۱۳۸۸ بهمن ۶, سه‌شنبه

آپارتاید فکری

چندی پیش در ذیل یکی از پست های قبلی تحت عنوان «قهرمان یا مرد رند؟» که اشاره به استعفا و پناهنده شدن کنسول ایران در نروژ داشت، یکی از دوستان به نام بهرامی پیغامی گذاشتند که طی آن ضمن تعریض به محتوای آن پست خطاب به اینجانب فرموده بودند:
«به هر حال هر کسی بنا بر شرایط موجود در یک برهه ای دست به اقدامی می زند. اگر با نگاه شما قضاوت کنیم ، پس تمام کارهای شما اعم از روشنفکر بازی و خارج از کشور بودن تان و به ایران سر زدن و تک تک جمله هایتان و همین نوشته شما درباره حیدری مصداق همان چیزی است که به این دیپلمات شجاع نسبت می دهید»

صرف نظر از داوری در خصوص اقدام آن کاردار اما خیلی وقت بود که دنبال فرصت و مجالی جهت پرداختن به مفهوم روشنفکری لااقل نزد خود بودم و خوشبختانه جناب بهرامی این فرصت و بهانه را با پیغام خود مهیا کردند.
صادقانه باید عرض کنم که واژه «روشنفکر» یکی از منفورترین کلمات در ترمینولوژی من بوده و هست و همواره کراهت داشته و دارم که از این عنوان برای خود و عملکرد خود استفاده کنم.
دلیل چنین کراهتی آپارتاید نهفته در بطن این واژه است که لااقل برای اینجانب همواره تداعی کننده نوعی نژادپرستی! فکری بوده و می باشد.
کلمه نژاد پرستی را از سر تسامح بکار می برم و صرفاً جهت تفهیم میزان انزجار خود از واژه روشنفکر متوسل به این مفهوم شده ام. شخصاً از هر چیزی که موجبات مرزبندی تفاخرطلبانه و خودبرتربینانه و تحقیرآمیز با دیگران شود منزجر و بلکه متنفر بوده و هستم. بر همین قیاس هیچوقت نتوانسته ام کمترین انسی با واژه روشنفکر نزد خود ایجاد کنم چرا که اولین شرط تن دادن به مفهوم روشنفکری پذیرش یا متهم کردن بخش های دیگر جامعه به تاریک فکری و ایضاً خرفتی و بی سوادی و نفهمی و بی شعوری و هزار رذیله اخلاقی دیگر است و من شخصاً نه چنین جسارتی را دارم و نه اساساً چنین مرزبندی را برسمیت می شناسم. برخلاف عده زیادی که با چند ترم تحصیل در دانشگاه و کسب توانائی لفظ قلم حرف زدن دچار توهم «تافته جدا بافته شدگی» در جامعه می شوند، اساساً دو قطبی روشنفکر و تاریک فکر را برسمیت نمی شناسم و بجای آن قائل به دو گانه «خواص و عوام» بوده و هستم.
معتقدم این دو گانه در بطن خود از استواری ذاتی برخوردار بوده ضمن آنکه عاری از سویه های نگاه تخفیف گرایانه و آپارتایدی به دیگر اقشار جامعه نیز می باشد. بر مبنای این دو گانه همه اقشار جامعه در عین حالی که عوامند، هم زمان از مزیت خواص بودن نیز برخوردارند و این خواص بودن بازگشت به حوزه تخصصی هر فرد در حرفه و پیشه و کسب و کار خود دارد.
طبعاً یک عمله ساختمان در مقابل حوزه تخصصی یک استاد رشته علوم سیاسی دانشگاه تهران به همان اندازه عوام است که همان استاد دانشگاه از عنصر عوام بودن در حوزه تخصصی عملگی ساختمان و فرآیند تمهید مصالح و ابزار و ادوات بنا کردن یک اثر معماری در رنج است.
همچنانکه همان عمله را به درستی می توان جز خواص در حوزه تخصص بنائی ساختمان تلقی کرد به همان اندازه که آن استاد دانشگاه برخوردار از امتیاز خواص بودن در حوزه اندیشه سیاسی است.
هکذا با چنین نگاهی جمیع شاغلین در حوزه های اشتغال اعم از شغل های یدی تا فکری قابل احترام و عاری از آپارتاید تشخصی خواهد بود خصوصاً در جامعه ای مانند جامعه ایران که از انباشت تشخص طلبی ها و عقده های روانی و فخرفروشی های کاذب تاریخی در رنج و عذاب بوده وهست.
من این نگاه را انسانی تر، بهداشتی تر و اخلاقی تر از آن می دانم تا آنکه با انتساب صفت روشنفکر به خود کسر بزرگی از دیگر اقشار و دسته جات و گروه های انسانی را برای حفظ مدال روشنفکری بر سینه خود محکوم به سفلگی فکر و تاریکی اندیشه و بی صلاحیتی روان نمایم.

۶ نظر:

ناشناس گفت...

من هم مدتیست که این واژه روشنفکر را استفاده نمیکنم و تنفری هم (بیشتر حساسیت) پیدا کرده ام. بیشتر از متفکر استفاده می‌کنم. البته نه به خاطر دلایلی که شما فرمودید. دلایل خود را دارم از جمله آنکه آخر کار در این دور و زمونه روشنفکر یعنی‌ غربزده. حتا آقایون روشنفکر دینی زیر پوسته نازک اسلامیشان نهایتا غرب زده هستند. تفکرشان در خواندن آثار فیلسوفان غربی و ترجمه این آثار خلاصه میشه. برای مثال رجوع کنید به مقالات آقای گنجی. پر از واژه و عبارات فرنگی‌ اند. این که فلان فیلسوف آلمانی‌ اینو گفت و فلان فیلسوف فرانسوی اونو گفت. اینست وضع اسف بار متفکرین ما. متفکرین ما فقد بلدند آثار بیگانگان را بخونند و بدون اینکه درک کاملی از آن داشته باشند میخواهند آن ایده را که برای یک جامعه خارجی‌ کار میکنه در ایران پیاده کنند.

خلاصه اینکه ما روشنفکر بومی نداریم. متفکر غرب زده داریم. اکثر اینها حتا متفکر هم نیستن. نویسنده بیکارن یا آنطور که ناصر زرافشان به میلانی نسبت داد: عمله فکری امپریالیست. خبر نامه گویا هم مرکزشونه.
ممد

داریوش سجّادی گفت...

با نظر شما کاملاً موافقم
متاسفانه روشنفکری ایران چیزی جز ماشین زیراکس نیست آن هم زیراکسی نامرغوب چرا که لااقل دستگاه زیراکس هر آنچه هست کپی می کند اما روشنفکر یا بقول جنابعالی متفکر ایرانی فقط اندیشه های غربی را کپی می کند و سراغی از دیگر اندیشمندان جهان نمی گیرد
گذشته از آنکه اساساً قائل به آن هستم روشنفکری مصطلح ایران باید چند صباحی به خود راحت باش بدهد و بجای خواندن و قرقره طوطی وار اندیشه های غربی اکنون و برای مدتی تنها فکر کند.

به اندازه کافی خوانده وقتش هست کمی هم بر روی اندوخته های مخزن شده از تفکرات اندیشمندان غرب و با تکیه بر سوزاندن کورتکس های مغز کمی هم به تاسی از نامی که بر خود گذارده (يعنی همان واژه روشنفکر که افاده معنای عنصری فکور می کند)کمی هم فکر کند تا بلکه از میان آن اندوخته های تحفظی، فکر و اندیشه ای نو و متعلق به خود بيآفریند

ناشناس گفت...

به نکته خوبی اشاره کرده اید. ایراد دوم آنجاست که اصطلاح روشنفکری هنوز در همان مفاهیم دوره قاجاریه باقی مانده است. در آن دوران ، حضرات از فرق سر تا نوک پا غربی، همینطور چشمانشان را بستند و دهانشان را باز کردند و تمام موجودی ارزشمند فرهنگ ایرانی و اسلامی را بجای مرمت و اصلاح و شکوفاسازی به آتشدان سطحی نگری شان ریختند. از آنطرف هم مذهبیون رادیکال و سطحی نگر به اصطکاک با آن جماعت پرداختند و این وسط متفکران معمم و مکلای معتدل بودند که لای این فندق شکن خرد شدند. خیلی اسفبار است که هنوز هم همان فندق شکن خیال دارد منطق و اعتدال را آهسته آهسته لای خود خرد کند. ملاحظه بفرمایید آقایان اسماعیل نوری علا و گنجی و سایرین را که هریک به نوعی بر طبل سکولاریزم می کوبند تا این لباس تنگ و ناقص را بر تن ما بپوشانند ، در حالیکه هیچ درک درستی از جامعه شناسی فرهنگ و اعتقادات داخل ایران ندارند (در عوض، صاحبان قدرت در ایران هم عقل را قی کرده اند!). روشنفکران امروز نمی خواهند بفهمند که دستورالعمل های غربی اولا به تناسب فرهنگ خود آنها طراحی شده و ثانیا هنوز در آزمون وخطا به سرمی برد و کم و بیش عوارض مسمومیت (مثل همجنسگرایی و خانواده گریزی و عواطف زدایی) را هم در آنها مشاهده می کنیم. دمکراسی و حقوق بشر و جامعه مدنی و غیره خوب است اما به شرطی که متفکران متعادل ایرانی آنرا پالایش کنند و نگذارند ویروس های غربی هم همراه این جریان به جامعه ما وارد شود. همین بی اعتنایی هاست که اکنون می بینیم در سی سال گذشته علیرقم اعتقادی شدن فضای رسمی ایران، یک سرمایه داری نفرت انگیز و مافیاگری بی حد و مرز، جامعه و حاکمیت ایران را به خود آلوده کرده است و روابط سیاسی اجتماعی و فرهنگی مان هم کاریکاتور کریهی از یک جامعه سرمایه دار بیمار است - یکطرف شعار وآنطرف انفعال که وضعیت شهر تهران از هر لحاظ نماد آن است - حالا روشنفکران ما آمده اند یک سری مفاهیم سطحی را از سرتا ته تکرار می کنند که به خیال خودشان کجای کارند !

باربد عسگری

ناشناس گفت...

JENAB ostad salam
1 SA-AL DARAM! BARADR SHOMA DR (SALAM TV) BARNAMEH NADASHTAND?HATMAN JAVAB BEDAHED LOTFAN

OSTAD ALI BOD BARAYEH MAN KE MESLEH KAVERAM VA TESHNEH BARAYEH DANESTANEH TAREHKEH SEYASE IRAN
MERSI MERSI MERSI AZ SHOMA

OSTAD BEBENED CHH SHAGERDEH KHOBI HASTAM AZ 1 SHORO KARDAM BE KHANDAN VA KOLI KOLI CHEZ YAD GEREFTAM TA BE INJA RESEDAM

داریوش سجّادی گفت...

جناب ناشناس
حسب الامر خدمت تان معروض می دارد بنده اساساً برادری ندارم و آشنائی هم با تلویزیون مزبور ندارم

ناشناس گفت...

SALAM TV BARNAMEH MAZHABE PAKHSH MEKONAD VA DR AMREKA AST
AGHEI KE KHELI SHABE SHOMA SAST BA NAMEH(DR KOROSH SAJADI) VA MESLEH SHOMA BAHOSH