۱۳۸۹ آذر ۱۹, جمعه

دروغگوها!



مطلب زیر توسط یکی از دوستانم و در مقام عبرت برای اینجانب ارسال شد.عبرتی که ضروری است اما ناظر بر ناآشنائی دوستانی در ایران با ساختار سیاسی و اقتصادی نظام سرمایه داری غرب است.

ابتدا مطلب را بخوانید:

در انتخابات پارلمانی سوئد در سال 2006 ائتلافی از احزاب دست راستی با به دست آوردن 178 کرسی نمایندگی، اکثریت کرسی های مجلس را نصیب خود کرد و دولت تشکیل داد.

چندی بعد نخست وزیر به تدریج وزرای کابینه اش را معرفی کرد و خانم «ماریا بورلیوس» به عنوان وزیر بازرگانی معرفی شد. روز بعد دختری به یکی از روزنامه ها اطلاع داد این خانم چند سال پیش او را به مدت یک ماه برای نگهداری از بچه اش استخدام کرده بود بدون اینکه موضوع را به اداره مالیات گزارش داده باشد. در سوئد هر گاه کسی فردی را به کاری بگمارد باید آن را به اطلاع اداره مالیات برساند و به عنوان کارفرما مالیات و هزینه بیمه آن فرد را بپردازد. هر کس کار می کند باید در زمان انجام کار بیمه باشد تا اگر اتفاقی حین کار بیفتد بیمه بتواند نیازهای آن فرد را پوشش دهد.

بورلیوس به عنوان کارفرما باید استخدام آن دختر را به اداره مالیات اطلاع می داد و علاوه بر حقوق دختر، هزینه کارفرما را نیز به اداره مالیات می پرداخت. بورلیوس به اداره مالیات اطلاع نداده بود و خلاف قانون رفتار کرده بود. وقتی این مساله فاش شد وی از طریق تلویزیون از مردم سوئد پوزش خواست و گفت در زمان انجام این کار خلاف که سال ها پیش اتفاق افتاده بود، وضع مالی خانواده آنها چندان خوب نبوده است.

روزنامه نگاران و وبلاگ نویسان که مانند سایر مردم بدون هیچ محدودیتی حق تحقیق و گزارش دارند دست به کار شدند و پرونده مالی خانم وزیر را طی سال های گذشته مورد بررسی قرار دادند.

همه شهروندان در سوئد می توانند اطلاعات مالی افراد دیگر را مطالعه کنند. برای این کار کافی است به سالن کامپیوتر اداره مالیات مراجعه کنند و با وارد کردن نام یا شماره شخصی افراد در رایانه ها، اطلاعات مربوط به درآمد افراد، اشتغال آنها و مقدار مالیات پرداختی توسط هر فرد را به دست آورند. پس از برملا شدن کار خلاف این خانم وزیر، شهروندی به نام ماگنوس فورا در وبلاگ خود نشان داد این خانم دروغ می گوید و درآمد آنها در سالی که آن دختر خانم را به کار گرفته است، بالای یک میلیون کرون یعنی خیلی بیشتر از درآمد متوسط شهروندان سوئدی بوده است. دو روز بعد نخست وزیر سوئد اعلام کرد خانم بورلیوس از کار خود کناره گیری کرده است. بورلیوس نه تنها از کار وزارت کنار گذاشته شد بلکه بنا بر گزارش روزنامه ها «خانم بورلیوس از سوئد فرار کرد». او خانه و زندگی اش را در مدت کوتاهی فروخت و به انگلستان کوچ کرد تا چشمش به چشم مردمی که به آنها دروغ گفته بود نیفتد.

دوست ارسال کننده این مطلب در انتها نیز تحریر فرموده اند:

حالا ما در کشور خودمان با پدیده ای روبرو هستیم که مستقیم توی چشم های شما نگاه می کنند و می گویند ماست سیاه است! و آب از آب تکون نمی خورد!

نکته مغفول واقع شده نزد این دوست گرامی و بخش عمده ای از ناآشنایان با نظام اقتصادی و بعضاً سیاسی کشورهای غربی (اعم از اروپائی و آمریکائی) آن است که ایشان تفطن به این موضوع ندارند که در این کشورها و با توجه به ساختار اقتصادی قائم به مالیات شهروندان، هر گونه تخلف مالیاتی یا تلاش بمنظور فرارمالیاتی در زمره سنگین ترین تخلفات اقتصادی محسوب می شود که حکومت با شدیدترین شکل ممکن با چنین تخلفاتی برخورد می کند.

در واقع مالیات در غرب همان نقشی را به عهده دارد که متاسفانه نفت در اقتصاد و سیاست ایران عهده داری می کند و به همان اندازه که نفت و نقدینگی ناشی از فروش آن حکم اصلی ترین عامل حیات اقتصادی کشوری مانند ایران را عهده داری می کند در «غرب سرمایه داری» این مهم بر عهده مالیات شهروندان قرار گرفته و به همین اساس است که حکومت و دولتمردان قهراً و منطقاً خود را وامدار و مدیون مالیات تک تک شهروندان فهم کرده و کل حکومت با ابتنای بر مالیات شهروندان ضمن مستخدم محسوب شدن شان از جانب «شهروندان مالیات پرداز» کمترین محلی از اغماض جهت فرارهای مالیاتی را برنمی تابند.

این برخلاف ساختار اقتصاد بیمار ایران است که بجای مالیات شهروندان، دولت بودجه مملکت داری خود را از ناحیه فروش نفت تامین کرده و بر همین اساس و بدلیل احرازاستقلال اقتصادی و بی نیازی اش به مالیات شهروندان اولاً احساس وابستگی مالی به شهروند ندارد تا خود را در مقام مستخدم در خدمت ایشان بداند و ثانیاً مالیات نقش اساسی در تامین هزینه کشور را از دست داده و به تبع آن فرارهای مالیاتی در ایران نیز برخلاف غرب چندان جدی گرفته نمی شود که تخلفات مالیاتی بتواند همچون نمونه مطرح شده در بالا به رسوائی و تراژدی برای عاملان آن منجر شود.

اما نکته دوم و حائز اهمیت و بلکه شایسته عبرت در داستان بالا اهمیت صداقت و مذمت دروغ در نمونه سوئد و خلاف آن در ایران است.

قطعاً بعد از سنگین بودن فرار مالیاتی در کشوری مانند سوئد، نکته مهم تر مذموم بودن دروغگوئی در این کشور است. امری که در نمونه بالا افشای آن منجر به سرافکندگی وزیر مزبور شده و فرار وی از کشورش را دامن زد.

بر این اساس باید گزاره:

ما در کشورمان با پدیده ای روبرو هستیم که مستقیم توی چشم های شما نگاه می کنند و می گویند ماست سیاه است ! و آب از آب تکون نمی خورد!

را این گونه بازخوانی کردکه:

در کشوری که دو هزار پانصد سال پیش در منشور کورش اش یکی از سه دعای اصلی مصون نگاه داشتن ایران از آفت دروغ (در کنار خشکسالی و دشمن) بوده این امر بوضوح اثبات کننده آن است که از دو هزار و پانصد سال پیش دروغگوئی یکی از اصلی ترین ويژگی فرهنگی ایرانیان را تشکیل می داده تا جائی که بنیان گذار هخامنشی را تا آن حد مستاصل و کلافه کرده که برای درمان آن دست استغاثه به سوی خداوند دراز می نماید و اصلی ترین اهتمام زرتشت به شهادت گات های بجای مانده معطوف به توصیه مستمر ایشان به صداقت و راستگوئی است.

بر همین اساس می توان جسارت کرد و به شهادت تاریخ، ایرانیان را دروغگوترین ملت ها در طول تاریخ تلقی کرد که چرائی آن بیرون از این پست قابل ارزیابی و ریشه یابی و واکاوی از جنبه های مختلف فردی و جامعه شناختی و سیاسی و تاریخی است.

رذیلتی اخلاقی که «سوای استثنائات تاریخی» منحصر به دیوانیان نیست و فقیر و غنی و حاکم و محکوم و شهروند و دولتمرد را به یک اندازه مبتلا کرده و کماکان قربانی گرفته و می گیرد.

۱۳ نظر:

kasra گفت...

با درود و سپاس از نقل این مطلب ارزشمند که چون بسیاری از نوشتارهای شما بر نا به سامانیهای بنیادی، اشارت دارد.... آفت دروغ ، معضلی تاریخی و دیرینه در فرهنگ ملی ایرانیان است که از قرون متمادی همواره پایدار مانده و بر نگون بختی روزافزون جامعه دامن زده است .....هم اکنون که به طی دوران گذار و چالشِ ناگزیر با بحران هویت دچاریم ،این دو دغدغه ی کوروش و داریوش بیش از پیش ، رخ می نمایدو مظاهرِ بُروزش از همیشه پررنگتر است !آفتِ
دروغ در مردمان و دولتمردان غوغا می کندو خشکسالی و آلودگی هوا نیز کشور را در بر گرفته است و فصلها در ام القرای اسلام واژگونه است و پاییز و بهار ، به هنجار نیست !
دولت فعلی نیز که بر بنیانهای دروغین از ابتدا بنا شد و کامِ سوداگران و متظاهران را بر آورد !
جالب است که یکی از ارکان بارز تبلیغات میرحسین موسوی و سبزباوران نیز بر مذمت و نکوهشِ دروغ استوار گردیده بود و پلاکاردها و شعارهای آن دوران به احیای صداقت د رمناسبات دولت و ملت ، بها می داد.....

mojiagha گفت...

آقای سجادی،

اشکال کار شما این است که در ضمن ادعای "ژورنالیست مستقل" بودن (که قرار است واکسن ضد دروغ جامعه باشد) از دروغ گوبلزی کودتای "انتخاباتی" پارسال دفاع کردید. همانگونه که تبلیغاتچی های "همکارتان" در غرب (در لباس "ژورنالیست مستقل") دروغ گوبلزی روایت رسمی یازده سپتامبر (جنایت دستپخت اسراییل) را به خورد مردم دادند. فرق قضیه در اینجاست که دروغ گوبلزی کودتای ضد خط امام پارسال به نام مقدس دین اسلام انجام گرفت و شمای "ژورنالیست مستقل" بخاطر منافع دنیوی مهر تایید روی آن گذاشتید. پس اینقدر ژست "صداقت" نگیرید، آقای سجادی.

ناشناس گفت...

این دوست شما از قرار اطلاع چندانی از سیستم غرب ندارند.

از دوستتان بپرسید که چطور است که آقایون بوش و بلر با دروغ و سند سازی (و همکاری رسانه‌های آزاد و مستقل!) که برای همه روشنه عراق را به خاک و خون کشیدند و دارن راست راست راه میرن، سخنرانی‌ می‌کنن، کتاب می‌نویسن و از جنایاتشون پول در میارن؟

ایشان خبر ندارند که تنها تفاوت بین دولتمردن ایران و غرب اینست که غربیها در تحمیق مردمان خود موفق تر بوده اند و دروغگو‌های ماهر تری هستند.

جواد

داریوش سجّادی گفت...

با تشکر از آقا جواد
به نکته باریک و در عین حال واقع بینانه و تلخی اشاره فرموده اید

mojiagha گفت...

آقا جواد،

فرق قضیه این است که دروغهای گوبلزی، نسل کشی، و سایر جنایات هولناک غرب (و رژیم صهیونیستی--از جمله کودتای یازده سپتامبر) به اسم اسلام و خط امام راحل انجام نمیگیرد، در حالی که داریوش سجادی (ضمن ادعای "ژورنالیست مستقل" بودن) حقایق دروغ گوبلزی کودتا در ایران "اسلامی" را نه تنها پوشش خبری-تحلیلی نمیدهد، بلکه به قربانیان سبز آن حمله، و سرکوب ضد اسلامی جنبش سبز (یعنی ادامه خط امام) را توجیه میکند.

فرق قضیه این است.

ناشناس گفت...

جناب سجادی

جای بس تأسف است که ایرانیان، چه عوام، چه به اصطلاح روشنفکران، برداشتی کاملا غلط و یا نیمه کامل از غرب دارند. این قضیه مشکلی بزرگ برای ما ایرانیان شده. چه از نظر اجتماعی و تب مهاجرت مربوط به آن و چه از نظر سیاسی که کاخ سفید شده قبله سیاسیون مخالف. به طور مثال، چندی پیش خواندم که آقای عیسی سحرخیز (وکیل ایشان) از شرکت زیمنس نوکیا در آمریکا بخاطر فروش وسایل شنود مخابراتی به ایران که باعث دستگیری ایشان در ایران شده شکایت کردند. ایشان به عنوان روشنفکر مملکت آنقدر بیخبرند که نمی‌داند در آمریکا شرکتهای مخابرات به قدری برای حکومت شنود غیر قانونی‌ کردند که آقای بوش مجبور شد در آخر ریاست جمهوری خود به این شرکتها مصونیت قضایی‌ دهد تا گند قضیه در نیاد. ایشان عدالت را در کشوری جستجو می‌کند که خود این کشور در این زمینه کارنامه سیاهی دارد! این چه توجیهی‌ دارد جز بی‌ خبری؟ اگر روشنفکران اینطور بی‌ اطلاع هستند وای به حال عوام.

جواد

داریوش سجّادی گفت...

خوشبختانه یا متاسفانه واقعه 11 سپتامبر منجر به شکستن اسطوره دمکراسی لیبرال در غرب و بويژه آمریکا شد و به وضوح به همه ثابت کرد محوریت در هر حکومتی امنیت است
امنیتی که اگر به خطر بیفتد بدون ارزنی تعلل و رودربایستی آمریکا علی رغم اشتهار به مهد آزادی و دمکراسی به خود این اجازه را بدون کمترین تعلل می دهد و داد تا کلیه حقوق مشروع شهروندی و آزادی ها را بنفع آن (امنیت) قربانی کنند که شنود تلفن ها بخش خداقلی آن بود

ناشناس گفت...

موجی آقا


این اشتغال فکری که شما بر ضدّ آقای سجادی دارید و اصرار مرتب شما در محکوم کردن ایشان خیلی‌ سالم بنظر نمیاد. در این مورد کمک بگیرید شاید برای سلامتتان خوب باشد.

در ضمن یک مقداری در مورد معنی‌ لغت کودتا مطالعه بفرمائید. بنظر می‌رسد شما برداشت درستی‌ از این لغت فنی‌ ندارید، چه در مورد ۱۱ سپتامبر چه در مورد انتخابات ساله گذشته ایران.

موفق باشید

جواد

ناشناس گفت...

در ضمن موجی آقا

درست میگید. جنایت و نسل کشی غرب به نام خط امام صورت نمیگیره. به نام حقوق بشر صورت میگیره. همان حقوق بشری که امثال شما همصدا با غربیها تو بوق می‌کنن، کمپین راه میندازن، سخنرانی‌ می‌کنن، این جایزه و اون جایزه میگیرن و خلاصه آب به آسیاب دشمنان این مملکت میریزن که این دکّان حقوق بشر را برای استفاده ابزاری بر ضدّ ما و کشور‌هایی‌ که نوکریشان را نمیکنند راه انداختند.

جواد

ناشناس گفت...

سهند:
و این دروغگویی را باید جز کارنامه سیاه نظام جمهوری اسلامی و بنیانگذارش که ادعای انقلاب فرهنگی داشت باید گذاشت به خصوص در این سه دهه
آره انصافا یکی از همین دروغگو ها به استناد فراوان اینها، خود رهبر معظم انقلاب آقای خمینی است که همه جا گفته بود دانشگاهها باید زنده باشند حجاب آزاد است اینها.... من واقعا با آقای سجادی موافقم
البته از برق و آب و گاز این چیزای پوپولیستیش گذر کردیم

داریوش سجّادی گفت...

ضمن احترام به نقطه نظرات جناب سهند اما اگر بپذیریم همه دروغگوئی ایرانیان از فردای جمهوری اسلامی آغاز شده و تا قبل از آن از زمان کوروش تا پایان سلسله پهلوی ملت ایران در اوج صداقت و پاکی و پرهیزگاری سرآمد همه ملت های جهان بوده و چون نگینی از پارسائی و ترقی و پیشرفت بر تارک جهان می درخشیده اکنون آیا می توانند بفرمایند بر اساس کدام استناد و ادله ای می توان حکم داد که ملت ایران بیش از این حق شان است؟
با کدام بینه و ادله ای بر این ملت مذبذب باید بالید و تاسف خورد که چرا علی رغم این همه خوبی مستتر در این ملت اما در چنین باتلاقی از بی اخلاقی فرو رفته اند؟
به چه چیز این ملت باید بالید و فخر فروخت و مباهات کرد که محلی برای گلایه از حکامش قائل بود
اگر می پذیرید بنیان گذار جمهوری اسلامی در قله دروغگوئی و عوام فریبی نشسته بود باید به لوازم این اعتراف نیز پایبند باشید و آن اینکه «خلایق هر چه لایق»
تا عوامی نباشد هیچ عوامفریبی محلی از اعراب ندارد
خدا رحمت کند مرحوم علی حاتمی را با آن کلام ماندگارش در هزار دستان که می گفت:
جماعت خواب، اجتماع خواب زده ، جامعه چرتی! حکومت بر این مردم افتخار نیست
و من به گفتار حاتمی این گزینه را نیز اضافه می کنم که:
جماعت متوهم ، اجتماع خودبرتر بین، جامعه خود شیفته!
حکومت بر این مردم افتخار نیست

ناشناس گفت...

سهند:
جناب سجادی عزیز ؛ ببینید من قبلا طی مقاله ای نوشتم که شما بسیار سفسطه باز مغلطه باز هستید؛ چرا نوشتم؟ چونکه شما وقتی وارد استدلال میشوید برای اینکه حکم خودتون رو ثابت کنید فرض هارو انقدر زیاد و گنده میکنید که ذهن از اصل ماجرا دور میشه بعدش با اثبات اون فرضیاتی که با فرض اصلی فاصله داره اینقدر گرد و خاک می کنید که چشم آدم کور می شه. بنده اصلا به ناسیونالیسم ایرانی اعتقاد ندارم
به اینکه ایرانی هم بهترین و اصیل ترین نژاده هم اعتقاد ندارم
به جمهوری اسلامی هم که شعارهای گنده داره اما زیر همش زائیده اعتقاد ندارم اما حرف من این بودکه شما گفتید ایرانی ها ملت دروغگوئی هستند که واقعاً هم درست می گوئید هم دروغگو هستند و هم خائن
روحیه خیانت ورزی ایرانی ها را هم شما قبلاً خودتان در وبلاگ تان نوشتید اما بنده گفتم که در همین راستا حضرت آقای خمینی هم دروغگو بوده نظام جمهوری اسلامی هم دروغگو بوده که در این شکی نیست حالا اینکه شما برای اینکه نظام را تبرئه کنید اینجوری به اصالت ایرانی و تاریخ دو هزار و پانصد ساله می تازید که درست هم هست هیچ دخلی به مسئله نداره
بجای آنکه به گذشته بتازید خوبه یک کلام هم بگید بله آقای خمینی هم به ملت خودش دروغ گفت این نظام هم داره دروغ می گه
این هم بخاطر ذات پلید ما ایرانی هاست مگر اینکه بگید که آقای خمینی ایرانی نبوده که دروغگو باشد که اون دیگه بحث اش جداست

داریوش سجّادی گفت...

سهند گرامی
شما بنده را می شناسید همچنانکه اینجانب نیز با شما و روحیات تان غریبه نیستم هر چند همواره روحیه سرکش و جستجوگرتان را ستوده لیکن در این مورد خاص علی رغم برخی اشتراک نظرات دو جانبه اما در خصوص آیت الله خمینی از آنجا که لایه ضخیمی از تنفر از ایشان در کلام و داوری شما وجود دارد لذا نمی توانیم بر سر ایشان با یکدیگر بحث و گفتمان مفیدی ایجاد نمائیم
البته من شخصاً تنفر از آیت الله خمینی را حق مسلم جنابعالی می دانم اما قطعاً می پذیرید در فضای شیدائی و نفرت نمی توان گفتمانی معقول را توقع کرد
در مورد ایشان شاید بتوان وی را در تحقق وعده هایشان ناکام تلقی کرد اما قطعاً نمی توان یک مرجع تقلید را به این راحتی دروغگو خواند
هر چند ایشان در ناکامیابی در تحقق وعده هایش به ملت نیز تا آن اندازه صداقت داشت که در پیام معروف اش به روحانیت و مردم ایران در سال 66 بابت ناتوانی در تحقق برخی از وعده هایش به ملت نیز عذرخواهی کرد که چرائی آن ناکامیابی ها نیز خود می تواند موضوع مهمی برای یافتن بسیاری از مسائل موجود در ایران باشد
بنا بر وجود چنان «احساسات برانگیخته ای نسبت به ایشان» در جنابعالی اجازه فرمائید تفصیل این بحث را در اینجا ادامه نداده وانشاالله در فرصت و حضوری رو در رو به این بحث بپردازیم