۱۳۸۹ دی ۸, چهارشنبه

آیا بی بی سی رسانه انقلاب ایران بود؟


تلویزیون فارسی بی بی سی بمناسبت هفتادمین سالگرد آغاز به کار بخش فارسی این بنگاه سخن پراکنی مستند ویژه ای تحت عنوان «اینجا لندن است» را تهیه و پخش کرد که از حیث محتوا و کیفیت بوضوح از آن درجه از توان برخوردار است تا بتواند اسباب حیرت اهل تاریخ و رسانه را فراهم آورد.

چنین تحیری بازگشت به کیفیت بشدت ضعیف و غیرحرفه ای این مستند دارد که می توان آن را به حساب کم تجربگی و ضعف مطالعه تاریخی و بضاعت مزجات در سواد سیاسی و ژورنالیستی تهیه کننده جوان آن گذاشت. این در حالی است که دست بی بی سی از تهیه کننده گان و برنامه سازان متبحر خالی نیست و در حالی که این رسانه! در سازمان خود از پدیده های معتبر و توانمندی همچون سیما علی نژاد و جمشید برزگر و یا مهدی پرپنچی و معتبرین توانمند دیگری نیز برخوردار است اما معلوم نیست چه اصراری دارد تا اعتبار حرفه ای خود را قربانی نابلدی نوباوگان رسانه ای اش کند.

طبعاً تهیه کننده مستند مزبور نیز بتدریج با مختصات یک مستند حرفه ای آشنا خواهد شد اما قهراً مخاطبین این مدیوم توقع ندارند هزینه کارآموزی های پرسنل تازه کار بی بی سی از ناحیه توهین به شعور ایشان تامین شود.

مستند «اینجا لندن است» در حالی که می توانست با اتکای بر حضور موثر و غیرقابل انکار بی بی سی در تاریخ تحولات معاصر ایران اثری ماندگار و محققانه را در کاریر این رسانه ثبت کند اما متاسفانه با سطح نازلش محلی از اعتبار یا افتخار را برای تهیه کننده و ایضاً بی بی سی تمهید نکرد.

از برجسته ترین و بلکه نامانوس ترین نکات برجسته شده در این مستند تلاش تهیه کننده در اثبات یا برائت از این شبهه تاریخی بود که برخلاف نظر ایرانیان، بی بی سی نقشی در تصمیم دولت انگلستان جهت لشکرکشی به ایران در خلال جنگ جهانی دوم بمنظور سقوط رضا شاه نداشت و تهیه کننده حجم بالائی از این مستند را اختصاص به توضیح به ایرانیان جهت اثبات بی تقصیری بی بی سی در سقوط رضا شاه داده بود.

اهتمام بلاموضوعی که معلوم نیست تهیه کننده از کجای تاریخ آن را استحصال کرده بود و اساساً ایرانیان کی و کجا چنین ادعا یا گلایه ای را در حافظه تاریخ ثبت کرده اند که عامل سقوط رضا شاه بی بی سی فارسی بوده است. گذشته از آنکه ایرانیان در دوران سلطنت رضاشاه تا آن درجه از مظالم دیکتاتوری وی رنجور شده بودند که از سقوط وی استقبال هم کردند ولو ازطریق دخالت توسعه طلبانه متفقین.

تهیه کننده مستند «اینجا لندن است» در حالی همت خود را صرف چنین ادعای بلاموضوعی کرده که در پیش روی خود چرائی تاریخی اهتمام بی بی سی در پوشش گسترده اخبار انقلاب اسلامی سال 57 را نادیده گرفته.

پرسشی که کماکان ذهن تحلیلگران مسائل سیاسی را می گزد.

چقدر پسندیده بود مستند مزبور بجای پرداختن به ادعای نامربوط دلچرکینی ایرانیان از نقش بی بی سی در سقوط رضاشاه اهتمام خود را صرف رقابت پنهان آمریکا با انگلستان از فردای کودتای 28 مرداد در ایران می کرد که نقطه اوج اش در انقلاب اسلامی سال 57 و نقش مهم بی بی سی فارسی بود.

رقابتی که با انتشار «اسناد فراموشخانه» توسط اسماعیل رائین در سال 47 عیان شد و طی آن رائین اقدام به معرفی دولتمردان انگلوفیل در ساختار حاکمیت ایران کرد و بلافاصله و در مقام پاسخ جامعه سیاسی ایران مواجه با انتشار كتاب «ميراث خوار استعمار» به قلم «دكتر مهدي بهار» در بازار كتاب ايران شد که طی آن نویسنده متقابلاً اقدام به معرفي چهره هاي «آمريكوفيل» ايراني و افشاگري عليه سياست هاي استعماري آمريكا در منطقه خاورميانه می کرد. جنگی قلمی که هدف از آن سوزاندن متقابل مهره هاي تحت امر واشنگتن و لندن در ايران بود.

هر چند «رائين» يازده سال بعد از آن تاريخ در سال 1358 بطرز مشكوكي در تهران فوت كرد در حالي كه شب قبل از درگذشتش با مراجعه به «ميرحسين موسوي» سردبير وقت روزنامه جمهوري اسلامي خبر تهديد به قتلش را به ایشان داد.

طبعاً این رقابت نچندان پنهان تا آن اندازه اهمیت داشت و دارد تا تهیه کننده بی بی سی را به این صرافت بیاندازد که در ماجراي كودتاي 28 مرداد اين لندن بود كه توانست با زيركي آمريكائي ها را فريب داده و با ترسيم چهره اي «كمونيست» از مصدق نزد واشنگتن ، كاخ سفيد را ترغيب به كودتا در ايران عليه نفوذ كمونيستها! نمايد. فريبي كه 25 سال بعد از آن آمريكائي ها مجبور شدند تاوان سنگيني براي آن بپردازند و ضمن از دست دادن استراتژيك ترين متحد منطقه اي خود ، مواجه با رژيمي بشدت ضد آمريكائي شوند كه تمامي اركان سياسي شان را بمبارزه می طلبيد. آیا بی بی سی غافل از آن بود و هست که كودتاي 28 مرداد قبل از آنكه موفق به سركوب نهضت ملي ايران شود ، موفق به خلع يد گسترده انگلستان از منافع اش در ايران شد و پس از آن لندن پذيرفت به عنوان شريك كوچكتر بر سر سفره منافع نفتي و اقتصادي ايران در كنار واشنگتن بنشيند. سفره اي كه تا قبل از آن لندن مالك انحصاري و سنتي آن بشمار مي رفت و اين انتخابي ميان «بد» و «بدتر» براي انگلستان بود. طبعاً انگلستان ترجيح مي داد با ترغيب آمريكائی ها جهت كودتا عليه مصدق ، در ازاي از دست دادن كامل و اجتناب ناپذير ايران ، با وارد كردن شريكي جديد و قدرتمند ضمن آنكه «حداقل ها» را براي خود حفظ كند ، دامان خود را نيز از نجاست مباشرت كودتا در ايران نزد افكار عمومي مبرا نگاه دارد. هر چند 15 سال بعد از آن با زيركي موفق شد ضمن انعكاس گسترده امواج انقلاب ضد آمريكائي ايران از طريق راديو بی بی سی برآيند انقلاب ايران را علي رغم آنكه نمي توانست آنرا بنفع خود مصادره نمايد اما لااقل آن امواج را بر عليه شريك و رقيب قديمي اش هدايت كند . بي جهت نبود كه موج گسترده انقلاب اسلامي ايران در طول يكساله 1357 ـ 1356 در ساعت 8 شب خاموش مي شد و قاطبه ايرانيان هر شب خستگي يك روز مبارزه انقلابی خود را در كنار راديو بی بی سی برطرف مي كردند. چرا كه BBC در آن ايام عملاً مبدل به رسانه انقلاب شده بود!

طبعاً چنانچه واشنگتن علی رغم جوسازی سنگين دولت انگلستان مبنی بر گرايشات کمونيستی دکتر مصدق و القای سقوط ايران به دامان جهان کمونيست، می کوشيد با تکيه بر درايت و هوشمندی سياسی با مصدقی که خود نيز چشم اُميد به ياری رسانی واشنگتن در قبال سياست های مداخله جويانه لندن را داشت کنار بيآيد:

اولاً محبوبيت گسترده خود را در افکار عمومی ايرانيان تحفظ می کرد. خصوصاً آنکه تا آن مقطع با تکيه بر تجربه خدمات دلسوزانه کسانی چون مورگان شوستر کارشناس زُبده اقتصادی آمريکا در تهران و يا فشار کاخ سفيد بر شوروی جهت تخليه خاک ايران در پايان جنگ جهانی دوم، ايرانی ها خاطره ای خوش و شيرين از آمريکائيها داشتند.

ثانياً مجبور نمی شد که 25 سال بعد از کودتای بظاهر موفق اش در تهران، خود را مواجه با حضور تمام قد و خصمانه انقلابی مذهبی و راديکال در ايران نمايد که مُبدل به جذاب ترين الگوی مبارزه جسورانه با آمريکا در خاورميانه شده بود. (پیچک انحراف)

ملاقات تاريخی «کرميت روزولت» عامل اصلی کودتای 28 مرداد در لندن با چرچيل زيرکی و درايت کهنه سربازان جهان سياست در انگلستان را بخوبی اثبات می کرد. چرچيل در اين ملاقات پس از تبريک موفقیت روزولت در انجام کودتا زيرکانه به وی می گويد:

« مطابق معمول، تمامی ديپلمات های جهان بعد از بازنشسته شدن اقدام به تحرير خاطرات خود می کنند و طبعاً شما نيز همين کار را خواهيد کرد اما در آن زمان سعی کنيد در تحرير عمليات تهران نامی از ما نبريد. اجازه دهيد تمامی اين افتخار متعلق به خودتان باقی بماند»!

چرچيل دورانديشانه برگشتن ورق در ايران را مُحتمل فرض می کرد و در آن صورت ترجيح می داد با به حداقل رساندن رد پای انگلستان در جريان کودتای 28 مرداد همه بغض و کينه مردم ايران را از جانب لندن متوجه واشنگتن کرده تا بدينوسيله مردم ايران علی رغم دوسیه سیاه انگلستان در ایران «همه فريادهايشان را بر سر آمريکا بکشند» که کشيدند! (نفرین بودا)

اکنون جای این پرسش باقی است که آیا جمیع تحولات فوق تا آن اندازه اهمیت تاریخی از نقش انگلستان و رادیو بی بی سی در تحولات سیاسی ایران را نداشت و ندارد تا مستندسازان بی بی سی را ترغیب می کرد بجای ساختن مستند ضعيف و مخنث «اینجا لندن است» به سراغ مسائل جدی و واقعی بروند؟

نکته محوری و مهم دیگر تلاش تهیه کننده مستند «اینجا لندن است» و ایضاً دیگر دست اندرکاران بی بی سی فارسی در خاطره نویسی های خود،اهتمام ایشان بمنظور اثبات استقلال و بی طرفی بی بی سی علی رغم وابستگی اش به دولت بریتانیا است.

در تمام این موارد کوشش شده تا نگاه بدبینانه ایرانیان به بی بی سی را با این توجیه مرتفع نمایند که پرسنل فارسی زبان بی بی سی (علی رغم وابستگی این رسانه به دولت انگلستان) در مشی حرفه ای برخوردار از استقلال عمل رسانه ای است.

اهتمامی که چنانچه از سر صدق باشد موید تجاهل العارف ایشان است.

ظاهراً حداقل ایرانیان شاغل در بی بی سی متوجه نیستند که نگاه ملامت آمیز ایرانیان به ایشان اتکای بر حافظه تاریخی خود به بیش از یکصد سال تضییع حق ایرانیان توسط دولتمردان انگلستان دارد.

ایرانیان قبل از آنکه داوری خود در مورد بی بی سی را متوجه صداقت یا عدم صداقت و بیطرفی یا جهتگیری مغرضانه یا منصفانه خروجی این رسانه کنند، دلچرکین آنند که چگونه بخشی از فرزندان ایران تن به همکاری با رسانه کشوری داده اند که از امتیاز نامه رویتر تا دارسی، از امتیاز بانک شاهنشاهی تا قرار داد رژی ، از قرارداد 1907 تا قرارداد 1919 ، از سرکوب جنبش استقلال طلبانه تنگستان تا کودتای 28 مرداد علیه مصدق (با مباشرت رسمی و علنی شده بی بی سی فارسی) در جمیع این موارد، دست دولتمردان انگلستان آغشته به توطئه و دسیسه و خیانت در حق مردم ایران بوده و هست.

راز نگاه ملامت آمیز ایرانیان به بی بی سی را باید در رنجیدگی ایشان از قبال همکاری فرزندانشان با رسانه دولتی متخاصم ردیابی کرد.

بر اساس همین پیشینه سیاه در پرونده تعامل لندن با ایران است که بخش کثیری از ایرانیان نتوانسته و نمی توانند نه به دولت بریتانیا و نه به رسانه های آن دولت احترام گذاشته واعتماد کنند. ولو آنکه بی بی سی در تعقیب رسالت خبررسانی خود صادقانه متعهد به اقتضائات حرفه ای دنیای رسانه هم باشد.

در پایان از آنجا که تلویزیون فارسی بی بی سی بمناسبت فعالیت هفتاد سالگی این بنگاه خبرپراکنی مخاطبانش را دعوت به خاطره نویسی کرده به سهم خود از این فراخوان استقبال کرده و هر چند خاطرات فراونی از این رسانه طی نزدیک به سه دهه دارم اما به ذکر خاطره ای متاخر قناعت می کنم.

در ایام فعالیت های انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته در ایران یکی از روزنامه های منتشره در تهران طی تماس با اینجانب در آمریکا متقاضی ارسال مقاله مرتبط با انتخابات توسط نگارنده شد. شخصاً ضمن استقبال از این دعوت بتناوب مقالاتی را ارسال کرده که به نوبت و بدون کمترین دخل و تصرف منتشر می شد تا آنکه صحنه سیاسی ایران بعد از اعلام نتایج انتخابات به آشوب کشیده شد.

متعاقب بحران بعد از انتخابات در تهران و بمنظور تحلیل در حد بضاعت خود از ماهیت آن شهرآشوبی ها اقدام به تحریر سلسله مقالاتی تحت عنوان «تغار شکسته تهران» و ارسال به روزنامه مزبور کردم اما در کمال تعجب و برخلاف سنت قبلی شماره نخست آن سلسله مقالات که ناظر بر چگونگی فعالیت خبری رسانه های خارجی بويژه تلویزیون فارسی بی بی سی بود از فرصت نشر در آن روزنامه باز ماند. هر چند شخصاً هر گونه حق نشر یا عدم نشر مطالبم در روزنامه مزبور را برسمیت شناخته بودم اما صرفاً جهت یافتن چرائی عدم انتشار وقتی با یکی از دست اندرکاران روزنامه مزبور تلفنی صحبت کردم، پاسخ شنیدم:

علی رغم آنکه با محتوای مقاله مزبور مشکلی وجود ندارد اما از آنجا که برخی از دست اندر کاران بی بی سی فارسی از دوستان و همکاران ما هستند مناسب می دانیم از انتشار این مقاله پرهیز کنیم.

هر چند از این اقدام نرنجیدم و مقاله مزبور را در سایت شخصی خود منتشر کردم اما هیچوقت نتوانستم بفهمم که رفیق دوستی چه قرابتی با تعهد به رسالت روزنامه نگاری دارد. خصوصاً آنکه اگر محتوای مقاله مزبور به زعم دست اندرکاران مورد تائید بود دیگر جائی باقی نمی ماند که منافع ملی یک کشور قربانی مناسبات دوستانه و تعهدات و تقیدات رفیق بازانه شود.

طرفه آنکه مقاله مزبور در فردای انتشارش در وب سایت شخصی ام توسط دست اندرکاران تلویزیون فارسی بی بی سی و علی رغم گویش انتقادی که در آن متوجه بی بی سی شده بود در آن رسانه منعکس شد که این امر را باید عملی حرفه ای و ذکاوتمندانه تلقی کرد.

البته داستان حاشیه های دیگری هم داشت که فعلاً بماند برای فرصتی مغتنم.

۸ نظر:

ناشناس گفت...

درود بر جناب سجادی
تحلیلی که در خصوصِ نقشِ بی بی سی در بازتابِ رسانه ای انقلاب ایران و فراست یا خباثت سیاستگذارانِ کلانِ بریتانیا در سنگرگرفتن پشتِ عفریتِ نفرت از آم...ریکا ارائه فرمودید با واقعیات تاریخی این سرزمین قرابت بسیار دارد و تاریخ معاصرما از مداخلاتِ ویرانگر انگلستان و سرسپردگانِ آن به غایت تلخکام و جریحه دار است ....سیاستی استعماری که تقابل با رسمِ چپاولگریِ دو خصمِ تاریخی ملت ایران یعنی دُوَلِ روسیه و بریتانیا را به کلی در سایه قرار داده و بر طبلِ جدالی بی حاصل با آمریکا کوبیده است و منافعِ ملی و حیثیتِ جهانی این سرزمین را به مخاطراتی جدی دچار ساخته است ....رویکردمنفی مردم ایران نسبت به انگلستان و سوءظن همیشگی نسبت به عملکرد تمامیت منتسبین به آن واقعیتی انکارناپذیر است به گونه ای که در افکارعمومی نیز رگه های تنفرعمیقتری در قیاس با آمریکا می توان یافت! از آنجا که به نظر میرسد که حضرتعالی نیز به سانِ بسیاری از تحلیلگران منصف تاریخی ، نقشِ چندان سازنده ای برای رسانه بی بی سی فارسی به ویژه درمواجهه با مسائل ایران ونیز درقبالِ انقلاب اسلامی ایران ، قائل نیستید و حُسن نیتی که با رسالتِ رسانه ای همسو باشد در آن حاکم نمی یابید ،لذا بدیهی است که حفظ اعتباراین رسانه نیز از دیدگاه شما چندان مهم تلقی نگردد زیرا که عدم بهره گیری از نیروهای معتبر و توانمند در این عرصه نیزهمراستا با مشیِ پیشینِ این رسانه است ؟!مگر اینکه به مختصات و مناسباتِ سیاست امروز جهان و توازنِ قدرتهای تعیین کننده در آن از جمله بریتانیا از زاویه ای منطبق با مصالح ملی بنگریم و به درک تازه ای از سیاست نوین انگلستان دست یابیم که بر خلاف روند منحط تاریخی در برهه ی حاضر می تواند در راستایِ بهروزیِ ایران مورد بهره برداری واقع شود !در این صورت است که شاید برایِ بسیاری از کارورزانِ رسانه هایِ تحتِ قیادت دولتهای دیگرنیز بتوان اصالت و استقلالِ عمل قائل گردید واز رهگذر نگرشهایِ نقّاد به آسیب شناسی و بهبودِ کارکردآنان کوشید
کیان کسری

ناشناس گفت...

آقای سجادی
خیانت که شاخ و دم نداره شما یک کتاب از جنایت های دولت انگلیس در حق مردم ایران را هم که لیست کنید فرقی نمی کنه و این جماعت وطن فروش در خیانت خودشان به هم وطنان و تداوم همکاری با بی بی سی ارزنی درنگ نمی کنند

داریوش سجّادی گفت...

دوست ناشناس
البته من جسارت اینکه ایشان را خائن بنامم ندارم و چنین اعتقادی هم ندارم توصیه می کنم شما نیز چنین بی پروا دیگران را داوری نفرمائید
من در تحلیل نهائی این را یک سندروم فرهنگی می دانم که از آن تحت عنوان سندروم کراوات نام می برم
نوعی خود کم بینی و حس حقارت و احساس تشخص از طریق تشبث به ظواهر و شمایل و اطوار غربی که نوعی حس ارضای ذهنی را به فرد می دهد که از طریق «مثله خارجه ای هاشدن» به نوعی آرامش و حس تشخص و تخیل مدرنیه و مدنیت می رسد
توضیح بیشتر را در مقاله صمد ها و عین الله ها آورده ام
که در آن عین الله را کاراکتری فرض کردم که با سفر به شهر و دیدن رنگ و لعاب آن مفتون ضواهر آن شده و در بازگشت به ده ضمن احساس نفرت از خود و گذشته و هویت خود از طریق باقرزاده شدن و کراوات و نفی موجودیت بومی و جعل هویتی با اطوار نامانوس شهری امتثال به نوعی خودارضائی ذهنی کرده و دچار یک هم ذات پنداری خود با مدینه فاضله اش در غرب می شود
http://www.sokhan.info/Farsi/Samad.htm

ناشناس گفت...

شما با چه جرأتی مقاله {پیچک انحراف} را بتقریر آورده اید! اگر آنچه که نوشته اید مورد تأیید متولیان امر قرار داشته باشد٬ که شما تمام پته این قوم و قبیله را بر ملا نموده اید که! ....

ناشناس گفت...

بی بی سی همیشه مغرض بوده و نخواسته در ارائه خبر بی طرفی را رعایت کنه و همیشه و با مهارت شیطنت های خبری اش را با ظاهری شکیل و بسته بندی حرفه ای به مخاطب ارائه می ده

داریوش سجّادی گفت...

برخلاف نگاه بدبینانه دوست ناشناس بالا و با توجه به شناختی که از دست اندرکاران موثر بی بی سی دارم و با توجه به تجربه کاری خودم در تلویزیون معتقدم دست اندر کاران بی بی سی نیز معتقدند در حال ارائه برنامه هائی بی طرفانه هستند و اساساً هدف شان نیز رعایت اصل بی طرفی در ارائه برنامه های خبری است اما مشکل از آنجا ناشی می شود که ایشان اساساً تعریف بی طرفی خبری در یک رسانه تصویری را نمی دانند علت اصلی چنین ناآشنائی نیز بازگشت به آن دارد که تقریباً عموم دست اندرکاران این رسانه اعم از تهیه کنندگان و مخبران بی بی سی یا از رادیو به تلویزیون آمده اند و یا روزنامه نگاران رسانه های مکتوب بوده اند و به همین دلیل آشنائی با الزامات رسانه تصویری و چگونگی رعایت اصل بی طرفی در رسانه تصویری را نداشته اند
متاسفانه و ظاهراً مدیریت بی بی سی در چینش کادر صرفاً اولویت را قبل از تجربه کاری و سواد این رشته به فیزیک چهره و شمای تلویزیونی داشتن داده
این اشتباه مانند همان کاری بود که تلویزیون جمهوری اسلامی ایران در حق مرحوم منوچهر نوذری کرد
آن مرحوم در اواخر دهه 60 و اوایل دهه 70 برنامه بسیار موفقی را تحت عنوان صبح جمعه با شما را در رادیو ارائه می کرد که در سطحی ملی از آن استقبالی شایان شده بود بعد از مدتی مدیریت تلویزیون بدون آنکه متوجه باشد موفقیت یک برنامه رادیوئی لزوماً تضمینی برای موفقیت همان برنامه در تلویزیون ندارد و بدون محاسبه این اصل نوذری و برنامه اش را مقابل دوربین صدا و سیما برد و هم زمان هم نوذری را خراب کرد و هم برنامه مزبور به هیچ وجهی نتوانست با حداقل های مشابه اش در رادیو رقابت کند و به سرعت نیز آن برنامه مُرد

ناشناس گفت...

een asami k be onvane padidehaye bbc esm bordid khod neshan az aan darad k shoma shenakhti az adamha dar bbc nadarid, een ha k goftin padide hastand, since when

بزرگمهر گفت...

برايتان متاسفم كه با وجود دهها و صدها سند و مدرك، بازهم از رسانه ضدايراني بي بي سي دفاع مي كنيد و با پيش كشيدن كربلاي 28 مرداد سعي داريد نقش مخرب بي بي سي در تاريخ معاصر ايران را ناديده بگيريد.
البته با توجه به اعتراف خودتان به ارتباطي كه با دست اندركاران اين رسانه ضدايراني داريد، بعيد نمي دانم خود از مواجب بگيران جريان هاي ايران ستيز باشيد.