلیلی که در حالت عادی تا حدود زیادی می توانست مقرون به صحت باشد اما آن چیزی که شیدائیان رئیس جمهور شدن هاشمی کمتر بدآن توجه کردند و همین عدم توجه منجر به سورپرایز ایشان در سوم تیر84 شد عدم التفات ایشان به فضای اجتماعی کشور و تلقی عامه از نقش و جایگاه هاشمی رفسنجانی بود.


حسین مرعشی:ما همیشه در ستاد آقای هاشمی این بحث را داشتیم که در بین کاندیداهای مطرح، آقای احمدی‌نژاد، مناسب‌ترین فرد است که در مرحله دوم با آقای هاشمی رقابت کند، برداشت ما این نبود که نتیجه چنین باشد. به همین خاطر، خیلی با اعتماد وارد شدیم و مسائل هم از نظر ما روشن بود (!) 
(مصاحبه با روزنامه شرق ـ شنبه 5 مرداد92)


مُصران بر رئیس جمهور کردن هاشمی در سال 84 بدلیل دور ماندن از فضای واقعی جامعه بويژه غفلت از ذهنیت اقشار آسیب پذیرکه عمدتاً و ناشی از سیاست های متخذه هاشمی در دوران سازندگی و تداوم آن در دوران اصلاحات جامعه فرو دست را بشدت رنجور کرده بود عملاً محروم از آن بودند تا شدت انزجار افکار عمومی اقشار فرودست از هاشمی رفسنجانی را فهم و درک کنند.

هر چند نباید و نمی توان منکر آن بخش از دستآوردهای زیر بنائی هاشمی در صنایع بالا دستی و سد سازی ها و بسط و توسعه راهها و بزرگ راه ها و ... شد اما عدم اهتمام وی به آسیب پذیری اقشار فرودست در کنار بی التفاتی وی و کابینه اش به اصلاحات سیاسی دو عامل مهمی بود که منجر به آن شد تا ایشان و عقبه حامیان ایشان نتوانند روی برگرداندن قاطبه مردم از خود را بموقع فهم کنند و احتمالاً در واکنش به چنان عدم اقبالی، تلقی ناسپاسی مردم نسبت به خدمات خود را خواهند داشت.
همان واکنشی که پیشتر محمد رضا پهلوی در اوج انقلاب اسلامی سال 57 و در مقام چیستی و چرائی اعتراض ای خیابانی مردم علی رغم تلقی شاه از خود به عنوان «منشا خیر و برکت و پیشرفت و ترقی کشور» به دکتر احسان نراقی داد:
نراقی در کتاب خاطراتش به نشست خود با شاه در کاخ نیاوران اشاره می کند که بعد از صرف شام و در هنگامه بازی شطرنج، برای دقایقی برق کاخ قطع می شود و شاه در آن تاریکی خود را به کنار یکی از پنجره ها رسانده و در حالی که به صدای شعارهای مردم که از سطح شهر به گوشش می رسید اشاره می کند از نراقی می پرسد:
دلیل این همه ناسپاسی چیست؟ من که همه کاری برای پیشرفت این مملکت کردم!
هر چند پاسخ دکتر نراقی نیز بغایت هوشمندانه بود و آن پاسخ می توانست در سال 84 نیز گوش زدی تاریخی برای هاشمی رفسنجانی باشد.
علی ایحال با تقلب دور نخست انتخابات ریاست جمهوری سال 84 بود که محمود احمدی نژاد ناباورانه و ناخواسته وارد دور دوم انتخاباتی شد که موفقیت اش تحت هر شرایطی تضمین شده بود.
تقلبی که چهار سال بعد مصطفی تاج زاده را تا آن درجه به صرافت انداخت تا بوضوح بگوید:
در انتخاباتی كه من رئیس ستاد انتخابات كشور بودم آشكار تقلب كردند وای به حال این انتخابات كه همه چیز در اختیار خودشان بود وحتی یك نامحرم را به هیئت های اجرائی و نظارت راه ندادند!
هر چند تاجزاده در اظهارات خود طعنه به شورای نگهبان می زند اما قطعاً ایشان نیز نمی تواند از اساس منکر شیطنت دوستانش در ستاد انتخابات وزارت کشور شود!
اظهارات «حسین فدائی» نیز در همین راستا قابل فهم و حائز اهمیت است.
«حسین فدایی» دبیرکل جمعیت ایثارگران سالها بعد از انتخابات ریاست جمهوری دور نهم، طی مصاحبه با «نشریه مثلث» خبر از جلسه ای داد که آن تشکل با هاشمی رفسنجانی و در آستانه انتخابات نهم ریاست جمهوری برگزار کرده بود و بنا به اظهارات وی در آن جلسه ایشان خطاب به هاشمی گفته است:
این انتخابات در خوشبینانه‌ترین حالت به مرحله دوم می‌رسد و این برای فردی مثل شما خوب نیست. اعتبار سیاسی- اجتماعی‌تان از بین می‌رود، ضمن آنكه ایشان با مقام معظم رهبری مشورت كرده بود و رهبر معظم انقلاب هم آنطور كه نقل می‌شد در توصیه‌ای به ایشان گفته بودند كه مصلحت شما نیست كه وارد انتخابات ریاست‌جمهوری شوید، ولی باوجود این مشورت ایشان به صحنه آمد. آنجا گفتم آقای هاشمی انتخابات ریاست‌جمهوری نهم به مرحله دوم می‌رسد و شما حداكثر با ۲۰‌درصد رای به مرحله دوم راه می‌یابید. ایشان گفت بله قبول دارم كه اگر به مرحله دوم برسد برای من آسیب است. ولی من در سنجش‌ها ۵۷ درصد رای دارم (!) اما آقای هاشمی براساس سنجش كارگزاران این حرف را زد كه مایه و ضابطه علمی ‌نداشت و همانجا به ایشان گفتیم این سنجش دقیق و علمی ‌نیست و در واقع پوست خربزه‌ای است كه كارگزاران زیر پای شما گذاشتند اما ایشان طور دیگری تشخیص دادند و به صحنه آمدند.
هر چند عقبه حامی هاشمی در عین حذف غیراخلاقی کروبی از زمین انتخابات نارفیقانه توفیق آن را نیز یافتند تا شیخ را آن گونه توجیه کنند که این مجتبی (فرزند آیت الله خامنه ای) بوده که در جستجوی رئیس جمهور کردن احمدی نژاد با تکیه بر نفوذ خود، آرای کروبی را بنفع احمدی نژاد تقلیل داده! تا جائی که کروبی جسورانه اقدام به تحریر و انتشار نامه ای سرگشاده به آیت الله خامنه ای کرد و در آن صراحتاً مجتبی خامنه ای را در کنار سپاه و بسیج و شورای نگهبان متهم به «تقلب در انتخابات» کرد.
چیزی که در اعتراض های خیابانی بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال 88 نیز یک بار دیگر و این بار در قالب شعار «مجتبی بمیری ـ رهبری را نبینی»  خود را بروز و ظهور داد.
اما سابقه این امر بازگشت به رقابت توام با عداوتی قدیمی بین «مهدی هاشمی» با «مجتبی خامنه ای» داشت که ظاهراً اسباب تکدر و کینه مهدی از مجتبی را فراهم کرده بود. کینه ای که از مفتوح شدن پرونده ای علیه مهدی هاشمی در سال 72 در ماجرای پروژه نفتی پارس جنوبی ریشه می گرفت که در خلال بازداشت و بازجوئی از «هوشنگ بوذری» مبتکر پروژه نفتی پارس جنوبی بخشی از وزارت اطلاعات با مدیریت «حسین طائب» و با نظارت مستقیم «مجتبی خامنه ای» اقدام به ورود به این پرونده و تشکیل پرونده ای بابت تخلفات مالی و اخلاقی و ارتباط با بیگانه برای شخص «مهدی هاشمی» کردند.
پرونده ای که علی الظاهر تا آن درجه استعداد داشت تا بستر خصومت و رقابت میان این دو آقازاده سرشناس در کشور را تا جائی  فراهم کند که در ناآرامی های بعد از انتخابات ریاست جمهوری ایران در سال 88 یک طرف به راحتی بتواند با اتکای بر «عقبه میدانی اش در میان معترضین کف خیابان» شعار «مجتبی بمیری ـ رهبری را نبینی» را اپیدمیک کند آن هم با القای این تعبیر که پیروزی  احمدی نژاد، کودتائی از قبل طراحی شده  بمنظور وراثتی کردن رهبری در ایران و جانشینی مجتبی خامنه ای برای رهبری بعد از آیت الله خامنه ای است!
جنبش سبز هم که به غایت استعداد بالائی در بازی خوردن و نفهمیدن تحرکات زیر پوستی بازیگران عرصه سیاست داشت به راحتی در این زمین بازی کرد و بازی خورد و «یک نفر در سایه می خندید»!
همچنانکه 4 سال پیشتر از این نیز در جریان کاهش غیر مترقبه آرا کروبی به نفع احمدی نژاد و با نیت به پیروزی رساندن تضمین شده هاشمی در مقابل یک نامزد گمنام ، همان یک نفر موفق شده بود بر فراست خود در هدایت خشم  شیخ مهدی کروبی علیه مجتبی در سایه خنده رضایت زند هر چند چنان زهرخندی بعد از رویت پیروزی اعجاب آور احمدی نژاد در مقابل هاشمی رفسنجانی به سرعت رنگ باخت.
علی ایحال احمدی نژاد از بطن چنین انتخابات متقلبانه ای بدون آنکه خود اطلاع یا تقصیر داشته باشد با ابتلا به توهم: مشیت خداوند در پیروزی مقدر «حق بر باطل»! خود را صاحب کرسی ریاست جمهوری ایران دید.
توهمی که عوارض خود را در سندرم «خود را در هاله نور بینی» یا «رسالت مقدر ایشان برای تمهید ظهور امام زمان» نشان داد.
علی رغم این با روی کار آمدن محمود احمدی نژاد در سال 84 فضای سیاسی ایران به سرعت در حد فاصل یک دو قطبی متصلب بین اصول گرایانی که برای نخستین بار موفق به تصاحب کرسی ریاست جمهوری شده بودند با کارگزاران و اصلاح طلبان قدرت از کف داده آرایش یافت و شکل گرفت.
آرایشی که در تمام سال های 84 تا 88 و ادامه آن تا دو سال بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال 88 صرف رقابت و لـُغازخوانی و قلع و قمع طرفین علیه یکدیگر شد و هم زمان این فراغت را به احمدی نژاد و تیم اش می داد تا از رویاروئی اصولگرایان با هاشمی و عقبه هاشمی و اصلاح طلبان بهره لازم را ببرد و با کمترین هزینه جایگاه دُردانگی خود در کانون اصولگرایان را از طریق رفتارهای نامتعارفی چون حذف وزرای ارشاد و اطلاعات (صفار هرندی و محسنی اژه ای) در روزهای پایانی دولت نهم یا عزل زشت و زننده وزیر خارجه (منوچهر متکی) در حین ماموریت خارج از کشور تثبیت و تقویت کند.
بنا بر همین آرایش سیاسی و جنگی صورت گرفته بین اصول گرایان و اصلاح طلبان، انتخابات ریاست جمهوری سال 88 و تبعات بعد از آن را برخلاف اصرار طرفین منازعه نه می توان کودتائی از سوی اصولگرایان تلقی کرد و نه می توان آن را در زمره انقلاب مخملی از جانب اصلاح طلبان دانست.
بهترین استعاره برای نامگذاری انتخابات سال 88 را می توان جدال خون چکان و نهائی بین جبهه هاشمی و حامیان هاشمی رفسنجانی با دشمنان و مخالفان هاشمی در جبهه اصولگرایان دانست.
متن صورت جلسه و کیفر خواست هائی که علیه زعمای بازداشت شده اصلاح طلبان در فردای اعتراضات خیابانی تهران در دادگاه قرائت شد مؤید فقد ادله حقوقی و سیاهه ارتکاب اعمال مجرمانه بود و جملگی بمثابه بیانیه هائی سیاسی رسالتی جز تعیین و تعریف ماهیت اختلافات سیاسی و عقیدتی بین دو جناح سیاسی را نداشت.
چنانچه طبع سرکش قدرت در جهان سیاست را بتوان تعبیر به «درازگوش» کرد عطف به اظهارات منتشر شده از «سردار مشفق»

 ماهیت انتخابات ریاست جمهوری سال 88 و تبعات و کشاکش های آن را رندانه و در عالی ترین سطح می توان با تاسی به سروده معروف «ایرج میرزا» نبرد قدرت بین اصولگرایان و اصلاح طلبان بر سر ربایش «الاغی» دانست که در کشاکش مصاف آن دو «دزد سوم» فرصت شناسانه خرشان را زد و بُرد!
دو نفر دزد خری دزدیدند ــــــــــ سر تقسیم به هم جنگیدند
آن دو بودند چو گرم زد و خورد ـــــــــــ دزد سوم خرشان را زد و بُرد!
طنز پنهان در اظهارات سردار مشفق آنجا بود که در لابلای اظهاراتش در خصوص نافرمانی و عدم متابعت اصلاح طلبان وقتی به «محمود احمدی نژاد» رسید در توصیف شخصیت ایشان در مقام «تلمیح توام با تملیح» گفت:
ایشان هم که الحمدالله به حرف هیچ کس گوش نمی دهند!
عدم متابعتی که در آن مقطع نه تنها مذموم نبود بلکه نوعی شرارت شیرین و قابل انتظار از فرزندی عزیز و دُردانه  محسوب می شد تا جائی که کلیه روحانیون حاضر در مجلس «سردار مشفق» گوش تا گوش بر این خصلت شیرین آن عزیزکرده  دُردانه از ته دل خندیدند! غافل از آنکه در کمتر از یک سال همان «خسرو» دُردانه که «هر چه کند شیرین بُوَد» با پنجه کشیدن در صورت رهبری نظام در جریان قهر یازده روزه اش، شیدائیان دیروز «محمود» را مبتلا به شوکی قلبی خواهد کرد.
شوک قلبی شیدائیان دیروز احمدی نژاد هر چند قابل انتظار است اما غیر قابل فهم است. طبیعتاً برای احمدی نژادی که جلوس خود بر کرسی ریاست جمهوری را محصول حلول شاهین اقبال و نظرکردگی و صحابه خاص امام زمان بودن فهم و معنا کرده، برای چنین احمدی نژادی ساختار حکومتی مبتنی بر ولایت فقیه ساختاری غریب و نامانوس است و حداکثر آن را چیزی در حد مقام ارشد می داند که می توان از طریق سابوتاژهای سیاسی آن را به چالش کشید و بنا به موقعیت از آن باج خواهی یا با آن معامله کرد. مشکل احمدی نژاد آن است که شورای نگهبان در قحط الرجال انتخابات ریاست جمهوری سال 84 از سر نفرت و بغض از اصلاح طلبان بدون لحاظ مختصات «رجال سیاسی» احمدی نژاد را وارد رینگ مبارزات سیاسی ریاست جمهوری کرد.
بر همین اساس است که ایشان بدلیل عدم برخورداری از مختصات تعریف شده یک رجال سیاسی متوقع  در منظومه جمهوری اسلامی نتوانسته و نمی تواند پارادیم قاری و جاری از ولایت فقیه در نظام مستقر ایران را فهم کند.
صرف نظر از موافقت یا مخالفت با جمهوری اسلامی در یک نکته نمی توان تردید داشت و آن این که قرائت رسمی از ولایت فقیه در ساختار سیاسی ایران مبتنی بر قرائت شیعه و از جنس تبعیت و اطاعت توحیدی است.
قرائت مسلط شیعه یا لااقل قرائت بنیان گذار و موسس جمهوری اسلامی از ولایت فقیه با تاسی از آیه «اطیعوالله و اطیعوالرسول و اولی الامر منکم» ناظر بر عنایت و اعتقادی قلبی است. بنا بر این قرائت شیعیان همان استنتاجی که از اصل توحید در دین شان می گیرند همان قرائت و استنتاج را جاری و ساری در نظام ولائی و حکومتی شان می کنند.
مطابق این قرائت به همان میزان که شیعیان با اتکای بر اصل توحید، بنا بر خاستگاه مشترک و واحدشان قائل به نفی پیروی از هر قدرتی جز ذات خداوند هستند در طول همین اصل به نفی هر قدرتی در موازات «قدرت خداوند» و «رسول خداوند» و «ولی خداوند» پرداخته و بالتبع پیروی از ولایت را فرای از یک رابطه معمولی رئیس و مرئوسی نوعی اعتقاد قلبی و باورعقیدتی فهم و معنا می کنند.
علی الظاهر برخلاف چنین قرائتی از ولایت فقیه، محمود احمدی نژاد با توجه به سابقه سرکشی هایش در مقابل رهبری ایران نشان داده فهم اش از ولایت فقیه صرفاً در قواره یک مقام ارشد و یا رئیس مافوق است.
علی ایحال همانطور که در ابتدا اشاره شد به همان اندازه که «اکبر هاشمی رفسنجانی» یا عقبه هاشمی رفسنجانی را می توان اصلی ترین عامل در به قدرت رسیدن احمدی نژاد در تیر ماه سال 84 دانست در نگاهی منصفانه همین هاشمی را می توان عامل اصلی در افول ستاره اقبال احمدی نژاد از پایان سال 89 به بعد محسوب کرد.
اگر بتوان برای هاشمی رفسنجانی چند ویژگی منحصربفرد قائل شد بدون تردید مهارت وی در رعایت قواعد شطرنج سیاسی در رقابت های جهان قدرت یکی از برجسته ترین این ویژگی ها برای این روستازاده زیرک و آینده نگر در تاریخ معاصر ایران است.
بنا بر اظهارات «حجت الاسلام سقای بی ریا» مشاور سابق احمدی نژاد این «اسفندیار رحیم مشائی» بوده که احمدی نژاد را مُجاب کرد تا در مناظره انتخاباتی با «میرحسین موسوی» حتماً اسم افراد را مطرح کند.
اشاره «سقای بی ریا» به آن بخش از اظهارات احمدی نژاد در مناظره با موسوی است که صراحتاً با ذکر نام «هاشمی رفسنجانی» را متهم کرد که آرایش سیاسی انتخابات ریاست جمهوری را از فراز سه رقیب وی (موسوی و کروبی و رضائی) و بر علیه ایشان مدیریت می کند.
چنانچه این ادعا صحت داشته باشد این امر می تواند مؤید زیرکی و آی کیوی بالای «مشائی» باشد هر چند وی عوام فریبانه مدعی باشد وقتی در حالتی معنوی قرار گرفته یقین کرده امام زمان می خواهد که احمدی نژاد اسم افراد را بیآورد!
مشائی به خوبی به این نکته واقف بود تا چنانچه یک بار دیگر همچون دور دوم انتخابات ریاست جمهوری سال 84 این فرصت فراهم شود تا احمدی نژاد خود را در دو قطبی «شاهزاده ـ گدا» در مصاف با هاشمی قرار دهد چنین پولاریزاسیونی این توفیق را به احمدی نژاد خواهد داد تا اولاً اجماع محافظه کاران را بنفع خود بسیج کند و ثانیاً موج گسترده آرای شهروندان فرو دستی که در دوران ریاست جمهوری هاشمی و ایضاً خاتمی  کمتر مورد توجه ایشان بودند را به سبد آرای احمدی نژاد هدایت نماید. (توضیح بیشتر در مقاله از قوام السلطنه تا هاشمی رفسنجانی)
هر چند برخلاف تصور و توقع، هاشمی رفسنجانی نیز اسیر این دام چاله شد و با انتشار نامه سرگشاده اش به آیت الله خامنه ای خواسته یا ناخواسته در زمین احمدی نژاد بازی کرد اما این امر مانع از آن نمی شود تا نتوان این اعتبار را به هاشمی داد که بعد از آن اشتباه تاریخی بموقع نیز جبران مافات کرد و با جا خالی دادنی بموقع و هوشمندانه، خود را از کانون ضرب آهنگ مهلک و خرد کننده اصولگرایان خارج کرد و اهتمام و ظرفیتی که اجماعاً بر علیه وی و شاکله سیاسی اش در هرم قدرت ایران فعال و بسیج شده بود را به طرفه العینی خنثی و به علیه رقیب فعال نمود.
انصراف هاشمی رفسنجانی از نامزدی ریاست مجلس خبرگان در سال گذشته هر چند در نگاه اول بمعنای از دست دادن تریبون و سنگری کلیدی نوعی شکست برای هاشمی تلقی می شد اما در واقع هاشمی با چنان انصراف بموقعی با ظرافت و ذکاوت موفق شد رقیبان خود را که طی دو سال گذشته با قرار دادن هاشمی در کانون ضربات و حملات مهلک شان، وی را در حاشیه ای ترین لحظات حیات سیاسی اش قرار داده بودند ناگهان و با جا خالی دادنی بموقع ایشان را از یک طعمه در زاویه قرار گرفته محروم نمایند.
از فردای خداحافظی هاشمی با کرسی ریاست مجلس خبرگان بود که رقبای هاشمی که تا دیروز و بالاتفاق و ظفرمندانه هاشمی را زیر ضربات سهمگین خود در حال رساندن به نقطه پایان حیات سیاسی اش بودند ناگهان محروم از  تداوم انگیزه حمله به هاشمی شده و رسالت شان را پایان یافته دیدند. از همین جا بود که با به انتها رسیدن ظرفیت مبارزه با هاشمی، همه اصول گرایانی که در یک سنگر رسالت کوبیدن وی را عهده داری می کردند و اینک بعد از دو سال ظرفیت های ضد هاشمی شان معطل شده بود حال فراغت آن را یافتند تا در نبود رقیب بتوانند توجه خود را متوجه جبهه خودی کنند.
بی جهت نیز نبود که در کمتر از سه ماه که اصولگرایان هنوز سرخوشانه در ضیافت حذف ظفرمندانه هاشمی رفسنجانی از سنگر مجلس خبرگان به یکدیگر چشمک می زدند ناگهان و ناباورانه با نخستین چالش سنگین خود با احمدی نژاد بر سر عزل نسنجیده وزیر اطلاعات و پشت دستی محکم رهبری نظام به احمدی نژاد و قهر 11 روزه رئیس جمهور (تا دیروز دُردانه نظام) مواجه شدند.
بر همین مبنا است که مخالفین احمدی نژاد می توانند از سوئی اکبر هاشمی رفسنجانی را به اتهام آنکه ناخواسته مسبب روی کار آمدن محمود احمدی نژاد در تیر ماه سال 84 شد شماتت کنند هم چنانکه همان مخالفان اکنون این فرصت را دارند تا این اعتبار را نیز به هاشمی بدهند که با مانور حساب شده و جا خالی دادن بموقع اش دستآورد ناخواسته خود را به طرفة العینی از تارک اقبال و دُردانگی بر زمین سخت ادبار و ترشروئی متحدان پیشین کوبید.
اما نمی توان این نکته را نیز نادیده گرفت که جنبش عدالت خواهی دهه 80 ایران بعد از سُرایش «خیابان خواب های» علیرضا عصار چنانچه بجای «نسخه ای بدلی» برخوردار از ژنرالی اصیل و خوش قامت شده بود حاملان انقلاب اسلامی می توانستند هم زمان با اوج گرفتن جنبش های ضد استبدادی در خاورمیانه با هزینه ای کمتر و صدائی پر طنین و حق به جانب تر اکنون و امروز با سروده «سنگر اسلام» محمد گلریز هم ذات پنداری کنند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مقالات و لینک های مرتبط:
لینک اظهارات رسول منتجب نیا در مورد ادعای رئیس جمهوری احمدی نژاد برای امام زمان:
از شهید رجائی تا رحیم مشائی
لینک اظهارات سقای بی ریا
از قوام السلطنه تا هاشمی رفسنجانی
مصاحبه نشریه مثلث با حسین فدائی
سفر بد یمن
از ریچارد فرای تا متکی
رهبر بدون ژنرال
سرباز سرکش

۲۳ نظر:

ناشناس گفت...

نوشته تامل برانگیزی است جناب سجادی
اما من در برخی برخی فرازها واقعا گم می کردم که شما از مقدمات به نتیجه رسیده اید یا برای نتیجه ای مفروض، مقدمه نوشته اید امیدوارم با مطالعه مجدد رفع ابهام شود اگر لازم بود یکی دوتا مصداق هم عرض کنم تا راهنمایی کنید
حسام

ناشناس گفت...

میشه تعریف خودتون از رجل سیاسی رو بگید؟این بخش مطلبتون سرشار از هاشمیزم بود
همین آهنگر زاده ای که از نظر شما رجل نیست رو باید دید که در انتخابات آتی مجلس چه می کنه اونوقت میشه در مورد رجل نبودن و متقلب و بی پشتوانه مردمی بودنش اظهار نظر کرد یاد گرفتیم که در سیاست واقعگرا باشیم و اسیر هوچی و هوچی گری نشیم که سر همه نون به نرخ روز خورها در جایی غیر از مصلحت جامعه در گیره
اسماعیل نریمان

ناشناس گفت...

دست شما درد نکنه
تامل برانگیز بود
شبنم

ناشناس گفت...

آقای سجادی! صحبت های قالیباف رو گوش کردین که میگه رای های منو ( سال 84) کم کردن؟ دیدین که میگه چندصد نفر رفتن به جنتی گفتن که نمیگذریم از کاری که شد؟؟
شما جنتی دوره مجلس هفتم یادتان هست؟ وقتی که نزدیک یک چهارم صندوق ها را باطل کرد؟
به نظر شما گروه خاتمی و به خصوص گروه هاشمی میان کروبی رو خذف کنن و یکی رو که پشتوانه رهبری و سپاه و بسیج رو داره به دور دوم بیارن؟؟؟
نه آقا. به نظرمن اگه تقلب هم شده باشه تقلب رو احمدی نژادی ها کردن
آقای سجادی فایل صوتی قالیباف سال 87 رو کامل گوش بدین. دستتون میاد چرا اینا با همه وجود از احمدی نژاد دفاع کردن و چرا الآن دارن علیه ش کار میکنن. به نظرم زمانیکه خیالشان از بیانیه های موسوی راحت شد و این دو عزیز رو زندانی کردن شروع کردن به تخریب احمدی( ریس مجلس خبرگان بودن هاشمی خیلی مهم نبوده). اینا از بچه ای که بزرگ کردن ترسیدن. منتظر فرصت بودن که فرصت رو هم 25 بهمن بهشون داد
حسین آزاده

ناشناس گفت...

آقای سجادی در یک حکومت استبدادی که ولی فقیه تکلیف بسیاری از مناسبات را تعیین میکند اساس فساد سیاسی و تقلب امر عجیبی نیست
کوروش

داریوش سجّادی گفت...

جناب نریمان در هیچ کجای این مطلب ادعای بدون پشتوانه مردمی بودن احمدی نژاد نشده و رجل سیاسی را نیز در چارچوب مختصات نظام جمهوری اسلامی لحاظ کردم که برجسته ترین ملاکش دوری و نزدیکی با اصل ولایت فقیه است از توجه تان ممنونم

ناشناس گفت...

ربطی به این نوشته نداره.جایی نبود اینجا مطرح کردم.
آقا راستی یک مطلبی.شما عادت داری چماق داشتن پاسپورت آمریکایی و یا هر جای دیگه را بزنی تو سر مخالف ات که تو سوگند خوردی که منافع آمریکا یا هر کشوری را بر ایران ترجیح بدهی (‌هنگام سوگند شهروندی آن کشور)‌.سوالی که مطرح میشه اینکه که ریس بزرگترین بانک دولتی ایران یعنی بانک ملی (‌که مستقیما توسط بانک مرکزی و وزیر اقتصاد (‌و نگید که ریس جمهور اطلاع نداشته و نقش مستیقم نداشته!) انتخاب میشه) چه جوری شهروند کانادا بوده؟!!! چه جوری بزرگترین بانک جهان اسلام ریس اش مناقع کانادا را به ایران ترجیح می داده؟ چرا در این موارد شما حرفی نمی زنید؟ احتمالا دنبال ردپای اصلاح طلبان نمی گردید که ؟

داریوش سجّادی گفت...

جناب ناشناس
درست فرموده اید!
بنده تا هر وقت فرصت کنم «چماق داشتن پاسپورت آمریکایی و یا هر جای دیگه را خواهم زد تو سر مخالف که تو سوگند خوردی که منافع آمریکا یا هر کشوری را بر ایران ترجیح بدهی»
این امر شامل همه می شود کمااینکه در پست «حسین درخشان را اعدام کنید» همین تذکر را به احمدی نژاد دادم که چرا مولانائی که در کمال بی شرفی قسم شهروندی آمریکا را خورده در سمت مشاورت خود قرار داده
خاوری رئیس بی شرف و کانادائی شده بانک ملی نیز به همین سیاق شامل عرائض بنده می شود.
http://sokhand.blogspot.com/2010/10/blog-post_12.html

شادی غفوری گفت...

آقای سجادی عزیز نظری نوشتم بر آنچه گفته بودید و در آن گفته بودم که چه شد که در جریان این سالها سرباز آیت الله خامنه ای شدم سربازی خاموش که کسی در اطرافم باور نمی کند که او را دوست داشته باشم دوستش دارم از آن مهمتر سربازش هستم گوش به فرمانش در روز نیاز ، اما تا دوسال پیش نبودم و از قضا از مخالفان احمدی نژاد و اتفاقا تا قبل از انتخابات دوست داشتم که موسوی رای بیاورد توضیح داده بودم که اگر من هستم امکان وجود مثل منی وجود دارد سربازی خاموش و و در پرده ذخیره ای برای نیاز و اینکه وقتی جنبش سبز مرا جز معترضان خاموش می شمرد خنده ام می گیرد باورم نمی کنم که به این خاطر نظرم را متنشر نکرده باشید
دوست ندارم باور کنم که اینجا هم این اتفاق می افتد هرچند که در ارادت خاموش من اتفاقی نمی افتد

داریوش سجّادی گفت...

سرکار خانم شادی غفوری
بنده از شما پیغامی دریافت نکرده بودم که خدای نخواسته آن را منتشر نکرده باشم شاید در اسال پیام قبلی تان مرتکب اشتباهی شده بودید که منجر به آن شده پیغام تان به دست بنده نرسد
به هر حال مطمئن باشید در این وبلاگ اصل بر عدم سانسور است

ناشناس گفت...

آقای سجادی بر چه اساس باید ادعای بدون سند موثق شما را در مورد تقلب پذیرفت؟

شادی غفوری گفت...

ممنونم آنچه باعث شد دوباره بنویسم همین اعتمادی بود که وجود دارد
در ضمن در نظرم هم گفتم که باور ندارم که این اتفاق افتاده باشد
هر وقت گیج می شوم به امید خواندن مطلبی تازه که شاید در این آشفته بازار سیاست امروز برای من بی تجربه هستم کمکم کند به اینجا می آیم
یک نکته مهم در تحلیلهایتان هوشمندانه بودنش است یا در بیان ساده تر اینکه معلوم است که نویسنده اش آدم باهوشی است
ناراحت نشوید لطفا! شاید من در ارسال نظر قبلیم مرتکب اشتباهی شده بودم

مهدی وکيلي گفت...

سلام سجادی عزیز و تشکر از شما بابت مقاله پرحجم و البته پرمغزتان
در تحلیلتان از زیرکی هاشمی با شما همداستان ام ولی یادمان نرود پاس اشتباهی که تیم مشایی در ماجرای "سی دی ظهور" به هاشمی داد، بسیار خوب مورد استفاده او واقع شد.

مهدی وکيلي گفت...

با سلام و تشکر از سجادی عزیز بابت مقاله پرحجم و البته پرمغز ایشان
با زیرکی هاشمی با شما همداستان ام ولی یادمان نرود پاس اشتباهی که تیم مشایی در ماجرای "سی دی ظهور" به هاشمی داد، خیلی به کمک هاشمی آمد

بی طرف! گفت...

بی طرف!
ما بالاخره نفهمیدیم٬ این احمدینژاد با پشتوانه مردمی انتخاب شد٬ یا اینکه یه بار به خاطر رقابت با هاشمی٬ اونو به مرحله دوم هل دادند!
یه بار دیگه هم که مشفقیان بانی و باعث بودند! تا کروبی و موسوی رو کنترل کنند ( از انتخابشون جلوگیری کنند)

کدومشون!
اگر مردم پشتش بودند٬ که وزارت کشوری ها رو یا شورای نگهبان رو چرا عنوان کردی...

ناشناس گفت...

آفرین بر ذکاوت شما آقای سجادی عزیز، که با این ظرافت به "ولی فقیه" طعنه زده اید که جای "خداوند" نشسته، و اکنون که فضا برای کوبیدن احمدی نژاد امن است، به وی تهمت زده اید که به جای درک جایگاه فوق بشری "ولی فقیه" خود را به نوعی فوق بشر میپندارد.

آفرین بر فرصت شناسی شما که در لفافه حلاج-گونه "اسرار هویدا" کرده اید:

"مطابق این قرائت [رسمی از ولایت فقیه--آیه «اطیعوالله و اطیعوالرسول و اولی الامر منکم»]... شیعیان با اتکای بر اصل توحید... قائل به نفی پیروی از هر قدرتی جز... «قدرت خداوند» و «رسول خداوند» و «ولی خداوند» [هستند]... و بالتبع پیروی از ولایت را فرای از یک رابطه معمولی رئیس و مرئوسی ... فهم و معنا می کنند. علی الظاهر برخلاف چنین قرائتی از ولایت فقیه، [فهم] محمود احمدی نژاد...از ولایت فقیه صرفاً در قواره یک مقام ارشد و یا رئیس مافوق است."

آفرین!

ناشناس گفت...

جناب سجادی سلام
با این دست از مقاله ها مثل اینکه می خواین طرح ترور شما برخلاف بقیه واقعی از کار دربیاد ! اما مراقب باشید چون بعدش نه رسانه ای طرفدارتونه که براتون تبلیغات کنه و نه خبرنگاری می مونه که بگه طرح ترور سجادی به طنز تلخی بدل شد!
ممنون.
سعید1800

داریوش سجّادی گفت...

سعید جان
شما دیگه چرا؟
شما که خوب می دانید لحظه رفتن و شیوه رفتن همه ما در زمان و مکان مقرر محفوظه
نوشتن یا ننوشتن ها نه آنها را عقب و جلو می اندازد و نه تغییری در تقدیر می هد
موفق و زنده باشید

ناشناس گفت...

با سلام
آقای سجادی فرض بگیرید که سناریوی شما را پذیرفتیم! فرض بگیرید ما سبزهای زودباور و ساده لوح، بازی خورده و پذیرفتیم که چند مقام نزدیک به کارگزاران در وزارت کشور(وزارت کشوری که تحت نفوذ مشارکت و مجاهدین انقلاب و مجمع روحانیون بود) آراء کروبی را جابه جا کرده و احمدی نژاد را متقلبانه به رتبه دوم رساندند. ولی آنچیزی که که شما ظاهرا آگاهانه از کنار آن گذشتید و به آن اشاره ای نکردید این تناقض است که نهادهای نظارتی تحت امر رهبری که در انتخابات مجلس ششم آنچنان نگران تقلب و جابه جای آراء بودند که صندوقهای رائ را یکی یکی باطل کرده و تنها هنگامی آرام و قرار گرفتند که هاشمی 10رده بالا آمده و علی رضا رجائی نامحرم (ملی-مذهبی)از لیست بیرون انداخته شده و حدادعادل محرم وارد لیست شده و به زعم خود حق به حق دار سپرده شده بود، به چه دلیل این نگهبانان تیزبین و دقیق آراء ملت در مقابل فریاد واتقلبای کروبی در سال 84 علم انکار بلند کردند؟
فرض می گیریم که کروبی در تشخیص متقلب واقعی دچار اشتباه شده بود! به چه دلیل ناطران تحت امر رهبری متقلب واقعی را معرفی نکردند و اجازه دادند که نفر سوم یا چهارم انتخابات به ناحق به مرحله دوم برود؟
چرا این نگهبانان دلسوز ملت حتی نیمی از حساسیتی که نسبت به حق خورده شده شاعر ثناگویشان(حداد عادل) اعمال کردند را شامل حال کروبی نکردند؟
خاطرتان هست نامه نگاری جنتی و رهبری را پس از انتخابات مجلس ششم؟
آیا ناظران شورای نگهبان نیز نیمه شب انتخابات به خواب فرو رفته بودند؟
چرا رهبری حاضر شد رئیس جمهور به ناحق را تنفیذ کند؟
آیا نهادهای نظارتی هیچ وقت متوجه اشتباه و اهمال کاری خود در نظارت بر انتخابات شدند؟ اگر شدند چرا اعتراف نکرده و بابات اهمال کاری خود در حراست از آراء ملت عذرخواهی نکرند؟ به همان شکلی که در اواخر دوره مجلس ششم جنتی به دلیل تایید صلاحیت تعدادی از نمایندگان اصلاح طلب عذرخواهی کرده و حتی به درگاه الهی توبه فرمودند!!!
اگر که همچنان متوجه اهمال کاری خود نشده اند من از شما استدعا دارم که حاصل تحقیقات و تفکرات خود را در اختیار ایشان بگذارید شاید که پس از 6سال چشم بصیرتشان باز شود!
محمد رضا

ناشناس گفت...

آقای سجادی فرض بگیرید که سناریوی شما را پذیرفتیم! فرض بگیرید ما سبزهای زودباور و ساده لوح، بازی خورده و پذیرفتیم که چند مقام نزدیک به کارگزاران در وزارت کشور(وزارت کشوری که تحت نفوذ مشارکت و مجاهدین انقلاب و مجمع روحانیون بود) آراء کروبی را جابه جا کرده و احمدی نژاد را متقلبانه به رتبه دوم رساندند. ولی آنچیزی که که شما ظاهرا آگاهانه از کنار آن گذشتید و به آن اشاره ای نکردید این تناقض است که نهادهای نظارتی تحت امر رهبری که در انتخابات مجلس ششم آنچنان نگران تقلب و جابه جای آراء بودند که صندوقهای رائ را یکی یکی باطل کرده و تنها هنگامی آرام و قرار گرفتند که هاشمی 10رده بالا آمده و علی رضا رجائی نامحرم (ملی-مذهبی)از لیست بیرون انداخته شده و حدادعادل محرم وارد لیست شده و به زعم خود حق به حق دار سپرده شده بود، به چه دلیل این نگهبانان تیزبین و دقیق آراء ملت در مقابل فریاد واتقلبای کروبی در سال 84 علم انکار بلند کردند؟
فرض می گیریم که کروبی در تشخیص متقلب واقعی دچار اشتباه شده بود! به چه دلیل ناطران تحت امر رهبری متقلب واقعی را معرفی نکردند و اجازه دادند که نفر سوم یا چهارم انتخابات به ناحق به مرحله دوم برود؟
چرا این نگهبانان دلسوز ملت حتی نیمی از حساسیتی که نسبت به حق خورده شده شاعر ثناگویشان(حداد عادل) اعمال کردند را شامل حال کروبی نکردند؟
خاطرتان هست نامه نگاری جنتی و رهبری را پس از انتخابات مجلس ششم؟
آیا ناظران شورای نگهبان نیز نیمه شب انتخابات به خواب فرو رفته بودند؟
چرا رهبری حاضر شد رئیس جمهور به ناحق را تنفیذ کند؟
آیا نهادهای نظارتی هیچ وقت متوجه اشتباه و اهمال کاری خود در نظارت بر انتخابات شدند؟ اگر شدند چرا اعتراف نکرده و بابات اهمال کاری خود در حراست از آراء ملت عذرخواهی نکرند؟ به همان شکلی که در اواخر دوره مجلس ششم جنتی به دلیل تایید صلاحیت تعدادی از نمایندگان اصلاح طلب عذرخواهی کرده و حتی به درگاه الهی توبه فرمودند!!!
اگر که همچنان متوجه اهمال کاری خود نشده اند من از شما استدعا دارم که حاصل تحقیقات و تفکرات خود را در اختیار ایشان بگذارید شاید که پس از 6سال چشم بصیرتشان باز شود!

داریوش سجّادی گفت...

سوال های ساده اندیشانه می فرمائید. البته که انتخابات دور دوم در سلامت کامل برگزار شد و رای احمدی نژاد رای واقعی بود دعوی بر سر دور نخست است که متاسفانه کروبی از پشت خنجر خورد و خاتمی و مجمع روحانیون و دیگر سران اصلاح طلب تنهایش گذاشتند چون در تحلیل خودشان هاشمی ارجح بود و دنبال رئیس جمهور بودن وی بودند بعد هم که برخلاف نظرشان احمدی نژاد رئیس جمهور شد باز کروبی بود که تنها مانده بود و دیگر کسی به استغاثه اش وقعی نمی گذاشت و به این هم قناعت نکردند و شیخ را فریفتند که مجتبی دنبال رئیس جمهور شدن احمدی نژاد بود و آرای تو را قربانی آرای احمدی نژاد کرد! کسی هم نپرسید اساساً مجتبی چه نقشی در ستاد انتخابات داشت تا بتواند آرا را در زیر چشم اصلاح طلبان مستقر در ستاد انتخابات با 5 هزار بالا و پائین کردن بنفع احمدی نژاد تفییر دهند!!!؟

مصطفی حسامی (بخش 1) گفت...

جناب سجادی

به طور اتفاقی با این مطلب شما در مورد عقاید آقای احمدی‌نژاد در مورد ولایت فقیه و انتخابات 84 مواجه شدم که اولی مایه‌ی تعجب شد. اما در مورد دستکاری در انتخابات 84 قرینه‌‌هایی دیگری نیز بنده دارم که نظر شما مبنی بر تلاش اصلاحطلبان وکارگزاران برای دستکاری نتیجه‌ی انتخابات آن سال را تأیید می‌کند. اما در مورد مدلولات فلسفی این پدیده باید بگویم که این خود شاید تأییدی دیگر باشد بر نقش اراده‌ی الهی در پیروزی آقای احمدی‌نژاد که «عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد!». البته بنا بر عرفان و حکمت نظری حتی یک برگ هم بی اراده‌ی خدا از درختی نمی‌افتد اما آنگاه که علی‌رغم تمام طراحی‌های اولیگارش‌های سیاسی آهنگرزاده‌ی جوانی از جنس مردم و با قلبی مالامال از عشق به امام و ولایت و مردم گوی سبقت را در جذب قلوب مردم از فسیل‌های عرصه‌ی سیاست می‌رباید می‌شود می‌توان چنین پدیده‌ی مبارکی را به طور خاص به مشیت الهی نسبت داد.

اما در مورد عدم اعتقاد آقای احمدی‌نژاد به ولایت فقیه به یک جمله از آقای منتجب‌نیا و اتفاق «قهر 11 روزه‌ی ایشان» استناد کرده‌اید که هر دو قابل خدشه است.

در مقابل نقل آقای منتجب‌نیا صدها گفته از خود آقای احمدی‌نژاد چه قبل از سال 84 و چه بعد از سال 88 وجود دارد که موید اعتقاد قلبی و بنیادین ایشان به ولایت فقیه است به عنوان یک نمونه:

فروردین سال 84: انقلاب اسلامي يک رسالت تاريخي به عهده دارد و اين رسالت تاريخي، ساختن کشوري مقتدر، پيشرفته و نمونه اسلامي است. اين هدف و رسالت مقدمه اي است براي حرکت نهايي اسلامي. ما امروز وظيفه داريم در اين سرزمين مقدس به سرعت کشور پيشرفته، آباد و مقتدر اسلامي بسازيم که اين کشور مقتدر پشتيبان نهضت جهاني شود. حکومت ولايت فقيه نقطه اتصال به نهضت جهاني است. (دکتر احمدی‌نژاد)


http://www.mashreghnews.ir/fa/news/41884/%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF%D9%8A%E2%80%8C%D9%86%DA%98%D8%A7%D8%AF-%D8%A8%D8%A7-%D8%A7%D9%8A%D9%86-%D8%AC%D9%85%D9%84%D8%A7%D8%AA-%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D9%88%D9%84%D8%A7%D9%8A%D8%AA-%D9%81%D9%82%D9%8A%D9%87-%D8%A7%D8%B2-%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%85-%D8%B1%D8%A3%D9%8A-%DA%AF%D8%B1%D9%81%D8%AA

نمونه‌ای دیگر در اسفند 91: جمهوری اسلامی تمرین امامت و ولایت است، همه عظمت جمهوری اسلامی از آن امام و شهداست و در واقع این راهی است که آنها باز کرده‌اند و نظام ولایت فقیه پشت آن به امام زمان(عج) محکم است و در واقع برای امام زمان و استقرار حکومت امام زمان(عج) است. ولایت فقیه این نیست که جبهه سیاسی برای یک عده‌ای خاص باشد که خود را پشت آن مخفی کنند و بازی‌های انتخاباتی خود را پیش ببرند، بحث از این موضوع بالاتر است . ما نباید این موضوع را بیاوریم در قالب بحث‌های کلیشه‌ای یا دم دستی.
(دکتر احمدی‌نژاد).
http://www.tabnak.ir/fa/news/309039/%D9%86%D8%B8%D8%B1-%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF%DB%8C-%D9%86%DA%98%D8%A7%D8%AF-%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D9%88%D9%84%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D9%81%D9%82%DB%8C%D9%87
اتفاقا در نقل دوم همان طور که می‌بینید ایشان به سوءاستفاده‌ی سیاسی بعضی از گروه‌ها از انتساب خود به ولایت فقیه برای پیش برد اغراض سیاسی‌شان انتقاد می‌کند.


اما در مورد آنچه «شطحیات» آقای احمدی‌نژاد خوانده‌اید باید بگویم بنا به نظر حکمای متأله شیعه انسان کامل، قدرت دخل و تصرف و ایجاد در عالم خلق را دارد فلذا این جمله‌ی آقای احمدی‌نژاد که «انسان می‌تواند مظهر خلاقیت خدا شود و هر آنچه خدا خلق کرده است انسان هم می‌تواند خلق کند» بر این مبنا صحیح است. بنا به نظر حکمای شیعه انسان کامل اساسا واسطه‌ی فیض خدا به مخلوقات است و دیگر جملات حتی بحث‌برانگیزتر آقای احمدی‌نژاد مثلا این که «پول یارانه مال امام زمان است» نیز بر اساس همین مبنای حکمی توجیه و تأیید می‌شود. البته با توجه به غربت حکمت و عرفان شیعی در فضای فکری نخبگانی کشور بنده حق می‌دهم که خیلی‌ها این اظهارات آقای احمدی‌نژاد را نتوانند هضم کنند.

در مورد «قهر 11 روزه» هم بحث زیاد است، اما این حادثه بنا بر مستندات موجود اصالتا ریشه در اختلاف آقای احمدی‌نژاد با آقای مصلحی بر سر پدیده‌ی خیالی «جریان انحرافی» داشت نه اختلاف ایشان با رهبری. بنا به نقل خود آقای احمدی‌نژاد مقام معظم رهبری حرکت ایشان را تعبیر به ضدیت با ولایت فقیه نکرده بودند. آقای احمدی‌نژاد نقل کرده که به رهبری گفتم اگر نتوانم با آقای مصلحی به کارم ادامه دهم و استعفاء دهم آیا این ضدیت با ولایت فقیه است؟! که رهبری گفته بودند: خیر!
همان طور که در نقل قولی که آوردم نیز مشخص است که بعد از آن ماجرا نیز نظر آقای احمدی‌نژاد در مورد ولایت فقیه به هیچ وجه تغییر نکرده است.

مصطفی حسامی (بخش 2) گفت...


اما در مورد جنجال پایان‌ناپذیر بر سر «هاله‌ی نور» که به نظر من مثل بسیاری دیگر از جنجال‌های ضد آقای احمدی‌نژاد حربه‌ای برای ترور شخصیت ایشان در اذهان عمومی بود به نقل مطلبی که در پاسخ به یکی دیگر از دوستان همین چند وقت پیش نوشتم کفایت می‌کنم:
«در مورد هاله نور حداکثر چیزی که میتوانیم بگیم این است که نه قابل رد است نه قابل تأیید! چون بر مبنای دین اسلام و حکمت نظری هم کشف و شهود حقیقی برای انسان ممکن است واقع شود و هم خیال زدگی ناشی از القائات نفس! اما چگونه میتوان این را برای آن فردی که به آقای احمدی نژاد همچین چیزی را گفته اثبات کرد! در ثانی مگر آقای احمدی نژاد این را در تریبون عمومی جار زده که بخواهیم آن را حمل به عوام فریبی از طریق سوءاستفاده از مقدسات کنیم؟»

دیگر موضوعاتی که مطرح کردید به خصوص مقایسه‌ی بین «مردخای یهودی» و آقای اسفندیار رحیم مشایی بیشتر به طنز شباهت داشت لذا آن را اصلا شایسته‌ی نقد نیافتم.

امیدوارم با بازخوانی دقیق ماوقع این هشت سال با اتکاء به تمام واقعیات و البته با اتکاء به مبانی حِکمی آیین تشیع بتوانیم قضاوت منصفانه و صحیحی از عملکرد آقای احمدی‌نژاد داشته باشیم که بنا به نظر مقام معظم رهبری قطار به انحراف رفته‌ی انقلاب را به مسیر خود باز گرداند ولو کره المشرکون (از استکبار داخلی گرفته تا خارجی)!

مصطفی حسامی