آقای عباس عبدی با گویشی انذاری طی مقالهای «تتلو» و اقبال کثیری از جوانان قلاش و عیاش به تتلو را هشداری تلقی کرده که محصول آموزش ایدئولوژیک جوانان توسط متولیان امر و بالاخص اصولگرایان است و بر همین روال ایشان را فراخوان به پاسخگوئی کرده!
هر چند دغدغه مزبور مسموع است و نمیبایست سیاستهای انقباضی و برخوردهای انسدادی و بالتبع واکنش انفجاری این بخش از جوانان نسبت به آن بخش از کنشهای آمرانه مُلکداران را نادیده انگاشت. اما نقد آقای عبدی نیز قابل مناقشه و مخدوش است و مُبَیّن همه حقیقت و واقعیت نیست.
آقای عبدی در امتداد احتجاج خود به ضرس قاطع خطاب به اصولگرایان اظهار داشته:
غير ممكن است تأكيد ميكنم، غير ممكن است که در ميان ۲۰۰ كشور جهان، كشوري را پيدا كنيم كه تا اين حد ميان فرهنگ رسمي آن با فرهنگ واقعي و كف خيابان آن شكاف و حتي تناقض وجود داشته باشد (!)
برخلاف ادعای جناب عبدی گریزی از این واقعیت نمیتوان داشت که در ایران اصولگرایان و اصلاح طلبان هر دو به یک اندازه از ناحیه دنیادیدگی مهجورند و همین مهجوری مانع از آن شده تا بتوانند از واقعیات ولو غیرقابل دفاع موجود در دنیا اطلاع و آگاهی و شناخت میدانی و واقع بینانه داشته باشند!
بر همین اساس است که برخلاف ادعای صد در صدی آقای عبدی مبنی بر منحصر بفرد بودن قلاشیها و عیاشیها از نوع تتلوئی در ایران، مشابه این کنسرتها و چنان اطوارها و چنین گفتمانها سالها است در غرب مرسوم بوده و برخورداری این بخش جامعه از گندآبههائی بمنظور همآوائی و همافزائی سالها است در غرب برسمیت شناخته شده هر چند و برخلاف ادعای آقای عبدی این گندابهها با فرهنگ رسمی جامعه غربی نیز برخوردار از زاویه و بعضا تناقض نیز میباشد.
علیرغم این نمیبایست از این نکته غفلت کرد که تتلوئیزم پدیدهای بدیع نیست آنچه بدیع است رسانهمند شدن این پدیده به مدد مدرنیته و ابزار مدرنیته و فضای مجازی است!
بقول رنه گنون در دنیای مدرن، کمیت مبنای تاویل همه چیز است بدون آنکه «آن همه چیزها» ارزنی عمق داشته باشد. لذا آمار بالا داشتن پدیدهای مانند «تتلو» بمعنای اعتبار داشتن این پدیده نیست. همان گونه که تا قبل از سیطره فضای مجازی و در دنیای کاغذ و در جهانی با کثیری رسانه جدی و محتوائی و معرفتاندیشانه باز هم بالاترین تیراژ به ماهنامه پورنوگرافیک «پلیبوی» تعلق داشت! تعلقی که ارزنی واجد اعتبار برای پلیبوی نمیشد!
جناب آقای عبدی ـ بیرون از تکلف گریزی از این واقعیت نمیتوان داشت که ثلاثی دکترشریعتی کماکان موضوعیت دارد و در جهانی محاط در تثلیث «پاکان» و «پلیدان» و «پوچان» شوربختانه این «پوچان» هستند که این ثلاثی را احاطه کرده و ناصوابانه آنرا در انحصار اکثریتی خود گرفتهاند!
این واقعیت را نیز نباید نادیده انگاشت که مدیوم ارتباطات در عصر حاضر از مدیوم گفتمانی و نوشتمانی به زبان باصره و سامعه و خطابه و بساوه سوئیچ کرده و اقبال پیدا کرده!
جناب اقای عبدی ـ نگاهی به تعداد فالوئرهای خود در تلگرام بیاندازید! به زحمت به ۸۴۰۰ میرسد! فالوئرهای اینجانب نیز در اینستا به زحمت مرز ۲۰۰۰۰ نفر را رد کرده!
این واقعیت دنیای جدید است که جهان رسانه در سلطه سمعی و بصریها قرار گرفته که لوازم و لواحق خود را میطلبد و واقعیت این رسانههای نوین کم عمقی و در عین حال پُرمخاطبی است.
مخاطب امروز ذهنی تنبل پیدا کرده و دیگر حوصله خواندن متون را نداشته و ترجیحشان گرفتن لقمههای سمعی و بصری و تغذیه ذهنی از طریق صدا و تصویر است.
بر همین منوال است که جوانان امروز غالبا بجای آنکه حوصله مطالعه و خواندن متون تخصصی و کارشناسی را داشته باشند ترجیح میدهند ببینند و گوش دهند!
نگاهی به آمار خجالتآور تیراژ چاپ کتاب و ضریب مطالعه در ایران بیاندازید!
تتلو مبتذلترین و در عین حال پر مخاطبترین بخش از واقعیت جهان نوینمان است.
نگاهی به سایتهای آقایان رائفیپور و زیباکلام بیاندارید! اتفاقا و بالنسبه این دو نیز ولو در دو سطح متفاوت از زمره پُرمخاطبان در دنیای سایبر و فضاهای مجازی و غیرمجازیاند. لیکن علیرغم اختلاف سطح «هر دو» در یک چیز مشترکاند و آن تبحر و توسلشان به امر خطابه و خطیبمحوری است که عنصر اصلی در آن «مدیوم شنیداری» است که از طریق ایجاد وجد و بهجت «نرویک» در مخاطب شورآفرینی کرده و بدون عمق اندیشگی دامن زننده به مناسبات «مُرید و مُرادی» بین طرفین میگردند.
جناب آقای عبدی
ویژگی «این عصر» و «این نسل» ویژگی نوینی نیست و تنها ابزار تحصیل منویاتشان نوین شده! ایشان همان پوچان از ثلاثی شریعتیاند که همواره و در طول تاریخ اکثریت بودهاند و اینک تنها به یُمن و برکت مدرنیته از فرصت «بهتر دیده شدن» و «بیشتر دیدن و شنیدن» برخوردار شدهاند.
اما این «واقعیت مبتذل» را نیز بیش از حد بولد و منتسب به یک جناح سیاسی کردن نیز نوعی تراخم سیاسی است!
صرفنظر از انکارناپذیر بودن ابتذالی بنام تتلو و تتلوئیزم اما کم لطفی است اگر همه عرصه هنر و رسانه در ایران را نیز سیاهنمایانه بنام تتلوئیان مصادره نمائیم.
واقعیت آنست که عفونتی بنام تتلو و تتلوئیزم بخشی از انحطاط مبتلابه نزد جوانان ایران است و در همین جامعه و در همین کشور به وفور جوانان دیگری موجودند که با ادبیاتی فاخر و بیانی نافذ و اشعاری متمایز عرصه هنر و خوانش و رامش و خرامش کشور را در حال میدانداری و عهدهداریاند.
تتلو همان قدر در جامعه ایران انکار ناپذیر است که در جبهه مقابل چاووشیها و زندوکیلها خواجه امیریها افتخارآمیزند.
#داریوش_سجادی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر