پروفسور «ریچارد فرآی» ایران شناس برجسته و استاد بازنشسته دانشگاه هاروارد است که بیشتر با تحریر کتاب «عصر زرین فرهنگ ایران» در ایران شناخته می شود.
آخرین بار پروفسور فرآی را در بهار سال 2000 و در دانشگاه هاروارد ملاقات کردم. ملاقاتی به صرف نهار و به دعوت ایشان در سالن اساتید دانشگاه هاروارد که بنا بر گشاده روئی و خوش خلقی ذاتی وی، خاطره ای شیرین از آن ملاقات در حافظه ام حک شد.
هر چند خاطره قبلی از ایشان بغایت تلخ بود!
پیش از این فرآی را در پائیز سال 1371 و در ایران ملاقات کرده بودم. در آن زمان به عنوان کارشناس مرکز مطالعات پایه عهده دار مسئولیت در «دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه» بوده و بنا بر امریه «معاون وزیر خارجه وقت» میزبان پروفسور فرآی شدم که به دعوت وزارت امور خارجه به ایران آمده بود.
در آن مقطع هر چند حوزه فعالیتم، مرکز مطالعات پایه در «دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی» بود که زیر نظر مستقیم ریاست دفتر مطالعات قرار داشت اما بنا بر صوابدید «معاون وقت پژوهشی وزیر امورخارجه» مقرر شد موقتاً میزبانی پروفسور فرآی را عهده دار باشم. مسئولیتی که پذیرش آن موجبات تکدر خاطر مسئول مستقیم اینجانب (ریاست دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه) را فراهم کرد و بنا به تحکم ایشان موظف به استنکاف از پذیرش این مسئولیت شده با این توجیه که:
شما تعلق به حوزه مسئولیت اینجانب داشته و چنانچه مقرر باشد مسئولیتی عهده دار شوید باید با دستور مستقیم من باشد.
هر چند از حیث سلسله مراتب اداری «دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه» زیر مجموعه «معاوت پژوهشی وزارتخانه» محسوب می شد و بر همین اساس ریاست دفتر مطالعات نیز تحت امر معاونت مربوطه قرار داشت. اما با توجه به رعایت سلسله مراتب اداری، مسئول وقت دفتر مطالعات سیاسی وزارت خارجه منطقاً متوقع بود معاون وزیر حرمت حوزه کاری و مسئولیت های محوله ایشان را رعایت کرده و برای استفاده از کادرهای تحت مسئولیت وی لااقل با ایشان هماهنگ کرده و جهت حفظ ظاهر هم که شده از کانال ایشان مطالبه نیرو کند.
القصه وقتی اینجانب در کانون رقابت این دو قرار گرفتم ضمن اجابت امریه مسئول مستقیم خود (ریاست دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی) با مراجعه به معاون وزیر و اعلام معذوریت از پذیرش میزبانی پروفسور فرآی به ایشان معروض داشتم:
صرف نظر از اختلاف پیش آمده بین ایشان ومسئول مستقیم خود در تحلیل نهائی اینجانب خود را در خدمت کلیت وزارت امور خارجه می دانم و توقع دارم ایشان اختلافات کاری و اداری با یکدیگر را مستقیماً حل و مرتفع نمایند و پس از آن بنده را موظف به پذیرش مسئولیت و ماموریت در این وزارت خانه نمایند.
نهایتاً اختلاف این دو از طریق خواستن عذر اینجانب از وزارت خارجه پایان یافت و معاون وقت وزیر ازطریق حذف اینجانب از وزارت خارجه به زبان بی زبانی به رئیس وقت دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی تحت امرش پیغام داد:
اگر شما رئیس دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت خارجه و مسئول مستقیم داریوش سجادی هستید بنده هم معاونت وزارت امور خارجه و مسئول مستقیم جنابعالی هستم. حال جناب رئیس! اگر می توانی از نیروی تحت امرت دفاع کن و وی را در سمت خود ابقا نما!
طبیعتاً و با توجه به ساختار اداری حاکم بر وزارت امور خارجه و ایضاً دیگر وزارت خانه ها و ادارات دولتی ایران که بعدها طی مقاله ای از آن تحت عنوان «کلکتیویسم باندی مبتنی بر تقرب و تمکین» یاد کردم، پروسه حذف اینجانب از وزارت خارجه روندی قابل فهم معنا می شد و می شود. کلکتیویسمی که در آن شرط حضور فرد در نهاد «تقرب به قطب قدرت» و شرط بقا و ترقی در آن نهاد نیز«تمکین در مقابل قطب قدرت» تعریف شده است.
حال بگذریم که تحریر همان مقاله نیز که نگاهی آسیب شناسانه به ساختار وزارت امور خارجه ایران را داشت اسباب توقف انتشار نشریه منتشر کننده اش را با اعمال فشار وزیر وقت را به همراه آورد.
بر همین اساس امروز نیز می توان حذف نامتعارف دکتر منوچهر متکی از مسئولیت وزارت خارجه را فهم و معنا کرد.
فی الواقع محمود احمدی نژاد نیز با حذف معنا دار مُتکی آن هم به آن شکل اهانت آمیز (عزل در حین ماموریت خارج از کشور) به زبان بی زبانی در حال دادن این پیغام به حوزه مدیریتی خود است که:
وزرا و مسئولین محترم تحت امر ریاست جمهوری، تکلیف خود را روشن کنند. شما سلطان بانوی مائید یا سلطان بانوی وزیر اعظم!؟
اما نکته مغفول در تجربه حذف اینجانب از وزارت خارجه با عزل منوچهر متکی آن است که حذف داریوش سجادی از وزارت خارجه آن هم تنها به عنوان یک کارشناس از این وزارتخانه کمترین لطمه ای را متوجه منافع ملی ایران نکرد و نمی توانست هم بکند. اما نکته ای که محمود احمدی نژاد به سنت مالوف خود کمتر آن را مورد توجه قرار می دهد آن است که مشروعیت مسئولیت وزارت چه در وزارت خارجه و چه هر وزارتخانه دیگر و بالاتر از آن مشروعیت مسئولیت ریاست جمهوری در ارتباط مستقیم با آرای مردم است.
چه رئیس جمهور که با آرای مستقیم مردم انتخاب می شود و چه وزرای ایشان که از طریق مجلس و با آرای غیر مستقیم مردم رای اعتماد می گیرند هر آئینه نمایندگی مردم ایران را عهده دارند و بر همین اساس احدی حق ندارد با لطائف الحیل زمینه توهین و تحقیر ملت ایران را فراهم کند.
عزل زشت و زننده منوچهر متکی در حین انجام ماموریت در خارج از کشور و بنمایندگی از جانب مردم ایران توهین و تحقیر مستقیم ملت ایران است. ولو آنکه احمدی نژاد در عزل متکی از هزار و یک دلیل منطقی نیز برخوردار می بود ایشان به هیچ وجه حق نداشت با چنین شیوه نامتعارفی درصدد تثبیت و تحکیم واعمال واثبات اقتدار مدیریتی خود به زیر مجموعه تحت امرش برآید آن هم به بهای سنگین تحقیر ملت ایران.
هر چند آقای احمدی نژاد بارها در تریبون های مختلف خود را نوکر و خدمتگذار مردم ایران معرفی کرده اما ظاهراً ایشان با لوازم چنین خفض جناح ولو تصنعی ناآشنایند. مهم ترین اصل در تصدی بالاترین مسئولیت خدمتگذاری، رعایت این نکته بدیهی است که عرصه منافع ملی آوردگاه مناسبی برای رقابت های سیاسی و نسق کشی از رقیب بمنظور مانور قدرت و به رخ کشیدن اقتدار خود به دیگران آن هم به بهای تحقیر ملت ایران از طریق تحقیر نماینده ملت ایران نیست.
خوب بود آقای احمدی نژاد لااقل و حسب ادعای اصولگرائی و ولایت مداری اش در جهت «حفظ شان ملت ایران در عرصه های خارجی» به سنت رهبری جمهوری اسلامی ایران تاسی می کرد که علی رغم اصرار ایشان بر زیست زهدگرایانه اما در زمان تصدی ریاست جمهوری و در خلال سفر به چین، تیم تشریفات خود را ملزم کردند تا تمهید کننده مجلل ترین امکانات در حد مقدور برای این سفر شوند تا جائی که حتی رولزرویس بجا مانده از دربار پهلوی را نیز در این سفر بعنوان مرکب خود همراه کردند و در چرائی تعمد خود در رعایت چنین تشریفاتی تاکید داشتند در سفر خارجی ما مردم ایران را نمایندگی می کنیم و بر همین مبنا و بمنظور هر چه بیشتر بالا بردن ارج و قرب و اعتبار ملت ایران موظفیم تا بالاترین سطح چه شکلی و چه محتوائی اسباب افتخار ملت ایران خصوصاً نزد کشورهای متنفذ جهانی را فراهم نمائیم.
اکنون آیا آقای احمدی نژاد با تمهید تحقیر وزیر امور خارجه ملت ایران در یک سفر رسمی و خارجی که تحقیر مستقیم ملت ایران محسوب می شود می تواند توجیه گر چرائی چنین هزینه سنگینی از کیسه ملت ولو به بهای رقابت های سیاسی اش در داخل کشور باشند؟
در آخرین ملاقات با ریچارد فرآی ضمن تجدید خاطره خود از ماجرای سال 71 وقتی ایشان از باب دلجوئی از اینجانب برآمدند در پاسخ به فرآی گفتم:
ملالی نیست و ما ایرانی ها گرگ بارون دیده ایم و ایشان در پاسخ ضمن شرمنده کردن اینجانب نشان داد از ما ایرانی ها بهتر با ضرب المثل های ما آشنایند و جمله من را این گونه تصحیح کرد که: صورت صحیح این ضرب المثل «گرگ بالون دیده» است و بالون در گویش ایل قشقائی بمعنای تله و دام است و با اشاره به تجربه مستمر گرگ ها در رهائی از دام و تله از آن در مقام اثبات آبدیدگی و مجرب بودن استفاده می کنند. در غیر این صورت بارون دیدن گرگ که چیز معناداری نیست وهمه گرگ ها به اعتبار زندگی در طبیعت و دشت و صحرا و جنگل طبیعتاً بصورتی متعارف باران را خواهند دید و از چنان دیدنی فضیلتی را کسب نمی کنند جز خیس شدن.
انشاالله آقای متکی نیز به اندازه کافی بالون دیده باشند!
۲ نظر:
با درود بر جناب سجادی گرامی ، عبارتِ تمثیلی و نمادینی که در توصیفِ انگیزه یِ عزلِ نامتعارف متکی ذکرفرمودید ،کاملا با الگوهایِ تعاملِ سیاسی و مشیِ منحطِ احمدی نژاد منطبق است. قریب به سه دهه است که به تعبیرِ عامیانه ، منافعِ مُلّا بر منافعِ ملّی ارجحیت دارد ، و ساختار ِسیاستگذاریها در مسیری مغایر با مصالحِ ملی و با مختصاتی ایدئولوژیک ترسیم گردیده است که تحقّقِ موازینِ متعارف و مناسباتی متناسب با عرفِ بین المللی را تضمین نمی نماید و اوجِ این از هم گسیختگی ها در عصرِ زمامداریِ احمدی نژاد مشهود است، که نه تنها در عرصه یِ تصمیم گیریهای داخلی و خارجی نسبت به قوانینِ اساسی و موءلفه های اقتدارملی بی اعتناست ، بلکه به هنجارهایِ مرسوم در چارچوب نظامِ ولایی نیز وقعی نمی نهد و در راستایِ القایِ سلطه یِ خود و مافیایِ متبوعِ خویش، هیچ حد و مرزی قائل نیست ! و از این رو مصالحِ دین و منافعِ ملت و منزلتِ نهاد روحانیت را به مسلخِ مطامعِ نظامیان سپرده است ! مبرهن است از آنجا که وی خود را چندان وامدارو مرهونِ مردم و متکی به آرایِ آنان قلمداد نمی کند ، در عزلِ اهانت بارِ متکی نیز به تضعیف اعتبار ملیِ ایرانیان نمی اندیشد
کیان کسری
وقت بخیر؛ بنظر نمیرسید آقای متکی نماد شخصیتی مردم ایران و حتی دولت فعلی بوده باشه!بر فرض این که بوده!!! اگر فقط یکی از آن یکهزارو یک دلیل را گمان بریم که: ایشان (آقای متکی )ولو ناخواسته درحال فراهم آوردن شرایطی ننگین و خسرانی برای کشور بوده آنگاه عزل اینگونه و به جای ایشان را بمنظور پیشگیری از چنین خسرانی مشروع نمی خوانیم؟ و یا حتی میتوانیم کمی خوش بینانه تر نقش وی را نقش پیش نویس شده دهقان فداکار قلمداد کنیم!!! آنگاه خواهیم دید که رشادتهای سیاسی هم کمتر از نوع نظامیشان افتخار افرین نیستند. ضمن اینکه ماه هم پشت ابر پنهان نمی مونه . با احترام
ارسال یک نظر