۱۳۸۸ بهمن ۲, جمعه

خرما خوران!

چند روز پیش تفنناً ! سایت جرس را تورّق می کردم! که مقاله «یک قاشق شربت سبز» به قلم ابراهیم نبوی را ملاحظه و مطالعه کردم.
http://www.rahesabz.net/story/8241/
انصافاً مقاله مفید و ارزشمندی در توصیف روحیه سیاه و سفید و نفرت و شیدائی و خصلت دیو و دلبر بینی کسر بزرگی از ایرانیان است که همه خوبی ها را در اردوی خودی و همه پلشتی ها را متعلق به اردوی رقیب می بینند و می دانند. تنها نکته نامانوس در این مقاله نویسنده آن است که به خواننده این امکان را می دهد تا بعد از فراغت از مطالعه مقاله مزبور با ملاحظه نام نویسنده در پائین آن چشمان خواننده به قاعده یک استکان چای خوری گشاد شده و از حدقه بیرون آید!!!

حکایت سربالا رفتن آب است و ابوعطاخوانی غنجموش!
یافتن چرائی چنین تحیّری با خودتان!

۷ نظر:

ناشناس گفت...

Tafraghe Afkanifayede ee nadard.

ناشناس گفت...

حرفتان از جنس همان تنفر و سیاه دیدن بود. یعنی اگه ابراهیم نبوی حرف خوبی هم بنویسه شما چشم دیدنشو ندارید

رسا گفت...

آقای سجادی:
از نویسنده ای مانند شما با آن سوابق طولانی و ارجاعات کم نظیر به مطالب قبلی خودتان، که بیانگر آینده نگری و نگاهی تیزبین است پاره ای رفتارها بعید است :
1-کاربرد مکرر، متعدد و بعضا طعنه آمیز علامات سوال و تعجب در نوشته تان نشان چیست؟ استنباط من میگویدخلاف اصول نگارشی است.
2-خلط مسائل شخصی(مکاتبات و بعضا مشاجرات سابق شما با اقای نبوی)نمیتواند دلیلی بر تخفیف و نگاه از موضع بالا به آن سایت و نیز نویسنده باشد. تاکید بر نگاه تفننی با برجسته سازی آن و ابراز تعجب و تحیر از بلوغ نوشته چنان شخصی موجد چه برداشتی است؟ ایا به قاعده فراست و حلم است؟
3-پیشنهاد میکنم شما متاع خود عرضه دارید(نگاه ویرانگرانه به هر حرکت و روند نزج گرفته، به رسم مالوف) و قضاوت به خوانندگان واگذارید که در این فضا، گشودن باب مجادلات کلامی تازه و بی حاصل صرفا حمل بر میل به ایفای نقش و دیده شدن خواهد شد.
باقی بقایتان

داریوش سجّادی گفت...

جناب رسای گرامی
نذکرات اخلاقی جنابعالی موید پربرکتی چشم تاظر و مفید خوانندگان مطالب به اینجانب و دیگر نویسندگان است و اثبات می کند همه و همیشه محتاج نقد و تذکر و پند ارزشمند دیگران هستند و هستیم و هستم
موفق باشید

ناشناس گفت...

حالا شما سعی کن همان راست پنجگاه خودت را درست بخوانی به اواز ابوعطا عنایتی نفرمایید فعلا

ناشناس گفت...

nabavi 1 komedeyaneh lompan beshtar nest badbakht khodash fekr mekonad hala?

ناشناس گفت...

برادر عرزشی داریوش خان....در همین حد باید گفت شما صادق نبودی با مخاطب چرا که اسم نویسنده نه در پایین مقاله که در بالا و ابتدای اون نوشته شده!!

پس این قصه گویی شما که در انتها و پایین مقاله چشمانتون دچار مشکل شده بیشتر لطیفه بود تا ذکر واقعیت...

مجبور نبودید مقاله رو تا انتها بخونید...