این نظام نوینی که آمریکائیها میگویند
این است، کاری کنند که همه دنیا آنطور که آنها میخواهند، فکر کنند و حقایق را
وارونه بفهمند. نظم نوینی که آمریکا در پی استقرار آن است، متضمن تحقیر ملتها و
بهمعنای امپراطوری بزرگی است که در رأس آن آمریکا و پس از آن قدرتهای غربی است.
بازگشت به جامعه جهانی ــ که آمریکا منادی آن است ــ بهمعنای پذیرش سلطه فرهنگ
غرب است.
این نکته مهمی بود که رهبر معظم
انقلاب در خصوص نظم نوین جهانی تأکید فرمودند؛ بر این اساس و طبق آنچه از این
نظریه استخراج میشود، نسخهپیچی آمریکایی برای جهان نهتنها از حیث قطببندی بلکه
در ابعاد هویتی، ماهیتی، ادبیات کنشگری در جهان و نیز از حیث کارکردی و ابزاری
مخدوش شده است. در حقیقت؛ سفارشات آمریکایی که در قالب هندسی مخروطی شکل، با رأس و
محوریت ایالات متحده برای بخشهای زیرین نظام بینالملل، تقسیم کار میکرد، در
دوره جدید، شکل مخروطی خود را به فضایی مسطح داده و در نتیجه، سیاستگذاری برای
روندهای جهانی، به این سمت و سو میرود که در سطحی یکسان و بهآرامی میان ملتها
مورد بررسی قرار گیرد. ملتها نیز اندک اندک دریافتند که وابستگی به نمادهای
هژمونی مانند سازمانهای بهاصطلاح بینالمللی مانند صندوق جهانی پول و بانک
جهانی، نهتنها در جهت رشد همهجانبه ملت اثر مثبتی ندارد، بلکه این سازمانها در
مواقع لزوم بهعنوان ابزار و بازوی سلطه جهانی عمل و کشورهای وابسته را استثمار میکند.
این نکته نهتنها در اندیشه معاصر شرق
در دهه اخیر مورد تأکید قرار گرفته و آثار آن با ظهور قدرتهای بزرگ سیاسی و
اقتصادی مشهود است، که نظریه پردازان رئالیست آمریکایی نیز به این نکته اذعان
دارند چنانکه “کیسینجر” کهنهکار در وال استریت ژورنال لب به اعتراف گشوده میگوید:
«لیبی در جنگ داخلی است، شبهنظامیان بنیادگرا در حال بنا کردن خلافت در سوریه و
عراقاند و دموکراسی جوان افغانستان در آستانه فلج شدن قرار گرفته است و علاوه بر
اینها اختلافات با روسیه بار دیگر ظاهر شده و رابطه با چین هم به تبادل اتهام در
برابر عموم و همکاری تقسیم شده است. مفهوم نظمی که اساس انگارههای غربی بود با
بحران مواجه شده است».
در همین راستا خبرگزاری تسنیم در
سلسله گزارشها و گفتوگوهای ویژه با کارشناسان روابط بینالملل به بررسی ابعاد
این پوستاندازی هندسه قدرت جهانی پرداخته است.
در ادامه این گفتوگوها، دیدگاه دکتر
حسن عباسی رئیس مرکز بررسیهای دکترینال و کارشناس مسائل استراتژیک را پیرامون شکلگیری
این تحول جویا شدیم.
مرکزی که عباسی آن را اداره میکند
مرکز بررسی های دکترینال است که به طور تخصصی روی دکترینهای سطوح مختلف کشور و
حوزه بینالملل کار میکند و تنها مرکز تخصصی از این حیث در کشور و جهان اسلام
است، در واقع فعالیت آن شباهت زیادی به فعالیتهای “مرکز ترودوک” (tradoc) در ایالات متحده یا مرکز DCDC در انگلستان دارد.
وظیفه این مرکز تمرکز بر تبیین دکترینها
در سطوح مختلف است و جهتگیری تبیین دکترینها به طیفهای مختلف اقتصادی، سیاسی،
فرهنگی، امنیتی و اجتماعی برمیگردد و این حوزهها نیز در سطوح مختلف مانند حوزههای
ملتسازی، دولتسازی و نظام سازی بررسی میشود. پروژه اصلی مرکز، “هرم جامعه هجری”
است و تنها مرکزی است که به طور تخصصی در خصوص جامعهسازی هر ۴ سطح ملتسازی، دولتسازی،
نظامسازی و ملکسازی فعالیت میکند. افق واسط این مرکز سال ۱۴۱۴ و افق دور آن،
۱۴۴۴ است و از این حیث هم در آیندهشناسی در کشور و جهان اسلام، تنها مرکز آیندهپژوهی
در افقهای ۵۰ ساله محسوب میشود.
رئیس مرکز بررسیهای دکترینال معتقد
است در فرایند نظم جهانی در طول ۳۰۰۰ سال گذشته همیشه تقابل نظم غربی شرقی وجود
داشته است، مصداق این امر، یک بار در دیدگاه هومر یا در تقابل امپراطوری ایران و
روم وجود دارد و یا در جنگهای صلیبی پدید میآید و در دوره جدید در جنگهای شوروی
و آمریکا بروز میکند هم اکنون نیز با کنار رفتن شوروی و یکپارچه شدن قدرت در
جهان مدرن، اسلام در این تقابل جایگزین شده است. عملاً نظم جهانی را از یک دیدگاه،
با ماهیت ژئوپولیتیکی و ژئواستراتژیکی روی زمین و جغرافیا تعریف میکنیم، که تعریف
ما جغرافیامحور است. از یک دیدگاه نیز درخصوص نظم جهانی، ناظر بر مباحث تمدنی بحث
میکنیم که نظریات “ساموئل هانتینگتون” خود را برجسته نشان میدهد؛ یعنی نظم جهانی
مبتنی بر اتصال تمدنها و همزیستی مسالمتآمیز یا تقابل تمدنها، اما در حالت
اولیتر، نظم جهانی را نظم فرهنگی میبینیم که مبتنی بر ایدئولوژیها است تا تقابل
ایدئولوژیها با یکدیگر را بررسی کنیم.
بخش نخست از مشروح این گفتوگوی
تفصیلی را از نظر میگذرانید:
*تسنیم: آقای دکتر عباسی؛ تعریف شما از نظم جهانی چیست و اصولا به نظم
جدید و نظم قدیم از چه منظری نگاه می کنید؟
-عباسی: طبق اشارهای که شما داشتید پس از فروپاشی شوروی و همچنین، جنگ
نفت عراق و آمریکا در کویت، مفهوم (new world order) بر سرزبانها افتاد و بوش پدر این مفهوم را مطرح کرد و در همین حال،
شوروی محو شده و حدود ۱۵ کشور پیرامون فدراسیون روسیه شکل گرفت و امپراطوری شرق
عملا بدون هیچ جنگی فرو پاشید و با رخدادهایی مانند کودتا علیه گورباچف، یلتسین
توانست صحنه را مدیریت و فضا را تثبیت کند که در نهایت، پروژه جهان تک قطبی مطرح
شد.
جهان تک قطبی آنقدر خوشبینی ایجاد
کرده بود که “فوکویاما” در مقاله معروف پایان تاریخ، عملا از تک ایدئولوژی شدن
نظام بینالملل یاد کرد. زمانی بحث ما نظم نوین جهانی از حیث یک کشور هست، اما
زمانی یک مسئلهای فراتر از یک کشور مثل آمریکا که یک تمدن را نمایندگی میکند پیش
میآید.
پس ما دو مفهوم داریم؛ یک مفهوم، نظام
تک قطبی از حیث کشور-تمدن و مفهوم دوم؛ نظام تک قطبی به مفهوم ایدئولوژی
لیبرالیسم، که در آن یک ایدئولوژی، تمدن و قدرت جهانی را به ارمغان میآورد. این
اتفاق پیشینه دارد چرا که ما همواره نظم جهان را به صورت دوقطبی غربی-شرقی
دیدیم.فوکویاما مسئله ایدئولوژی برتر را که در دهه اخیر از آن به عنوان
نئولیبرالیسم یاد میکنند مطرح کرد و مدعی شد که ایدئولوژی لیبرالیسم، حرف اول و
آخر را میزند چرا که در طول ۱۰۰ سال، ایدئولوژی مارکسیسم، نازیسم و فاشیسم را در
جنگ جهانی دوم و جنگ سرد از سر راه برداشته است. او اسلام را رقیب ویژهای برای
لیبرالیسم محسوب نکرد و معتقد بود با لیبرالیسم، تاریخ دیگر تمام میشود و این حرف
اول و آخر تاریخ است که لیبرالیسم جهان را اداره میکند.
*تسنیم: به مصداقهایی از این نظم غربی-شرقی اشاره میکنید؟
-عباسی: به عنوان نمونه؛ نظم غربی شرقی در دوره یونان باستان، بین تروا
در ترکیه امروزی در شرق اژه دولت-شهر آتن و دولت-شهر اسپارت در منطقه غربی
ایجاد شده بود، بنابراین از اولین متن برجای مانده غربیها و کتاب ایلیاد و اودیسه
هومر، نظم جهان دوقطبی بوده است، نظمی غربی- شرقی که در ماجراهای افسانه ای ایلیاد
و اودیسه، تروا، شرق را و شهر آتن و اسپارت، غرب را مدیریت میکرد.
این تقابل غربی – شرقی در دوره
هخامنشیان هم ادامه دارد، تمدن غربی که تمدن یونان است و تمدن شاخص شرقی که
امپراطوری هخامنشی است. این نظم غربی-شرقی در دوره حمله اسکندر به ایران و
اشکانیان و سلوکیان و موضوع بیرون راندن اسکندر از ایران هم وجود داشت.
در ۲۰۶۰ سال پیش که مرکزیت ثقل غرب
در امپراطوری رم و ایتالیای امروز به رهبری ژولیوس سزار بود، سپهبد سورنا شکست
سختی به غرب میدهد و نظام دوقطبی تثبیت میشود ولذا، تقابل غربی-شرقی میان ایران
و رم، به عنوان نماد غربی-شرقی تا زمان ساسانیان هم ادامه دارد.
تسنیم: در حقیقت، جنگهای اسلام و
مسیحیت در دوره قدیم هم در این چارچوب ارزیابی میشود؟
در زمان جنگ های صلیبی در یک دوره
چندصد ساله نظام بینالملل، نظم دوقطبی را به عنوان نظم شاخص میبینیم که بر اساس
آن، جنگهای اسلام و مسیحیت بر سر نقطه کلیدی بیتالمقدس ایجاد شده بود،که بعد از
آن هم دوره مدرن آغاز شد و نظم جدید با صلح معاهده وستفالیا شکل گرفت. تقریبا در
۲۰۰ یا ۳۰۰ سال بعد از معاهده وستفالیا، مفهوم دولت-ملت با چارچوبهایی که دارد
جای ساختار قبلی را میگیرد و از آن پس، ساختار دولتها مبتنی بر مرزهای ملی ایجاد
شد و آرام آرام به نظام نوین جهانی میرسیم که این نظم نوین در قرن ۲۰ با شکلگیری
جامعه ملل و پس از آن در جنگ جهانی دوم با شکلگیری سازمان ملل و واگذاری حق وتو
به ۵ کشور پیروز جنگ، وارد پروسه جدیدی میشود که این نظم هم، باز یک نظام دو قطبی
غربی-شرقی است که شوروی شرق را نمایندگی میکند و بلوک شرق کمونیستی-سوسیالیستی با
رنگ قرمز مشخص شده و بلوک آبی به رهبری آمریکا جایگزین امپراطوری انگلیس میشود.
مشخصا جامعه ملل در جنگ جهانی اول و
سازمان ملل در جنگ جهانی دوم برآمده از جنگهایی بود که صورت گرفت و عملا مفهومی
به نام نظم نوین جهانی با آرایش پس از جنگها شکل گرفت و ۵ کشور برتر دارای حق وتو
در سازمان ملل همگی در یک دوره ۱۰ ساله و پس از جنگ سرد، صاحب سلاح اتمی شدند.
عملا نظم نوین جهانی یک دوره ۴۵ ساله
جنگ سرد را طی کرد و با فروپاشی شوروی نظم تکقطبی ایجاد شد. از سال ۱۹۹۰ یک دوره
فترت وجود داشت که بوش پدر مفهوم (new world order) را مطرح کرد و پس از حدود ۱۰ سال در اواسط سال ۲۰۰۱، برجهای
دوقلو با توطئه خود آمریکاییها و به نام القاعده، منهدم شد که در نهایت، این
اتفاق نظام دو قطبی جدیدی را ایجاد کرد که یک سوی آن آمریکا بود و سوی دیگر دشمنی
به نام اسلام و از آنجا جنگی دروغین علیه تروریسم مطرح شد و این مبارزه دروغین با
تروریسم هنوز هم ادامه دارد و همین روزهای پیش، آمریکا حملاتی به سوریه انجام میدهد.
پس در واقع در فرایند نظم نوین جهانی، اگر چین و هند و یا اینکاها و مایاها در
تمدن آمریکای قدیم و مصر را در تمدن آفریقایی کنار بگذاریم، مشخصا در طول ۳۰۰۰ سال
گذشته همیشه تقابل نظم غربی شرقی وجود داشته است، مصداق این امر، یکبار در دیدگاه
هومر یا در تقابل امپراطوری ایران و رم وجود دارد و یا در جنگ های صلیبی پدید میآید
و در دوره جدید در جنگهای شوروی و آمریکا بروز میکند و هم اکنون نیز با کنار
رفتن شوروی و یکپارچه شدن قدرت در جهان مدرن، اسلام در این تقابل جایگزین شده است.
****نظم نوین جهانی؛ عرصه تقابل ایدئولوژیک
عملا نظم جهانی را یک بار با ماهیت
ژئوپلتیکی و ژئواستراتژیکی روی زمین و جعرافیا تعریف میکنیم پس تعریف ما تعریف
جغرافیا محور است. یک بار هم درخصوص نظم جهانی، ناظر بر مباحث و تعاریف تمدنی بحث
میکنیم که نظریات “ساموئلهانتیگتون” خود را برجسته نشان میدهد؛ یعنی نظم جهانی
مبتنی بر اتصال تمدنها و هم زیستی مسالمت آمیز یا تقابل تمدنها، اما در حالت
اولیتر نظم جهانی را نظم فرهنگی میبینیم که مبتنی بر ایدئولوژیهاست تا تقابل
ایدئولوژیها با یکدیگر را بررسی کنیم و ببینیم تقابل ایدئولوژی ها باهم کجاست؟
کشوری کاملا شرقی است مثل ژاپن، اما
فرهنگ لیبرالی دارد یا تایوان، کره جنوبی و سنگاپور کشورهای شرقی هستند که طبیعتا
باید از شینتوئیسم، هندوئیسم و بودیسم بهره ببرند اما در عرصه عمل نظام اجتماعی
جهانی از لیبرالیسم و کاپیتالیسم سرمایهداری بهره میبرند، ممکن است در جهان
اسلام هم همین تقسیمبندی را مشاهده کنیم هم اکنون، امارات و قطر از مفهوم اسلام
استفاده میکنند اما عملا ایدئولوژیشان لیبرالیسم است. یا در ترکیه که شرقی است
ولی علاقه دارد به اتحادیه اروپا بپیوندد، هم ایدئولوژی لیبرالیسم و نئولیبرالیسم
را مشاهده میکنیم.
پس در واقع عملا نظم نوین جهانی بیش
از آنچه که به سبک و سیاق سابق، ناظر بر ژئوپلتیک و ژئواستراتژی باشد و روی زمین
تعریف شود و بیش از آنچه که برخلاف نظر هانتیگتون، تمدن محور باشد و همزیستی و یا
تقابل تمدن ها را کنار هم مد نظر داشته باشد، بیشتر مفهومی ایدئولوژیک است که
تقابل ایدئولوژی ها را نشان میدهد، بر این اساس اگر ظهور و بروز ایدئولوژی ها را
در زندگی و مناسبات اجتماعی مردم بررسی کنیم به این نکته میرسیم که شاید کسی در
چین، روسیه، آفریقای جنوبی، مکزیک و یا ایران زندگی کند اما ایدئولوژی او از لحاظ
سبک زندگی ایدئولوژی لیبرالیسم باشد و سبک زندگی آمریکایی و American
Lifestyle را
پذیرفته باشد پس اگر که به سیاق پیشین بنگریم یک تعریف این است که نظم نوین جهانی
را مبتنی بر جغرافیا تعریف کنیم، یک دیدگاه این است که نظم را از منظر تقسیم تمدنی
ببینیم و میان هر تمدنی خطی رسم کرده آن را جدا کنیم، اما وقتی ایدئولوژی ها را
مبنی قرار دادیم، به طور مشخص نمیتوانیم بگوییم به کدام زمین و یا تمدن صرف باز
میگردد بلکه ایدئولوژی میتواند در کشور رقیب هم پذیرفته شده و در سبک زندگی یک
کشور خود را نشان دهد، بنابراین تعریف نظم نوین جهانی به شدت دستخوش متغیرهای
متعددی شده که دیگر به شکل ساده پیشینی نیست.
*تسنیم: اعتراضهای جهانی نسبت به سیاستهای آمریکایی و صهیونیستی،
امروز حتی در شهرهای آمریکا و اروپا مشاهده میشود، در سایر کشورها نیز این
انتقادات کاملا مشهود است. این نشانه کلی از تغییر در نظم جهانی است، از نگاه شما
علل و علائم این تحول چیست؟
-عباسی: من تقسیمات ژئوپلتیکی و ژئواستراتژیک قبلی نظم جهانی را مبنا
نمیدانم، نه اینکه به عنوان متغیر قبول نداشته باشم بلکه متغیرهای جدید را در شکل
گیری و فروپاشی قدرت مبنا قرار میدهم، چرا که هر نظمی خودش علت یک قدرت و هر
قدرتی زمینه ساز یک نظم است.بنابراین پیش از اینکه نظام بینالملل را در تئوری سیستمها بشناسیم
تا نظم نوین را استنباط کنیم باید به مناسبات یا مکاتب متعدد قدرت روی بیاوریم تا
اصلا مشخص شود که قدرت به قول “تافلر” در حال جابجایی است یا خیر؟
به نظر میرسد قدرت نظامی که نظم
جهانی را تا اواخر جنگ سرد رقم میزد اولویت اول ندارد یعنی نظم جهانی برخاسته از
مفهومی بهنام قدرت نظامی صرف و قدرت سخت نیست و با نظریات ژوزف نای مؤلفهای بهنام
قدرت نیمهسخت و قدرت نرم در این حوزه نقش آفرینی میکند. در جمهوری اسلامی ایران
هم نوع بومی این مفاهیم توسط شخص رهبر معظم انقلاب از ۱۳۷۹ تحت عنوان “تهدید نرم و
نیمهسخت و سخت” مطرح و در طول ۱۳ یا ۱۴ سال گذشته تئوریزه شد. در نتیجه، مفهوم
(soft power) قدرت نرم و semi-power قدرت نیمهسخت است که در واقع بهجای مفهوم (hard power) و قدرت سخت نقش اصلی را ایفا میکند بنابراین در نظم جدید حوزه اقتصاد
اهمیت زیادی پیدا میکند که در همان دوره پس از فروپاشی شوروی نیز این مفهوم هم
توسط “تافلر” و هم توسط “لسترتارو” مطرح شد. به تعبیر آقای “مایک ملونی” اقتصاد
دان آمریکایی، ابتناء ابرقدرتی و امپراطوری آمریکا بر مفهومی به نام دلار است.
در همین راستا مقابلههایی نیز با
مفهوم دلار صورت گرفت که مصداقهای آن، بعد از “برتون وودز” پس از فروپاشی شوروی و شکلگیری“پیمان اقتصادی کومکن“ (سازمان اقتصادی کشورهای کمونیست که پیمانی بود روبروی بازار مشترک
اروپایی، به نسبت پیمان ورشو به پیمان ناتو که دو پیمان سیاسی و نظامی بودند، این دو پیمانهای اقتصادی بودند)
ظاهر شد، و پیمان اقتصادی کومکن در مقابل بازار مشترک اروپایی و مناسباتی که نفتا
در آمریکای شمالی داشت، قرار گرفت.
با فروپاشی کومکن، بلوک شرق و پیمان
ورشو و بعد از “برتون وودز” به دلیل پشتوانه نفتی دلار، شاهد ایجاد مفهوم
امپراطوری دلار بودیم که این مفهوم، ناظم اصلی نظام بینالملل و این رژیم متأثر از
سازوکار دلار عمل میکرد، هنوز هم مایک ملونی ادعا دارد که مؤلفه اصلی امپراطوری و
نظم آمریکایی در نظام بینالملل و وابستگی بیش از نیمی از کشورهای دنیا بهعنوان
کشورهای اقماری، به آمریکا، ناشی از مفهوم پترودلار است و از اینجا است که پیمان
تجارت جهانی WTO مطرح
شد و سازمان تجارت جهانی از ابتدای سال ۱۳۷۴ خورشیدی برای مدیریت روابط تجارت
چنـدجانبه بیـن المللی جایگزین سازمان «گات» شد.
امروز WTO تلاش میکند این نظم را رقم بزند بنابراین عملا نظم اقتصادی جهان،
ترکیبی است از دلار نفتی با ساختارهای تجارت جهانی که یک درهم تنیدگی را به وجود
میآورند و با مبانی ایدئولوژیک اقتصادی غرب یعنی مکتب شیکاگو، نگاه فریدمنی و یا نئوکینزی جمع شده و یک نظم جهانی را در حوزه قدرت نیمه سخت رقم میزنند.
پس مولفههای قدرت سخت؛ تقسیمات
زمینی، جغرافیایی و ژئوپلتیکی، سلاحها و ذرادخانههای نظامی هستند و از سوی دیگر؛
معیارهای قدرت نیمه سخت، پول مبنا در جهان یعنی پترودلار که پشتوانه آن نفت است نه
طلا، استانداردهای تجارت جهانی، مفهومی به نام نرمافزار اقتصادی جهان که همین
ایدئولوژیهای اقتصادی است که از جهان آنگلوساکسون یعنی انگلیس و آمریکابه جهان تسری یافته، هستند.
پس از فروپاشی شوروی و بسط این
دیدگاهها در حوزه نظم نوین جهانی، کتابهای “ساموئل هانتیگتون“، “الوین لویس تافلر“ و کتابهای “لستر تارو” و دیدگاههای فرانسیس فوکویاما در ایران بسیار خوانده میشد و اگر شما
به انتشار این کتابها در سال ۱۳۶۹ تا ۱۳۷۴ سری بزنید میبینید که بازار این کتاب
ها بسیار داغ بود و مدیران ترغیب میشدند این کتاب ها را مطالعه کنند و حتی در
برخی از وزارتخانهها جلسات کارشناسی بررسی محتوای این کتابها برگزار میشد، پس
عملا مولفه “اقتصاد دلارمبنا” و مولفه ساختار تجارت جهانی
WTO بعد از پیمان
گات و بعد از آنها هم مبانی نظریه غربی در نظام تک قطبی حتی در چین و روسیه دوران
آقای یلتسین یا آقای پوتین و ژاپن زمان آقای کویزومی و دیگر کشورها و حتی در ایران
هم مبنی قرار گرفته بود.
اما در قدرت نرم مفهوم
lifestyle خود را نشان میدهد،
در نظام تک قطبی، آمریکاییها تلاش میکردند که سبک زندگی خود را از طریق هالیوود
جا بیندازند. آمریکاییها مفهومی به نام American Dream به معنی رویای آمریکایی دارند، رویای آمریکایی از بازار مسکن آمریکا
با شعار “هر آمریکایی یک خانه” تا صنعت خودرو، صنعت فضایی و دموکراسی آمریکایی
ادامه دارد و دموکراسی آمریکایی اصلا جزئی از رویای آمریکایی است. رویای آمریکایی
همچنین، شقوق مختلف سبک زندگی در آداب معاشرت، در پوشاک مانند پوشش شلوار جین و
کفش نایک، در نوع خوراک مانند مک دونالد و انواع فستفوودها از این جنس و به ویژه
پپسیکولا و کوکاکولا، موتورسیکلت هارلی دیویدسون و در موسیقی؛ سبک پاپ، جاز، بلوز
و رپ و انواع سازوکارها و محصولات فرهنگی که سبک زندگی را شکل میدهد را در بر میگیرد.
*تسنیم: متولیان اصلی رویای آمریکایی و عاملان اجرایی آن چه بخشهایی
هستند؟
-عباسی: نظم جهانی در حوزه قدرت نرم، نظمی بود که به زندگی تک تک
شهروندان جهانی خط می داد و متولی اصلی آن ابتدا هالیوود در سینمای هر کشور و سپس
تلویزیون آن کشور از طریق سریالها و انیمیشنها بوده است.
*تسنیم: بنابراین مولفههای قدرت را که تا الان برشمردید مختصر اشارهای
بفرمایید که شامل چه مواردی است؟
با این تقسیم بندی، مبنای نظم نوین
جهان در دوره قبل از فروپاشی شوروی را به این عنوان بررسی میکنیم که مولفههای
قدرت را به ۳ بخش سخت، نیمه سخت و نرم تقسیم میکنند. قدرت سخت در حوزه تقسیمات
جغرافیایی، بنیه و سلاحهای نظامی است که این تقسیمات مبنای جنگ سرد بود، ولی در
قدرت نیمه سخت ۳ مولفه کلیدی شامل؛ نرم افزار اقتصادی یعنی مکاتب متعدد اقتصاد
لیبرالی، ثانیاً؛ ساختارهای تعرفه و تجارت به ویژه استانداردهای تجارت جهانی در
WTO و ثالثاً؛ مفهوم
پترودلار و مبنا قرار گرفتن دلار آمریکا در معاملات و مراودات اقتصادی وجود دارد.
این موارد، نظم نوین جهانی پس از جنگ
جهانی دوم و جنگ سرد و فروپاشی شوروی را در عصر جرج بوش پدر رقم زد که تا امروز هم
ادامه دارد.
به قدرت نرم که میرسیم ظرافتهای
عمیقتر پیدا میکند و ما از حوزه بلوک های قدرت که جهان را به دو قسمت آبی و
قرمز، شوروی و آمریکا و ورشو و ناتو تقسیم میکرد، عبور کرده و به این نکته متمرکز
میشویم که در این مرحله؛ تک تک افراد میتوانند از حیث سبک زندگی و اینکه
باورها و اعتقادشان به کدام بلوک تعلق دارد عضو بلوک الف یا ب باشند، لذا
سبک زندگی افراد که تغییر میکند، دیگر شهروند آن بلوک محسوب میشوند.
در این مرحله، چهار مولفه لیبرالیسم،
دموکراسی، جامعه مدنی و حقوق بشر خیلی برجسته میشود که این چهار مولفه نرم افزاری
و ایدئولوژیک، اساس قدرت نرم آمریکایی را تشکیل میدهد و در مفهوم رویایی آمریکایی
متولد و متبلور میشود، دستگاه رویاپردازی آمریکا یعنی هالیوود هم موظف است تا این
رویا را در سراسر آمریکا شکل داده و معرفی کند.
با وجود این تقسیمات و در دسته بندی
مهمترین گزارههایی که برای نظم جهانی موجود و حرکت به نظم آینده قائلیم، پایینترین
امتیاز را به قدرت نظامی سخت و تقسیمات ژئوپولیتیکی و جغرافیایی تسلیحاتی داده و
بالاترین امتیاز را به قدرت نرم، سبک زندگی و انگارههای جامعهسازی و آنچه جامعه
مدنی مینامند میدهیم و البته ما در تئوریهای اجتماعی بومی خود و در مقابل جامعه
مدنی، مفهوم جامعه هجری را در انگارههای قرآنی و جامعه مهدوی داریم و در میانه
این دو نیز قدرت
نیمه سخت هست که جایگاه دلار و سازوکارهای WTO در آن موقعیت ویژه دارد.
نکته حائز اهمیت دیگر، ضریب نفوذ
بالای اینترنت و فضای سایبر در اواخر جنگ سرد و زمان فروپاشی شوروی است و
هرچه از فروپاشی شوروی در ۱۹۹۰ به این سو پیش میآییم این ضریب نفوذ بیشتر شده است.
***دعوای مکیندر، اسپایکمن و ماهان بر سر قلب جهان
اهمیت این مفهوم در تبیین قلب حیاتی
جهان است. در قرن بیستم، مفهومی به نام هارتلند وجود داشت که منطقهای بود در
آسیای میانه کنونی از شمال افغانستان و شمال خراسان ایران و کشورهای ۵ گانه آسیای
مرکزی، تا تنه آسیایی روسیه در کوههای ماوراء آرال قرار داشت.
مکیندر و شاگردانش روی این نکته تاکید
داشتند که هر کشوری قلب بزرگترین خشکی کره زمین را در اختیار داشته باشد بر کل کره
زمینه سیطره خواهد داشت، چون کره زمین سه چهارمش آب است و قلب آن یک چهارم باقی
مانده هم که خشکی هست اروپا و آسیای به هم چسبیده است و قلب این بخش، آسیای میانی
است.
اما “اسپایکمن” معتقد بود که حاشیه
سرزمین جهانی یعنی حاشیه اروپا و آسیا اهمیت دارد که این نظریه بعد از جنگ جهانی
دوم مطرح شد و با نظریه اسپایکمن، ۳ پیمان پیرامون شوروی به وجود آمد، پیمان ناتو
در اروپا و پیمان سنتو میان ایران، پاکستان و ترکیه و پیمان سیتو و شاگرد اسپایکمن
این تقسیمات را به مباحث تمدنی برد.
۱۲۰ سال پیش “آلفردماهان” به عنوان اولین “هیدرو پلیتیسین” دوره جدید، فرض
دیگری را طرح کرد و آن هم مفهوم دریای حیاتی در مقابل نظریه قلب جهانی و هارتلند
که مبتنی بر دیدگاه مکیندر بود مطرح شد
ماهان معتقد بود هر کشوری بر دریا
حکومت کند بر خشکیهای زمین نیز حکومت خواهد کرد و این نیز موجب شد که آمریکا بر
اساس این نظریه، کره زمین را به ۷ قسمت تقسیم و ۷ ناوگان ایجادکند و پس از آن،
امریکا ابتدا به عنوان یک امپراطوری دریایی و بعد از جنگ جهانی دوم و باز شدن پای
انسان به فضا، به یک امپراطوری فضایی تبدیل شد.
در مقابل تقسیمات هارتلند و ریملند و
امپراطوری دریاها، مفهوم برینلند جهان به جای هارتلند و منطقه هارتسی جهانی مطرح
شد و مثلث برمودا به عنوان منطقه حائز اهیمت مورد نظر قرار گرفت که طرح آن افسانهها
بعد از جنگ جهانی دوم در خصوص مثلث برمودا به این خاطر بود که اهمیت این محدوده را
برجسته کنند، و لذا در طول
۲۰ سال اخیر مفهومی نزد دکترینرینها و استراتژیستهای آمریکا تحت عنوان
برینلند جهانی شکل گرفت.
*تسنیم: به واسطه این نظریه پردازیها، راهبرد کلانی که آمریکا ذیل
کارکرد نفوذ خود اتخاذ کرده چیست؟
-عباسی: مغز حیاتی سایبری جهانی جایی است در کنار جاده بالتیمر در شمال
شرق واشنگتن دیسی که حدود ۹ هکتار سوپر کامپیوتر دارد که این سوپرکامپیوترها
در زیر زمین و جایی که در جنگ اتمی صدمه نبیند روزانه حدود ۳٫۵ میلیارد پیام را از
تماسهای تلفنی، پیامکها و تلفنهای ثابت و مطالبی که در فضای سایبر به اشتراک
گذاشته میشود رصد و جمعآوری میکنند و این کاری است که بر عهده NSA گذاشته شده است و طبعاً سازمان اطلاعاتی NSAکه (سال پیش با پناهنده شدن یکی از مأموران NSA بهنام اسنودن به روسیه بخشی از اطلاعات این سازمان لو رفت) بهعنوان متولی مغز مجازی جهان عمل میکند و اینترنت جهانی، سرورها،
تمام کاربرانی که وصل هستند و اطلاعاتشان از طریق این سرورها به اشتراک گذاشته میشود،
موتورهای جستوجوی یاهو و گوگل، سیستم عامل لینوکس و ویندوز و تمام نرمافزارها را
رصد کرده و شبکه یکپارچه جهانی را برای ایجاد نظم جهانی سایبرنتیک رقم زدهاند.
عملاً سیستم سایبر به هر ۳ بخش قدرت
سخت، نیمهسخت و نرم مربوط است و همانطور که حوزه جغرافیایی زمینهای برای
مناسبات قدرت است، فضای مجازی هم بستری است که در آن ملت ـتمدنها ایجاد میشوند،
چنانکه ملت ــ تمدنی مانند فیسبوک بهاندازه کشور چین و هند جمعیت دارد و وقتی ۱
میلیارد نفر انسان، در این شبکه اجتماعی روابطی دارند، این یک نظم است و آنچه نظام
الکترونیک نامیده میشود عملاً اتفاق میافتد.
بنابراین مغز جهان در نظم سایبرنتیک،
در شمال شهر واشنگتن دیسی در کنار جاده بالتیمر است که تمام این اطلاعات که از
طریق فضای سایبر در شبکه های اجتماعی به اشتراک گذاشته میشود، ظرفیتی از حیث تماسها،
مراودات و مکالمات ثابت و موبایلها، در این حوزه پدید میآورد که همه رصد و ثبت
میشود و این ظرفیت به گونهای است که تمام افراد در این سیستم پروفایل خود را
دارند تا تمام افراد به عنوان شهروندان جامعه جهانی سایبرنتیک، قابلیت کنترلی
داشته باشند و در نتیجه، بسر فاضی مجازی برای نظم جهانی شکل می گیرد و در مقابل
ACTUAL SOCIETY یک
VIRTUAL SOCIETY به
وجود میآید.
وقتی فضای مجازی برای شما یک
ID در نظر گرفته و
سازمان شما هم وبسایتی دارد که هویتی در فضای سایبر دارد این پدیده، آرام آرام به
هویت یک زبان و هویت یک تمدن و هویت یک کشور تبدیل می شود و در نهایت، شبیه
همین جهان موجود در فضای سایبر به شکل مجازی شکل میگیرد و ضریب نفوذش روز به روز
در زندگی اجتماعی بیشتر شده و انحصار آمریکایی موتور جستجو و سیستمهای عامل و
زیرساخت شبکه این هویت سایبری، این اقتدار جهانی را برای این کشور استمرار میدهد.
*تسنیم: نسبت هویت سایبری جهانی به تقسیمات قدرت به در سه بخش قدرت
سخت، نیمه سخت و نرم چگونه میشود؟
-عباسی: عملا سیستم سایبر به هر ۳ بخش، مربوط است و بستری برای
این سه بخش است، همانطور که حوزه جغرافیایی و محیطی، زمینهای برای مناسبات قدرت
است، فضای مجازی هم بستری است که در آن ملت-تمدنها ایجاد میشود و ملت تمدنی
مانند فیسبوک با ۱ میلیارد نفر جمعیت در این شبکه روابطی دارند.
***مغز سایبری و بدن مجازی آمریکایی؛ تجویزی برای نظام جهانی/انتقال قدرت
از غرب به شرق
قدرت سایبر، از هر سه وجه و مولفه
قدرت برخوردار است، ما وقتی در نظم نوین، مبنی را این ۳ سطح قرار میدهیم و مولفههای
آن را هم مشخص میکنیم، مفهوم قدرت سایبر را منحصرا به هیچ کدام از این ۳ واگذار نمیکنیم
بلکه قدرت سایبر به مثابه شبکه عصبی بدن عمل میکند چنان که مغز انسان از طریق
سیستم نخاع و شبکه عصبی تا کل اندام ها گسترش مییابد.
با این تعریف، نظام بینالملل به یک
بدن مجازی تبدیل میشود که مغز مجازی آن در ایالات متحده و انتهای اندامها در بخشهای
دیگری است که وظیفه هر کشور نیز معین شده است، مثلا ونزوئلا و عربستان نفت و
ترکمنستان، گاز تولید کند و در کل اقتصادهای تک محصولی در تولید اطلاعات و انرژی
فعال باشد و سپس برخی کشورهای انتهای اندام و مصرف کننده هستند مثل
کشورهایی که ماهیت مصرفی دارند.
مجموعا این تقسیمات برای جلوگیری از
فرسایش قدرت آمریکا برنامهریزی شده است، به تعبیر آقای ریچاردواتسون در ترندگذاری
سال ۲۰۱۰ یکی از ۱۳ مگاترند افق سال ۲۰۵۰ این است که از غرب به شرق POWER
SHIFT و انتقال قدرت
صورت میگیرد، در نتیجه برای اینکه این انتقال قدرت از غرب به شرق صورت نگیرد،
تلاش میشود تا این مولفهها در کنار هم جلوی فرسایش تمدن غرب و آمریکا را بگیرند
تا اولا،
موازنه نظامی از بین نرود و همچنان برتری قدرت نظامی در حوزه قدرت سخت برای ایالات
متحده حفظ شود و همچنین، پراکندگی جغرافیایی پایگاههای آمریکایی و ۱۲۰ پایگاهی که
در سراسر جهان دارد مخدوش نشود، در قدرت نیمه سخت، اقتدار دلار آمریکا نشکند و
معیارهای آمریکایی در تجارت جهانی و سازمان WTO حفظ شود و همچنان مبانی نظری اقتصادی آمریکاییها به خصوص اقتدار مکتب
شیکاگو، مکتب پولی و مکتب نئوکینزیها که مربوط به انگلیسیهاست نشکند و این
مکاتب، همچنان مبنا قرار گیرند چرا که به هر حال، هر کشوری از این مکاتب بهره
گیرد، غرب برد داشته است.
آنچه امریکا در نظر دارد این است که
در حوزه قدرت نرم هم مشخصا رویای آمریکایی شامل سبک زندگی آمریکایی و مولفههایی
مانند لیبرالیسم و دموکراسی و جامعه مدنی و همچنین حقوق بشر، مبنای مناسبات قدرت
نرم باشد. راهکاری که آمریکا برای معرفی این مولفه های قدرت نرم خود به جهان در
نظر گرفته استفاده از فضای سایبر برای یکپارچه سازی جهانی است پس فضای سایبر یک
زیرساخت است و آمریکا سعی دارد تا از طریق ۳ منشا قدرت نیمه سخت، نرم و سخت،
فروپاشی خود را به تاخیر انداخته و متقابلا، روند شکلگیری نظم نوین جهانی در خارج
از حوزه تمدنی غرب را به تاخیر اندازد تا نظم نوین جهانی خارج از حوزه تمدن غرب
شکل نگیرد. به این معنا که اگر قرار است نظمی شکل بگیرد که مبنای آن، سمت غربی
اقیانوس اطلس در آمریکای شمالی نیست، حداقل این نظم در سمت غربی یعنی در اتحادیه
اروپا صورت گیرد.
*تسنیم: با این تعریف در هدف تشکیل اتحادیه اروپا به معنای همکاریهای
پولی و مالی و سایر مسایل اینچنین هم تشکیک میشود؟
-عباسی: بله؛ اصلا انسجام اتحادیه اروپا به نسبت این بود که در کنار
ایالات متحده آمریکا یک اتحادیه اروپا شکل بگیرد و اصلا از پیمان ماستریخت به این
سو، نیت این بود که به نسبت ایالات متحده امریکا یک ایالات متحده اروپا شکل بگیرد
و اروپا یک کشور گسترده با ۴۰۰ میلیون جمعیت باشد که پس از فروپاشی آمریکا بتواند
وکیوم قدرت در غرب را حفظ کند و خلاء قدرت جهانی را بپوشاند و در خلاء آمریکا،
چین، هند، روسیه، برزیل و ایران مدعی نشوند، بلکه اتحادیه اروپا این کار را انجام
دهد. اما عملا مشخص شده است که اتحادیه اروپا چنین کاری را نمیتواند انجام دهد.
پس وقتی ما عموماً صحبت از فرسودگی تمدن غرب و خصوصاً اشاره به فرسایش قدرت آمریکا
داریم، بحث ما ناظر بر این است که در قدرت سخت، قدرت نظامی آمریکا به چالش کشیده
شده و هرچه زمان گذشته، توان نظامی ایران بالا رفته و از طرف دیگر؛ یکهتازی
آمریکا در چین، هند و آمریکای لاتین کاهش یافته و بنابراین قدرت آمریکایی اثرش را
از دست داده است.
مؤلفه دوم اینکه “اقتصاد پولمبنا” و
خصوصاً اقتصاد مبتنی بر دلار نیز به چالش کشیده شده و شاهد این مدعا پیمان پولی
“بریکس” است که میان روسیه، برزیل، آفریقای جنوی، هند و چین منعقد شده و قرار شد
این کشورها پیمان پولی مشترک خود را بسط داده و یک صندوق مشترک داشته باشند تا در
مقابل صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی قرار گیرد و بیتردید، اتحادیههایی که
میان کشورهای مختلف زمینه پیمان پولی دوجانبه را فراهم میکند روز به روز موقعیت
دلار را بیشتر تضعیف میکند و موضع سازمان تجارت جهانی در عرصه تجارت جهانی تضعیف
میشود. پس مولفه قدرت بعدی هم در نظام نوین جهانی دوره بعد از جنگ سرد و ۱۹۹۰ تا
سال ۲۰۱۴ در این ۲۰ یا ۲۴ سال به سرعت به چالش کشیده میشود و اگر پیمان پولی
دوجانبه زمینه مراودات اقتصادی باشد به بستری برای تجارت دوجانبه تبدیل میشود که
در معیارهای WTO تعریف
نشده که در نتیجه، موضع تجارت جهانی هم تضعیف میشود.
در خصوص مسئله مکاتب اقتصادی، مکتب
اقتصاد فریدمنی، مکتب شیکاگو و اقتصاد پولی در آمریکا مصیبت ایجاد کرده است و
اندیشمندان آمریکایی، مقصر مشکلات ایالات متحده را شاگردان آقای فریدمن میدانند.
*تسنیم: نشانههای مصیبت مکاتب اقتصادی آمریکایی چیست؟
نشانههای این مشکلات شامل آنچه رخداد
جنبش وال استریت و قریب به ۱۸ تریلیون دلار بدهی ایالات متحده اقتصاد آمریکا است
که این مسایل از رهاوردها و دستاورهای مکتب شیکاگو و مکتب اقتصاد پولی است. سند
این ادعا دیدگاه مایک ملونی و آقای ژوزف استگلیتس است که در کتاب معروف سقوط آزاد،
استگلیتس رسماً اعلام میکند که این اقتصاد آمریکا نیست که سقوط آزاد کرده، این
علم اقتصاد آمریکا است که سقوط آزاد کرده و وقتی علم اقتصاد سقوط آزاد کرده نمیتواند
نیازها را پاسخ دهد و دیگر چه تفاوتی میکند که مکتب الف با مکتب
ب را در اقتصاد لیبرالی استفاده کنید،
چرا که کلا جوابگوی اداره اقتصاد نیست.
***جامعه مدنی آمریکا دیگر برای روشنفکران چشمگیر نیست
در حوزه قدرت نرم نیز، جامعه مدنی
آمریکایی دیگر جذابیت سابق را ندارد، جذابیتی که ۲۰ سال پیش و حتی ۱۰ سال پیش داشت.
۱۰ سال پیش در اواخر جریان رفورمیستها در ایران و دوره دولت هفتم و
هشتم، طرح مفهوم جامعه مدنی از سوی جریان شبه روشنفکری، چقدر برای برخی از افراد،
جذابیت داشت اما معلوم شد که این یک حربهای از سوی آمریکاست وگرنه امریکا برای
کشوری مانند عربستان که برایش نفت را پمپ کرده و به تمدن غرب میرساند قائل به
مفهوم جامعه مدنی نیست، در مورد مفهوم حقوق بشر که دموکراتها از ۳۵ سال پیش در
زمان کارتر به آن میپرداختند، اتفاقات عراق و فجایع ابوغریب مشاهده میشود، در ۵۰
ماه گذشته نیز ۲۰۰ هزار نفر در سوریه توسط شبکههای تروریستی مورد حمایت
آمریکا کشته شدند و عملا حقوق بشر آمریکایی به چالش کشیده شده است.
لایه بعدی مسئله سبک زندگی آمریکایی
با زمینه لذت جویی گسترده در درون آن است. این مسئله نیز در کشورهای مختلف با
تردید نگریسته میشود و یک قلم این تردید، سن بالای ازدواج در آمریکا، فروپاشی
خانواده و نادیده گرفته شدن این انگاره ها بوده است که طبعا از انقلاب فرهنگی و
جنسی ۱۹۵۰ در آمریکا، یک دوره ۵۰ تا ۶۰ ساله نیاز بود که نسلی که این لذتگرایی را
بسط میدهد روی دست آمریکا بماند تا با ایجاد خانوادههای متلاشی شده آمریکایی،
متوجه این مخاطرات شوند بنابراین سبک زندگی آمریکایی، در آمریکای لاتین و خود
آمریکا و آسیا با چالش مواجه شده است.
در نهایت رویای آمریکایی جهانگیر نشد
و با ضریبی که دلار آمریکایی در جهان مبنای اقتصادی شد و اینترنت و نرم افزارهای
آمریکا در جهان زمینه بروز یافت، چنین امکانی برای سبک زندگی، حقوق بشر و جامعه
مدنی و دموکراسی آمریکایی فراهم نشد، چون آمریکا دموکراسی را برای همه تجویز کرد،
اما در عین حال، کشورهای دوست آمریکا همواره با کودتا سرکار آمدند.
به عنوان مثال آمریکاییها در کشور
قطر، پسری را به عنوان جایگزین پدرش بر سر قدرت آوردند و پس از اینکه دوره او تمام
شد، نوه او بر مسند نشست؛ یعنی در قطر، بحرین، عربستان، امارات، مغرب و اردن اصلا
دموکراسی مطرح نیست، آمریکا در کشورهای دوست خود مفهوم دموکراسی را دنبال نمیکند
پس مفهوم لیبرال دموکراسی، نسخهای است که آمریکا در کتابها میپیچد و در فضای
خارج از منافع ملی خود آن را اعمال نمیکند و استاندارد دوگانهای در دموکراسی
دارد و این را در جامعه مدنی و حقوق بشر اعمال کرده است.
بنابراین قدرت نرم آمریکا به عنوان
استاندارد یکپارچه برای تمام دنیا تجویز نمیشود و اگر بخواهیم مثال روشنی
بیاوریم؛ ارزش آمریکایی به نام دموکراسی، در بحرین به ضرر آمریکاست، لذا ۵۰ ماه
است مردم بحرین صبح تا شب در خیابان راهپیمایی میکنند اما آمریکا اجازه جابجایی
قدرت را نمیدهد. آقای گیتس در دوره قبلی، صحبتهایی با حاکم بحرین داشت و چند
ساعت بعد به عربستان سفر کرد و بعد از مذاکره با عربستان، این کشور، بحرین را
اشغال کرد که همچنان بحرین در اشغال نظامی عربستان به سر میبرد اینکه با یک حضور
ساده رابرت گیتس این اتفاق میافتد، مردم بحرین می بینند دموکراسی اصلا با فرمول هایی
که آمریکاییها میگویند همخوانی ندارد.
بنابراین عملا ارزشهای آمریکایی
مانند سبک زندگی و رویای آمریکایی غیر از بخشهایی که انحطاط ایجاد میکند و در آن
فساد اخلاقی هست، امکان بروز نیافت و هم اکنون در حال خنثی شدن هست.
مؤلفه دیگر، قدرت سایبر است که انحصار
آمریکا بر موتورهای جستوجو و فضای سایبر هم توسط چین شکسته شده و این کشور اکنون،
سیستم عامل و موتور جستوجوی مورد نظر خودش را دارد، روسها موتور جستوجو و سیستم
عامل بومی و زیرساخت شبکه مستقلی را دنبال میکنند، کشورهای آمریکای لاتین در حال
تدوین شبکه اینترنت قارهای هستند و ایران نیز حداقل ۱۰ سال است که در حوزه سیستمهای
عامل و موتورهای جستوجو و اینترنت ملی استقلال خود را دنبال میکند و این موضوع
در ۱۰ سال آینده به جایی میرسد که همه حساب خود را در فضای سایبر از
NSA و ایالات متحده
جدا کنند. تکتک این مؤلفههایی که بهاجمال اشاره شد حاکی از افول و فرسودگی
روزانه قدرت آمریکا است.
*تسنیم: در مجموع طی ۲ دهه اخیر، نظم جهانی تکپایه برحسب ایالات متحده
در حوزه نرم، نیمهسخت و سخت و همچنین، بستر زیرساخت شبکه، سیستم عامل و چارچوبهای
سایبری رقم خورد و آمریکا رشد عمومی از خود نشان داد اما این قدرت به سرعت در حال فرسایش است و
نظم جدید جایگزین آن خواهد شد، ویژگیهای این نظم جدید چیست؟
این نظم جدید چند ویژگی دارد؛ ویژگی
اول آن در کثرت
جمعیت است.
کاهش جمعیت اروپا، آمریکا و ژاپن و کشورهای پیشرفته صنعتی به عنوان کشورهای پیر که
نیروی کار ارزانی ندارند و سبک زندگیشان گران است، زمینه ای را فراهم می کند تا
اینها در تراز قدرت، قدرتهای ترازی محسوب نمیشوند.
قدرت های نوظهور قدرت هایی هستند که
از جمعیت جوان و شاداب زیادی برخوردار هستند بنابراین متغیر جمعیت که در تئوری
قدرت خیلی جدی دیده نمیشد در حال حاضر جایگاه ویژهای پیدا کرده است.
نکته دوم؛ منابع استراتژیک دهگانه است، که در همین راستا اهمیت یکی از آنها نفت و دیگری گاز است و منابع
دیگری مثل اورانیوم، مس، طلا و منابع زیرزمینی استراتژیک، روز به روز بیشتر میشود،
چون جمعیت جهان بیشتر میشود و مصرف روزانه بالا رفته و منابع کره زمین کاهش جدی
مییابد.
در نظم نوین جهانی که در حال شکلگیری
است مسئله این منابع در کشورهای مختلف آرایش قدرت را بر هم میریزد.
متغیر سوم در نظم نوین جهانی تغییرات
آب و هوایی است. در آینده روسیه و کانادا از حیث آب و هوا به دلیل آب شدن یخ های
قطبی شرایط ممتازی پیدا میکنند، چون در نتیجه آن استپها و تندراهای روسیه برای
زیست مساعد میشود و روسیه و کانادا سرزمین قابل سکونت بیشتری نسبت به کشورهای
دیگر جهان پیدا میکنند. این وضعیت در کشورهای دیگری مثل آمریکا، آفریقا و چین
موقعیت نگران کنندهای پیدا میکند و در ایران هم بخش عمدهای از ایران هم قابلیت
سکونت پیدا میکند اما در بررسی وضعیت آمریکا مشاهده میشود که خشکسالی عظیمی
دوسوم آمریکا را فرا گرفته است.
مستندهای زیادی در این خصوص ساخته شده
است؛ به عنوان مثال در مستند ۲۱۰۰ نشان میدهد در ۸۰ یا ۹۰ سال آینده اتفاق عجیبی
خواهد افتاد و مردم از جنوب آمریکا مجبور به مهاجرت به سرزمینهای شمالی نزدیک با
مرز کانادا میشوند، این جابجایی جمعیت را در سالهای اخیر حتی در ایران هم مشاهده
میکنید.
ایران هفتمین سال خشکسالی را طی میکند
و از هر ۱۰ شهری که رودخانه داشتند رودهایش خشک شده است، بنابراین جابجایی جمعیت
عظیمی در جهان در حال شکلگیری است که حکایت از این دارد که خیلی از زمینها را در
نزدیکی خط استوا از باب امکان سکونت نامناسب خواهد بود و بشر در نیمکره شمالی و
جنوبی به سمت دو قطب دست به مهاجرت بزند.
حتی در بررسی طرحهای مراکز مطالعات
استراتژیک آمریکا، چین و هند که جمعیت عظیمی دارند در یک دهه آینده سرزمین و منابعشان
کفاف جمعیت را نمیدهد، در نتیجه این کشورها برای تنه آسیایی روسیه خوابهایی دیدهاند،
به طوریکه یکی از نگرانیهای روسیه برای آینده، تجزیه این کشور است و اینکه سرریز
جمعیت هند و چین آرام آرام به سرزمینهای خالی از سکنه روسیه مانند تندراها و استپهای
شمالی آن که برای زیست آماده میشود، گسیل شوند.
در سالهای اخیر گزارشات متعددی در برخی
رسانهها منتشر شده که چینیها در کشور پهناور قزاقستان زمین های زیادی را برای
کشاورزی به صورت ۹۹ ساله اجاره کرده و سرریز جمعیت خود را به بخش عمدهای از
قزاقستان که بسیار پهناور و کم جمعیت است منتقل میکنند و این مسئله آرام آرام به
روسیه هم تسری مییابد، البته چین و هند نگاهی هم به سرزمینهای آفریقایی دارند.
اما به هر جهت، مسئله اول شامل جمعیت
و مسئله دوم شامل منابع و مسئله سوم شامل مفهوم گرم شدن زمین و تغییرات زیست محیطی
از مولفههای نظم بخشی به نظام نوین جهانی آینده است.
از همه مهمتر اینکه در نظم آینده
جهانی، پول واحدی به عنوان مبنای نظام اقتصادی جهان محسوب نمیشود و واحد پول
کشورها هر کدام اعتبار خاص خود را مییابد و تلاش ایران برای اینکه موضع جریان
اداری و دانشگاهی در دولتهای مختلف که پایبند به دلار است تضعیف و موضع ریال
ایران ارتقا یابد نیز، در همین راستا است.
*تسنیم: نئولیبرالیسم، کاپیتالیسم، سکولاریسم و سایر مکاتب و نظریات
پشتوانه نظم آمریکایی، هم اکنون در چه وضعیتی به سر میبرند؟
-عباسی: مسئله نرم افزار اداره جهان موضوع بسیار حائز اهمیتی است.
کامپیوترها حتما برای انجام هر پردازشی یک سیستم عامل ویندوز یا لینوکس لازم
دارند، تا سیستم عامل نباشد کامپیوتر به کار نخواهد افتاد؛ هر حکومت و جامعه هم
سیستم عامل میخواهد که این سیستم عامل، همان ایدئولوژی است که برای اداره جامعه
در علم معیشت تا فرهنگ و اقتصاد و سایر حوزهها برمیگزیند.
امروز ایدئولوژی مارکسیسم برای اداره
جهان جوابگو نیست و در زمان فروپاشی شوروی کنار گذاشته شده است و کشورهای محدودی
مانند کره شمالی، بولیوی، و بعضی رگهها و قسمتهای بلاروس، ونزوئلا و کوبا از آن
استفاده میکنند که محلی از اعراب ندارند پس مارکسیسم دیگر به عنوان سیستم عاملی
که بر حکومتها و جوامع نصب شده و پاسخگوی نیازهای فکری و متدیک جهان باشد عمل نمیکند.
ایدئولوژی دوم دوره مدرن که فوکویاما
معتقد بود که این ایدئولوژی حرف اول و آخر دوره مدرن را خواهد زد و با این اتفاق
تاریخ تمام خواهد شد ذیل عنوان لیبرالیسم و نئولیبرالیسم عملا به فروپاشی و
اضمحلال ذاتی و درونی رسیده و گزارههای ضد و نقیض در درون آن بسیار گسترده است.
بنابراین نظم نوین جهانی بر پایه ایدئولوژیهای جدید و رقیب است و نظم جدید را
جامعهای رقم میزند که ایدئولوژی نوینی را در اقتصاد، فرهنگ و سیاست ارائه کند.
*تسنیم: یعنی عملا یک رقابت نفسگیر میان چین، ژاپن، هند، روسیه،
اتحادیه اروپا و امریکا، آفریقا و آمریکای لاتین و جهان اسلام مبنی اینکه در افق
۲۰۳۵ میلادی کدام کشور میتواند ایدئولوژی جایگزین لیبرالیسم را ارائه کند وجود
دارد؟
-عباسی: بله؛ در حال حاضر نئولیبرالیسم به عنوان سیستم عامل برخی حکومتها
نصب شده که پاسخگو نیست و الگوهای اقتصادی آن جواب نمی دهد.
اگر لیبرالیسم ناکارآمد است الگوی
جایگزین آن چیست؟ پیشبینیها این است که تنها کشوری که این امکان را دارد که به
جای ایدئولوژی نئولیبرالیسم ایدئولوژی جدید و کاربردی ارائه کند حوزه تمدنی جهان
اسلام است و در درون تمدن اسلامی هم، جمهوری اسلامی ایران از این ظرفیت برخوردار
است.
شما وقتی به مسترپلن “ریچارد واتسون“ در ۲۰۰۵ میلادی نگاه کنید کشورهای ایران، ترکیه و مکزیک را در آن مقطع
صاحب کلید قدرت جهانی میداند.
در نظم آینده، قدرت نرم حرف اول را میزندو
اصالت با قدرت نرم است و باید دید که چه کشوری ذیل قدرت نرم متد و روش متفاوتی
برای اداره جهان ارائه می کند.
هر کشوری حدود ۱۴۰۰ سیستم عمده و اصلی
دارد و جامعه هم از سیستم های متعددی تشکیل شده که از این سیستمها، حدود ۱۰ درصد
سیستمها، استراتژیک و بقیه سیستمهای عملیاتی و تاکتیکی هستند.
نرم افزار اداره جامعه، زیرنظامهایی
است که وقتی شکل میگیرند تک تک آنها باید بومی باشند بنابراین، یک مکتب اقتصادی
کلی ذیل عنوان اقتصاد لیبرالیستی، اقتصاد مارکسیستی و اقتصاد اسلامی نداریم بلکه
ذیل اقتصاد، حداقل ۵۰ تا ۶۰ زیرسیستم وجود دارد که یکی از آنها نظام پولی و مالی و
یکی نظام مالیات و یا گمرک است.
در فرهنگ، نظام آموزش عالی، نظام هنر
و رسانه، نظام تحقیق و پژوهش و غیره را داریم که در نهایت باید ادبیات بومی هریک
از این زیرنظامها تولیده شده باشد و برای جوامع الگو شود.
***ایران تنها کشوری بوده که خیزش علمی با توجه خاص به بومیگرایی داشته
است
از مهر سال ۱۳۷۹ و سخنرانی معروف رهبر
معظم انقلاب در مدرسه فیضیه قم که برای نخستین بار، موضوع جنبش نرمافزاری و نهضت
تولید علم مطرح شد تا الان که حدود ۱۴ سال میگذرد.
از آن زمان تاکنون، این موضوع در
مراحل مختلفی پیش رفت و ایران امروز در تحول علمی، یکی از کشورهای پیشتاز محسوب میشود.
ایران در رشتههای علوم زیستی و پزشکی و سپس در علوم فنی و پایه و در انتها هم،
لنگان لنگان در حوزه علوم انسانی، پیشرفت خوبی داشته است و عملا، تنها کشوری که
این خیزش علمی را با توجه خاصی به بومیگرایی داشته، جمهوری اسلامی ایران بوده
است. در حالیکه کشورهای ترکیه، چین، پاکستا ن، مصر، مکزیک و برزیل فقط در درون
پارادایم علم غربی دست به تولید علم زدهاند و هرچه تولید میکنند تمدن غرب بیشتر
بهرهاش را میبرد و تنها کشوری که موفق بوده تا حرفهای متفاوتی نسبت به پارادایم
علم غربی بزند، جمهوری اسلامی بوده است و همینکه درمییابیم که مبنای علوم غربی به
درد ما نمیخورد و از نظر زیرساخت با زیرساخت فکری ما در تعارض است این توجه، ۵۰
درصد موضوع را حل میکند.
*** عمده رشتههای علومانسانی غرب، ماهیتی تثلیثی دارند/مونتسکیو نظریه
قوای سه گانه را از
عمده رشتههای علومانسانی غرب،
ماهیتی تثلیثی دارند، بررسی کارشناسی ما در سالهای اخیر این مبنای غیرتوحیدی را
در بسیاری رشتهها و حتی در علوم زیستی و پایه، نشان میدهد.
*تسنیم: طبق این بیان، به عنوان مثال نظریه قوای سهگانه مونتسکیو هم
ماهیت تثلیثی دارد؟ یعنی میتوان آن را در این قالب ارزیابی کرد؟
-عباسی: بله؛ همین مسئله در حقوق اساسی که نظریهپردازان غرب، متن آن
را منتشر کردند نیز وجود دارد، مونتسکیو نظریه قوای سهگانه را ارائه کرده و بر
اساس اینکه مذهبی بوده، از “پدر، پسر و روحالقدس” الگوبرداری کرده است، در واقع
نرمافزاری که امروز در مباحث مختلف از فلسفه تا مدیریت و اقتصاد و رشتههای متعدد
در جامعه پذیرفته شده، اساس و جوهرهاش در متد تثلیثی است.
وقتی که یک مسیحی صلیب میکشد، فرد
مسلمان با خود میگوید این کار شرک است، اما همین مسلمان وقتی در علم وارد میشود
رشته علمی او تثلیثی است. مثلا در زیستشناسی، داروین، اساس کارش را طبق “آرخیا،
باکتریا، یوکاریوتها” قرار میدهد که در نتیجه، وقتی ۳ مورد اساس حیات، تثلیثی
است کلا مبنای تئوری خلقت زیر سئوال میرود و این وجهی است که مقام معظم رهبری به
آن اشاره کردند که مبنای علوم انسانی غربی؛ مادی، غیرالهی و غیرتوحیدی است.
تنها نظامی که میتواند نرم افزاری با
مبنای الهی که صرفا مادی نبوده و بنمایه توحیدی داشته باشد را ارائه کرده و برای
تبیین آن، ترندگذاری و تعیین مسیر کرده، جمهوری اسلامی و رهبر معظم انقلاب است.
*تسنیم: این نرم افزار الهی و چند وجهی که اشاره کردید، چه چیزی را به
چالش میکشد؟
-عباسی: نظم جهانی در واقع، یک نظم نرمافزاری است که اولین چیزی را که
به چالش میکشد ۲۰۰ سال سیطره مدرنیته است.
مدرنیتهای که در حقیقت از سال ۱۸۰۰ و
عصر روشنگری و همزمان با طرح مسئله جامعه مدنی از سوی هگل، ایجاد شد، زمانی که در
۱۸۰۳، توماسجفرسون، منطقه لوئیزیانا را از ناپلئون بناپارت خرید و آمریکا در ۲۱۱
سال پیش یکپارچه شد.
از آن زمان و فضای بعد از انقلاب
فرانسه و عصر پساروشنگری تا امروز غرب مدام برای اداره جامعه جهانی، نرمافزار
بازتولید کرده، اما امروز، رو به افول میرود و روند پرشتاب تولید نرمافزار آن
کند و با رکود مواجه شده است در حالی که رقیب جدی آن قادر است به نیازهای روز پاسخ
دهد.
مهمترین مسئله در پاسخ به نیازهای
روز این است که دردهای روز را خوب تشخیص دهید و متوجه شوید که اقتصاد غربی چه
مشکلات اساسی و جوهری دارد. مثلا اقتصاد غربی اصالتا ذات ربوی دارد یعنی اساسا از
زمان “آدام اسمیت” به این سو، نگاه عمده متفکرین اقتصادی غربی، ربا بوده است،
چنانکه انگار نظریه پردازان غرب ربا را روبروی خود گذاشته و از آن طراحی ساختار
فکری و اقتصادی انجام دادهاند.
در ایران وقتی از شیوع ربا در نظام
اقتصادی جهانی میگوییم عوام فکر میکنند منظور ما بهره بانکها است، در حالی که
اقتصادی که پول بدون پشتوانه “فیات” و currency را به جای money تولید میکند در حقیقت ربای دولتی و سودخواری انجام میدهد. بنابراین
اقتصادی که جوهره مکاتب آن غیرالهی و مزموم و حرام است طبعا دیر یا زود متلاشی
خواهد شد.
همین مبانی در دیدگاههای فرهنگی هم
وجود دارد، والاستریت نه یک جنبش اقتصادی بلکه جنبشی فرهنگی و اجتماعی بود، در
حقیقت جهتگیری آن اشغال والاستریت بود، اما بر پلاکاردهای جنبش در شهرهای مختلف
کلمه Greed به معنی حرص و طمع نوشته درج و بر روی آن علامت ممنوع کشیده شده است و
وقتی به وبسایتهای جنبش مراجعه میکنید رنج این قشر از مفهوم فرهنگی Greed مشهود است.
اولیور استون در دو فیلم “والاستریت”
که یکی ۲۵ سال پیش و دومی سال ۲۰۱۰ بعد از مشکلات فروپاشی اقتصادی آمریکا ساخته شد
به زیبایی این مسئله جامعه غرب را به تصویر کشده است. در قسمت اول “وال استریت” یک
شخصیت بورسباز به نام ” کاکو” مشکلاتی به وجود آورده و به زندان میرود و بعد از
بیست سال از زندان آزاد میشود، قسمت دوم وال استریت هم ادامه زندگی همان
فرد است.
بنابراین؛ عملا جنبش اجتماعی مورد نظر
آمریکاییها در دوره اشغال والاستریت یک جنبش فرهنگی-اجتماعی بود، مسئله
حرص و طمع در ایران نیز در حال رشد است و متاسفانه تبلیغات رسانهای هم به آن دامن
میزند.
پس در حقیقت، مشکل اصلی و اساسی نظام
تمدنی غرب، اصالت دادن به طمع و حرص است که نظام اجتماعی را نابود میکند و موجب
طغیان ملتهای غربی میشود. بنابراین به نظر میرسد غیر از اینکه تئوریهای
اقتصادیشان با شکست مواجه شده تئوری های فرهنگی غرب نیز با چالش مواجه است.
مصاحبه تفصیلی استاد حسن عباسی درباره
تحول در نظم جهانی قسمت دوم
این نظام نوینی که آمریکائیها میگویند
این است، کاری کنند که همه دنیا آنطور که آنها میخواهند، فکر کنند و حقایق را
وارونه بفهمند. نظم نوینی که آمریکا در پی استقرار آن است، متضمن تحقیر ملتها و
بهمعنای امپراطوری بزرگی است که در رأس آن آمریکا و پس از آن قدرتهای غربی است.
بازگشت به جامعه جهانی ـ که آمریکا منادی آن است – بهمعنای پذیرش سلطه فرهنگ
غرب است.
این نکته مهمی بود که رهبر معظم
انقلاب در خصوص نظم نوین جهانی تأکید فرمودند؛ بر این اساس و طبق آنچه از این
نظریه استخراج میشود، نسخهپیچی آمریکایی برای جهان نهتنها از حیث قطببندی بلکه
در ابعاد هویتی، ماهیتی، ادبیات کنشگری در جهان و نیز از حیث کارکردی و ابزاری
مخدوش شده است. در حقیقت؛ سفارشات آمریکایی که در قالب هندسی
مخروطی شکل، با رأس و محوریت ایالات متحده برای بخشهای زیرین نظام بینالملل،
تقسیم کار میکرد، در دوره جدید، شکل مخروطی خود را به فضایی مسطح داده
و در نتیجه، سیاستگذاری برای روندهای جهانی، به این سمت و سو میرود که در سطحی
یکسان و بهآرامی میان ملتها مورد بررسی قرار گیرد. ملتها نیز اندک اندک
دریافتند که وابستگی به نمادهای هژمونی مانند سازمانهای بهاصطلاح بینالمللی
مانند صندوق جهانی پول و بانک جهانی، نهتنها در جهت رشد همهجانبه ملت اثر مثبتی
ندارد، بلکه این سازمانها در مواقع لزوم بهعنوان ابزار و بازوی سلطه جهانی عمل و
کشورهای وابسته را استثمار میکند.
این نکته نهتنها در اندیشه معاصر شرق
در دهه اخیر مورد تأکید قرار گرفته و آثار آن با ظهور قدرتهای بزرگ سیاسی و
اقتصادی مشهود است، که نظریه پردازان رئالیست آمریکایی نیز به این نکته اذعان
دارند. چنانکه “کیسینجر” کهنهکار در وال استریت ژورنال لب به اعتراف گشوده و میگوید:
«لیبی در جنگ داخلی است، شبهنظامیان بنیادگرا در حال بنا کردن خلافت در سوریه و
عراقاند و دموکراسی جوان افغانستان در آستانه فلج شدن قرار گرفته است و علاوه بر
اینها اختلافات با روسیه بار دیگر ظاهر شده و رابطه با چین هم به تبادل اتهام در
برابر عموم و همکاری تقسیم شده است. مفهوم نظمی که اساس انگارههای غربی بود با
بحران مواجه شده است«.
در همین راستا خبرگزاری تسنیم در
سلسله گزارشها و گفتوگوهای ویژه با کارشناسان روابط بینالملل به بررسی ابعاد
این پوستاندازی هندسه قدرت جهانی پرداخته است.
در ادامه این گفتوگوها،
دیدگاه دکتر حسن عباسی رئیس مرکز بررسیهای دکترینال و کارشناس مسائل
استراتژیک را پیرامون شکلگیری این تحول جویا شدیم.
مرکزی که عباسی آن را اداره میکند مرکز
بررسیهای دکترینال است که به طور تخصصی روی دکترینهای سطوح مختلف کشور و
حوزه بینالملل کار میکند و تنها مرکز تخصصی از این حیث در کشور و جهان اسلام است
که فعالیت آن شباهت زیادی به فعالیتهای “مرکز ترودوک” در ایالات متحده یا DCDC انگلستان دارد.
وظیفه این مرکز، آنگونه که عباسی میگوید
“تمرکز بر تبیین دکترینها در سطوح مختلف است که جهتگیری تبیین دکترینها به طیفهای
مختلف اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، امنیتی و اجتماعی برمیگردد و این حوزهها نیز در
سطوح مختلف مانند حوزههای ملتسازی، دولتسازی و نظام سازی بررسی میشود. پروژه
اصلی مرکز، “هرم جامعه هجری” است و تنها مرکزی است که به طور تخصصی در
خصوص جامعهسازی در هر ۴ سطح ملتسازی، دولتسازی، نظامسازی و ملکسازی فعالیت میکند.
افق واسط این مرکز سال ۱۴۱۴ و افق دور آن، ۱۴۴۴ است و از این حیث هم در آیندهشناسی
در کشور و جهان اسلام، تنها مرکز آیندهپژوهی در افقهای ۵۰ ساله محسوب میشود.”
عباسی معتقد است که “در فرایند نظم
جهانی در طول ۳۰۰۰ سال گذشته همیشه تقابل نظم غربی – شرقی وجود داشته است. مصداق
این امر، یک بار در دیدگاه هومر یا در تقابل امپراطوری ایران و روم وجود دارد، یک
بار در جنگهای صلیبی پدید میآید و در دوره جدید نیز در جنگهای شوروی و آمریکا
بروز میکند هم اکنون هم با کنار رفتن شوروی و یکپارچه شدن قدرت در جهان مدرن،
اسلام در این تقابل جایگزین شده است.
بخــــــــــش دوم از
مشروح این گفتوگو را از نظر میگذرانید:
*تسنیم: آقای دکتر عباسی؛ در ادامه
تحلیل مبحث تحول در نظم جهان، به نظر میرسد علاوه بر افول تئوریهای اقتصادی،
تئوریهای فرهنگی آمریکا نیز با چالش مواجه شده، که علائم آن در فروپاشی خانواده،
اصالت لذت و افول نرم افزار سکولاریسم کاملا مشهود است، دیدگاه شما در این خصوص
چیست؟
-عباسی: در سال ۱۳۷۲ کتابی در ایران
تحت عنوان “خارج از کنترل” مربوط به ” زیبیگنیو برژینسکی ” ترجمه شد که او در این
کتاب معتقد است که آمریکا در دهههای آینده، به دلیل “سکولاریسم عنان گسیخته” با
مشکل مواجه خواهد شد.
برژینسکی در کتاب خارج از کنترل،
مولفههای خارج از کنترل در مناسبات فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی آمریکا را
مورد بررسی قرار داده و هشدار میدهد که آمریکا هنوز قدرت یکهتاز است، اما مولفههای
قدرت آن در حال افول است و یکی از این موارد “سکولاریسم عنان گسیخته” است.
***نابودی برنامه آمریکا با نرمافزار
آمریکایی
برژینسکی میگوید سکولاریسم عنان
گسیخته یکی از مولفههای تضعیف ایالات متحده و یکی از عوامل نابودی آمریکا با نرمافزارهای
خود آمریکاست.
*تسنیم: این سکولاریسم عنان گسیخته
برژینسکی چه ابعادی دارد؟
-عباسی: سکولاریسم عنان گسیخته ابعاد
مختلفی مانند شیوع هدونیزم و اصالت لذت و فمینیسم افراطی در جنبش زنان
دارد.
در فمینیسم افراطی، زنان را از خانه
بیرون کشیده و به کارمند و کارگر صرف تبدیل کردند، بنابراین زنان در حالی که با
بار عاطفی زیاد از دوره میانسالی به بعد نیاز دارند که خانواده اطرافشان باشند تا
بازتاب مناسبات عاطفی خودشان را مشاهده کنند، این اتفاق برای آنها نمیافتد،
چنانکه یک خانم تا سن ۳۰ سالگی درس خوانده و دکترا میگیرد و بعد هم یک انظباط
کاری-اداری را پیگیری میکند و تازه در ۵۰ سالگی متوجه میشود که نیازهای عاطفی او
پاسخ داده نشده است و در نتیجه، افسردگی و یأس به سراغ جوامع غربی میآید که این
مسئله در حوزههای کلینیکی و پاراکلینیکی در غرب قابل مشاهده است.
این شرایط را که بررسی کنید میبینید
که این ایسمها از فمینیسم و سکولاریسم تا هدونیزم و به ویژه، ایندیویژوالیسم،
همگی امروز به نقاط گرهای و کور از مسیر خود رسیدهاند.
*تسنیم: در خصوص ظهور و
بروز Individualism منظور،
کاربرد فردگرایی در رد جمعیت است؟
***ویروس تفرد و تنهایی؛ یکی از ۱۳
مگاترند ۲۰۵۰
-عباسی: آنچه مدنظر است مفهوم تنهایی است، ایندیویژوالیسم (Individualism) به معنی تفرد و انگارهای که در فلسفه، تنهایی نامیده میشود، وقتی
بارز میشود که انسان احساس خلاء میکند. آیندهشناسان غرب مانند “ریچاردواتسون”
معتقدند که یکی از ۱۳ مگاترند اصلی در رابطه با سال ۲۰۵۰ که مصیبت محسوب میشود، ایندیویژوالیسم
و تفرد است. همه
فکر میکنند ایندیویژوالیسم در مقابل (Collectivism) و جمعگرایی است یعنی وقتی میگوییم فردیت، منظور این نیست که جمعیت
قبول نیست، بلکه منظور از Individuality ،
ویروسی به نام تنهایی است.
انسان، چنان در فردیت و مناسبات خود
غوطهور میشود که احساس میکند تنهاست و زیرپایش خالی شده و به هیچ کجا بند نیست
و در نسبت با دیگران، ُبعد عاطفی و معناگرایانه ندارد و در نسبت با خدا و
عالم غیب نیز، هیچ ارتباط موثری وجود ندارد.
**انسان ۲۰۵۰: دفترچه خدمات درمانی، حساب پس انداز، افسرده و منقطع
از معنا
شخص در افق آینده، یک دفترچه خدمات
درمانی، یک حساب پسانداز و سهامهایی در بورس دارد و یک عنوان رشته تخصصی و مدرک
که او را به جامعه معرفی میکند، به همراه مولفههایی که ماهیت اعتباری دارد و
هیچکدام از این مولفهها، برای نجات افراد جامعه ارزش کلیدی ندارد.
مصادیقی که ذیل عنوان فرسایش قدرت
جهانی آمریکا بیان شد، روز به روز بیشتر خود را نشان میدهد این چالشهایی که در
اوکراین، جنوب شرق آسیا و جنوب غرب آسیا (که غرب به آن خاورمیانه میگوید) مشاهده
شد در همین راستا است.
یکی از مصادیق نظم جهانی در ۱۰۰ سال
پیش خلق کلمه خاورمیانه (Middle East) به موازات کلمه خاورنزدیک و خاوردور است.
امروز دیگر خاورنزدیک و خاوردور معنی
ندارد اما در طول ۱۰ سال اخیر هرچه تلاش کردیم کلمه خاورمیانه از طریق رسانهها
بیان نشود، اما هنوز این کلمه به کار میرود، در حالی که اصلا امروز کلمهای به
نام خاورمیانه دیگر مفهومی ندارد، چون مربوط به نظم دوره فروپاشی امپراطوری عثمانی
و نظم قبل از جنگ جهانی دوم بود.
آنچه امروز اهمیت دارد این است که نظم
نوین جهانی، نظم نرمافزاری است که مبنای فکری عمیقی به نام اسلام آن را تولید
کرده و مبنای نظم جدید قرار میدهد، آمریکا متوجه این اهمیت شده و از ۲ زاویه به
جنگ با این نظم نرمافزاری آمده است تا آن را ناکام بگذارد، چون اگر همچنان بدیلی
برای حوزه نرم افزاری و ایدئولوژیک نداشته باشد، مجبور است از مبنای غربیها
استفاده کند به این معنا که، مادامی که نئولیبرالیسم بدیلی ندارد، بشر مجبور است
همان را استفاده کند اما وقتی الگوی جدید از حیث انگارههای نظام اجتماعی و الگوی
معیشت، سیاسی و فرهنگی رقم خورد، بشراز آن بهره میگیرد.
در حال حاضر در دانشگاههای متعدد
ایالات متحده درخصوص نظریه ولایت فقیه کار تخصصی انجام میشود، پایاننامههایشان
را به این مرکز میآورند و در این مرکز ما بررسی و راهنمایی میکنیم، بنابراین
امروزه الگوی حکومت مبتنی بر ولایت فقیه، از حیث ثبات بسیار بالا، عدم چالشپذیری
در جابجایی قدرت میان سیستمها و از حیث عدم واژگونگی، برای غرب بسیار جدی است و
در حوزه نظریات دموکراسی در حوزه سیاسی جایگاه ویژه دارد.
اینکه شما مشخص کنید که نظم موجود چه
اشکالات نرم افزاری اساسی دارد و خود را محکوم به اقتضائات نظم موجود نبینید این
خود، ۵۰ درصد مسیری است که باید طی شود و ۵۰ درصد باقیمانده، تلاشهایی است که
باید انجام دهید تا الگوی جایگزین را تولید کنید، اما عملا تنها کشوری که این
قابلیت را دارد، جمهوری اسلامی است.
در نشستهای تخصصی استادان دانشگاه
کشورهای غربی، شرقی و جهان اسلام، که به طور ویژه در دوره ۵۰ ماهه بیداری اسلامی
برگزار شد آنچه مطرح میشود این است که تنها جایی که در آن تلاش برای الگوی
جایگزین صورت میگیرد، نظام جمهوری اسلامی است، خود غرب اذعان دارد که تنها حوزهای
که جایگزین ایدئولوژی نئولیبرالیسم محسوب میشود، اسلام است و اسلامی که مبنای
تئوریک آن در ایران رقم میخورد.
*تسنیم: آمریکا از چه روشهایی تلاش
میکند تا در مقابل روند فرسایشی و ایدئولوژی جانشین بایستد؟
-عباسی: آمریکا از طریق جنگهای داخلی، دامن زدن به افراطگرایی،
بسط تروریسم و اصل تفرقه بینداز و حکومت کن، جهان اسلام را به خودش مشغول میکند
تا این کشورها به واسطه مشغولیت و جنگ داخلی دوره ثبات و آرامش به خود نبینند و
فرصت تفکر پیدا نکنند.
استثنائا جمهوری اسلامی این
فرصت را داشته تا در یک دوره ۲۵ ساله با آرامش نسبی، حلقههای فکری خود را شکل
داده و برخلاف افغانستان، پاکستان، مصر و یمن که مردم مجبور شدند دست به اسلحه
برده و جلوی افراطگرایی بایستند، ایران این فرصت را داشته تا زیرساختهای علمی و
فکری خود را کامل کند.
بعد از دوره صفویه در ۳۰۰ – ۴۰۰ سال
گذشته برای اولین بار، ایران یک جامعه علمی دارد و از سیطره علمی محدود به
یک حوزه علمی گسترده رسیده است و با ۴٫۵ میلیون دانشجو و بیش از ۷۰ هزار
استاد و ضریب تولید علم متنوع (که بخشی از آن عمدتا در پارادیم علم غربی است و
بخشی از آن نیز ماهیت انتقادی دارد) زمینه رشد و پویایی خود را فراهم کرده است.
برآورد آمریکا این است که نباید چنین
فرصتی به کشورهای اسلامی داد تا آنها با آرامش فکر کنند، ذیل این رویکرد، پدیدهای
مانند القاعده و بعد که نامش به داعش عوض میشود، با هدایت سرویس های اطلاعاتی
غربی و آمریکایی ۲ کارکرد اصلی دارد. اولا؛ این گروهها با رشد افراطگرایی، آن
جوامع را مشغول کرده و برهم بزنند تا فرصت تفکر از این کشورها گرفته شود و ثانیا
اینکه چهره اسلام را در جهان و در میان خود مسلمانان چنان مخدوش کنند که کسی از
تفکری که اینطور سر انسانها را میبُرد و رفتارهای متوحش از خود نشان میدهد
انتظار ارائه الگوی نرمافزاری برای اداره جهان نداشته باشد.
*تسنیم: طبق نظریه گرامشی هر هژمون
پادهژمون های خود را میسازد، از دیدگاه شما ایجاد داعش و گروههای تروریستی در
منطقه خاورمیانه در قالب پادهژمون سازی مصنوعی از سوی آمریکا تفسیر میشود؟
-عباسی: بله ، مدل مد نظرشان
جنگ های ۳۰ ساله اروپا است. چند صد سال پیش، بعد از عید “سنت بارسلونی” اتفاقی در
فرانسه افتاد که در آن، تعداد زیادی از پروتستانها توسط کاتولیکها کشته شدند و
این تعداد حدودا به ۸۰۰۰ نفر رسید که همگی در یک روز بعد از آن جشن کشته میشوند و
بعد از آن، جنگهای مذهبی ۳۰ ساله آغاز میشود که یک سر آن در آلمان و یک سر آن در
فرانسه بود و متن قاره اروپا را دربرگرفت، کشتار عظیمی میان کاتولیکها و پروتستانها
ایجاد شد و این تقابل زمینهای را ایجاد کرد که مردم چنان از این دو مذهب نفرت
پیدا کردند که زمینه برای سکولار شدن اروپا فراهم شد و مردم هر دو مذهب را نفی
کردند و کلا به الگوهای متفاوتی روی آوردند.
دلیل اینکه غرب بر تقابل شیعه و سنی
اصرار دارد و بر افراط دامن میزند این است که نه تنها در خارج جهان اسلام چهره
اسلام تخریب شود، بلکه در جهان اسلام هم مردم خسته شوند و مجموعا از دو مذهب اصلی
اسلامی دست بکشند و سراغ الگوهای سکولار بروند، لذا آمریکا معتقد است رقیب را باید
از درون تضعیف کند تا این رقیب، امکان ارائه نرمافزارش را از دست بدهد و طی ۱۰۰
سال، (همانطور که غرب حدود ۲۰۰ سال طول کشید تا به این سطح از تراز تمدنی برسد)،
جهان اسلام روی آرامش نبیند و ثانیا؛ با تکثیر مذاهب متعدد اهل سنت و شیعی، مدلهای
بومی هرکدام از این مذاهب را در کشور مربوطه، از حیث مدل اداره جامعه آن کشور رقم
بزند، بنابراین برای توقف نظم جدید، این اتفاقات را دامن میزند، در حالیکه بسیاری
از نخبگان کشورهای اسلامی متوجه این فرایند نیستند و در نتیجه، به اختلاف دامن میزنند
که این از فقدان بصیرت افراد ناشی میشود.
*** چین نمیتواند قدرت جهانی آینده
باشد
چین در حوزه علوم انسانی، علوم پایه و
هم در حوزه فنی یک کشور کپی کار است بنابراین نخواهد توانست قدرت آینده باشد و نظم
نوین جهانی را شکل دهد و همیشه یک بازیگر درجه دو و سه باقی خواهد ماند چون
کشور مولف نیست.
*تسنیم: در همین راستا میخواستیم
اشارهای هم به همگراییها و ائتلافهای نسل جدید داشته باشیم. چین، ایران،
روسیه، برزیل و هند و برخی کشورهای دیگر که در ابعادی باهم همگرایی دارند، به
عنوان ائتلاف شرقی چه نقشی ایفا میکنند و وضعیت متحدان آمریکا در این کارزار
چیست؟ مقرراتی که آمریکا به آن تکیه داده و سازمانهای بینالمللی که ذیل نفوذ
آمریکا فعال هستند، به طور جامع در چه وضعیتی هستند؟
-عباسی: یکی از مسائلی که خیلی
مطرح شده و در رسانه هم روی آن تاکید میشود این است که قدرت از غرب به شرق میرود
و منظور از شرق هم چین است.
*تسنیم: شما معتقدید که اینطور نیست…؟
-عباسی: بله با دلایل متعدد
معتقدم اینطور نیست؛ دلیل اصلی این است که چین اصولا قدرت تولید نرمافزار ندارد و
نمیتواند فکر تولید کند.
اولا؛ چین زبان خود را دارد که زبان
موءلفی در این حوزه نیست، ثانیا؛ چین رشدی پفکی و مبتنی بر کپی تکنولوژی دارد و
تکنولوژی او تکنولوژی مادر، بومی و انحصاری نیست و اقتصاد این کشور هم یک “اقتصاد
آنی” است که دلایل مختلفی دارد.
یکی از این دلایل، مشکلات جمعیتی است
که چین با آن روبروست، چون کشور چین در دورهای تک فرزندی را مبنا قرار داد و
متوجه خطرات آن نبود، مردم وقتی مشخص میشد که جنسیت فرزندشان دختر است، سقط میکردند.
در سال ۱۳۸۶ روزنامه الجزیرهای گزارشی در خصوص مشکلاتی که چین در این خصوص پیدا
خواهد کرد ارائه داد و بعد از آن، چین در این خصوص اقدام کرد و دستگاههای
سونوگرافی در این کشور محدود شد و اخیرا هم این کشور، تعدد فرزند را آزاد کرده چون
با یک بحران جمعیتی کلیدی از حیث جنسیتی روبروست. یعنی تعداد پسرهای چین از تعداد
دخترها خیلی زیادتر شده و رقم اختلاف بسیار بالاست که منجر به بحران جمعیتی شده
است. از سوی دیگر؛ چین برای شکوفایی اقتصاد خود منابع عظیمی مصرف میکند، همچنین
بحران هویت ایدئولوژیکی عمده ای در چین پدید آمده است، در نتیجه؛ هرچه این جامعه
لیبرالیزهتر میشود، فساد جدیتری شکل میگیرد.
از سوی دیگر؛ شبکههای مافیایی هم ذات
اقتصاد بخشهای خصوصی هستند، شهرام جزایری و بابک زنجانی نمونههایی هستند که در
الگوی اقتصادی گسترش بازار آزاد شکل میگیرند، مافیا از پدیدههای ذاتی ایدئولوژی
لیبرالیسم است و چین هرقدر بیشتر لیبرالیزه میشود مافیا در آن رشد میکند و به
عنوان مثال، این وضعیت در کره بسیار وخیمتر است.
*تسنیم: شما قائلید که هر چه جلوتر می
رود مافیای اقتصادی در چین بیشتر رشد میکند. مثل کشور ژاپن که در آنجا یاکوزا
بعنوان مافیا، عمل میکند و یا کره جنوبی که عملا دولت مرکزی اقتداری ندارد چون
بیشتر اقتدار دست کنسرسیومهای خارجی است و سهامها، شرکتهای چندملیتی و کمپانیها
که آنجا نفوذ دارند قدرت ملی کره را تضعیف کردهاند. همین وضعیت برای چین پیش میآید؟
-عباسی: بله؛ اگر پیشگیری نکنند،
همین وضعیت هم در افق ۲۰ سال آینده برای چین قابل پیش بینی است، از طرفی حجم
سرمایههایی که از غرب به سمت شرق میرود بیشتر به چین گسیل شده و چین درها را باز
کرده و این مشکلاتی برای چین ایجاد میکند. بنابراین چین از دیدگاه ما ابرقدرت
آینده نخواهد بود چون کف مباحث آینده شناسی ۲۵ سال است و در ۱۰ یا ۱۵ سال آینده
چین و هند مشکلات عدیدهای از این بابت خواهند داشت.
*تسنیم: خوب با این وصف این حجم
همکاری اقتصادی و سرمایهگذاری فیمابین چین و ایران چه توجیهی برای اقتصاد ما
دارد؟ با این تعریف، ظاهرا صدمات این روند ممکن است گریبان ایران را هم بگیرد؟
-عباسی: بله؛ تمرکز استراتژیک از
دیدگاه من بسیار اشتباه است که ما تخممرغهای خود را در یک سبد بگذاریم؛ سبد غرب،
چین، روسیه… باید مراقبت کرد.
*تسنیم: خوب چین ابزارهایی هم در
سازمانهای بین المللی مانند شورای امنیت سازمان ملل دارد…
-عباسی: باید در حد ظرفیت تعامل
و منفعتی که میتوانیم با این کشورها داشته باشیم روی این کشورها حساب کنیم نه اینکه
تعامل ما صفر و صدی باشد.
***غرب اصرار دارد همین نئولیبرالیسم
را وصله پینه و مجددا ارائه کند/لباس سال نو بر تن نئولیبرالیسم
*تسنیم: الان درخصوص بحران سوریه به
عنوان بازوی استراتژیک جمهوری اسلامی ایران، به عنوان مثال، چین و روسیه در شورای
امنیت سه چهار بار قطعنامهها را وتو کردند…
-عباسی: بله؛ اما آنها کمک کردند
و کمکی که انجام دادند به تبع این بود که در جاهای مختلفی ما به آنها کمک کردیم.
اما اینکه انعقاد پیمان استراتژیک جامع با روسیه و چین غلط است، همانطور که پیمان
استراتژیک ما با اروپا و آمریکا غلط است. بنابراین پیمانها و اتحادهای ما با این
کشورها، باید تاکتیکی و نهایتا عملیاتی باشد و نباید به مرحله استراتژیک برسد.
نکته کلیدی بعدی اینکه اساسا در
جابجایی قدرت آینده این مهم است که چه کسی ایدئولوژی آینده را تولید میکند و کدام
کشور به جای نئولیبرالیسم حرف جدیدی ارائه میکند. بیتردید؛ چین، هند، برزیل،
آفریقای جنوبی، روسیه و ژاپن نرم افزار جدیدی برای ارائه ندارند این اصلا نیازی به
سند و مدرک ندارد و با شناخت سطحی هم قابل مشاهده است، اتحادیه اروپا هم که اصرار
جدی دارد تا همین نئولیبرالیسم را وصله و پینه و مجددا ارائه کنند.
*تسنیم: شکلگیری نظم جدید و پوشاندن
لباس سال نو بر تن نئولیبرالیسم…
-عباسی: دقیقا همین طور است، سعی
میکنند تا نئولیبرالیسم را دوباره در یک قالب جدید به کار ببرند، مدلی که از زمان
مارکس در ۱۵۰ سال گذشته استفاده کردهاند، مفهوم معروف “به سر عقل آمدن
کاپیتالیزم” (The reason of Capitalism) است یعنی نگاه میکنند منتقدین
بیرونی چه میگویند و در همان راستا اشکالات خود را رصد کرده و آن را اصلاح میکنند.
چنانکه مارکس مشکلات کاپیتالیزم و سرمایه داری را بیان کرد و غرب نیز در دوره ۱۰۰
ساله نظام خود را در جهت سلطه اصلاح کردند، در فرانسه بحث هایی به عنوان “به سر
عقل آمدن سرمایهداری” در گرفت و حتی در ایران هم، شریعتی ناظر بر همین مباحث که
در فرانسه مطرح بود در حسینیه ارشاد سخنرانی کرد که به کتابی به نام “به سرعقلآمدن
سرمایهداری” تبدیل شد. این روشی است خوداصلاحی لیبرالیسم و کاپیتالیزم است که خود
را در معرض نقد گذاشته و از زاویه نگاه بیرونی خود را اصلاح میکنند.
تنها جایی که الگوی جایگزین را دنبال
می کند جهان اسلام است…
*تسنیم: این الگوی جایگزین را می
توانیم در حوزه اندیشه و استراتژی محور مقاومت که ایران آن را بنیان گذاشت
بررسی کنیم؟
-عباسی: بله، در حوزه عینی محور
مقاومت را مشاهده میکنیم و در حوزه نرم افزاری هم که ایران مبدع این ماجرا است.
بنابراین در مورد این سئوال شما که “اتحادیههایی مانند پیمان شانگهای و BRICS چه جایگاهی خواهند داشت؟” من معتقدم در
نظم جهانی آینده، جایگاه این ائتلافها جایگاه تاکتیکی است و ثقل استراتژیکی پیدا
نمیکنند و هیچگاه پیمان شانگهای ماهیتی به عنوان ماهیت مقابل و رقیب مقتدر در
برابر ناتو نخواهد یافت و یا پیمان بریکس وزن و ثقلی به اندازه وزن صندوق بین
المللی پول پیدا نخواهد کرد چون وزن صندوق بین المللی پول نه به خاطر عنوان صندوق
بین المللی پول است، بلکه به خاطر این است که دلار را در جهان پشتیبانی میکند.
پول چین و روسیه، روبل و یوآن است که
این موقعیت را در جهان ندارند و ذیل پیمانهای پولی دو جانبه عمل میکنند،
اما خوب، همین وحدت تلاشها روز به روز سطح استراتژیکی تمدن غرب و آمریکا را تضعیف
میکند.
در افق سال ۲۰۳۵ یعنی ۱۴۱۴ جمعیت کره
زمین از مرز ۸٫۵ میلیارد نفر عبور کرده و این یعنی کاهش غذا، انرژی، آب، شرایط
زیست محیطی و ایجاد جنگ های پیچیده آینده که جنگهای اتمی، سایبرنتیک و
میکروبی هستند؛ با این احتساب، گلوبال ریسک و مخاطرات جهانی عمیقی وجود دارد
که در نظم نوین جهانی لحاظ کردن خود آنها نیز حائز اهمیت است، به این معنا که کدام
کشور در نظم نوین جهانی تاثیرگذارتر است؟ کشوری که بهتر بتواند از مخاطرات جهانی
عبور کند.
کاهش جمعیت، فقدان نرمافزار و انسجام
ملی، مشکلات زیست محیطی و آب و هوا و در نتیجه، اجبار به جابجایی جمعیت در برخی
کشورهای قدرتمند، نشان میدهد که اصولا در نظم نوین جهانی بسیاری از کشورهایی که
هماکنون صاحب قدرت هستند، در آن دوره بنیهشان تضعیف خواهد شد. بسیاری از اینها
در ترندگذاریها آمده است، یعنی شما با مراجعه به ترندگذاریDCDC (مرکز دکترین، مفاهیم و توسعه در انگلیس)
یا ترودوک (فرماندهی آموزش و آموزه در ایالات متحده) یا دیدگاههای واتسون، یا در
حوزه سایبر نیز به مرکز “ترندوان” (در کشور آلمان مستقر است) که آیندهشناسیهای
مبتنی بر سایبر انجام میدهد، درک میکنید که مخاطرات آینده جدی است.
*تسنیم: این مخاطرات، مخاطرات اندیشهای
و روانی را نیز دربر میگیرد؟
-عباسی: شاید جالب باشد که یکی
از بیماریهای بسیار شایع ۵۰ سال آینده، بیماری اضطراب است که درمان خاصی ندارد و
حتی به مراتب از پیری خطر جدیتری است. طبق بررسیهای آیندهپژوهی، در افق ۴۰ سال
آینده مفهوم روستا در جهان، کمیاب میشود و شهرنشینی به یک پدیده عام تبدیل میشود،
مگاسیتیها و ابرشهرهای بالای ۳۰ میلیون نفر گسترش پیدا میکند، شما در ترافیک
تهران ۱۰ میلیونی سرسام میگیرید وای به اینکه تهران ۳۰ میلیون نفری شود.
بنابراین کشورهایی که از هم اکنون
برنامههایی برای این آینده دارند، در نظم آینده جهان حرف جدی برای گفتن خواهند
داشت و نظم جهان نظمی نرمافزاری است از این حیث که؛ چه باید کرد؟ و چگونه باید
بود؟
*تسنیم: معتقدید کشورهایی که مباحث آینده شناسی و آیندهپژوهی به
صورت جدی و تخصصی در آنها دنبال میشود موفقتر خواهند بود؟
-عباسی: کشورهایی که آیندهپژوهی
دارند و تعین جهت مناسب و ترندگذاری مطلوب انجام میدهند…
*تسنیم: خب آمریکا کشوری است که در
این عرصه پیشرو است…
-عباسی: اما مشکل اصلی در مکاتب
آینده شناسی غربی و آمریکایی این است که اصولا ترندها را از وضع موجود آغاز میکنند
و پیامدهای همین وضع موجود را بررسی میکنند، اما قدرت تبیین الگوهای تراز را برای
تبیین وضع مطلوب ندارند.
الگوی مورد نظر قرآن، اسلام و رهبر
معظم انقلاب در آیندهپژوهی این است که ابتدا وضع موجود را نمیبینند، بلکه وضع
مطلوب را تعریف میکنند، مبتنی بر اینکه باید به چه چیزی برسیم، سپس در مهندسی
معکوس مشخص میکند که در این نقطه که هستیم، نسبت به وضع مطلوب چقدر فاصله داریم و
در نهایت، ترندگذاری دو سویه انجام میگیرد.
به این معنا که مشخص میشود وضع مطلوب
مناسب و وضع مطلوب نامناسب چیست و گام سوم این است که بین وضع نامطلوب و وضع مطلوب
گام بندی میشود در مدیریت استراتژیک معین میشود که در نظر است که ظرف چند بازه
به این برنامه برسید، این نکات در مباحث مقام معظم رهبری خیلی طنین انداز است.
رهبر معظم انقلاب در دیدار دو سه سال
پیش مسئولان آموزش و پرورش فرمودند “تعریف انسان تراز چه شد؟” به این
معنی که الگوی کنونی، الگوی مطلوبی نیست و باید انسان تراز را تعریف کنید، انسانی
که الان در آموزش و پرورش ما تربیت میشود وضع موجود است، بنابراین باید وضع موجود
را گرفته و وضع مطلوب را مشخص کرده و سپس به انسان تراز برسید.
هیچ وقت در غرب انسان تراز تعریف نشده
است، آنچه در مورد انسان شناسی طرح میشود آخرین دیدگاههای “ژان فرانسوا
دورتیه” (Jean-Francois dortier) است که میگوید “انسان حیوان شگفتانگیز
است”، قبل از آن نیز فروید میگوید که “انسان حیوان غیرقابل اعتماد است” بعد از
فروید و دو قرن بعد از جنگ جهانی دوم دیدگاه ” ویلهلم ریچ ” مطرح شد که “انسان
حیوان خودشکوفا است”. بنابراین الگوی انسان تراز غربی همین انسان بورژوا است که میشناسید…
تسنیم: آقای دکتر، جلوتر میخواهیم به
وظیفه جمهوری اسلامی در روند نظم جدید اشاره کنیم، ما بهترین تعاریف را از انسان
کامل و مباحث انسانشناسی در قرآن و اسلام داریم، آیا این ناشی از کوتاهی و قصور
نظریهپردازان مسلمان ایران نیست که این مبانی را به روشنی و در قالبهای مختلف
تبیین نکرده و بخوبی به جامعه جهانی معرفی نمیکنند؟
-عباسی: بله احسنت؛ به نکته خوبی
اشاره کردید، دقیقا همین طور است اما ۳۵ سال وقت زیادی نیست. جمهوری اسلامی ۳۵ سال
فرصت داشته تا طی آزمون و خطا مشخص کند که این روند در کجاست و چه چیزی برای نظام
و گفتمان انقلاب اسلامی مطلوب نیست. مهم ترین دعوایی که در فضای روشنفکری در
جمهوری اسلامی میان نخبگان جامعه دانشگاهی و حوزوی و غیره ما وجود دارد این است که
ما چه چیزی را نمیخواهیم و چه چیزی را میخواهیم.
همانطور که اشاره کردید اینکه این
الگو هنوز به خوبی به جهان معرفی نشده ناشی از کمکاری خواص و نخبگان ما بوده است.
البته رهبری در ادامه همان مبحث در پاراگراف بعدی اشاره کردند که “غیر از حرکت
رسمی شورای عالی انقلاب فرهنگی، حرکت خودجوشی هم توسط هستههای متعدد شروع شده و
انشالله نتایج پرباری خواهد داشت و این حرکت ها باید به یکدیگر وصل شود”، لذا
مشاهده میکنیم که این حرکت ها شروع شده است و طبیعتا در کمتر از ۱۰ سال آینده
نتایج پربار این موضوع را خواهیم دید.
قرآن و ۱۴ معصوم علیهماالسلام این جهتگیریها
را مشخص کردند، امام راحل نیز در دهه اول انقلاب خیلی از ترندها و فرانمای روندها
را برای ما مشخص کردند و در طول ۲۵ سال گذشته نیز شخص رهبری، هوشمندانه این
نکات را در حوزههای مختلف مشخص کردند، پس نقشه راه معلوم است، هر کدام از این
محورهای نقشه راه یک تلاش ۱۰ یا ۲۰ ساله نیاز داشت که برخی از آنها ۵ سال است
انجام شده، برخی از آنها تازه آغاز شده و برخی نیز در مراحل پایانی است و برخی هم
تمام شده است.
بالاخره حدود ۱۴۰۰ زیرسیستم و فعالیت
در کل حوزه نظامسازی وجود دارد. بحث نظام سازی در ایران رسما در سال ۱۳۹۰ شروع
شده است، در روز ۱۷ شهریور ۱۳۹۰ رهبر انقلاب در دیدار خبرگان، مبحث فقه
استدلالی که پایه حرکت شیعه از دوره بعد از امام صادق (ع) به این سو تا شکلگیری
انقلاب بوده و اینکه امام راحل چطور با فقه استدلالی انقلاب اسلامی را رقم زد
تبیین کردند و اشاره کردند که ما در کجا با مشکل مواجه هستیم. ایشان یک مثال هم
بیشتر در این مورد نزدهاند و آن موضوع بانکداری اسلامی و بدون ربا است که نخبگان
حوزه و دانشگاه ما باید کارهایی را در این مورد شروع و پیگیری کنند.
بحث نظامسازی یعنی همان ۱۴۰ سیستم و
بسط آن در ۱۴۰۰ زیرسیستم که در تاریخ ۱۳۹۰ شروع شد و رهبر معظم انقلاب تقریبا یک
ماه بعد در دانشگاه کرمانشاه، به طور مبسوط به موضوع نظامسازی اشاره کردند. ایشان
به نگاه آداماسمیت که به دست نامرئی بازار میرسد اشاره کردند که ما بعدا آن را
مبنای مطالعاتی قرار دادیم. در نظریه آدام اسمیت بازار را “خدا” میپندارد که دست
نامرئی آن، تعادل عرضه و تقاضا را رقم میزند اما این نظریه امروز به چالش کشیده
شده است و ادعای آدام اسمیت زیر سئوال رفته است، در قرآن یک نظریه مبنا در این
خصوص وجود دارد مبتنی بر اینکه مفهوم “یدالله فوق ایدیهم” میتواند جایگزین این
نظریات اقتصادی غرب شود.
در کرسی نظریهپردازی سال گذشته در
رابطه با این مسئله، ما چند جلسه موضوع را به صورت تطبیقی از متون فقهی و تفسیری
از مفسرین گذشته و موجود استخراج کردیم و همچنین از بیان فقهای پیشین و حال
استفاده و دیدگاهی که ۲۰۰ سال پیش توسط آدام اسمیت مطرح شد را مطالعه کردیم. بررسی
کردیم ۲ که اصلاً الگوی جایگزین برای بازار باید چه الگویی باشد و این
الگو در متون روایی، فقهی و تفسیری ما چه جایگاهی دارد؟ و در این راستا مباحث
مبسوطی استخراج میشود.
واقعیت این است که همانطور که شما
اشاره کردید ما کم کاری کردیم…
*تسنیم: تصور می کنم در مورد نظام
سازی که رهبر انقلاب هم به آن تاکید دارند، قبل از نظام سازی جایگاه شناسایی باید
یک باکس مشخصی داشته باشد، اما ما به شناسایی وضع موجود به حد کفایت ورود نداشتیم،
یعنی هماکنون در فضای دشمنشناسی که منتج به زیرساخت نظامسازی میشود هنوز به
غنای کافی نرسیدهایم…
-عباسی: چون ما باید مطالعات
تطبیقی را در این حوزه ها انجام دهیم لذا امکان نداشت که به کلگرایی برسیم و از
یک سطح کلی شروع کنیم و هرکس باید در حیطه تخصصی خودش حوزه متبوع خود را به چالش و
نقد بکشد تاپیشرفت حاصل شود. در این حوزه بالغ بر ۸۰ درصد کار انجام شده است و در
هر یک از حوزهها ما متخصصان و نخبگانی داریم که در حیطه خود منتقد غرب هستند، به
جرات میتوان گفت که ما امروز در ۲۰۰ تا ۲۵۰ حوزه تخصصی نخبگانی داریم که در حیطه
خود کاملا منتقد غرب هستند…
*تسنیم: از دید شما با توجه به تعدد
مراکز و اندیشکده ها و بنیادهای اندیشهای که در آمریکا و غرب وجود دارد؛ ما
به حد کافی پژوهشکده و مراکز پژوهشی داریم درخصوص این موضوع کار کنند؟
-عباسی: بله در مطالعه گستردهای
که انجام دادیم آمار ۱۰ سال پیش ما این است که آنها نزدیک به ۲۵۰۰ مرکز و اندیشکده
دارند. ولی واقعیت این است که جبهه باطل، کار فربه و انبوه میکند اما طبعا عمقی
نخواهد یافت چون بر اساس قوانین الهی و خداوند نیست یعنی در دوره طولانی دوام
ندارد، اما اگر به سمت انگارههای اسلامی برویم با وقت مختصر و امکانات اندک هم
نتایج عمدهای حاصل میشود، چون خداوند فرموده که به جبهه حق برکت میدهد، لذا در
جبهه حق، شما میتوانید با تعدد کمتر به نتیجه برسید.
در نبرد ۵۱ روزه غزه شاهد بودیم در
سراسر جهان مردم در دفاع از مردم غزه راهپیمایی کردند چون شیوه عمل مقاومت اسلامی
به گونهای بود که با زبان فطرت با مردم دنیا صحبت کرد، اما اسرائیل بر ضد فطرت
الهی عمل کرد. وقتی به زبان فطرت حرف زدید، حد و مرز و تمدن و فرهنگی نمیشناسد و
برد بسیار بالایی دارد.
تمدن غرب فقط بلد است به زبان غریزه
صحبت کند، یعنی خشم، غضب وشهوت، نگاه اسلامی مناسب این است که به زبان فطرت صحبت
کنیم با وجود اینکه رسانههای جهان در اختیار صهیونیستها و غلبه رسانهای با آنها
بود اما رژیم صهیونیستی، آمریکا و اروپا جنگ تابستان امسال را در غزه باختند. با
این همه فضای سایبر، روزنامه و مجله چرا باختند؟ چون نمیتوانستند جلوی عمل نرمافزاری
که مقاومت اسلامی به زبان فطرت داشت بگیرند. چه نیرویی به اینها زبان فطرت را یاد
داد؟ جمهوری اسلامی بود این زبان فطرت را یاد داد، جمهوری اسلامی بود که هم به
مقاومت اسلامی لبنان در نبرد ۳۳ روزه و هم به مقاومت اسلامی فلسطین در نبرد ۵۱
روزه، یاد داد که چگونه به زبان فطرت با جهان حرف بزند.
اینها نمونههایی است که گفتمان
انقلابی در صحنه عملیاتی داشته و یکی از نمونههای بارز آن خود پدیده انقلاب
اسلامی است، میزان مطالعات کارشناسی و عمیقی که در ایران در حوزه فروپاشی اقتصاد
غرب صورت میگیرد، با پیچیدهترین مطالعاتی که خودشان در خصوص اینکه چرا دارند
دچار اضمحلال اقتصادی میشوند انجام میدهند برابری میکند، نه از حیث کمیت و
میزان بودجهای که پشت این کار گذاشته شده، بلکه از حیث کیفیت، چون ما بر اساس
الگوهای قرآنی و روایی مسیرهای میانبری رفتیم.
امام ره در سال ۱۳۶۳ و در دیدار با
مسئولان کشاورزی و بانک تاکید کردند که “پول نباید با پول کار کند” ، ایشان میگوید
اگر سیستم ربوی بود جمهوری ما اسلامینیست۱. غربیها در پیچیدهترین مطالعات
خود تازه به این رسیدهاند که مکتب پولی و شیکاگو مشکلات عظیمی دارد و پول نباید
با پول کار کند. در حالی که امام (ره) این مطلب را بسیار ساده مطرح کردند و حکم
کردند که پول نباید با پول کار کند. تازه “راس اشکرافت” و “مایک ملونی” در غرب به این رسیدهاند که پول نباید با پول کار
کند، تحقیقاتشان در سال ۱۹۸۶ نشان میدهد که ۴۲ درصد درآمد در آمریکا از طریق سفتهبازی
و پول گذاشتن در بورس و بانک ایجاد میشود.
این رقم در سال ۲۰۱۰ به رقمی بالغ بر
۶۰ درصد میرسد، خوب وقتی ۶۰ درصد درآمد مردم یک جامعه از طریق بازی با پول ایجاد
شد، تولید در آن جامعه معنی ندارد. امام به زبانی بسیار ساده در ادامه این حکم
تاکید میکند اگر اینطور شد که مردم با پول کار کنند، دیگر دست به تولید نمیزنند
یعنی بسیار ساده حرفی را میزند که تازه در دانشگاه MIT و دانشگاه Harvard متخصصین به این رسیدهاند که اینکه پول
با پول کار کند در فرمول اقتصادی اشکال دارد.
جنبش والاستریت نمونه مشخص همین
فرمول است، در مورد جنبش والاستریت فیلمی ساختند به نام “تهاجم به والاستریت” (Assault on wall street)، نقش اول این فیلم کسی است که پول جابجا میکند
و به علت بیماری همسرش از خدمات درمانی استفاده میکند، پولی را در بورس سرمایهگذاری
کرده که آن را میگیرد و نهایتا طوری میشود که خانهاش را از دست میدهد و همسرش
خودکشی میکند و تنها راهی که میماند این است که میخواهد انتقامش را از والاستریت
بگیرد، اسلحه میخرد و از خانه آواره شده و به والاستریت حمله میکند و در این
خیابان سگکشی راه میاندازد و قلع و قمع میکند. وقتی که پایین میآید دوستان
پلیس او که قبلا با او بودند، را میبینند و ردش میکنند که برود. یعنی علاجی که
هالیوود برای کار کردن پول با پول پیدا می کند این است که یکی راه بیفتد و خشم خود
را با حمله به وال استریت خالی کند که عید امسال هم از تلویزیون ایران پخش شد.
*تسنیم: با این تعریف، یعنی اساسا غرب
در فهم مسائل خود دچار ناآگاهی است؟ بنابراین در خصوص اینکه اشاره کردید در
ترندگذاری غرب، ترندهای خود را از وضع موجود آغاز میکنند، آنها در این خصوص هم
دچار نقصان متدیک هستند؟
-عباسی: صحیح است، در چنین فضایی، مسئله اساسی این است که فهم
مشکلات وضع موجود ۵۰ درصد راه است.
شما ببینید، ما در نظام بهداشت و
درمان امروز می دانیم که سیستم بهداشت و درمان جهان صرفا سیستمی داروینیستی است.
یعنی فقط به جسد انسان توجه میکند، به روح انسان توجه ندارد در حالی که قرآن
انگاره مبنایی و ماورایی برای این دارد.
مشاهده میکنید در حسابداری که پایه
ریزی کردهاند، فقط مناسبات و محاسبات مادی مدنظر است، اما در شیوه حسابداری که در
قرآن مطرح شده است رسما اشاره شده که شما جدای از منفعت و ضرر دنیوی، فلاح و خسارت
اخروی هم دارید. “انالانسان لفی خسر…” ، خسران عمدتا ناظر به آخرت است و جامعهای
که نگاه آخرتگرا دارد این متغیر را میبیند و دنبال رستگاری است. ممکن است کسی در
دنیا منفعت ببرد، اما در آخرت دچار خسارت میشود. ما متغیرهایی در اندیشه قرآنی
داریم که اینها اگر در غرب هم استفاده میشد، مدلهای فرهنگی، اقتصادی و سیاسی غرب
دچار این مشکلات نمیشد . حسب ظاهر برخی سود می برند و ضرر دنیوی ندارند، اما در
آخرت دچار میشوند، برخی در دنیا ضرر میکنند اما در آخرت به رستگاری میرسند این
دیدگاه در غرب دیدگاهی مغفول است و مغفول نیز خواهد ماند.
*تسنیم: خب چطور میشود ما به گونهای
سیستم منفعتی و تئوریهای اقتصادی یا تئوریهای منافع ملی و امنیت ملی که غرب رقم
میزند را تفسیر کنیم تا فرای منفعت دنیوی، رستگاری را برای جامعه داشته باشیم؟
-عباسی: اینجاست که راه بر خیلی از
اقدامات بسته میشود. ما این متغیرها را در وضع مطلوب در تئوریهای آیندهشناسی
قرآنی و در دیدگاههای رهبر انقلاب و امام راحل الی ماشاالله داریم.
الان هرکدام از مراکز اصلی غرب نهایتا
۱۳ مگاترند دارند، در نگاه DCDC و
دیدگاه واتسون این نقطه گذاریها ۱۳ مورد است و در نگاه مرکز “ترندوان” نیز (در
اروپا مهمترین مرکز تحقیقات استراتژیک، مرکز تحقیقات استراتژیک رسانه تحت عنوان
«ترندوان» است) ۱۳ مورد است ، اما در دوره امام راحل
از ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۸ که ایشان رحلت کردند ما بیش از ۱۰۰ مورد ترند کلیدی در نگاه ایشان
داریم و در ۲۵ ساله زعامت مقام معظم رهبری تعداد ترندهایی که ایشان برای اصلاح
جامعه ایرانی و حرکت جهانی مشخص کردند، عدد بسیار بسیار زیادی را شامل میشود.
در واقع عملا میتوان گفت معماری نظم
نوین آینده جهان و معماری مناسبات تمدنی آینده را رهبران ایران رقم زدند، اما ضعف
در کجاست؟ همان اشاره شماست که چرا ما مبانی خود را تئوریزه و معرفی نکردهایم؟ تا
انگارههای امروزی که این بزرگان اشاره کردند را بگیریم از مسیر قرآن و روایات
مشخص و بارز کنیم و وقتی رهبر انقلاب میگویند انسان و جامعه و اقتصاد تراز چه شد؟
ما مواد خام آن را از متون پایهمان گرفته باشیم و امروزی کنیم، این کار نیاز به
وحدت تلاشها دارد.
البته دوستان و بزرگان زحمت زیادی هم
کشیدهاند، من به آینده بسیار امیدوارم چون روز به روز تاثیرگذاری نئولیبرالیسم
کاهش مییابد و قدرت نرمافزاری اسلام از حیث نقد وضع موجود، عموما در جهان و
خصوصا در داخل کشور بیشتر میشود و سپس تبیین جایگزین به خوبی صورت میگیرد.
*تسنیم: مهمترین وظیفه جمهوری اسلامی
در چالش گفتمانی جاری در عرصه سیاست جهانی چیست؟
-عباسی: مهمترین نقش ایران این
است که گفتمان غالب را به چالش بکشد. یک گفتمان غالب در نظم جهانی وجود دارد که میگوید
اصالت با غرب است، خیلی از کشورها از جمله ترکیه و عربستان، این نظم و هژمونی
آمریکا را پذیرفتهاند و از حیث نرم افزار و سخت افزار خود را بعنوان اقمار آمریکا
تعریف میکنند.
نظم دیگری در حال شکلگیری است که
تلاش میشود کشورهایی مانند روسیه، چین، هند و برزیل و کشورهای دیگر در ساختار
نظام ژئوپلتیکی تغییراتی را ایجاد کرده و از طریق پیمانهای دو و چندجانبه نظم
موجود را به چالش بکشند اما وزن، ثقل و اراده لازم را ندارند تا سیستم جایگزین را
ایجاد کنند. فراموش نکنید شوروی یک نرم افزار خاص خود را داشت به نام “مارکسیسم” و
یک کشور مارکسیستی-سوسیالیستی بود، غرب و آمریکا لیبرالیستی و کاپیتالیستی بودند،
اما این کشورهایی که نام بردیم میخواهند هم لیبرال باشند و هم سرمایهگرا و
کاپیتالیست و ضمنا، غیرآمریکایی هم باشند، خب این کار را خیلی مشکل میکند، یعنی
در زمین خود دارند با قواعد آمریکا بازی میکنند. عملا پیمان هایی که به عنوان
قدرتهای منطقهای و نوظهور منعقد میکنند، ماهیت تاکتیکی دارد، چرا که نرم
افزارشان از خودشان نیست.
بنابراین در مقابل آن قطب غالب یعنی
ایالات متحده و کشورهای اقماری آن، قدرتهای نوظهوری هستند که سعی دارند بایستند
اما به جهت فقدان نرم افزار، هر چه جدا میشوند، به دلیل وابستگی ناخودآگاه به نرمافزار
لیبرالیستی و کاپیتالیستی، در باتلاق فرو میروند.
پارادیم سوم و قطب سوم، به تعبیر شما
همان “قطب مقاومت” است. این قطب با سازوکارهایی که دارد در مقابل نظم سختافزاری و
نرم افزاری غرب ایستادگی میکند و به جهت جوهره نرمافزاری این مقاومت، طبعا
موفقیت بیشتری به دست میآورد، اولین کارکرد مقاومت این است که اعتماد به نفس را
به ملتهای غیرمسلمان نیز سرایت میدهد.
سخنانی که اخیرا رئیسجمهور ونزوئلا
در زمان افتتاح شهرکهایی که ایران در آنجا ساخته، عنوان کرد بر این محور استوار
بود که ایران ۳۵ سال در تحریم است اما طوری رشد کرده که در بسیاری حوزهها دست به
صادرات نرمافزار و سختافزار زدند. این خودباوری دیگر کشورها را نیز ترغیب میکند
تا مقابل نظم مسلط بایستند و این یکی از کارکردهای این گفتمان است.
از نان شب برای جمهوری اسلامی واجبتر
این است که، ایران سیستم عامل موردنظر خود را برای اداره آینده جهان تبیین و معرفی
کند، “رادنی شکسپیر” (Rodney Shakespeare) که چند ماه پیش به ایران آمده بود در
تلویزیون ایران گفت که “اگر ایران بتواند الگوی معیشت مدنظر خود را به جهان معرفی
کند، گزاره صدور انقلاب خود را کامل کرده است”. بنابراین تنها گزینهای که ایران
برای شتاب دادن به شکلدهی نظم جدید دارد این است که از حیث نرمافزاری، “چه باید
کرد؟” را برای جهان تبیین کند. تبیین این “چه باید کرد؟” در فناوری فضانوردی بومی
نیست، چون غرب ۶۰ سال قبل از ما به فضا رفتند، در برد موشکهای بالستیک نیست چون
غرب ۵۰ سال قبل از ما موشک قارهپیما ساختند، در تولید انرژی اتمی نیست چون غرب ۶۰
سال پیش قبل از اینکه انرژی اتمی صلحآمیز تولید کنند در هیروشیما و ناکازاکی بمب
منفجر کردند، در خیلی از گزارهها مانند سلول بنیادین هم نیست، اینها همه
ارزشمندند اما راههایی است که دیگر کشورها رفتند و ما تازه داریم از آن عبور میکنیم
که البته از حیث بومی سازی و عدم وابستگی ارزش و اهمیت وافری دارند.
بنابراین ما باید در نرمافزار و علوم
انسانی حرفهای جدیدی داشته باشیم، مثل الگوی معیشتی، اقتصادی، تجاری، فرهنگی،
هنری، تعلیم و تربیت، سیاست و … که رهبر انقلاب اینها را علوم اقتدار
آفرین نام میگذارند.
در ترازیابی قدرت و تعیین افق آینده،
رهبری ۹ سال پیاپی (به عنوان نمونه:۱، ۲، ۳) در دیدار اساتید دانشگاهها این روایت را از نهجالبلاغه
بیان کردند که “العلمالسلطان”، بنابراین بعد رسیدن به مفهوم علوم
اقتدارآفرین، باید دنبال علومی باشیم که به جامعه اقتدار میدهد.
مهمترین علوم اقتدارآفرین، علوم
انسانی جایگزین علوم غربی هستند، اگر بخواهیم تعیین کنیم که اهداف کلان ایران برای
نظم نوین جهانی باید چه باشد؟ پاسخ این است که دیگران در جهان هزینه سختافزار
دادند، جمهوری اسلامی ایران، نرمافزار و پاسخ به پرسش “چه باید کرد و چگونه باید
رفت و چگونه باید بود” را بدهد. پیشبینی غرب هم این است که تنها کشوری که میتواند
روبروی لیبرالیسم حرف بزند، ایران است، در حالیکه که در داخل کشور بخش عمدهای از
جریان شبه روشنفکری و اساتید دانشگاهی که خودباوری ندارند از گذشته در مقابل این
موضوع قدعلم کرده و صفآرایی کردند و همچنان هم این مواجهه را صورت میدهند.
*تسنیم: به جریان روشنفکری اشاره
کردید، با توجه به اینکه هویت در کنار امنیت فیزیکی یکی از دو شق امنیت است و
اینکه، هویت اسلامی ما از اضلاع شکل دهنده نظم جدید است، نگاه منفعلانه برخی از
جریانهای فکری در مقابل زیادهخواهی غرب، موجب تضعیف موضع موثر و راهبردی جمهوری
اسلامی در برهم زدن نظم مسلط نخواهد شد؟
-عباسی: شبیه این سئوال را در
سال ۸۶ یکی از نشریات رفورمیست از من پرسید. زمانی بود که سفیر ایران در عراق با
تیم آمریکایی در خصوص امنیت عراق و مبارزه با تروریسم در عراق گفتوگو میکرد و
حرفشان این بود که “امروز چرا شما به مذاکرات با آمریکا اعتراض نمیکنید اما
در دولت اصلاحات وقتی رئیسجمهور میخواست به کلینتون نزدیک شود و احتمال اینکه
دست دهند زیاد بود، آنقدر سروصدا کردید؟“، پاسخ من این بود که عکس یادگاری با
شیطان، افتخاری ندارد که شامل حال این جناح سیاسی یا آن جناح سیاسی شود و اینکه
مثلا چون جناح قبلی عکس یادگاری نگرفت، حتما این برای دولت نهم افتخار وافر است که
سفیرش با آمریکاییها در بغداد مذاکره میکند، اصلا صحیح نیست. اساسا عکس یادگاری
با شیطان نه تنها افتخار نیست بلکه ننگ است. چرا که بیش از آنکه ما نیاز به
مناسبات و روابط با آمریکا داشته باشیم یا مسئله آمریکا بر اقتصاد، فرهنگ و سیاست
ما تاثیرگذار باشد، دولت آمریکا و اوباما به این رابطه نیاز دارند، آمریکا
پارسال نیاز داشت تماس تلفنی بگیرد که گرفت و آنها نیاز به این تماسها و دیدارها
دارند…
*تسنیم: حتی برخی از مسئولان تصور میکنند
برای پیشرفت کار مذاکرات، باید رفتارهای آمریکا را توجیه هم کنند…
-عباسی: من انتقاد دارم، ببینید؛
برخی در وزارتخارجه ما میگویند که مسئولان آمریکایی در داخل آمریکا تحت فشارند،
بنابراین آمریکا هم سوراخ دعا را پیدا کرده و میداند که جمهوریخواهان کنگره مدام
باید علیه پرونده هستهای حرف بزنند و از این طرف دموکراتها سر میز مذاکره مظلومنمایی
کنند که ما از سوی افکار عمومی آمریکا تحت فشاریم، اما اینها بجای اینکه به طرفهای
مذاکره بگویند که ماهم در ایران تحت فشاریم، برعکس عمل میکنند و مدام جلوی دوربین
میگویند “ما میدانیم دولت اوباما تحت فشار است…”.
*تسنیم: مواضعی که در خصوص دلواپسی
انقلابیون کشور از سوی برخی مسئولان گرفته شد و اینکه گفتند “چرا دلواپسید؟”
را در همین راستا ارزیابی میکنید؟
-عباسی: بله، گفتند اصلا چرا
دلواپسید؟ آقای اوباما و دموکراتها همیشه سرزنش شدند به اینکه “در زمان شما و در
دوره کارتر دموکرات، ایران از دست آمریکا رفت” و جمهوریخواهان همیشه میگویند که
اگر ما بودیم نمیگذاشتیم ایران سقوط کند. بنابراین دموکراتها نیاز دارند بگویند
که بعد از ۳۵ سال دوباره ما بودیم که ایران را پای میز مذاکره آوردیم. لذا همین
مذاکرات هم برای آمریکاییها مصرف داخلی و حزبی دارد.
نکته دوم اینکه، جمهوریخواهان با
لشگرکشی عراق و افغانستان را گرفتند، حالا دموکراتها میخواهند بگویند، ببینید ما
با پنبه سر ایران را بریدیم اما شما با لشکرکشی، خود را در باتلاق انداختید و ما
ایران را پای مذاکره آوردیم، بنابراین مسئله این است که برای آمریکا و دولت
دموکرات اوباما، مذاکرات با ایران ماهیت مصرف داخلی حزبی دارد.
همانطور که در قضیه چین و روسیه، چند
دهه طول کشید تا روابطشان به نتیجه برسد، برای ایران هم چنین خوابی دیدهاند که
پایهای بگذارند و مناسباتی را تعریف کنند تا در سالهای آینده به نتیجه برسد، در
حالیکه ایران محدودیت زمانی دارد و باید سریع به نتیجه برسد تا پاسخ افکار عمومی
را بدهد و مذاکرات تا همینجا هم هنوز به نتیجه مشخص نرسیده است و این را هم
روزنامههای آمریکایی و تحلیلگران غربی بیان میکنند و در داخل هم علائم آن مشخص
است. آنها مسئله را از مذاکرات هستهای، به حقوق بشر، صنایع موشکی، نظامی و مقاومت
در لبنان و فلسطین بسط دادهاند که همگی خطوط قرمز جمهوری اسلامی محسوب میشود.
***شکست جریان لیبرال در ایران
*تسنیم: بله گفته اند که سالی سه یا
چهار بار از تاسیسات نظامی مدنظرشان در ایران بازدید سرزده داشته باشند و مسائلی
از این دست…
-عباسی: بله گفته اند، این یک
نکته است. بیشتر از آنچه که مناسبات با غرب به ما هویت دهد، اینکه جریان لیبرال در
ایران آخرین زوری هم که داشت بزند تا خود را در صحنه اثبات کند ولی به نتیجه
دلخواه کشور و مردم و نظام نرسد، به ما عزت میدهد. ما همگی از پیروزی مذاکرات
خوشحال میشویم و پیروزی باید شامل نتیجهای باشد که توقعات و لیست خواستههای به
حق جمهوری اسلامی را پوشش دهد و در خود داشته باشد.
برخلاف نظر دوستانی که دلواپس بودند،
من همیشه اشاره کردم اصلاحطلبان خواستند تا مابقی حرکتهایی که در دولتشان شروع
شد را در دولت یازدهم کار کنند. این دولت داشتهها و یافتههای خود را میتواند
خیلی ساده در سبد مذاکرات با آمریکا و غرب بگذارد و این نوید را به مردم بدهد که
اگر ما با انگلیس و آمریکا رابطهمان را حسنه کنیم مشکلات حل میشود. اما در حقیقت
من معتقدم به جای اینکه نیروهای انقلابی دلواپس باشند، لیبرالها باید دلواپس
باشند، چون ما در ایران یک جریان لیبرال و یک جریان انقلابی داریم.
*** انقلاب تمام شد!!
جریان لیبرال از دوره آقای بازرگان
همواره در صدد این است که دوره انقلاب تمام شد و هم اکنون زمان حل در نظام بینالملل
و پسا انقلاب است. هم در دوره آقای بازرگان و دوره بنی صدر و هم دوره سازندگی و هم
اصلاحات، برخی از دل جریان اصلاحات مدام درپی این بودهاند که بگویند باید در نظام
جهانی هم به شکل نرمافزاری و هم به صورت کلی ذوب شویم و بگویند که انقلاب تمام
شده است!.
جریان انقلابی نیز جریانی است که از
همان سال ۵۷ تا الان همچنان معتقد است ما هنوز در حوزه نرمافزار و سختافزار در
انقلاب هستیم و باید میان خود و نظام سلطه فاصله بگذاریم.
امام ۴ عنوان ویژه به آمریکا دادند –
استکبار جهانی، شیطان بزرگ، تروریست بالذات، امالفساد قرن- و یک جمله مهم هم
فرمودند که “رابطه ما با آمریکا رابطه گرگ و میش است” یعنی امام (ره) راه را برای
همیشه بستند که بشود با شیطان بزرگ وارد روابط استراتژیک شد، ممکن است مناسبات
تاکتیکی وجود داشته باشد، اما هیچگاه به آن سطح نخواهد رسید، جریان لیبرال همواره
در ۳۵ سال گذشته هدفش این بوده که ما با آمریکا وارد روابط استراتژیک شویم و خود
را در آن چارچوب تعریف کنیم.
***هر ۹ روز یک بحران؛ ارمغان اوباما برای روحانی
فرض ما این است که جریان لیبرال و
دولت اصلاحات که مابقیشان این روزها هم بعضا سروصدایی میکنند، آخرین زورهای
نزدیک شدن به غرب را بزنند و از سوی غرب تودهنی بخورند؛ “لیبرالها” کما اینکه
خوردند. چرا که از سال گذشته تا حالا که تماسهایی با مسئولان ما گرفتند و صحبت
کردند، باز هم هر ۹ روز یک بار، آمریکاییها یک بحران برای دولت ایران درست کردند،
شاخص مشهود آن این است که الان ایران در دفتر سازمان ملل سفیر مشخص ندارد و
آمریکاییها آقای ابوطالبی را قبول نکردند. چرا که خط قرمزهایشان را حفظ
کردند و معتقدند ابوطالبی از دیوار لانه جاسوسی بالا رفته، بنابراین کاری ندارند
که هم اکنون، تفکر این آدم چیست؟، قبولش نمیکنند.
هر از چندی هم لیست جدیدی به تحریم
اضافه کرده و خط و نشان میکشند و این نکته مهم است که نمیتوان در چنین شرایطی از
آمریکا امتیاز ویژهای گرفت، مهمترین مسئله این است که خداوند یک امکانی به لیبرالها
داد تا مانده اعتبار و آبرویی که جریان لیبرال در کشور برای خود قائل بود را هم
خرج کنند.
*** رابطه با آمریکا مشکل را حل نمیکند،
چرا آمریکا که با خودش ارتباط دارد، ۱۸ تریلیون دلار بدهی دارد؟/تحریمها ۵ تا ۱۰
درصد در اقتصاد ایران اثر میگذارد
حرف من در سال گذشته منتشر شد این بود
که اگر رابطه با آمریکا مشکلی را حل میکرد، پس چرا کشور یونان در اتحادیه اروپا
که با آمریکا هم رابطه دارد، در حال فروپاشی است و چرا ایتالیا، اسپانیا و پرتقال
و قبرس اقتصادشان دچار مشکل است؟ اصلا خود آمریکا که با خودش رابطه دارد چرا شهر
دیترویت آمریکا تیرماه پارسال اعلام ورشکستگی کرد؟ چرا آمریکا ۱۸ تریلیون دلار
بدهی دارد؟
*تسنیم: برخی مدعی هستند که از طریق
رابطه با آمریکا و کوتاه آمدن ما، تحریمها از سر ما برداشته میشود…
-عباسی: باید پاسخ داد اثر رفع
تحریم در اقتصاد ما چقدر است؟ اگر مطلقا تحریم برداشته شود، نهایتا اثرش در اقتصاد
ما ۵ تا ۱۰ درصد بیشتر نیست. اصلا ما اسرائیل را هم به رسمیت بشناسیم و آمریکا در
ایران سفارت هم داشته باشد و شاه هم برگردد در اقتصاد اثری ندارد. مشکل اقتصاد ما
درونی و ضعف مدیریت است و مدیران ایران راه فراری پیدا کردهاند تا همه چیز را
گردن تحریم بیندازند. تحریم اصلا موجب شکوفایی اقتصاد ما شده است.
نکته کلیدی دوم اینکه، جریانی که در
دانشگاه ما اقتصاد درس میدهد مطلقا لیبرالی و در نتیجه اقتصاد در دانشگاههای ما
لیبرالیستی است.
من از گذشته با این جریان سر جنگ
داشتم و اینها در دانشکدههای اقتصاد ایران با ما مشکل اساسی دارند، چرا که عَلَم
مبارزه با اقتصاد ربوی در کشور را ما بلند کردیم و پرچم بیآبرویی تئوریهای
اقتصادی غربی را برافراشتیم و فشاری که در کشور در مسائل فکری در این زمینه وارد
کردیم آنقدر جدی بود که سال گذشته وقتی اینها آقای والرشتاین را به ایران آوردند،
رسما به او گفتند مبادا در ایران از افول قدرت آمریکا سخن بگویی، اینجا کسانی
هستند که این موارد را علیه ما استفاده میکنند. جالب اینجاست که والرشتاین هنوز
از ایران نرفته بود با یکی از نشریات آمریکایی مصاحبه کرد و گفت که اینجا استادان
لیبرال دانشگاههای ایران و برخی مسئولان دولتی به من گفتند مبادا بگویی که قدرت
آمریکا در حال افول است و لیبرالیسم دچار مشکل است. (سند) آن تیمی که قرار بود از صداوسیما از
او مصاحبه بگیرد این نکته جالب را به ما گفتند که از دولت زنگ زده بودند به
صداوسیما که بروید از والرشتاین در هتل مصاحبه بگیرید و پخش کنید و آنها که
برای ضبط برنامه رفتند و گفتند که دوربین را گذاشتیم و انقدر این پیرمرد ترسیده
بود – در حالیکه والرشتاین در حوزه اندیشهای خود غولی است- ما ۲ ساعت تمام، هرچه
ضبط کردیم هیچ چیزی از آن قابل پخش نبود. یعنی آنقدر ترسیده بود حاضر نبود حرفی در
مورد افول آمریکا بزند.
شما ببینید وقتی تئوریسینهای یک دولت
و استادان اقتصاد و علوم سیاسی دانشگاههای ما میروند والرشتاین را چراغ خاموش به
ایران میآورند و بی سروصدا به یک سری از مراکز مطالعاتی دولتی میبرند و در فلان
دانشکده دانشگاه تهران و ضربتی یک جلسه برگزار میکنند، نتیجه این میشود که قبلا
در تلویزیون هم گفتم که آقایان چرا میترسید و سعی دارید مردم را در خواب غفلت
نگاه دارید؟ چرا به مردم میگویید که مشکلات ما به خاطر ۳۵ سال تحریم ما از
دوره اشغال لانه جاسوسی در سال ۵۸ به این طرف است و تنها کشوری در دنیا که مشکل
اقتصادی دارد ما هستیم و تمام کشورهای دنیا به خصوص آمریکا، اوضاعشان گل و بلبل
است؟.
وجود ذرهای فهم استراتژیک موجب میشود
که به مردم القاء نشود که همه مشکلات به دلیل تحریم است، بلکه میگفتند اقتصاد
جهان در حال فروپاشی است و این هم اسناد و بیان کارشناسان خارجی و دولتی آن، ما هم
بخشی از این اقتصاد هستیم اما فردا اگر مشکلات حل نشد، شما در تدابیر دولت ما
مطمئن باشید. ما خواستیم حل کنیم اما موج فروپاشی اقتصادی، ایران را هم فرا گرفته
است. اما وقتی اساتید اقتصاد و علوم سیاسی دانشگاههای مختلف و برخی مسئولان دولتی
ما القاء کردند که اوضاع همه جهان پایدار و گل و بلبل است و فقط ما بدبختیم، چون
ما در تحریم هستیم، پس اگر فردا به فرض محال با آمریکا هم مذاکره شد و اوباما
دوستان را بغل کرد و در ایران سفارت آمریکا هم گشوده شد ولی مشکلات حل نشد جریان
لیبرال مشکل را میخواهد گردن چه کسی بیندازد؟
*** به دوستان دلواپس گفتم لیبرالها
باید همایشی مثل همایش شما بگذارند
لذا من به دوستان دلواپس که نگران
مسائل مذاکرات هستند گفتم چرا شما همایش دلواپسیم میگذارید، آقایان لیبرال باید
همایش بگذارند و دلواپس باشند.
خبر دقیق دارم که تیمهای مستندساز را
بر اساس پیش بینی شکست مذاکرات، برای مستندسازی فرستادند که این موضوع را به
صورتی در افکار عمومی کشور خنثی کنند. یکی از راههایی که از آن برای پوشش دادن
شکست مذاکرات هستهای بهره میگیرند، این است که از پرونده هستهای به مسائل
دیگر شیفت کنند و بگویند اگر در مذاکرات هستهای به نتیجه نرسیدیم، اما در
مسائل حاشیهایتر در مذاکرات به نتیجه رسیدیم.
تا همین الان، لیبرالها در دو حوزه
شکست خوردهاند، قول دادند مشکلات اقتصادی را حل کنند، با تایید هلوکاست به غربیها
گفتند که شما را دوست داریم و در آغوش میگیریم، اما از آمریکا و اروپا تودهنی
خوردند و در نتیجه نه تنها در یک سال اخیر وضع اقتصاد فرق زیادی نکرد، بلکه در
مذاکرات هستهای هم آبی برای آقایان گرم نشد؛ طبیعی است که در ۴ ماه آینده مردم
پیامد این قضایا را خواهند دید، اگر ذره ای فهم استراتژیک در متخصصین مربوطه پیرموان
جریان لیبرال در کشور بود، حداقل برای یک درصد افکار عمومی را به این سمت میبردند
که اقتصاد جهان و آمریکا فرو ریخته و در نتیجه ایران هم تحت تاثیر این رخداد قرار
گرفته است، ولی برعکس، وقتی القا کردند که اقتصاد آمریکا خوب است و فقط ما به دلیل
تحریمها چارهای نداریم حالا باید پاسخگوی مردم باشند.
البته ما بار مسئولان دولت را در در
دانشگاهها سبک کردیم، به مخاطبان گفتیم که اقتصاد جهان ۵۴ تریلیون دلار و اقتصاد
آمریکا حدود ۱۸ تریلیون دلار بدهی دارد، شهر دیترویت آمریکا ورشکسته است و به
آمریکا نباید امید بست بنابراین بر طبق فرمان رهبری باید توجه خود را به اقتصاد
مقاومتی معطوف و حرکت اصلی خود را دنبال کنید.
یکی از مشکلات این دولت تعارض
ایدئولوژیکی آن با تئوری اقتصاد مقاومتی است، چون دولت یازدهم در سندی که مرکز
تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام منتشر کرد، در بحث نظام اقتصادی، رسما
الگوی توسعه مطلوب ایران را الگوی مکتب نئوکینزیها و نهادگرایان اعلام کرده است
که این مکتب، در تعارض جدی و کلیدی با مبحث اقتصاد مقاومتی مطروحه از سوی مقام
معظم رهبری است، بنابراین اگر این دولت بخواهد اقتصاد مقاومتی را عملی کند، باید
مکتب نئوکینز را کنار بگذارد، یعنی دست از لیبرالیسم بردارد و اگر بخواهد
لیبرالیسم را پیاده کند، باید اقتصاد مقاومتی را زمین بگذارد، در نتیجه دلواپس
اصلی، کسانی هستند که برای حل مشکلات جامعه اسلامی به انگارههای پوسیده
نئولیبرالیسم چنگ زدهاند و در شرایطی که در مبانی نظری و فکری، در حال عبور از
نظم جهانی مسلط و مقوله نئولیبرالیسم هستیم، برخی هنوز در ایران برای درمان مشکلات
جامعه اسلامی از تئوریهای نئولیبرال استفاده میکنند.
*تسنیم: کیسینجر گفته که “ایران به دنبال تشکیل یک امپراطوری است“،
این بیان را چطور بررسی میکنید؟
-عباسی: بله معتقد است که این امپراطوری در حوزههای مختلف
شکل گرفته است. مرکز DCDC در تـــــــرند ۲۰۴۵ خود این
چارچوبها را مشخص کرده است.
در ترندهای اصلیشان مشکل جمعیت،
جنسیت و شهرنشینی مفرط، آب وهوا، حمل و نقل، منابع، سلامتی و بهداشت، اطلاعات و
فضای سایبر، کار، فساد و مسائل مالی، هویت و تغییر دولتها و همچنین بودجه دفاعی،
اینها در قالب ۱۳ مگاترندی است که مشخص شده و به طور کلیدی در بحثهای درازمدت
بررسی وضعیت قارهها، مسئله جمعیت و محیط زیست، موضوع اقتصاد، تعلیم و تربیت،
سایبر و وضع مگاشهرها که در ۴۰ سال آینده شکل میگیرند، به طور خاص مطرح است و هر
یک از این موارد، موضوعاتی کلیدی هستند.
بنابراین موضوع خیلی پیچیدهتر از این
حرفهاست، جهان آینده جهان تحولات پرشتاب است و امید ما این است که بتوانیم جمهوری
اسلامی ایران را با مشخص کردن یک مسیر معین از این تحولات عبور دهیم.
در ترندهای واتسون از ۲۰۱۰ تا ۲۰۵۰
تعداد ۱۳ مگاترند وجود دارد که شامل جهانی شدن، بدهی، انسان گرایی، تغییر قدرت از
غرب به شرق، جابجایی و شهرنشینی، دیجیتالیزه شدن، خطرات جهانی که مطرح است، همگی
نشان از آن دارد که در این فضا، چیز زیادی دست آنها را نمیگیرد.
این ترندگذاریها را برای نخستین بار،
ما در مرکز برنامهریزی کردهایم و ماهی یک بار تا ۱۴۱۴ در آغاز هرماه آپدیت میشود
و هر هفته ۱۰ -۱۵ صفحه به متن آن اضافه شده و به محتوای مگاترندها اضافه شده و
انشاالله کار اثرگذاری در این عرصه صورت خواهد گرفت.
**گفتوگو از سید میثـم رحمتی
پانوشت :
۱- جلد ۱۸ صحیفه امام خمینی (ره) در
دیدار با کارکنان وزارت امور اقتصادی و دارایی، کارکنان بانکها، و برخی کشاورزان
نمونه کشور
۲- رجوع شود به جلسه ۴۷۹ کلبه کرامت: http://Kolbeh-keramat.ir