۱۳۹۳ آبان ۲۶, دوشنبه

تبحرهای ایرانی!


صنعت غلو و لاف و دروغگوئی خودستایانه از استعدادهای بالا و شناخته شده بخش غالبی از ایرانیان است.
مصداقاً وقتی «داریوش اقبالی» با گردنی افراشته در ترانه «سلام» برای «تخیل سلحشوری» وطن پرستان و باستان گرایان ایرانی با چنین مضمونی حماسه سرائی می کند که:
کجا چنگیز و تیمور و سکندر
توانای نبردت ای قلندر
(متن کامل را در کلیپ بالا قابل استماع است)
و جماعتی جو زده نیز مشعوف از این «مبالغه مجعول» اشک شوق و غرور و رشادت و شیدائی می ریزند! چنین استعدادی موید تبحر بالای این بخش از ایرانیان در گریم خود و توانائی شان در خوانش معکوس از هزیمت های خود در تاریخ است.
تنها در این میان معلوم نیست چنگیز و تیمور و سکندر در تهاجم و تسلط شان به ایران چه جنایتی دیگری می توانستند مرتکب شوند که از انجام آن پرهیز کردند که اکنون این قشر از «ایرانیان جو زده» در تخیل افسانه توانمندی و سلحشوری و مجاهدت و جنگآوری ایرانیان در مقابل مقدونیان و مغولان و گورگانیان برای خود تاریخ سازی و قصه سرائی جعل می کنند!؟
اسکندر و مقدونیانش که دودمان امپراطوری هخامنشی با آن همه کبکبه و دبدبه و شکوه و جلال و صولت و عظمت را به باد یغما و چپاول داد و به بایگانی تاریخ اعزامش کرد!
چنگیز یک لاقبا هم به پشتوانه مشتی مغول بدوی و وحشی تر از خود، خاک ایران را به توبره کشید!
تیمور لنگ و وحوش تاتارش هم که مناره ها از جنازه ها در اصفهان و شیراز ساخت و طرفه آنکه بعد از فتح شیراز و کشتار آل مظفر، در مواجهه با حضرت «حافظ» مطعونانه خطابش کرد:
نیمی از جهان را به ضرب شمشیر گشودم و هزاران شهر را ویران کردم تا پایتخت‌های خود را آباد و زیبا کنم و آنک تو سمرقند و بخارا را به خال هندویی می‌بخشی و حضرت «ایرانی صفتانه» پاسخ داد:
با همین بخشش‌های بی‌جا بود که به این فلاکت افتاده ام!
ابراز عجزی که تیمور را به رحم آورد و سلابه اش را در حق حافظ جایگزین صله کرد و شاعر را مدیون انعام خود ساخت!
حال متوهمین از رشادت هائی در مقابل مقدونیان و ایلخانان و گورکانیان می گویند که شواهد آن را تنها می توان در لاف سرائی امثال «داریوش اقبالی» یافت.
با چنین استعداد و تبحری در افسانه بافی معلوم نیست اگر ایران در مقابل تهاجم چنگیز و تیمور سکندر پیروز شده بود اکنون مواجه با چه حماسه سرائی های پژمان کوبی بودیم!
طنز تلخ ماجرا هم آنجاست که همین اعاظم (!) بی آزرمانه فرزندان خود را با اسامی اسکندر و تیمور و چنگیز که خونریزترین دشمنان ایرانیان بودند سجل می نمایند! 
بیرون از خوشآیند یا ناخوشآیند ایرانیان واقعیت تاریخی موید آنست ایرانیان در طول تاریخ غالباً پرونده قابل افتخاری از مجاهدت و رشادت در دفاع از سرحدات سرزمینی شان ندارند.
در غالب هجوم های خارجی به ایران اعم از هجوم یونانیان که به سقوط هخامنشی منجر شد تا حمله اعراب که ره آوردش شکست و اضمحلال سلطنت ساسانی بود تا حمله مغول و تاتار و شکست تلخ صفویان از عثمانی در چالداران تا خاک بر سری سلطان حسین در مقابل «محمود افغان» و شکست های پی در پی عباس میرزا از روس ها و اشغال کامل نظامی ایران آن هم بدون کمترین مقاومت ارتش پهلوی در جنگ جهانی دوم در تمامی اینها ایرانیان برخوردار از هیچ دوسیه سلحشوری قابل دفاع و ظفرمندانه ای در مقابل اجنبی نبودند و نهایتا تن دادن به شکست فرجام همیشگی ایشان در مقابل تهاجم خارجی بوده.
این بیرون از معدود جنگ های هژمونیک و توسعه طلبانه و تجاوزگرانه مانند هجوم نادر به هند و کشتار و قتل عام وحشیانه هندو ها توسط سپاه نادر است که چنین جنگ هائی هم اساسا قابل دفاع و افتخار نیست و اگر جنگ هژمونیک و توسعه طلبانه بد است که بد است دیگر فرقی نمی کند این جنگ، تهاجم و جنایت ارتش آمریکا در ویتنام یا حمله هیتلر به دالان دانزیک در لهستان و یا لشکرکشی جنایتکارانه و غارتگرانه نادر به هندوستان باشد.
معدود موارد قابل وثوق و افتخار در پرونده رشادت های ملی ایرانیان در مقابل هجوم خارجی بازگشت به مواقعی دارد که عنصر دین توانسته در خرد جمعی ایرانیان برای دفاع سرزمینی شان نقش آفرینی کند که برش تاریخی جنگ 8 ساله عراق با ایران برجسته ترین و قابل افتخار ترین نمونه از سلحشوری ایرانیان در دفاع ازسرحدات سرزمینی و اعتقادات مذهبی و آئینی ایشان است.
جنگی که علی رغم تفوق سیاسی و بین المللی و نظامی عراق، ایرانیان با تکیه بر عنصر ایمان دینی و رهبریت مذهبی توانستند با افتخارآمیز ترین شکل ممکن برشی تحسین برانگیز از مجاهدت و سلحشوری خود را در حافظه تاریخ ثبت کنند.
این رویداد منحصر بفرد را می توان «تعامل از جنس تطابق» بین هویت اجتماعی ایرانیان به عنوان یک «متغیر مستقل» با حاکمیت سیاسی در قامت یک «متغیر وابسته» محسوب کرد که برآیندش جامعه و حکومت را به یک این همانی و هم پوشانی مستظهر به ثبات و آرامش و وفاداری می رساند.
شدآیندی که بدلیل برخورداری از عمق و اصالت فرهنگی مبدل به رمز روئین تنی نظامی شده که تا اطلاع ثانوی محکوم به بقا است!

ــــــــــــــــــــــــــــــ

مقاله مرتبط ـ روئین تنی انقلاب



۵ نظر:

ناشناس گفت...

حقیقتا" آنچه که سرزمین ما و مردم ما را یکپارچه کناریکدیگر قرارداده همانا باورهای دینی مردم ، پرچم امام حسین(ع) ، تمثالهای فراوان حضرت علی (ع) و پیامبر (ص) در گوشه وکنارهرشهرو روستاست . والا با آن اختلافات و رقابتهای قومی و نژادی که در این سرزمین وجود دارد و شما هم با باریک بینی به این موضوع قبلا" هم پرداخته بودید . چه بسا مدتها قبل ایران هم به مانند شوروی از هم پاشیده شده بود . چه بسا به جای ایران و استانهای آن ، کشور خراسان ، کشور خوزستان ، کشور سیستان و بلوچستان ، کشور آذربایجان و ... داشتیم ! در مورد داریوش اقبالی هم جالب این است که وی خود در دوران قبل از انقلاب قربانیان ازاسید پاشی در یک کاباره بود و حال که در روزها و هفته های اخیراین مسئله به خاطرحوادثی که دراصفهان رخ داده به امربه معروف و نهی ازمنکر ارتباط داده میشود !

ناشناس گفت...

سلام
داستانی را از "حضرت" حافظ نقل کرده اید که فارغ از صحت و سقم جزییات تاریخی آن واجد یک نوع بغض و نفرت نسبت به اوست. جالب این که هر کسی از ظن خود یار "حضرت" شده است. یکی او را به عزلت و بیکارگی و مستی و بیهوشی متهم می کند و یکی به خود فروشی و مجیزگویی و صله گرفتن از حاکمان. ظاهرا حضرتش جامع اضداد بوده اند. اما در این مورد خاص که ذکر کرده اید جوابتان در دیوان غزلیاتش هست و اتفاقا منطبق بر خط فکری شما مشت محکمی هم هست بر دهان یاوه گویان.
فرموده است:
ما آبروی فقر و قناعت نمی بریم
با پادشه بگو که روزی مقدر است

سروش گفت...

اگر فرصت دارید تحلیلی در مورد عفو حسین درخشان بنویسید. مخصوصا اگر بتوانید میان برخورد قهر آمیز و سنگین با او و نرمشی که با فرزندان استوانه انجام شد مقایسه ای انجام دهید.

داریوش سجّادی گفت...

شب گذشته متن زیر را در صفحه فیس بوک خود به همین مناسبت درج کردم:
درخشانی که آزاده بود و آزاد شد!
خوشبختانه حسین درخشان امروز در صفحه گوگل پلاس خودش خبر داده که بعد از قریب به 7 سال زندان با عفو رهبری آزاد شد.
من حسین را یک بار بیشتر و از نزدیک ندیدم و آن هم در هتل هیلتون نیویورک در سال 84 و بمناسبت ضیافت شام سفر نخست احمدی نژاد به سازمان ملل با ایرانیان مقیم آمریکا بود. ملاقاتی که تنها به یک سلام و علیک خشک و بی روح قناعت شد. در آن مقطع حسین از مخالفان تند من بود من هم از منتقدان وی بودم.
و از آن تاریخ سالها گذشت و اتفاقاتی بر حسین گذشت و نهایتا با تحولش و بازگشت اش به ایران ماجرایش به زندان ختم شد.
اتفاقاتی که اگر صلاح دانست گوش های زیادی مترصد شنیدنش هستند!
حسین امروز در حالی از زندان اوین آزاد شد که 7 سال پیش با همت و بصیرت موفق شده بود ابتدا خود را از زندان توهم و تخیلات اپوزیسیون معوج خارج کشوری آزاد کند.
وقتی با شهامت به ایران بازگشت و به زندان افتاد در وصف حالش نوشتم:
حسین را اعدام کنید! نه به شایستگی به بایستگی!
(اینجا ـ http://sokhand.blogspot.com/2010/10/blog-post_12.html)
دو سال پیش که در بدو ورود به تهران در فرودگاه امام خمینی پاسپورتم ضبط و ممنوع الخروج شدم اولین حرفم به «مستنطقم» گلایه از زندان بی مورد درخشان بود و به ایشان گفتم:
شما حسین خمینی را که با یدک کشیدن انتسابش به بیت بنیان گذار انقلاب آمد آمریکا و هر چه هذیان و مزخرف خواست علیه نظام در تریبون صدای آمریکا گفت در بازگشت به کشور بدون کمترین تعرضی قانونی تا منزلش در قم بدرقه کردید اما از حسینی که از قلب اپوزیسیون برانداز و مالیخولیائی به دامن انقلاب برگشت، نمی گذرید!؟
البته ایشان همان احتجاج خود را داشتند. بگذریم!
به امید به آنکه حسین اکنون بتواند حضور موثر و مفیدی در دنیای مجازی و واقعی داشته باشد.
...

هادی گفت...

سلام
اگر ایرانی ها در مقابل همه اون تهاجمات پیروز میشدند الان کل دنیا در سلطه ایرانی بود!
همینطور اگر هیتلر ناپلیون عثمانی و غیره.. شکست نمی خوردند. سر انجام هر امپراتوری بزرگی همین بوده وهست ایرانی و غیر ایرانی هم نداره.
شما توجه نمیکنید که هر شکستی ناشی از یک پیروزی قبلی و بر عکس.
ایران شکست خورد خب ،ایران که به صورت قلمبه از آسمان نیفتاده بود، جنگید پیروز شد که بزرگ شد دیگه که باید جایی هم شکست بخوره به دلیل بالا.
شما میفرمایید چنگیزو تیمورو سکندر حمله کردن ما رو ترکوندن خب ما هم حمله کردیم هندو گرجستان و ترکمنستان رو ترکوندیم.
ولی شماچنان می فرمایید حجوم هژمونیک و توسعه طلبانه و تجاوزگرانه که انگار کل جنگهای دنیا برای آزادی گروگان ها انجام میشه !
خب جناب استاد جنگ برای توسعه طلبیه در جنگ هم حلوا پخش نمیکنن یکی مثل نادر همرو درو میکنه یکی مثل کوروش می بخشه .
در کل به نظر من شما از اون ور بوم افتادین...