۱۳۹۶ تیر ۲۲, پنجشنبه

ممل آمریکائی!



فیلم سینمائی «ممل آمریکائی» به کارگردانی شاپور قریب ژانری کمیک از واقعیتی تراژیک نزد اقشاری از ایرانیان را در سال ۵۴ به تصویر می کشید که در ترمینولوژی اجتماعی ایران اشتهار به غربزدگی یا غربندگی دارند.

ژانری که بیش از ۱۰۰ سال است از آغاز روند توسعه معطوف به مدرنیته غربی در ایران کماکان سخت جانی کرده و اقشار متعددی از ایرانیان را به آفت خود مبتلابه نگاه داشته.

تببین جامعه شناختی یک عنصر غرب زده قرینه متباینی از یک عنصر مذهبی است که این دو را در حد فاصل دو آرمانشهر مفروض انگاشته به خویشکامی می رساند.

دو گانه «مکه ـ لوس آنجلس» یا «کربلا ـ لاس وگاس» تبیینی سمبلیک از تشفی خاطر هر کدام از دلشدگان به هر کدام از این مدینه فاضله ها را عهده داری می کند با این تفاوت که شائقان عتبات عالیات سودای «از خود گذشتن» را در سفر معنوی شان راهجوئی می کنند و راغبان لاس وگاس و خنیاگرانش دغدغه «بر خود انباشتن» را در «آرزو شهرهایشان» کامجوئی می کنند.

زیارت عتبات عالیات و تشرف به مکه و طواف کعبه برای مسلمانان بطور اعم و زیارت مضجع شریف سومین و هشتمین امام شیعیان برای سلوکیانش اقبالی استعلایی از یک سفر معنوی محسوب می شود که توفیق یافتگان به چنان اسفاری با کسب افتخار پسوند حاجی یا کربلائی یا مشهدی بصورت عرفی در میانه هم کیشان خود برخوردار از منزلت و فضیلت و ارجحیت شده و عمری را در لذت معنوی این کسوت و اعتبار آن خلعت خرسندی و شادباشی و شادکامی می کنند.

تحقیقا همین کاربرد تشفی درمانی را ممالک راقیه «بالاعم» و ایالات متحده آمریکا «بالاخص» برای جماعت غربنده و غربزدگان مطمح نظر عهده داری می کند.

بلاتردید بالغ بر ۹۰ درصد مشکل غربندگان مزبور تنها با یک سفر توریستی یک هفته ای به آمریکا مرتفع خواهد شد!

بدین منوال که اگر فرضا در توان حکومت می بود و می توانست ترتیبی اتخاذ کند تا با تخصیص بودجه هر کدام از شهروندان «شائق الندن» یا «راغب المنهتن» بتوانند سفری توریستی و یک هفته ای با ارز دولتی و بلیط رایگان رفت و برگشت را به آن بهشت های مفروض انگاشته شان داشته باشند مراد حاصل بود و بدین ترتیب بخش عمده ای از معضل تاریخی غربزدگی در ایران حل و مرتفع می شد!

این امر بدین معنا نیست که شهروندان مزبور با چنین سفری جملگی علیه سلام شده و درب های دانش و معرفت و بصیرت و فضیلت بر ایشان انکشاف و افتتاح شده و از فردای آن در خطوط مقدم منتقدین آمریکا قرار می گیرند.

خیر ـ مسئله آن است که در چنین مفروضه ای آنک درد آن دردمندان آسایش می یابد و زخم شوریدگی شان به التیام می رسد و آنگاه تا پایان عمر با دادن پُز سفر به آمریکا و به رخ کشیدن آمریکا دیدگی شان به یکدیگر در ضمیر ناخودآگاه به تشفی خاطر «مدرن بودگی» بابت «آمریکا دیدگی» می رسند و راحت تر زندگی می کنند و عمری را به حلاوت فارسی را با اکسنت نیویورکی کلامت می نمایند!

«عین الله هائی» خواهند شد که ضمن کسب توفیق سفر به شهر به «باقرزاده هائی» مبدل شده اند که در شهر به ایشان پیشنهاداتی شد! (اشاره به ژانر سینمائی صمد و عین الله)

اینها سالکان طریقت نیستند عاشقان عزیمت اند.

بقول علی شریعتی اگر هر کسی را و هر قبیله ای را توتمی است و اگر توتم شریعتی و توتم دوران شریعتی و توتم قبیله شریعتی «قلم» بود اکنون و برای این «بی درکجائیان» توتم شان و غایت شان و قبله شان «آمریکا» است.

حکایت ایشان ملاحت آن سفیهی است که از وی پرسیدند:

اگر همه دنیا را داشتی چه می کردی؟

و پاسخ داد:

می فروختم و می رفتم خارج!

۴ نظر:

ناشناس گفت...

اولا" که عزیمت کسر بالائی از ایرانیان با انگیزه های مالی بوده و هست . ثانیا" طریقتی را هم که جمهوری اسلامی از ابتدای انقلاب پیشنهاد کرده ، نتوانسته نیازهای جوانان را بخوبی برآورد سازد . جز اینکه مثلا" در مقابل آبجو توصیه به نوشیدن ماءالشعیربکنند ! درمورد اینترنت پرسرعت آیت الله ناصرمکارم شیرازی یک فتوا صادر میکند ، آیت الله صانعی فتوائی دیگر . خودتان در خارج از کشور مقایسه کنید ایرانیانی را که از لحاظ کمی و کیفی به کنسرت خوانندگان ایرانی میروند با ایرانیانی که در مناسب مختلف مذهبی به مساجد میروند .

ناشناس گفت...

اصل مطلب همین است که خودتان یک نمونه اش را گفتید: حضرات در حسرت آبجو می باشند و چون تصور میکنند که در ایران گیرشان نمی آید عزم مهاجرت میکنند.
برای خیل عظیم مهاجران انگیزه ی مالی و غیره در مراتب بعدی قرار دارد.
وگرنه، این انگیزه ها باید جایی بروز و ظهور داشت.
کجاست آن بنگاه عظیم اقتصادی که توسط جماعت مهاجر ایران اداره میشود و ما بیخبریم از وجودش؟؟؟

ناشناس گفت...

تفاوت آبجو و ماء الشعیر چیست؟؟؟
فقط یکی فارسی و دیگر عربی است.

ناشناس گفت...

چون نقش "مهندس بیلی" در این میانه نادیده گرفته شده و در واقع به او ظلم شده بود! این چند کلمه را اینجا ذکر می کنم:
"مهندس بیلی" در برنامه طنز "شبکه صفر" حسن خیاط باشی نقش یک سراپا غرب زده را بازی می کرد...
غرب زدگی همچنان پابرجاست اما گاهی شکل بروز آن تغییر می کند.